• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
    درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى‏
    تهيه شده در سال 1371 ه.ش،
    درس شماره 308
    اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم، بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
    در مسأله كه مورد بحث بود، كه اگر كسى محرم شده است به احرام عمره تمتع، اگر ضيق وقت بر او پيدا بشود، بايد عدول بكند «الى حج الافراد». بحث در آن ضيق وقت و اقوال مختلفه و روايات مختلفه‏اى كه در اين باب وارد شده بود، و اين طور نبود كه ما كثيرى از اين روايات را بتوانيم از نظر سند يا از نظر دلالت در آن مناقشه‏اى داشته باشيم، خيلى از اين اقوال، حداقل يكى دو روايت صحيحه «وظاهرة الدلالة» برش دلالت مى‏كرد. بلكه آن طورى كه ملاحظه فرموديد يك روايات ديگرى هم در اين باب وجود داشت كه آنها هم صحيحه و معتبره بودند، ولو اينكه بر طبق آن‏ها قولى و قائلى وجود نداشت، اما خوب روايتى بود مثل آن روايتى كه ملاك را سحر ليله عرفه قرار داده بود، روايت صحيحه معتبره، در حالى كه هيچ كسى به اين قول قائل نشده بود و همين‏طور روايات ديگر. حالا بحث اين است كه با ملاحظه اين اقوال و اين روايات بالاخره در مسأله چه بايد گفت. اينجا به نظر مى‏رسد كه ما مقدمة دو سه تا مطلب را عرض بكنيم و بعد به نتيجه برسيم و ببينيم اين راه درست است يا نه.
    اولين مطلب اين است كه اصولاً همان طورى كه در اول بحث من اين معنا را ذكر كردم، اصولاً مسأله عدول هر كجا باشد، يك مسأله‏اى است بر خلاف قاعده، قاعده هيچ كجا از عباداتى كه متقوم به نيت است و نيت هم بايد از اول عبادت همراه عبادت باشد و عنوان، عنوان خاص از همان هنگام شروع بايد مطرح باشد، حتى در باب نماز، اگر نظرتان باشد، عرض كرديم، اين تقريباً مسلم است كه اگر كسى به خيال اينكه نماز ظهر را خوانده، شروع كرد در نماز عصر، به‏عنوان صلاة عصر، نماز را شروع كرد. قبل از اينكه اين نماز را به آخر برساند، ركعت‏
    دوم، سوم، چهارم، اما هنوز تمام نكرده، اگر متوجه شد كه نماز ظهر را نخوانده است. اين تقريباً مسلم است كه با نيت عدول مى‏كند الى صلاة الظهر، يعنى اين سه ركعتى را كه فرضاً تا به حال به‏عنوان نماز عصر در خارج واقع شده، با نيت مى‏خواهد اين را متحول بكند. اگر يك مسأله تكوينى بود كه مى‏گفتيم: «يستحيل ذلك»، براى اينكه محال است، شى‏ء عن ما وقع عليه، تغيير پيدا بكند، در امور تكوينيه، اين معنا محال است. اگر شما فرضاً ديروز را، از باب مثال، مثلاً منزل نبوديد موقع ناهار، ديگر امكان ندارد تكويناً كه مسأله‏اى بوجود بيايد كه شما ديروز ظهر منزل باشيد و بوده باشيد، اين امر محالى است. «يستحيل ان يتبدل شى‏ء عما وقع عليه و ان ينقلب عما وقع عليه»، لكن حالا چون امور عبادى، امور اعتبارى است، نه امور تكوينى، اين محال نيست، استحاله ندارد. شارع بگويد: اين سه ركعتى كه تا به حال، به‏عنوان نماز عصر واقع شده، من اين را به‏عنوان نماز ظهر مى‏پذيرم، چون امر اعتبارى است، از استحاله خارج است. اما مجرد اينكه از استحاله خارج است، اين سبب نمى‏شود كه يك مطلبى بر وفق قاعده باشد. نه، قاعده مى‏گويد اين سه ركعت نماز، به‏عنوان عصر واقع شده است. اگر بخواهيد كه يك نماز ظهر واقع بشود، از اول بايد نيت نماز ظهر داشته باشيد. اما چون شارع فرموده عدول بكنيد، شارع بر خلاف قاعده، موارد زيادى را بيان كرده است، يكى از موارد بر خلاف قاعده اين مسأله عدول است. پس هر كجا در امر عبادى عدول را شارع تجويز بكند، ما نمى‏توانيم بگوييم محال است و نمى‏پذيريم. مى‏پذيريم، بايد بپذيريم، در عين اينكه بر خلاف قاعده هم هست. قاعده اقتضاء ندارد، خوب اين سه ركعت به‏عنوان عصر واقع شده است. چطور شما، چطور نه اينكه محال باشد، در حقيقت چه معنا دارد اين را به‏عنوان ظهر حساب بكنيد. اما اگر شارع گفت مى‏كنم، جوابش اين است كه چون شما فرموديد بر خلاف قاعده هم هست، مانعى ندارد. در مسأله حج هم همين‏طور است، اين احرامى كه شروع شده از مسجد شجره فرضاً، اين به‏عنوان احرام عمره تمتع مطرح بوده، اصلاً عنوان عمره تمتع، بايد قصد بشود، اين طور نيست كه كسى بگويد ما فعلاً محرم مى‏شويم تا بعد ببينيم با اين احراممان چه معامله‏اى بكنيم، نه، از همين اول بايد مشخص بشود، اين احرام براى عمره است، براى حج است، اگر حج است، حج افراد است، حج تمتع است، همه خصوصيات در همان ظرف نيت و ذهن بايد مشخص بشود، وقتى كه مشخص شد تعين پيدا مى‏كند. كسى اگر از مسجد شجره محرم شد به‏عنوان عمره تمتع «تعين ذلك»، تمام شد، ديگر اين احرام شد احرام عمره تمتع. خوب حالا شارع مى‏خواهد بعضى جاها اين را منقلبش بكند، با اينكه حدوثاً و صدوراً به‏عنوان احرام عمره تمتع واقع شده، شارع بعضى موارد اين را قلبش مى‏كند، مى‏گويد نه، همين را برش گردان به حج افراد و من كارى مى‏كنم كه از اول، عنوان حج افراد پيدا بكند. مى‏گوييم خيلى‏
    خوب، چون شما شارع هستيد، اين هم يك امر اعتبارى است و امر تكوينى نيست كه استحاله داشته باشد، ما مى‏پذيريم، اما اين يك مطلبى است بر خلاف قاعده و مطلبى كه بر خلاف قاعده باشد، آن مقدارى را كه دليل بر آن دلالت مى‏كند، دليل قرص برش دلالت مى‏كند، همان مقدار را ما مى‏توانيم بگوييم. اما يك جايى كه يك دليل قرصى بر يك مطلب خلاف قاعده نداشته باشيم، از جيب خودمان نمى‏توانيم مايه بگذاريم، مطلب خلاف قاعده است، دليل قرص لازم دارد. اين يك مقدمه كه در ذهن شما باشد براى نتيجه‏گيرى.
    مقدمه دوم را كه اين را هم بايد در ذهن داشته باشيم، آن اين است كه ما باشيم و با قطع نظر از اين روايات، اگر فى نفسه، حالا كه شارع عدول را تجويز كرد و راه عدول را باز كرد، اگر فرض كنيم كه ما هيچ روايتى در اين باب نمى‏داشتيم، خوب مى‏گفتيم شارع كه مى‏گويد عدول از عمره تمتع، شما مى‏توانيد بكنيد، كجا؟ پيداست آن‏جايى كه اگر بخواهى عمره تمتع را انجام بدهى، به حج نمى‏رسى، اما اگر يك جايى من عمره تمتعم را انجام بدهم، هيچ مسأله‏اى از نظر حج براى من پيش نمى‏آيد. مسأله‏اى نيست، عمره تمتع را من انجام بدهم، حج را هم كاملاً بدون هيچ گونه مسأله‏اى، مى‏توانم انجام بدهم. لذا اگر ما در اين باب روايتى نمى‏داشتيم، فقط شارع به ما اجمالاً اين طورى مى‏گفت، خوب دقت بفرماييد، كه اگر محرم شديد به احرام عمره تمتع، بعد ملاحظه كرديد، ديديد كه اگر عمره تمتع را تمام بكنيد، به حج نمى‏رسيد. اگر شارع يك چنين چيزى به ما مى‏گفت و قاعده مطلب هم «بعد جواز العدول» همين معناست. خوب عدول جايز است، عدول چرا، در مسأله نماز ظهر كه ما مثال زديم خوب چرا شارع مى‏گويد كه عدول بكن؟ خوب ملاكش براى ما روشن است، مى‏گويد براى خاطر اينكه نماز ظهر قبل از عصر است و نماز عصر مترتب بر ظهر است. اين ترتب نماز عصر بر نماز ظهر است كه زمينه عدول را فراهم مى‏كند، و الا اگر شما از اول مخير بوديد بين اينكه نماز ظهر را اول بخوانيد ،يا نماز عصر را اول بخوانيد، خوب زمينه‏اى براى عدول وجود نداشت. تناسب در كار است، ملاك روشن است، شارعى كه مى‏گويد ركعت سوم نماز عصر، اگر فهميديد كه نماز ظهر را فراموش كرديد و نخوانده‏اى، عدول بكن، اين ملاك دارد. درست است كه عدول بر خلاف قاعده است، اما ملاك دارد، ملاكش «ترتب العصر على الظهر واعتبار تقدم الظهر على العصر» است، اين سبب شده است كه مسأله عدول را پيش بياورد، و الا همين طورى كه معنا ندارد، مسأله عدول را مطرح بكنند. خوب اينجا هم شارع فهميديم اجمالاً به ما اجازه عدول از عمره تمتع را داده است، عرض كردم، اگر هيچ روايتى نبود، ما چه مقدار استفاده مى‏كرديم، ما مى‏فهميديم كه اين عدول عمره به حج افراد، در آن‏جايى است كه اگر بخواهيم اين عمره را تمام بكنيم، وقوف به عرفات از دستت مى‏رود، نمى‏توانى حج را درك بكنى، و تو
    آمده‏اى اينجا حج انجام بدهى، خوب اگر عمره تمتع را انجام بكنى، عرفات از دست تو مى‏رود، وقوف به عرفات از تو فوت مى‏شود. لذا اگر ما بوديم و اصل مسأله جواز عدول، خودمان اين مسأله را بدست مى‏آورديم، يعنى ملاك براى ما روشن بود كه عدول به حج افراد از عمره تمتع بى‏وجه نيست، به عبارت روشن‏تر، شارع نيامده بگويد كه عمره تمتع را ولو روز اول ذى‏الحجه هم، دلت مى‏خواهد عدول بكن به حج افراد، نه همچنين چيزى نيامده بگويد، و نمى‏خواهد بگويد، او را مى‏فهميم از نفس حكم شارع. در محدوده خاص شارع جواز عدول از عمره تمتع به حج افراد را بيان مى‏كند، آن هم شارعى كه اين قدر عنايت دارد، مى‏گويد «آفاقى»، يعنى آن‏هايى كه خارج از آن حد هستند، مثل ايرانى‏ها، صدتا حج افراد هم به جا بياورند بدرد نمى‏خورد، وظيفه حج تمتع است. تخيير نيست در كار «آفاقى يتعين عليه حج التمتع» ولو حج هزار مرتبه حج افراد، اين حجة الاسلامش حساب نمى‏شود، حتماً بايد حج تمتع بجا بياورد. خوب شارعى كه اين قدر روى اين مسأله انواع حج عنايت دارد، «مع ذلك» اينجا مى‏گويد كه به تو اجازه مى‏دهم كه از عمره تمتع عدول بكنى به حج افراد، يعنى هر وقت دلت مى‏خواهد، در هر شرايطى، اين دو تا كه با هم جمع نمى‏شود. تو كه اين قدر روى حج تمتع عنايت دارى، چطور حالا اجازه مى‏دهى كه من عدول بكنم الى حج الافراد. معلوم مى‏شود كه مشكله پيش مى‏آيد، يك محدوده خاصى هست كه در آن محدوده خاص، شارع به‏عنوان ارفاق، به‏عنوان تسهيل، به‏عنوان اينكه مردم در زحمت نيفتند، خوب مى‏گويد اين ايرانى است، به او هم گفته‏ام كه بايد حج تمتع را انجام بدهيد، اين آمده عمره تمتع را شروع كرده، از مسجد شجره آمده بيرون، از باب مثال، بين جده و مدينه ماشينشان خراب شد، دو روز معطل شد، حالا وارد مكه شده است، مى‏بيند بخواهد عمره تمتع را به آخر برساند، حج از دستش مى‏رود، موقعيت حج از بين مى‏رود. لذا شارع اينجا تجويز مى‏كند عدول از عمره تمتع را «الى حج الافراد». پس اگر، مقدمه دوممان در حقيقت اين بود كه، اگر ما بوديم و نفس همين كه شارع عدول از عمره تمتع «الى حج الافراد» را تجويز مى‏كرد، ما خودمان به دست مى‏آورديم ملاكش را، ملاكش يعنى تا آن زمانى كه خوف فوت عرفات را نداشته باشيم، اما اگر كسى روز ترويه، روز هشتم ماه، چه صبحش، چه ظهرش، چه عصرش، چه شب عرفه و چه صبح روز عرفه، وارد مكه شد، وقت دارد كه عمره تمتعش را انجام بدهد، بعد هم خودش را براى عرفات برساند و هيچ ضربه‏اى هم به حجش نخورد. خوب اين روى قاعده وجهى براى عدول، در اينجا به نظر نمى‏رسد، ملاكى براى عدول در اينجا به نظر نمى‏رسد. پس در حقيقت آنى كه در مطلب دوم و مقدمه دوم خواستيم عرض بكنيم، اين است كه بعد از اينكه شارع اصل عدول را كه يك مطلبى هست، بر خلاف قاعده تجويز كرد، لكن ملاكش براى ما روشن است، همان طورى كه در
    نماز ظهر و عصر ملاكش براى ما روشن است، اين جاهم ملاكش براى ما روشن است كه «لولا الروايات» اگر هيچ روايتى در اين مسأله نبود، ما خودمان استفاده مى‏كرديم كه شارع تا آن لحظه‏اى عدول را، تا زمانى عدول را جايز مى‏داند كه انسان خوف فوت حج را داشته باشد، اما وقتى خوف فوت حج را ندارد، روز ترويه «من حيث هو»، چه نقشى در مسأله دارد، حالا چه «اول يوم الترويه» بگوييد كه بعضى روايات داشت، چه «زوال الشمس يوم الترويه» را بگوييد كه روايت اسماعيل بن بزيع گفت، چه «غروب يوم الترويه» را بگوييد كه بعض روايات ديگر داشت، چه ليله عرفه را بگوييد، چه «سحر ليله عرفه» را بگوييد، اينها هيچ كدام «من حيث هو» اگر ما باشيم، حالا نمى‏خواهيم روايات را فعلاً با اين حرفها فورى طرحش بكنيم، مى‏خواهيم يك مقدارى مطلب روشن بشود، بعد ببينيم در برخورد با روايات بايد چگونه برخورد كرد. پس اين هم يك مطلب.
    مطلب سوم اين است كه يك نكته‏اى را ما به آن اشاره كرديم، اين نكته را كنار يك نكته ديگر بايد گذاشت، اين هم در ملاحظه روايات، يك مقدار به اين هم توجه داشت و آن اين است كه از يك طرف متعارف است بين حجاج، همان طورى كه مكرر عرض كرديم، متعارف اين بوده كه بعد از ظهر روز هشتم كه از آن تعبير به يوم الترويه مى‏شود، بعد از ظهرِ روز هشتم، در مكه، حالا يا در مسجد الحرام كه افضل است، يا داخل خانه‏هايشان كه فرق نمى‏كند از نظر اصل صحت، اينها محرم مى‏شوند. بعد حركت مى‏كنند به جانب منى‏، و شب نهم را در منى‏ مستحباً بيتوته مى‏كنند. شب كه تمام شد و صبح پيش آمد، آهسته آهسته، چون ديگر از منى‏ تا عرفات خيلى هم راهى نيست، آهسته آهسته حركت مى‏كنند به جانب عرفات، يك ساعت، دو ساعت، سه ساعت به ظهر به اختلاف مردم و احوال و حالات و وسائل و خصوصيات، وارد عرفات مى‏شوند و همه شان ديگر اول ظهر روز نهم در عرفات هستند. اين از يك طرف متعارف بين مردم و بين حجاج است، لكن يك نكته‏اى هم كنار اين بايد گذاشت و آن اين است كه خود مسأله حج تمتع يك مسأله‏اى است «على خلاف ما يقول به اكثر العامه»، البته كل شان اين حرف را نمى‏زنند، لكن اكثراً با حج تمتع مخالف هستند، به طور كلى مخالف با حج تمتع هستند. خوب اگر كسى فتواءً مخالف با حج تمتع است، ديگر فرض كنيم در مقام‏
    ؟؟؟
    تمتع است ديگر فرض كنيم در مقام تقيه، اگر يك حاجى شيعه بخواهد بگويد نه، ما امروز روز هشتم است، تازه وارد شديم، تازه مى‏خواهيم عمره‏مان را به اتمام برسانيم، بعد محل بشويم، بعد محرم بشويم به احرام حج، در حقيقت حساب ما از حساب شما جداست. خوب اين يك مطلبى است «على خلاف ما عليه جمهور الناس و جمهور علماء المسلمين»، اكثرشان با اين معنا مخالف اند. به عبارت‏
    روشن‏تر، مثل شبيه همان مسأله‏اى كه درباره امام حسينعليه السلامخوب ديديم و شنيديم و خوانديم، امام حسين روز ترويه، از مكه خارج شد به جانب عراق، خوب هر كسى مى‏ديد مى‏گفت، يعنى چه؟ روز ترويه، روزى نيست كه كسى از مكه به بيرون برود به جانب عراق، روز ترويه، روزى است كه از مكه به خارج بشوند به جانب منى‏ و فردا هم در مسأله وقوف به عرفات شركت بكنند. حالا شبيه يك همچنين معنايى، كه اگر كسى بخواهد تخلف از جماعت بكند، كأنه مورد سؤال واقع مى‏شود. كه خوب چطور اين آقا نيامد روز ترويه با حجاج حركت بكند به جانب منى‏ و فردا هم به جانب عرفات. اين هم يك نكته‏اى است كه شما در ذهن داشته باشيد. باز در رابطه با همين نكته، يك جهت ديگر را هم در نظر بگيريد و آن اين است كه در مسأله حج، يك مسأله‏اى نيست كه انسان به صورت انفراد بتواند بگويد آقا شما فلان روز تنها حركت كن، بيا به جانب عرفات، حتى همين حالا، با وجود جميع اين وسايل و وسائط نقليه، تنها، آن هم براى حجاج كه اكثراً غريب هستند و آشناى به مسائل نيستند، يك مسأله مشكلى است، كار فردى، كمتر مى‏شود آنجا انسان بتواند انجام بدهد، چه بسا از باب مثال، يك كسى حالا روز ترويه وارد مكه شده، خوب مى‏تواند عمره‏اش را تمام بكند و بعد خودش را به حج برساند، لكن خوب تك مى‏ماند، تك كه شد راه برايش بسته مى‏شود. چه بسا وسيله ندارد، چه بسا قدرت روحى ندارد، راه و چاه را بلد نيست، امكاناتى براى او فراهم نيست، اين هم يك مطلب باز در كنار اينها. باز مطلب ديگر اينها را همه را مى‏خواهم داخل ذهن داشته باشيد تا بعد نتيجه بگيريم. من فكر مى‏كنيم در فقه ما كمتر جايى برخورد كرده باشيم به مثل اين مسأله‏اى كه درش هستيم، از نظر اقوال و از نظر اختلاف بين روايات، كمتر جايى در فقه اين طورى ما با روايات مختلفه و اقوال مختلفه برخورد كرده‏ايم.
    باز يك مطلب ديگرى كه اينها را در ذهن داشته باشيد اين است كه ما در نفس بعضى از اين روايات، مى‏بينيم مطلب دو نوع بيان شده، مثل آن روايت محمد بن اسماعيل بن بزيع. وقتى كه از حضرت رضا صلوات اللَّه عليه سؤال مى‏كند همين مسأله «ما نحن فيه» را، «متى تذهب متعته» اين كسى كه وارد مكه مى‏شود «متمتعةً»، حضرت در جواب مى‏گويد كه «كان جعفرعليه السلام» يا در يك نسخه‏اى ابو جعفر «يقول عند زوال الشمس من يوم الترويه و كان موسى» پدرم «يقول بعد صلاة الصبح» بعد خودشان هم «عند الزوال الشمس» را ترجيح مى‏دهند. ناقل خودشان هستند، خود حضرت رضا دارد نقل مى‏كند كه جعفر جدّ من، مى‏فرمود «عند زوال الشمس» پدرم موسى مى‏فرمود «وعند صلاة الصبح يا بعد صلاة الصبح»، من هم مى‏گويم «الى زالة الشمس». اين خوب يك مقدار عنايت لازم دارد، يعنى حكايت از بعضى از مسائل مى‏كند كه ما در مقام جمع بين روايات اشاره مى‏كنيم باز به اين معنا. اين هم يك نكته كه در ذهنتان باشد.
    نكته ديگر اين است كه در بعضى از روايات مسأله عدول از عمره تمتع را «الى حج الافراد»، نسبت به رسول خدا داده است. مى‏گويد «كما صنع ذلك رسول اللَّه» و ظاهرش اين است كه خود رسول خدا، اين كار را انجام داده، در حالى كه همان طورى كه صاحب جواهر اشاره مى‏كنند، اصلاً رسول خدا به عمرشان حج تمتع انجام نداد، چرا؟ براى اينكه رسول خدا تا در مكه بودند كه مكى وظيفه‏اش حج قران و افراد است، وقتى هم كه تشريف آوردند به مدينه، در تمام زمانى كه رسول خدا در مدينه بودند، چند سفر مكه رفتند؟ يك سفر، براى آنكه آن سفرى كه آمدند و در آن سفر صلح حديبيه واقع شد، با اينكه حديبيه، در بيست كيلومترى مكه واقع شده، مع ذلك كفار اجازه ندادند به رسول خدا كه آن سال حج را انجام بدهد. رسول خدا در زمان صلح حديبيه، دست خالى از نظر عمل حج برگشتند به مكه، فقط حجى كه رسول خدا انجام دادند، بعد از هجرتشان به مدينه منوره، همينى است كه شما به آن مى‏گوييد حجة الوداع، در حجة الوداع هم جريان، همان چيزى بود كه آن روايت مفصله روز اول، در ابواب و اقسام حج آن روايت را خوانديم. رسول خدا از مدينه كه محرم شدند، هنوز دستور حج تمتع نيامده بود، رسول خدا محرم شدند، به احرام حج قران، و حج قران آنى است كه در احرامش سوق هدى مطرح است. لذا رسول خدا با احرام حج قران، وارد مكه معظمه شدند، بعد آن‏جا جبرئيل نازل شد، آن‏جا جبرئيل دستور داد، گفت آن‏هايى كه سوق هدى نكرده‏اند، اينها خوب بايد عمره تمتع و بعد هم حج تمتع را انجام بدهند، اما آنهايى كه سوق هدى كرده‏اند، اينها بر حج قرانشان باقى باشند. رسول خدا جزء كسانى بود كه سوق هدى كرده بود و بر حج قرانش باقى بود، لذا رسول خدا اصلاً حج تمتع انجام نداد، ولو براى يك بار. براى خاطر اينكه يك حج از مدينه به مكه ايشان انجام داد، آن‏هم حج قران بود و در مكه مسأله حج تمتع را جبرئيل نازل كرد و وارد كرد. پس چطور اين روايت مى‏گويد «كما صنع ذلك رسول اللَّه»، رسول خدا محرم به احرام عمره تمتع نشده اصلاً، تا اينكه عدول به حج افراد بكند، پس چطور بعضى از روايات يك همچنين حرفى مى‏زند. اين هم باز در ذهنتان باشد.
    باز دو تا مطلب كوچك ديگر هم در ذهنتان باشد، نتيجه را فردا مى‏گيريم و آن اين است كه اين اقوال مختلفه هفت گانه‏اى كه ما خوانديم، اين اقوال مختلفه، يك قول آن مسأله تخيير بود كه آن دليل خاص نداشت، آن از راه جمع بين روايات مى‏خواست مسأله تخيير را مطرح بكند كه فردا انشاء اللَّه مى‏گوييم: اين حرف درست است يا نه. لذا قول هفتم «لم يدل عليه دليل خاص» كما اينكه آن قولى هم كه ملاك را خوف فوت اضطرارى عرفه قرار مى‏داد، آن هم دليل خاص نداشت، يك رواياتى درباره ضيق وقت كه مربوط به احرام عمره تمتع نبود، يك همچنين رواياتى بود، مى‏خواست آن روايات را بياورد داخل «ما نحن فيه» كه عرض‏
    كرديم مرحوم سيد در عروه جواب دادند، حق هم با مرحوم سيد است كه آن روايات را نمى‏شود در ما نحن فيه آورد. لذا دو تا قول، از اين هفت قول، در حقيقت دورش را بايد قلم بگيريم، يك قول هم كه ملاك را زوال شمس يوم عرفه قرار مى‏داد، گفتيم اين عنوانش با آن فوت اختيارى عرفه فرق مى‏كند، و الا زمانش يكى است، عنوانش دو تا است، اين را ازش مى‏پرسيم مى‏گويد زوال شمس يوم عرفه، او را ازش مى‏پرسيم مى‏گويد خوف اختيارى روز عرفه، اينها يكى است، عنوانهايش با هم فرق مى‏كند، اما واقعيتش يكى است. لذا آن قول هم در حقيقت، برگشت به همين قول فوت وقوف اختيارى عرفه مى‏كند، ولو اينكه عنوان‏هايشان با هم فرق مى‏كند.
    آخرين مطلبى كه عرض كنيم كه، اينها را همه را امشب دقت كنيد انشاء اللَّه تا فردا نتيجه بگيريم اين است كه، وقتى كه دو تا قول را به، ديگر هم قائل بسيار كم دارد. يك قول فقط والد صدوق قائل شده، و «نسب الى المفيد»، يك قول هم به صدوق در مقنع و باز به شيخ مفيد در مقنعه و سومى ندارد. لذا محور اقوال هم روى همان مسأله خوف فوط اختيارى عرفه، حالا يا ركنش يا تمامش، اين را انشاء اللَّه فردا عرض مى‏كنيم. اين جهات مورد نظر شما باشد تا نتيجه‏گيرى فردا.
    پايان درس‏