• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 305
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    «اتمام العمرة يسير الوقت ضيقاً» و ضيق وقت اين چنينى را معلوم نيست كه آن روايات دلالت برش داشته باشد، آن مقدارى كه مورد آن روايات است، آنجاى است كه من حيث هو و فى نفسه يك ضيق وقتى براى يك حاجى پيدا شده باشد، در حالى كه نمى‏تواند ديگر وقوف اختيارى عرفه را درك بكند، و مسئله هم طورى نيست كه ما بتوانيم القاء خصوصيت بكنيم، تنقيح مناط بكنيم، ما چه مى‏دانيم كه بين اين دو تا فرقى وجود ندارد؟ ممكن است ضيق وقت ذاتى با ضيق وقت كه ناشى از اتمام عمره مى‏شود بين شان فرق وجود داشته باشد، لذا نمى‏توانيم آن روايات را در اينجا بياوريم و ازش استفاده بكنيم، و خود مرحوم سيد هم در متن عروه از اين استدلال به همين كيفيت جواب مى‏دهد كه مورد آن روايت با آنى كه محل بحث ما است، فرق مى‏كند و ما نمى‏توانيم از آن روايات به نحو مانحن فيه استفاده بكنيم، پس ورى هم رفته روايت خاصه در رابطه با اين قول وجود ندارد، اين قول را بايد از آن طريق استفاده كرد، و استفاده از آن طريق هم راهى براى او نيست. (سؤال:...؟ جواب: اطلاق ندارد اصلاً اطلاق ندارد، موردش اصلاً آنجا است، اگر هم بخواهيم براى مانحن فيه استفاده بكنيم، بايد القاء خصوصيت بكنيم، تنقيح مناط بكنيم، يك وقت مسئله اطلاق است، اطلاق معنايش اين است كه مانحن فيه هم جزء مورد آن روايات است، منتها مورد اطلاقى آن روايات است، نه مانحن فيه بلا اشكال خارج از مورد آن روايات است، منتها بحث اين است كه كسى بخواهد القاء خصوصيت بكند و تنقيه مناط بكند، اين هم راهى براى او نيست، اين مسائل تعبدى به اين زودى‏ها نمى‏تواند انسان، القاء خصوصيت و تنقيح مناط بكند). لذا اين قول هم كنار مى‏رود.
    و اما قول چهارم، قول چهارم را از والد صدوق نقل كرده‏اند، والد صدوق همين صاحب همين قبرى است كه اينجا وجود دارد، اين على بن بابويه اينجا، همين ايشان والد صدوق است، خود صدوق در شهر رى مدفون است، شهر رى تهران، اما والد شان همين على بن بابويهى است كه اينجا است، از والد صدوق نقل شده، و ابن ادريس هم در كتاب سرائر از شيخ مفيد اين قول را نقل كرده، ناقل از مفيد ابن ادريس است در كتاب سرائر، اينها ملاك در ضيق را يك معناى عجيبى قرار داده‏اند، «زوال يوم التروية» يوم ترويه روز هشتم است، گفته‏اند كه اگر زوال و اول ظهر روز هشتم، متمتعى مثلاً وارد مكه شد، ديگر مسئله تمتعش كنار مى‏رود، به تعبير روايات «تذهب متعته» ديگر تمام مى‏شود، بايد انتقال به حج افراد پيدا بكند، با اين‏كه يك شبانه روز هنوز با وقوف اختيارى به عرفات فاصله دارد، اما خوب چون بعضى از روايات ملاك را اين قرار داده، و مسئله هم مسئله تعبدى است، لذا به استناد بعضى از روايات آمده‏اند و والد صدوق و شيخ مفيد «على ما حكيه الحلى فى السرائر عنه» اين قول را اختيار كرده‏اند، حالا روايتش چه است؟ يك مصيبتى هم در روايتى است كه دلالتى بر اين قول مى‏كند، اين را خوب دقت بفرماييد. روياتى كه دلالتى بر اين قول مى‏كند، در ابواب اقسام حج، باب بيست و يكم، روايت چهارده، «و باسناده كلينى» شيخ، «شيخ باسنادع عن احمد بن محمد بن عيسى عن محمد بن اسماعيل بن بزى» سند صحيح است، روايت كاملاً از نظر سند معتبر است، «قال» محمد بن اسماعيل مى‏گويد «سئلت ابا الحسن الرضا عليه السلام» خوب در اين روايت دقت بفرماييد «عن المرئة تدخل مكة متمتعتاً» زنى با احرام عمره تمتع وارد مكه مى‏شود، «فتحيض قبل ان تحل» قبل از آنى كه از احرام بيرون بيايد، قبل از آن كه عمره تمتعش را به آخر برساند دچار حيض مى‏شود، «متى تذهب متعتها» چه زمانى متعه اين از بين مى‏رود و انتقال به حج افراد پيدا مى‏كند و ديگر بعنوان عمره تمتع نمى‏تواند مطلب را ادامه‏
    بدهد؟ چه زمانى؟ «قال» حضرت رضا صلوات الله عليه فرمود «كان جعفر عليه السلام» كان جعفر، در حاشيه مى‏گويد كه در تهذيب و استبصار دارد «كان ابو جعفر» اما حالا در متن وسائل جعفر دارد، امام صادق صلوات الله عليه «قال كان جعفر عليه السلام يقول» نه اين‏كه او سؤال مى‏كرد «متى تذهب متعتها» مى‏فرمايد امام صادق حالا يا بر طبق حاشيه امام باقر مى‏فرمود «زوال الشمس من يوم التروية» زوال شمس روز هشتم، اين سبب مى‏شود كه اگر نتواند عمره تمتعش را به آخر برساند، اين عمره تمتع از بين مى‏رود، انتقال به حج افراد پيدا مى‏كند، حضرت رضا سلام الله عليه بر طبق اين روايت مى‏فرمايد امام صادق اين طور مى‏فرمود، «اما و كان موسى عليه السلام» يعنى پدر خودم موسى بن جعفر مى‏فرمود «صلات الصبح من يوم التروية» يعنى ذهاب متعه حتى قبل از زوال شمس يوم الترويه است، بلكه با صلات صبح روز هشتم «تذهب متعتها» خوب حالا اين اولاً يك بحثى است كه چجورى بين اين دوتا جمع مى‏شود؟ اگر كلمه كان نبود، انسان احتمال مى‏داد كه فرضاً ولو اين‏كه يك بعدى هم در اصل قصه است كه چون مسئله تمتع بين اهل تسنن مطرح نيست، الا نادراً اما با تعبير كان ازش استمرار و تكرر استفاده مى‏شود، «كان جعفر يقول زوال الشمس من يوم التروية و كان موسى عليه السلام يقول صلاة الصبح من يوم التروية» هردو به صورت كان است كه دلالت بر استمرار و دلالت بر تكرر اين دو قول مى‏كند، كه اين بلا اشكال منافات دارد با اين‏كه احد القولين حمل برتقيه بشود، حالا باز ذيلش را بخوانيم ببينيم شايد راه گشاى صدر روايت باشد، «فقلت جعلت فداك» محمد بن اسماعيل بن بزى مى‏گويد كه به حضرت عرض كردم «عامة مواليك» عامه آنهاى كه طرفدار شما هستند و شيعه هستند، اينها «يدخلون يوم التروية» اصلاً ورود شان به مكه در روز هشتم است، و بعد از آنى كه وارد مى‏شوند «و يطوفون و يسعون ثم يحرمون بالحج» پس چطور مى‏شود ملاك را صلاة صبح قرار داد؟! اگر با صلاة صبح مطعه به طور كلى از بين مى‏رود، و حج تمتع و عمره تمتع قابل اتمام نيست، اين در حالى است كه عامة مواليك، همان روز ترويه وارد مى‏شوند، يعنى بعد صلاة صبح، بعد صلاة صبح اصلاً اينها وارد مى‏شوند، و همان بعد صلاة صبح طواف انجام مى‏دهند، سعى مى‏كنند، تقصير مى‏كنند، از احرام عمره تمتع بيرون مى‏آيند، بعد هم محرم مى‏شوند به احرام حج و عصرى هم حركت مى‏كنند براى رفتن به منا كه عرض كرديم بيتوته در منا در شب عرفه يكى از مستحبات است، مى‏گويد من اين اشكال را كأن به حضرت رضا عرض كردم كه اين با قول پدر شما موسى بن جعفر صلوات الله عليه نمى‏سازد، چجورى شما درستش مى‏كنيد اين معنا را؟ «فقال» حضرت رضا فرمود «زوال الشمس» يعنى از اين دو تا قولى كه من نقل كردم، قول واقعيش همانى است كه امام صادق صلوات الله عليه فرموده، ملاك زوال شمس است، نه ملاك صلاة صبح است، پس حالا تعبيرى كه موسى بن جعفر صلوات الله عليهما به صلاة صبح كرده، اين روى چه هدفى بوده، و روى چه منظورى بوده، روايت اين معنا را مشخص نمى‏كند، و عرض كرديم مسئله حمل بر تقيه هم با كلمه «كان» كه دلالت بر دوام و استمرار مى‏كند نمى‏سازد، مگر اين‏كه بگوييم كه اين ذيل قرينه بر اين است كه اختلاف بين امام صادق و موسى بن جعفر، فقط در تعبير است، و الا مقصود موسى بن جعفر از صلاة صبح هم همان زوار شمس است، كه ديگرى اختلافى وجود نداشته باشد، فقط به حسب ظاهر تعبير اختلاف وجود داشته باشد. خوب «فقال زوال الشمس» پس تا اينجا حضرت رضا مسئله را مشخص كردند، كه ملاك در ذهاب متعه همان زوال شمس روز ترويه است، و با اين‏كه پدر و پدر بزرگ شان دو عبارت مختلف داشتند اما با بيان ايشان زوال شمس مشخص شد، لكن اين راوى دست بردار نبوده، «فذكرت له رواية اجلان ابى صالح» يك روايتى است كه راويش اجلان ابى صالح است، مى‏گويد من اين روايت را به حضرت رضا عرض كردم، حالا ما بايد اين روايت را بخوانيم، و بعد دقت كنيم كه راوى كه اين روايت را خدمت حضرت رضا ذكر كرده، و ظاهرش اين است كه با اين روايت مى‏خواسته يك انتقاد و اشكالى به كلام حضرت رضا داشته باشد،... اين‏كه مى‏گويد «فذكرت له روايت اجلان ابى صالح» يعنى خدمت حضرت رضا روايت اجلان را به عنوان اين‏كه اين روايت مغاير با حرف شما است، اين روايت منافات با حرف شما دارد، حالا اين روايت چه است؟ اين روايت را بعد از تفحص زيادى كه كرديم، صاحب وسائل اين روايت اجلان ابى صالح را در ابواب طواف در جلد ديگر وسائل، در ابواب طواف آن هم باب هشتاد و چهارم اين روايت اجلان ابى صالح را نقل كرده كه مجبوريم وسط روايت، همين روايت اجلان ابى صالح را بخوانيم تا ببينيم كه نظر راوى در اعتراض به امام به لحاظ روايت اجلان ابى صالح چه بوده؟ متأسفانه با
    اين‏كه شروح خيلى زياد است، حرف هم خيلى زياد است، لكن متعرض اين نكات در كثيرى از كتاب‏هاى كه ملاحظه كردم اصلاً نشده‏اند، فقط يكى اشاره كرده كه حالا عرض مى‏كنم، آن هم اشتباهى است به نظر من در فهم مراد از روايت. حالا روايت اجلان ابى صالح را ببينيد، اين از نظر سند ولو اين‏كه علامه در كتاب مرآة العقول كه شرح بر كتاب كافى كلينى است، سند اين روايت را تضعيف مى‏كند، لكن اين روايت روايت ضعيفه نيست، حالا عرض مى‏كنم، كلينى نقل مى‏كند «عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن محمد بن اسماعيل» اينها همه ثقه‏اند، «عن درست الواسطى ابى منصور» اين ثقه است، يعنى تصريح به وثاقتش نشده، اما جزء رجال تفسير على بن ابراهيم است، كه تفسير على بن ابراهيم هم در مقدمه‏اش خود على بن ابراهيم جميع رواتى را كه در كتاب تفسير ازشان نقل كرده خودش توثيق مى‏كند، منتها اسم اين توثيق عام است. وتوثيق عام اگر در مقابلش تضعيف خاص وجود داشته باشد، اين تضعيف تقدم دارد، اما اگر نداشته باشد، همان توثيق عام براى ما كافى است، ايشان نقل مى‏كند «عن اجلان ابى صالح» كه اين ديگر توثيق خاص دارد، اجلان ابى صالح «قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام عن امرئة متمتعة قدمت مكة و رئت الدم» يك زنى كه عمره تمتع را انجام مى‏داد محرم شده به احرام عمره تمتع، وارد مكه شد، بلافاصله قبل از اين‏كه عملى انجام بدهد، طوافى و سعيى، رئت الدم، «قال» امام صادق بر طبق اين روايت فرمود «تطوف بين الصفا و المروة» يعنى اول مى‏رود سعيش را انجام مى‏دهد، از سعى هم گاهى تعبير به طواف مى‏شود، «تطوف بين الصفا و المروة يعنى تسعى بين الصفا و المروة» چون طواف را نمى‏تواند انجام بدهد، د ديروز عرض كرديم كه مسعى هم خارج از مسجد است، و هم در سعى بين صفا و مروه طهارت اعتبار ندارد، بخلاف طواف كه اين دو خصوصيت درش است، هم در مسجد واقع است، و هم در نفس طواف هم مسئله طهارت اعتبار دارد، حالا اين روايت اينجورى مى‏گويد «تطوف بين الصفا و المروة» مى‏رود سعيش را انجام مى‏دهد، خوب بعد چه مى‏كند؟ «ثم تجلس فى بيتها» بعد در خانه‏اش مى‏نشيند به انتظار آينده، «فان طهر» اگر زود پاك شد، «طافت بالبيت» مى‏رود طوافش را هم انجام ميدهد عمره‏اش را تمام مى‏كند، «و ان لم تطهر» اما حالا كه به انتظار نشست ديد نه برايش طهارت از حيض پيدا نشده، چه كند؟ «فاذا كان يوم التروية» وقتى كه ديد روز هشتم آمده، و اين هنوز طهارت از حيض پيدا نكرده، «افاضت عليها الماء» خودش را يك قدرى شست و شو بدهد از آن آلودگى‏ها، نه اين‏كه غسل بكند، نه، براى شستشوى ظاهرى، «افاضت عليها الماء» يك قدرى آب بر خودش بريزد و خودش را از آن آلودگى‏هاى ظاهرى تطهير كند، «و احلت بالحج من بيتها» شروع به حج بكند از خانه خودش، خوب ما اگر باشيم و ابتدائاً معنايش اين است كه اين در حقيقت عمره تمتعش كامل شده، با اين‏كه طوافش را انجام نداده، لكن عمره تمتعش كامل شده، حالا شروع مى‏كند به حج از خانه خودش، «و خرجت الى منا و قضت المناسك كلها» همه اعمال و مناسك حج را در منا و وقوفين كه آنها ديگر هيچ طهارت شرطش نيست، نه وقوفين مشروط به طهارت است، نه اعمال منا هيچ كدام مشروط به طهارت است، همه آنها را انجام مى‏دهد، «فاذا قدمت مكة» بعد از آنى كه مناسك منا را انجام داد و وارد مكه شد، اينجا اينطور مى‏گويد «خافت بالبيت طوافين» دو تا طواف به بيت انجام مى‏دهد، دو تا طواف را انجام مى‏دهد، ظاهرش اين است، يك طواف عرض مى‏شود براى آن طوافى كه قبلاً در باب عمره انجام نداده، يك طواف هم مربوط به طواف حج، لكن يك احتمال ديگر هم دارد كه ضعيف است، كه «طاف الطوافين» يعنى يكى طواف حج، و يكى طواف نساء، حالا باز بر مى‏گرديم دقت مى‏كنيم، «ثم سعت بين الصفا و المروة» بعد سعى بين صفا و مروه را انجام مى‏دهد، «فاذا فعلت ذلك» وقتى كه اين معنا را انجام داد، «فقد حل لها كل شى‏ء» همه چيز برايش حلال مى‏شود، «ماخلا فراش زوجها» فقط مسئله آميزش با شوهرش باقى مى‏ماند.
    خوب حالا، اولاً اين روايت خودش معنايش مشكل است، اين روايت چه مى‏خواهد بگويد؟ به عبارت روشن‏تر، اين روايت اجلان ابى صالح آيا مى‏خواهد بگويد اين زنى كه تا روز هشتم حيضش باقى مانده، آيا به همان مقدارى كه سعى بين صفا و مروه را انجام داد، بعد هم قاعدتاً يك تقصيرى مى‏كند، اين عمره تمتعش تمام مى‏شود؟ و بعد شروع مى‏كند به حج تمتع مثل ديگران؟ فقط يك طواف عمره تمتع بدهكار است، اما عمره تمتعش صحيحاً واقع شده، و حجى هم كه بعداً انجام مى‏دهد حج تمتع است. ظاهر اين‏كه، اين را خوب دقت بفرماييد، ظاهر اين‏كه اين قائل در روايت محمد بن اسماعيل بن بزى روايت اجلان ابى صالح را در مقابل‏
    حضرت رضا به صورت انتقاد، حالا يا به صورت استفهام، مطرح كرده، ظاهر اين است كه اين محمد بن اسماعيل بن بزى از روايت اجلان ابى صالح استفاده كرده است كه با آمدن ترويه و روز ترويه، «لاتذهب المتعة» عمره تمتع از بين نمى‏رود، چون حضرت گفت كه با آمدن زوال شمس عمره تمتع از بين مى‏رود، اين مى‏گويد نه آقا روايت اجلان ابى صالح مى‏گويد نه خير از بين نمى‏رود، همان موقعى كه مردم ديگر آماده مى‏شوند براى احرام حج تمتع، اين زن با اين‏كه طوافش را انجام نداده، اما سعى بين صفا و مروه را انجام داده، اين عمره‏اش صحيح است، «و احلت» كلمه احلت هم تقريباً ظهور در همين معنا دارد، «احلت بالحج من بيتها» يعنى شروع به حج مى‏كند، و معناى شروع به حج اين است كه احرام عمره تمتعش صحيحاً واقع شده، پس در حقيقت محمد بن اسماعلى بن بزى از روايت اجلان ابى صالح استفاده كرده كه «لا تذهب عمرة التمتع بمجى‏ء يوم التروية» آن وقت به حضرت رضا حالا استفهاماً مى‏گويد چطور شما مى‏گوييد با زوال شمس يوم الترويه عمره باطل مى‏شود؟ اين روايت اجلان ابى صالح است كه مى‏گويد كه نه خير عمره باطل نمى‏شود. ظاهر اين است كه انتقاد در اين رابطه است، اما اين حرفى كه در بعضى از شروح عروه است، با اين‏كه شارحش هم از بزرگان و جداً مرد ملائى هم است، ايشان مى‏گويد كه اشكال محمد بن اسماعيل بن بزى فقط اين بوده كه در روايت اجلان ابى صالح «يوم الترويه» گفته، اما شما امام رضا زوال الشمس را مى‏گوييد، اين‏كه اشكال نيست كه، آنجا كه تعبير به يوم الترويه شده، و ايشان هم تعبير به زوال شمس مى‏كند، اين‏كه اشكال نيست، اين مسئله اطلاق و تقييد است، اطلاق و تقييد اصلاً باهم منافات ندارد. كسى نمى‏آيد بگويد كه‏اى مولاى كه گفتى «اعتق الرقبة» چرا جاى ديگر مى‏گوييد «لا تعتق الرقبة الكافرة» مگر منافات دارد «لا تعتق الرقبة الكافرة» با «اعتق الرقبة» كه كسى بيايد انتقاد و اشكال بكند؟! مسئله حمل مطلق بر مقيد به لحاظ اين است كه بين مطلق و مقيد اصلاً منافات وجود ندارد، پس چطور محمد بن اسماعيل بن بزى اين روايت را در مقابل فتواى حضرت رضا به عنوان اشكال و يا حد اقل به عنوان استفهام خدمت حضرت رضا عرض مى‏كند؟ ظاهر اين است كه ايشان از اين روايت استفاده كرده كه «لا تذهب المتعة بمجى‏ء يوم التروية» و اين منافات با بيان حضرت رضا دارد. لكن مرحوم شيخ در كتاب تهذيب اين روايت اجلان ابى صالح را يك معناى ديگرى ازش كرده كه آن معنا را مراجعه بكنيد فردا عرض مى‏كنيم و بعد ببينيم معناى ايشان از اين روايت درست است يا نه؟ و در عين حال روايت محمد بن اسماعيل بن بزى هم هنوز ناتمام مانده تا بعد انشاء الله.