• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
    درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى‏
    تهيه شده در سال 1371 ه.ش،
    درس شماره 304
    اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم، بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
    بحث در رواياتى بود كه معيار و ميزان در ضيق وقت را خوف فوات وقوف به عرفه قرار داده بود، منتها عرض كرديم كه روايات بسيار مختلف و متشططى در اين رابطه وجود دارد و اين روايات، طوائف مختلفه‏اى هست. بحث فعلى ما در طائفه اولى‏ بود كه همان خوف فوات وقوف به عرفه را ملاك قرار مى‏داد، منتها در اين طائفه هم تقريباً دو نوع روايت وجود داشت، يكى ملاك را خوف وقوف تمام وقت قرار مى‏داد و يك قسمت، بلكه اكثر، ملاك را خوف فوت ركن قرار مى‏داد كه آن مسماى وقوف به عرفه است كه در يك لحظه هم تحقق پيدا مى‏كند. حالا يكى دو تا روايت ديگر هم در همين طائفه وجود دارد، اينها را هم عرض بكنيم تا به نتيجه برسيم انشاء اللَّه.
    يكى روايت مرفوعه سهل بن زياد است كه روايت هفتم از باب بيستم از اقسام حج. اين خوب از نظر سند، هم سهل در آن وجود دارد و علاوه مرفوعه هم هست، لذا از نظر سند اين روايت غير معتبره است. «سهل بن زياد رفعه عن ابى عبد اللَّهعليه السلامفى متمعٍ دخل يوم عرفه»، متمتعى كه محرم است به احرام عمره تمتع و وارد مكه شده، اما ورودش در مكه در روز عرفه بوده، مورد سؤال و مورد حكم اين عنوان است: «متمتعٍ دخل يوم عرفه» يعنى «دخل مكه يوم عرفه»، و الا غير مكه كه محل بحث نيست، «قال» امام بر طبق اين روايت فرمود «متعته تامة» حج تمتعش و عمره تمتعش تام و صحيح است «الى ان يقطع التلبية» تا زمانى كه تلبيه قطع بشود. اين «قطع التلبية»، آن‏هايى كه محرم مى‏شوند، به طور كلى، به احرام حج و از مكه خارج مى‏شوند، از آن زمانى كه محرم شدند، غير از اصل تلبيه‏اى كه در احرام و در ماهيت احرام معتبر است، مستحب است كه اين تلبيه را
    همين‏طور ادامه بدهند. تا چه زمان؟ تا اول ظهر همان روز نهم، اول ظهر روز نهم ديگر زمانى است كه تلبيه قطع مى‏شود و هيچ گونه استحبابى براى تلبيه وجود ندارد. در احرام عمره تمتع هم همين‏طور است، مثلاً اينهايى كه از مسجد شجره محرم مى‏شوند و حركت مى‏كند، خوب مى‏دانيد معمول هم اين هست، كه در بين راه تلبيه را مرتب تكرار مى‏كنند، منتها حدش، آن طورى كه الآن در ذهن من است، تا جايى است كه ديوارهاى مكه ديده بشود. حالا در اين جهتش من ترديد دارم كه نهايت استحبابش كجاست. اما اين يك امر مستحبى است، استمرار و ادامه تلبيه، هم در احرام عمره تمتع و هم در احرام حج، در احرام حج از همان زمانى كه محرم مى‏شوند، مستحب است كه تلبيه را شروع بكنند و اين استحباب ادامه دارد تا ظهر روز عرفه كه اول زمان وقوف اختيارى عرفه خواهد بود. حالا اينجا اين عبارت اين روايت اين است كه «متعته تامة الى ان يقطع التلبيه» يعنى تا زوال روز نهم، اين متعه‏اش تمام است. اين تا زوال روز نهم متعه‏اش تمام است، اين دو تا احتمال دارد، يك احتمال اين است كه، خوب دقت كنيد، يعنى زوال روز نهم را خودش هم در عرفات باشد، و تلبيه را قطع بكند، يا اينكه نه، خودش در مكه است، اما مردمى كه در عرفات و راه رسيدن به عرفات هستند، آنها قطع بكنند تلبيه را. اين دو تا احتمال دو تا نتيجه برايش مترتب مى‏شود، اگر ما بگوييم «الى ان يقطع التلبيه» كه مقصود زوال شمس روز عرفه است، يعنى زوال شمس را خود اين متمتع در مكه درك بكند، يعنى تا زوال شمس مى‏تواند اين تمتعش ادامه پيدا بكند، خوب معنايش اين است كه اول زوال شمس محرم بشود به احرام حج از مكه حركت كند، برود به عرفات، خوب تبعاً وقتى كه اول زوال شمس حركت مى‏كند و به عرفات مى‏رسد ديگر تمام وقت را نمى‏تواند وقوفش را درك كرده باشد. براى اينكه وقت اختيارى وقوف به عرفات عبارت از اول زوال شمس تا غروب است. پس اگر مقصود اين باشد «الى ان يقطع التلبيه» يعنى مردم و الناس، قطع تلبيه بكنند. اما اين در مكه است، «يعنى متعته تامة الى زوال شمس» در مكه در روز نهم، خوب اگر تا زوال شمس، اين عمره تمتعش را تمام كرد، ديگر نمى‏تواند وقوف اختيارى عرفه را هم از اول زوال شمس تا غروب درك بكند، لذا روايت دليل بر آن ركن مى‏شود. يعنى يك مقدار از وقوف به عرفات را هم درك بكند، كفايت مى‏كند. اما اگر ما روايت را اين طورى معنا كرديم، گفتيم «متعته تامة الى ان يُقطع التلبيه يا يَقطع» خود اين تلبيه را، معنايش اين است كه تا زوال شمسى كه اين متمتع در عرفات درك بكند، كه زوال شمس آن روز را در عرفات درك بكند. اگر اين طورى روايت را معنا كرديم، اين دليل بر همان قول اول مى‏شود كه معنايش اين است كه بايد تمام اين وقوف از اول زوال تا غروب را درك بكند و اگر خوف داشته باشد كه اين معنا فوت مى‏شود، اين «ينتقل الى حج الافراد»، ديگر نمى‏تواند به‏عنوان عمره تمتع ادامه به كار بدهد، لذا در اين‏
    روايت هم اين دو تا احتمال وجود دارد. لكن در عين حال به نظر مى‏رسد كه ظاهر همان احتمال اول است، يعنى «متعته تامة» مثل اينكه اين طورى فرموده «الى ان يقطع الناس التلبيه»، اما خود اين در مكه است، اما كى مردم تلبيه را قطع مى‏كنند، مردم زوال شمس تلبيه را قطع مى‏كنند. مى‏خواهد بفرمايد كه الى زوال شمس در مكه اگر بتواند متعه را تمام بكند و عمره تمتع را به پايان ببرد، اين عمره‏اش صحيح است و از عرفات و وقوف به عرفات هم ديگر لازم نيست كه همه آن وقت را درك بكند، همان مسمى‏ و جزء را درك بكند، اين كفايت مى‏كند. اين هم يك روايت.
    يك روايتى در همين باب هست، يعنى در باب بيستم از همين ابواب اقسام حج، روايت سوم است. اين روايت، عرض مى‏شود كه، روايت ابى بصير است و تصحيح هم نشده سند اين روايت. «قال قلت لابى عبد اللَّهعليه السلامالمرأة تجى‏ء متمتعة»، زنى محرم شده به احرام عمره تمتع، حالا وارد مكه شد، فتطمس قبل از تطوف بالبيت»، قبل از آنى كه طواف عمره تمتع را انجام بدهد، حالت حيض برايش پيدا مى‏شود. «فيكون طهرها ليلة عرفه»، اما شب نهم، اين پاك مى‏شود و از حيض بيرون مى‏آيد، اين الآن چه كار بكند، محرم به احرام عمره تمتع بوده، به علت حيض نتوانسته طواف را انجام بدهد، طواف را كه انجام ندهد، سعى را هم نمى‏تواند انجام بدهد، براى خاطر اينكه سعى، مترتب بر طواف است. ولو اينكه مسعى‏، عرض مى‏شود، جزء مسجد الحرام نيست، اين محلى كه درش سعى بين صفا و مروه انجام مى‏گيرد، اين دو تا خصوصيت در رابطه با خودش و عمل خودش هست. يكى اينكه خود مسعى‏ ، عنوان مسجديت ندارد، خارج از مسجد الحرام است، لذا زن حائض در حال حيض مى‏تواند در مسعى‏ رفت و آمد بكند و جلوس بكند و ديگر اينكه سعى بين صفا و مروه هم خودش «فى نفسه» نياز به طهارت ندارد، مثل طواف نيست كه طواف مشروط به طهارت است، اما سعى مشروط به طهارت نيست. اما اگر زن حائض شد، به علت اينكه سعى بايد بعد از طواف انجام بگيرد، لذا نمى‏تواند برود سعى بين صفا و مروه را هم انجام بدهد، حالا مى‏فرمايد «فيكون طهرها ليلة عرفه»، اين شب عرفه از حيض پاك شده، محرم هم هست به احرام عمره تمتع، طواف و سعى را هم هيچ كدام انجام نداده، چه كار بكند، «فقال» امام فرمود: «ان كانت تعلم انّها تطهر و تطوف بالبيت وتحل من احرامها»، اگر مى‏داند كه اين پاك مى‏شود و به دنبال او، طواف بيت را انجام مى‏دهد و قاعدةً سعى را هم انجام مى‏دهد، «وتحل من احرامها» و از احرام خودش هم محل مى‏شود و بيرون مى‏آيد، عمده اين تكه عبارت است، «وتلحق الناس»، حالا در عبارت وسائل اين طورى است، «وتلحق الناس بمنى‏ فلتفعل» و مى‏تواند به مردم بپيوندد، اما كجا به مردم بپيوندد، در اصل عبارت وسائل دارد در منى‏. مقصود از اين منى‏، آن مناى روز دهم كه عبارت از اعمال خاصه دارد،
    مقصود آن نيست. مقصود از منى‏، همانى است كه ديروز ما عرض كرديم كه مستحب است كه شب عرفه را در منى‏ بيتوته بكنند و بعد صبح روز عرفه از منى‏ حركت بكنند براى رفتن به عرفات. اين «تلحق الناس بمنى‏» اگر كلمه «بمنى‏» در روايت وجود داشته باشد، معنايش اين است، يعنى اگر بتواند همين شب نهم كه ليله عرفه است، همه كارها را انجام بدهد و به مردم در منى‏ در شب عرفه ملحق بشود به طورى كه بتواند صبح روز عرفه به جانب عرفات حركت بكند، «فلتفعل»، حتماً اين كار را انجام بدهد. اگر روايت اين باشد و كلمه بمنى‏ در روايت باشد، اين ديگر جزء اين دسته از رواياتى كه الآن ما داريم رويش بحث مى‏كنيم كه در رابطه با وقوف به عرفات مطرح است، حالا يا مجموعش يا خصوص مسمى‏، اين ديگر ارتباطى به اين طائفه نمى‏تواند پيدا بكند. بلكه اين روايت دليل بر قول آن افرادى است كه، چون يكى از اقوال در مسأله ضيق عبارت از همان «ليلة العرفه» بود. آن قولى كه ملاك را شب عرفه قرار مى‏داد و حد ضيق را شب عرفه قرار مى‏داد، اين روايت جزء ادله آن قول خواهد بود، در صورتى كه اين كلمه بمنى‏ درش وجود داشته باشد. صاحب وسائل كه اين طورى روايت را نقل كرده است. اما در پاورقى و همين‏طور در بعضى از كتاب‏هاى فقهيه، اين روايت را كه نقل مى‏كنند اين كلمه بمنى‏ درش وجود ندارد. در همين پاورقى اينجا مى‏گويد كه شيخ، در همين پاورقى همين جا، مى‏گويد «اخرجه الشيخ باسناده عن محمد بن يعقوب فى التهذيب وفى الاستبصار وترك قوله بمنى‏»، اين كلمه بمنى‏ را ترك كرده «كما فى الكافى»، حالا اين كلمه «كما فى الكافى»اش حالا خيلى روشن نيست كه به نفى مى‏خورد يا به منفى مى‏خورد. لكن آنى كه اين، عرض مى‏شود، نقل دلالت دارد اين است كه شيخ در كتاب تهذيب و در كتاب استبصار، وقتى كه اين روايت را از كافى كلينى نقل كرده، اين كلمه بمنى‏ در آن وجود ندارد. معنايش اين است: «وتلحق الناس فلتفعل»، حالا اگر بمنى‏ نداشته باشد، اگر بمنى‏ نداشته باشد، اين تلحق الناس معنايش چى است؟ كجا به مردم بپيوندد؟ كجا؟ اولين عمل در باب حج بعد از احرام، وقوف به عرفات است. ظاهر «وتلحق الناس» يعنى «تلحق الناس» به عرفات، براى اينكه ما عمل ديگرى قبل از وقوف به عرفات نداريم، بعد از آنى كه حاجى محرم مى‏شود به احرام حج، هر حجى باشد، «بعد احرام الحج» اولين عمل، عبارت از وقوف به عرفات است. در همان شعرى هم كه در حاشيه لمعه يك شعرى هست كه اشاره به اعمال حج عمره مى‏كند، «اترست للعمره اجعل نهج اوو» اوو كه الفش كنايه از احرام است، واو اولش اشاره به وقوف به عرفات است، واو دومش اشاره به وقوف به مشعر است، پس در حقيقت اولين عمل بعد از احرام در باب حج وقوف است. آن وقت اگر اينجا كلمه بمنى‏ نداشته باشد، اين روايت از ادله همين طائفه اولى‏ خواهد بود، «وتلحق الناس» اگر مى‏تواند اين زن حائض، غسل بكند،
    طوافش را انجام بدهد، سعى بين صفا و مروه را انجام بدهد، تقصير بكند، محل بشود، محرم بشود به احرام حج تمتع و بپيوندد به مردم، يعنى در عرفات، اگر اين طور شد، اين از ادله ما نحن فيه مى‏شود. منتها وقتى كه دليل بر «ما نحن فيه» شد، باز آن وقت بحث مى‏آيد، يعنى «تلحق الناس بعرفات من اول الزوال» يا اينكه نه، اگر عصر هم وارد عرفات شد، صدق مى‏كند كه اين ملحق شد به مردم در عرفات، اگر كلمه بمنى‏ نباشد و معناى عبارت و «تلحق الناس» به عرفات خواهد بود لا محاله، آن وقت آيا مقصود از «لحوق الناس »به عرفات، يعنى «لحوق الناس بعرفات من اول الزوال»، يا اينكه نه، اگر ساعت يك بعد از ظهر هم ملحق به مردم بشود در عرفات، صدق مى‏كند كه «انها لحقت بالناس بعرفات»، يك ساعت به غروب مانده، نيم ساعت به غروب مانده هم، اگر ملحق بشود، اين معنا صادق است و تحقق پيدا مى‏كند. پس در حقيقت استدلال به اين روايت در رابطه با اين طائفه‏اى كه محل بحث ماست، مبتنى بر اين است كه اين كلمه بمنى‏ در روايت وجود نداشته باشد و اگر نداشته باشد، آن وقت ظاهر «وتلحق الناس»، يعنى «تلحق الناس بعرفات»، آن هم درش دو تا احتمال است و باز ظاهرش همان احتمال دوم است كه اگر يك ساعت به غروب هم ملحق به ناس بشود به عرفات، اين صدق مى‏كند.
    ؟؟؟
    تا اينجا روايات طائفه اولى‏ را ما خوانديم، ترتيب بحث، كه لابد اگر نوشتيد در نظرتان هست يا اگر هم ننوشتيد در ذهنتان هست، ما اين چند تا روايتى كه خوانديم، تقريباً روى هم رفته، شش تا روايت در اين طائفه اولى‏ ما خوانديم. از اين شش تا روايت، تقريباً از پنج تايش استفاده مى‏شود كه ملاك را همان خوف فوت مسمى‏ قرار داده بود، نه مجموع «ما بين الزوال والغروب»، لكن يك روايت كه اولين روايتى بود كه قبلاً خوانديم، روايت يعقوب بن شعيب، آن روايت را ما استظهار كرديم كه ظهور دارد در اينكه ملاك مجموع بين زوال و غروب، يعنى حتى اگر نيم ساعت را هم كم داشته باشد، اين ضيق تحقق پيدا مى‏كند و مجوز عدول به افراد است و متبدل به حج افراد مى‏شود. آن وقت در بين اين چهار پنج تا روايتى كه مسمى‏ را دلالت مى‏كرد، يك روايتى بود كه آن روايت صحيحه جميل بن دراج بود كه قبلاً خوانديم، آن را صاحب مدارك و همين‏طور بعض الاعلام طبعاً لصاحب مدارك، اينها مدعى بودند كه نه تنها ظهور در مسمى‏ دارد، بلكه نص در مسمى‏ هست. اگر ما اين حرف را بپذيريم كه اين روايت جميل بن دراج در بين اين روايات نصّ در مسمى‏ هست، خوب روايت يعقوب بن شعيب ظهور دارد در مجموع «بين الزوال والغروب» و نصّ و ظاهر وقتى كه در مقابل هم قرار بگيرند، خوب نص تقدم بر ظاهر دارد و قرينه بر تصرف در ظاهر مى‏شود. لكن ما نپذيرفتيم اين ادعاى صاحب مدارك و همين‏طور بعض الاعلام را و
    عرض كرديم كه نه، روايت جميل بن دراج هم در آن احتمال خلاف جريان دارد و اين هم ظهور دارد در مسمى‏، نه اينكه نصّ در مسمى‏ باشد. نص بايد احتمال خلاف درش جريان نداشته باشد، اما ما احتمال داديم خلاف را درش و عرض هم كرديم اين احتمال خلاف را. لذا اينجا ما مانده‏ايم، يك روايت ظهور دارد در اين‏كه ملاك مجموع مابين الزوال الى الغروب است، چهار پنج تا روايت هم به نظر ما ظهور دارد در اينكه ملاك مسمى‏ است و ما وقتى اين‏ها را كنار هم بگذاريم، حد اقل بايد اين معنا را ادعا كنيم كه اين روايات بواسطه كثرتشان نه تنها كثرت فقط، اين كثرت سبب مى‏شود كه يك اظهريتى از نظر دلالت در آنها پيدا بشود و روى اين اظهريت، اين تقدم دارند اين روايات بر روايت يعقوب بن شعيب كه اولين روايتى بود كه خوانديم و ظهور در تمام «ما بين الزوال الى الغروب» داشت، لذا به نظر مى‏رسد كه در اين طائفه اولى‏، ما بايد ملاك را همان ركن قرار بدهيم و عجيب اين است كه مرحوم سيد در رابطه با روايات ركن، دو تا روايت را بيشتر ذكر نمى‏كند، يكى از آنها همان روايت مرفوعه‏اى است كه امروز خوانديم و درش مناقشه مى‏كند، يكى هم يك روايت صحيحه‏اى كه خوانديم. بعد مى‏فرمايد كه ممكن است ما اين دو روايتى كه در باب ركن و معيار بودن مسمى‏ وارد شده، اينها را از راه شذوذ ما اينها را كنار بگذاريم، اين از عجائب فرمايشات مرحوم سيد است، ولو اينكه مى‏فرمايند «كما ادعى»، لكن پيداست كه خودشان هم تقريباً متمايل هستند به اين كه شذوذ در كار است. در حالى كه ما وقتى كه اقوال را بررسى مى‏كرديم، روايات يعنى قائلينى كه مسأله مسمى‏ را مطرح كرده بودند، جمع زيادى از فقهاء متقدم اين قول را اختيار كرده بودند و از كثيرى از كلمات هم استظهار اين قول شده بود، اما آنهايى كه ملاك را تمام وقت قرار داده بودند، آن يك استظهارى از عبارت شهيد اول در دروس شده بود، يكى هم صاحب مدارك نقل كرده بود كه علامه در كتاب مختلف اين را اختيار كرده و ديگر قائل سومى از فقهاء متقدم و متوسط در آن رابطه وجود نداشت، آن وقت با اينكه مسأله اين طور است، آيا ما مى‏توانيم بگوييم اين رواياتى كه دلالت بر مسمى‏ مى‏كند، از باب شذوذ و از باب اينكه كسى مثلاً قائل به اين نشده «الا من شذّ و ندر» روى اين معنا ما اين روايات را كنار بگذاريم، در حالى كه اولاً تعداد اين روايات زياد است و ثانياً قائلين بر طبق اين روايات هم حسابى فراوان است و كثيرى از قدماء همين معنا را اختيار كرده‏اند كه آن روز در نقل اقوال ما گفتيم كه قائلين به اين قول جمعيت زيادى هستند، آن وقت چطور مى‏شود كه ما از راه شذوذ اين روايات را كنار بگذاريم. لذا اگر ما باشيم و تنها، حالا هنوز باز در، به اصطلاح، در اول راه هستيم، اگر ما باشيم و تنها اين طائفه اولى‏ كه اين شش روايتى بود كه خوانديم، ما مى‏بايست مسمى‏ را ملاك قرار بدهيم، بگوييم اگر بتواند عمره‏اش را تمام بكند و يك لحظه از وقوف به عرفات‏
    را هم درك بكند، هيچ مانعى ندارد و تبدل به حج افراد در آنجايى است كه خوف داشته باشد كه حتى يك لحظه را هم نتواند درك بكند، آنجا تبدل به حج افراد پيدا مى‏كند. لذا در آن مثال ديروز و بلكه بالاتر اگر فرض كرديم كه يك متمتعى يك ساعت بعد از ظهر روز عرفه وارد مكه شد، لكن مى‏تواند با سرعت كارهايش را انجام بدهد، عمره تمتع را تمام بكند، محرم به احرام حج بشود و با يك وسيله سريعى خودش را به عرفات برساند و ده دقيقه و پنج دقيقه از وقوف به عرفات را درك بكند اينجا «لا يجوز له» اينكه نيت خودش را منتقل به حج افراد بكند، بلكه به تعبير روايات، «متعته تامة» و حج تمتعش كاملاً صحيح است. پس در طائفه اولى‏ ما به اين نتيجه مى‏رسيد. حالا يك نكته‏اى هم اينجا عرض بكنيم، اينكه در عبارت امام بزرگوار اين تعبير ذكر شده بود، «وحد ضيق الوقت خوف فوات الاختيارى من وقوف عرفه على الاصح»، به نظر من در اين عبارت امام هم دو تا احتمال جريان دارد. يكى اينكه اين كلمه اختيارى از وقوف عرفه را، ممكن است ايشان در مقابل وقوف اضطرارى عرفه ذكر كرده كه قول سوم در مسأله است كه ما در طائفه ديگر، اشاره به همين قول سوم و ادله قول سوم خواهيم داشت، انشاء اللَّه. اين عبارت خوف فوات اختيارى از وقوف عرفه ممكن است ناذر به اخراج وقوف اضطرارى باشد. اما ديگر از نظر اينكه معيار ركن است يا معيار تمام ما بين زوال تا غروب است، بگوييم اين عبارت تعرضى نسبت به اين معنا ندارد، فقط اين اضطرارى عرفه و اقوال ديگرى را كه در مسأله وجود دارد، اينها را نفى مى‏كند. اما يك احتمال ديگر هم هست كه بگوييم كه نه، مقصود امام از اين عبارت، يعنى همان ما بين زوال تا غروب، ملاك فوت اين معناست كه اگر كسى نه، عرض مى‏شود، ملاحظه مى‏كند، مى‏بيند عمره‏اش را تمام بكند، نمى‏تواند اول زوال شمس در عرفات باشد، فورى «ينتقل الى حج الافراد» و خودش را به زوال شمس عرفات مى‏رساند. لذا عبارت ايشان هم خيلى روشن نيست كه بخواهد قول اول را دلالت داشته باشد، يك احتمال دارد كه ناظر به نفى قول سوم باشد كه قول سوم اصلاً به اختيارى عرفه، نه به واجبش و نه به ركنش، به هيچ كدام كارى ندارد. بلكه ملاك را عبارت از وقوف اضطرارى عرفه قرار مى‏دهد، كه حالا عرض مى‏كنيم وقوف اضطرارى عرفه كى است و چه مقدار است، لذا اين عبارت هم خيلى روشن نيست كه ناظر به قول اول و بر خلاف آن چيزى باشد كه ما از روايات استفاده كرديم. پس نتيجه بحث تا حالا اين شد كه اگر ما باشيم و طائفه اولاى از روايات، به نظر ما فقط ملاك مسمى‏ است نه آن مجموع فاصله بين ظهر تا غروب منتها اقوال و رواياتى ديگر را هم در اين باب ان شاء اللَّه بررسى بكنيم بعد ببينيم ملاحظه مجموع روايات به كجا مى‏كشد، ان شاء اللَّه.
    پايان درس‏