• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
    درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى‏
    تهيه شده در سال 1371 ه.ش،
    درس شماره 303
    اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم، بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
    مسأله اين بود كه اگر كسى برايش حج تمتع تعين داشته باشد، مثل ايرانيها كه در حجة الاسلام برايشان واجب است حج تمتع را انجام بدهند، اينها برايشان جايز نيست كه از حج تمتع عدول بكنند، به حج قران يا افراد، مگر در يك مورد و آن عبارت از جايى است كه وقت ضيق شده باشد، از اينكه عمره تمتع را به آخر برساند و بعد حج را انجام بدهد. اصل اين جهت جاى بحث نبود، كه «عند ضيق الوقت يجوز العدول»، ولو اينكه عدول در جميع موارد يك مطلبى است بر خلاف قاعده، لكن خوب بعد از آنى كه دليل دلالت بر جواز عدول بكند، بر طبق دليل چاره جز التزام به اين معنا نيست، و يكى از مواردى كه دليل دلالت بر جواز عدول كرده، همين جا است كه «متمتع كان وقته بالاضافة الى الاتمام ضيقاً»، اگر وقتش ضيق باشد «يجوز له العدول» اصل اين جاى بحث نيست، لكن آنى كه جاى بحث بود، هم اقوال متعدد و متشطط در آن وجود دارد و هم روايات متعدد و متشطط، او عبارت است از حد ضيق كه تا چى زمانى ضيق تحقق پيدا مى‏كند، كه آن ضيق مجوز عدول است و سبب مى‏شود كه بتواند عدول به حج افراد بكند. ما اقوال را اشاره كرديم، بحث در روايات اين مسأله بود، روايات اين مسأله را گفتيم چند طائفه و چند دسته روايات در اين مسأله هست، يك دسته رواياتى بود كه ملاك را وقوف اختيارى عرفه قرار مى‏داد، مى‏گفت حد ضيق عبارت از اين است كه وقوف احتيارى عرفه با اتمام عمره از دست اين برود و فوت بشود، منتها در وقوف احتيارى هم عرض كرديم كه يك جزء ركنى وجود دارد، آن جزء ركنى همان مسماى وقوف به عرفه است، ما بين زوال و غروب اگر يك لحظه و يك آن وقوف به عرفات را درك بكند، آن ركن تحقق پيدا كرده، آن جزء ركنى حج محقق شده، اما دائره وجوب اوسع از دائره ركنيت است، دائره وجوب مجموع‏
    بين ظهر و غروب است «يجب على الحاج مطلقا» اينكه وقوف به عرفات داشته باشد، از اول زوال روز نهم، تا غروب روز نهم و مغرب روز نهم، اين به صورت وجوب، جاى ترديد نيست، اما آن جزئش كه ركن براى حج است اين عبارت از اين مجموعه نيست، يك جزء از اين مجموعه كافى است كه عنوان وقوف به عرفه و ركن در باب حج، تحقق پيدا بكند، مخصوصاً تذكر يك نكته هم در اينجا لازم است و آن اين است كه يكى دو نوبت هم اشاره كرديم، كه ركن در باب حج با ركن در باب صلاة معنايش فرق مى‏كند، در باب صلاة معناى ركن اين است كه اگر ركن فوت بشود عمداً يا سهواً يا به هر صورتى اين موجب بطلان است، اما عنوان ركن در باب حج اين معنا را ندارد، عنوان ركن در باب حج، يعنى آنى كه ترك عمدى او موجب بطلان حج است، اما اگر غير عمدى باشد اين تركش موجب بطلان نخواهد بود، لذا اينجا يك شبهه ممكن است به ذهن شما بيايد، و آن شبهه اين است كه چطور از يك طرف شما ركن را عبارت از مسماى وقوف به عرفات قرار مى‏دهيد، و ركن را هم معنا مى‏كنيد، يعنى آنى ترك عمدى او موجب بطلان است، و از طرف ديگر مى‏گوييد، از اول زوال تا غروب وقوف به عرفات واجب است و در وجوب آن هم ترديدى نيست. رفع اين شبهه به اين مى‏شود كه ما در باب حج نه تنها اينجا مواردى ديگرى را هم داريم كه يك چيزهاى در حج واجب است، لكن در عين حال جزء حج هم نيست، اصلاً جزئيت ندارد، مثل طواف نساء در باب حج ، طواف نساء را حالا اگر كسى گفت كه من مثلاً پير مردم، ديگر نياز به زن ندارم حالا نمى‏خواهم طواف نساء را انجام بدهم، حالا زن تا آخر عمر بر ما حرام باشد چى اشكالى دارد، نه، طواف نساء را حتما بايد انجام بدهد، به‏عنوان يك واجب در حج مطرح است، نه به‏عنوان اينكه چون نياز به زن مطرح است و حليت زن هم توقف بر طواف نساء دارد، پس انسان طواف نساء را براى اين منظور انجام مى‏دهد كه اگر كسى چنين هدفى نداشت، بگويد نه، خوب ديگر ما نياز به زن نداريم، ديگر چى لزومى دارد طواف نساء را انجام بدهيم، نه، در عين اينكه طواف نساء مسأله حليت نساء بر آن ترتب پيدا مى‏كند، لكن در عين حال واجب است، بر همه واجب است حتى بر چنين پير مردى كه ذكر كرديم، جزء حج هم نيست، ليس جزئاً للحج، يعنى ترك عمدى او موجب بطلان حج نيست كه اگر كسى طواف نساء را انجام نداد، عمداً هم ترك كرد، بگوييم حجه باطل، نه، ليس بباطل، در عين اينكه ليس بباطل در عين حال واجب هم هست در حج طواف نساء انجام بگيرد. اين مسأله وقوف به عرفات هم در روز نهم، از اول ظهر تا غروب با اينكه ركن عبارت از يك لحظه و يك آن وقوف به عرفات است، و لازمه اين، اين است كه آنى جزئيت براى حج دارد عبارت از همين يك لحظه است، به طورى كه اگر كسى عمدا وقوف به عرفات را ترك كرد، الا يك لحظه آن را فقط، پنج دقيقه به غروب آمد داخل عرفات و وقوف به عرفات را درك كرد
    بدون اينكه هيچ اشكالى هم در كارش بوده، نه اضطرارى، نه اكراهى، نه كسالتى، نه مانعى، نه، ميلش نبود كه زودتر بيايد وقوف عرفات را از اول ظهر درك بكند، اين حجش صحيح است، اما در عين حال واجبى را ترك كرده، برايش واجب بوده كه وقوف از اول ظهر انجام بدهد و اين هم بدون عذر اين واجب را ترك كرد، يترتب عليه العصيان و استحقاق العقوبة، اما ارتباطى به صحت حج او پيدا نمى‏كند، صحت حج به قوت خودش باقى است. اين تقريباً به صورت جمله معترضه بود، ما آن رواياتى را كه در باب حد ضيق، مطرح مى‏كرديم، در طائفه اولاى از آن روايات بوديم، منتها طائفه اولى را ما يك عنوان جامعى برايش داديم، گفتيم طائفه اولى راياتى است كه حد ضيق را فوات اختيارى عرفه قرار مى‏دهد، منتها بعضى از اين روايات، ظاهرش فوات مجموع اين فاصله بين ظهر تا غروب، به اين معنا كه مى‏گفت، بايد كارى بكند كه اول زوال داخل عرفات باشد كه اين مجموعه را درك بكند به طورى كه اگر نتوانست اين مجموعه را درك بكند، ضيق پيدا شده، ضيق كه پيدا شد «يجوز له العدول الى الافراد كه نتيجه آن در اين مثال ظاهر مى‏شد كه اگر كسى با احرام عمره تمتع، يك ساعت به ظهر در روز نهم وارد مكه شده، اين اگر بخواهد طواف بكند، سعى بين صفا و مروه انجام بدهد و بعد حركت بكند به جانب عرفات، زوال را نمى‏تواند در عرفات درك بكند، بعضى از روايات مى‏گفت: اين كان وقته ضيقاً، براى خاطر اينكه اين نمى‏تواند زوال را درك بكند، لذا همين يك ساعت به ظهر كه وارد مكه شده فورى به نيت، عدول مى‏كند الى حج الافراد، بدون اينكه ديگر احرامش را تجديد بكند، فقط نيت را تغيير مى‏دهد، عدول مى‏كند الى حج الافراد و حركت مى‏كند الى جانب العرفات، و زوال را در عرفات درك مى‏كند، از اول ظهر تا غروب مى‏تواند اين واجب در حج را درك بكند. اما اگر ما بعضى از روايات كه خوانديم، ايطورى مى‏گفت: مى‏گفت نه، ملاك اين نيست، ملاك اين است كه آن جزء ركنى را درك بكند، لذا در اين مثالى كه عرض كرديم كه يك ساعت به ظهر وارد مكه شده با احرام عمره تمتع، خوب اين مى‏تواند طواف را انجام بدهد، سعى بين صفا و مروه را انجام بدهد تقصير بكند، محرم بشود به احرام حج، ولو براى ده دقيقه به مغرب خودش را به عرفات برساند، اگر ده دقيقه پنج دقيقه به مغرب هم خودش را به عرفات برساند، آن جزء ركنى را درك كرده و ضيق تحقق پيدا نشده، پس اين طائفه اولى كه چند تا رواياتش را خوانديم، از بعضى‏ها استفاده مى‏شد كه ملاك در ضيق عدم درك اين مجموعه‏اى بين زوال تا غروب است از بعضى‏ها استفاده مى‏شد كه نه، ملاك عدم درك جزء ركنى از وقوف به عرفات است، حالا دو سه تا روايت ديگر در همين طائفه و در همين دسته وجود دارد، كه اين دو سه تا روايت هم بخوانيم، بعد آن وقت ملاحظه كنيم، كه در خود اين طائفه اولى كه بعضيها آن نظر را ازش استفاده مى‏شود كرد و بعضيها ملاك را
    جزء ركنى گرفته در خود اين طائفه اولى بالاخره نتيجه چيست؟ آيا اگر ما بوديم و روايات مسأله ما منحصرا عبارت از روايات همين طائفه اولى بود، به طورى كه هيچ روايت ديگرى و طوائف ديگرى از روايات در باب نبود، آيا خود اين روايات طائفه اولى ملاحظه مجموع آن و ملاحظه ظاهر و اظهر يا نص و ظاهر بنا بر عقيده بعضى ملاحظه اينها چى اقتضاء مى‏كرد، آيا اقتضاء مى‏كرد كه ما ملاك در ضيق را عدم درك اين مجموعه بين زوال تا غروب قرار بدهيم، يا اينكه نه، اين ملاك در ضيق نيست، آنى كه ملاك در ضيق است اين است كه نتواند يك لحظه از وقوف به عرفات را درك بكند، اما اگر يك لحظه را هم بتواند درك بكند، لم يتحقق الضيق، در همان مثال يك ساعت به ظهر، اگر وارد مكه شد برود طوافش را انجام بدهد، سعيش را انجام بدهد، تقصير كند، بعد هم محرم بشود به احرام حج، بعد هم حركت بكند به جانب عرفات، چون هفت هشت ساعت وقت هست، مى‏تواند ولو ده دقيقه، پنج دقيقه وقوف به عرفات را درك بكند، لذا ضيقى تحقق پيدا نكرده تا اينكه عدول به حج افراد بكند، اما اگر ما ملاك را اين مجموعه قرار بدهيم، ضيق پيدا شد، براى اينكه يك ساعت به ظهر، چى كار مى‏تواند بكند، اين حتما بايد حركت بكند به جانب عرفات، تا زوال شمس را در عرفات درك بكند، لذا چاره ندارد جز اين كه عدول به حج افراد بكند، پس خلاصه اين شد كه ما در طائفه اولى، هر دو روايات آن را داريم مى‏خوانيم، بعد هم بايد نتيجه گيرى در نفس همين طائفه اولى داشته باشيم، بعد هم تازه برويم سراغ طوائف ديگر، آن وقت اختلاف طوائف ديگر را با طائفه اولى به هر معنايى و به هر نتيجه كه رسيديم ببينيم، اختلافش چى جورى مى‏شود رفع بشود، دو سه تا روايت ديگر در همين طائفه اولى باقى مانده است. در باب بيست و يكم، از ابواب اقسام حج، باب بيست ويكم، عرض مى‏شود كه روايت ششم، روايت ششم باب بيست يكم از ابواب اقسام حج، روايتى است كه حلبى، سندش هم صحيح است، و باسناده، يعنى شيخ نقل كرده، شيخ نقل كرده، در تهذيب باسناده عن ابن ابى عمير كه سند شيخ به ابن ابى عمير صحيح است، ايشان هم نقل كرده عن حماد، عن الحلبى «قال: سألت ابا عبد اللَّه عليه السلام، عن رجل احل بالحج والعمرة جميعا»، احل با حاء حوز، كسى شروع كرده، شروع كرده، به حج عمره باهم، اين كنايه از حج تمتع است، براى اينكه حج تمتع است كه عمره و حجش مرتبط با هم است و يك عمل شناخته مى‏شود، اما در حج قران وافراد او عمره و حجش دو عمل مستقل است و غير مرتبط است، لذا اين تعبير كه مى‏كند حلبى، «رجل احل يعنى شروع كرده بالحج والعمرة جميعا»، يعنى احل بعمرة التمتع، اين عبارة اخراى از اين است كه حج تمتع را شروع كرده كه حج تمتع يك فرق ديگرش هم با حج قران و افراد در اين جهت است كه عمره حج تمتع، تقدم دارد بر حج تمتع، اما در قران و افراد، عمره آن بعد الحج تحقق پيدا مى‏كند، پس اين‏
    شد «قال سألت ابا عبد اللَّه عليه السلام، عن رجل احل بالحج والعمرة جميعا ثم قدم مكه»، وارد مكه شده با احرام عمره تمتع، اما كى وارد شد؟ زمان ورودش در مكه كى بود؟ «و الناس بعرفات»، در حالى كه مردم داخل عرفات بودند حاجى‏ها داخل عرفات بودند، اين در حاليكه حاجى‏ها در عرفات بودند حالا وارد مكه شده. فخشى، اين حالا ترس دارد كه «ان هو طاف و سعى بين الصفا و المروة»، اگر بخواهد عمره تمتعش را انجام بدهد طواف و سعى عمره تمتع را انجام بدهد ترس چى را دارد، «ان يفوته الموقف»، اين كه موقف عرفات از دست اين برود و فوت بشود، «ان يفوته الموقف». حالا جوابش را مى‏خوانيم باز به سؤال از يك جهت بر مى‏گرديم، «قال، امام صادق صلوات اللَّه عليه فرمودند:«يدع العمرة» عمره را رها بكند، ديگر فكرى روى عمره نداشته باشد، «فاذا اتم حجه» حالا بعد از آنى كه حجش را تمام كرد كه ظاهر اين است كه اين احرام را ديگر از حالا به بعد احرام حج تمتع قرار بدهد، احرام حج قرار بدهد «فاذا اتم حجه صنع كما صنعت عايشه» همانكارى را كه عايشه انجام داد، همان را انجام بده، «ولا هدى عليه» اين لا هدى عليه دليل بر اين است كه اين از احرام عمره تمتع عدول مى‏كند به حج افراد، براى اينكه در حج افراد ديگر هديى وجود ندارد، و در مورد عايشه هم قاعدة در يك سفرى اين طور بوده كه عايشه از مدينه كه محرم شده به احرام عمره تمتع، دير وارد مكه شده، وقتى وارد مكه شده، ديده اگر بخواهد كه عمره تمتع را تمام بكند، وقوف به عرفات از دستش مى‏رود، خوب تبعا رسول گرامى اسلام صلوات اللَّه عليه، به او دستور دادند كه تو عدول كن به حج افراد و اين احرام را ديگر به‏عنوان احرام حج افراد قرار بده، ديگر الآن هم طواف وسعى را انجام نده بعد برو سراغ حج، عمره را هم بعد الحج انجام مى‏دهى. خوب اين اجمالا عرض مى‏شود، چند تا مطلب را اين روايت دلالت مى‏كند، اصل اينكه در ضيق وقت، عدول از تمتع را به حج افراد يك مطلبى است كه نه تنها در زمان امام صادق صلوات اللَّه عليه بوده، يك مطلبى بوده كه ريشه در زمان رسول خدا داشته و حتى در مورد عايشه اين معنا پيش آمده و رسول خدا دستور داده‏اند كه عدول به حج افراد بكند كه اين مزيتى است كه اين روايت دارد كه مى‏گويد اين سابقه هم دارد اين مسأله در زمان رسول خدا نسبت به عايشه. و باز جهت ديگرى را كه اين روايت دلالت دارد، اين است كه ملاك در جواز عدول را خوف فوت وقوف به عرفه قرار مى‏دهد، اين هم هيچ جاى ترديد نيست، براى اينكه وقتى كه در سؤال مى‏گويد: «والناس بعرفات» بعد هم مى‏گويد: «ان يفوته الموقف» ديگر كسى نمى‏تواند اين احتمال بدهد كه مقصود از اين موقف، مشعر الحرام باشد، پيدا است كه اين موقف، همان موقف مربوط به عرفات است و مقصود همان وقوف به عرفات است، هيچ جاى ترديد نيست. لكن بحث اين است كه كه آيا از اين روايت چى استفاده مى‏شود، اين «خشى ان يفوته الموقف» يعنى اين‏
    مجموعه فوت مى‏شود، مجموعه از دستش مى‏رود، مثل همان مثالى كه عرض كرديم كه يكى به ظهر وارد مكه شده، اين يكى به ظهر بخواهد طواف وسعى انجام بدهد، بعد محرم بشود بعد خودش را به عرفات برساند، ديگر نمى‏تواند در عرفات از اول ظهر تا غروب وقوف داشته باشد، آيا اين «خشى ان يفوته الموقف» مقصود اين مجموعه بين ظهر تا غروب است، يا اينكه نه، اين روايت همان جزء ركنى را دلالت مى‏كند «ان يفوته الموقف» يعنى «يفوته ما هو جزء للحج» و آنى كه جزء للحج است يك لحظه وقوف به عرفات است، بقيه آن ديگر جزئيت للحج ندارد، ولو اينكه واجب هم هست، در عين اينكه واجب است، اما ليس جزئاً للحج، جزء در باب حج با ركن مساوق با هم است، بخلاف باب نماز كه ركنيت اخص از جزئيت و شرطيت است، و شرطيت و جزئيت اعم از ركنيت است، در باب حج اين طور نيست، در باب حج مسأله جزئيت و شرطيت با مسأله ركنيت، اينها مساوى باهم هستند، «كلما هو جزء هو ركن، كلما هو شرط هو ركن» چيزى كه ركن نباشد ليس بجزء ولا شرط» در عين حال واجب هم هست، واجب است انجام بدهد، اما جزئيت للحج و شرطيت للحج ندارد، آيا روايات كدام يكى از اينها را دلالت دارد، اين بستگى دارد، استفاده اين معنا از روايت، بستگى دارد به اين معناى اين عبارت، خوب دقت كنيد، در عبارت سائل اينطورى بود، «ثم قدم مكه والناس بعرفات» اين والناس بعرفات معمولاً، خوب دقت بفرماييد، معمولا اين طور بوده، تا اين اواخر هم شايد اين طور بوده مستحب هم همين است، مستحب اين است، كه روز هشتم ماه ذى حجه انسان در مكه محرم بشود به احرام حج، حركت كند، بيايد به جانب عرفات، اما شب را در منى‏ بيتوته كند، كدام شب، شب نهم، شب نهم را در منى‏ بيتوته كند، صبح كه عرض مى‏شود شب تمام مى‏شود، حركت بكند به جانب عرفات. روى اين برنامه غالب و برنامه متعارف، مردم معمولا سه ساعت به ظهر، چهار ساعت به ظهر، همه در عرفات جمع‏اند، ولو اينكه واجب از ظهر شروع مى‏شود، اما اجتماع شان در عرفات چى زمانى است، مجرد اينكه وجوب وقوف، از زوال شروع مى‏شود، اين معنايش اين نيست كه اجتماع هم مقارن با وجوب تحقق دارد معمول اين بوده كه اجتماع چند ساعت قبل از ظهر در عرفات حاصل بوده، براى اينكه از منى‏ تا عرفات كه فاصله كمى است، خوب شب هم كه اينها در منى‏ بيتوته كرده‏اند صبح هم حركت كرده‏اند به جانب عرفات، لذا سه ساعت، چهار ساعت قبل از زوال شمس مى‏شود گفت «الناس مجتمعون بعرفات» الناس بعرفات داخلش ننوشته كه الناس بعرفات فى حال انجام فريضه وقوف بعرفات، اينكه داخلش نيست، يعنى دو تا احتمال است در اين عبارت، آنى كه در اين عبارت است اين است، «ثم قدم مكه» اين متمتعى كه در احرام عمره تمتع است، وارد مكه شد، كى؟ «والناس بعرفات» آيا مقصود از اين والناس بعرفات چى است؟ يعنى والناس بعرفات در
    حال انجام فريضه وقوف بعرفه هستند، پس معناى ثم قدم مكه والناس بعرفات، معنايش اين مى‏شود، يعنى اين ظهر وارد مكه شده، يا يكى بعد از ظهر وارد مكه شده، يا دوى بعد از ظهر وارد مكه شده، اگر والناس بعرفات معنايش اين باشد، كه «والناس بعرفات فى حال الاشتغال بوقوف بعرفات الذى هو واجب و فريضة»، معناى «قدم مكه والناس بعرفات»، يعنى اين آدم يا ظهر يا بعد از ظهر وارد مكه شده، اگر معنا اين باشد، اين «فخشى ان يفوته الموقف» را ما چاره نداريم جز اينكه بر جزء ركنى معنا بكنيم، براى اينكه آدمى كه ظهر وارد مكه مى‏شود ديگر اين، مگر اينكه طى طريق داشته باشد و يك كرامت داشته باشد، و الا اگر اول ظهر هم وارد مكه بشود، هرچى هم بخواهد سعى بكند، و خودش را به عرفات برساند، اينكه نمى‏شود كه وقوف به عرفات را از اول ظهر تا غروب بتواند درك بكند، هم ظهر وارد مكه شده، هم از ظهر تا غروب وقوف به عرفات را درك بكند، ديگر جمع نمى‏شود بين اين دو تا، لذا اگر والناس بعرفات را، ما اين طورى معنا كرديم، يعنى والناس بعرفات فى حال الاشتغال بالوقوف، اين «فخشى ان يفوته الموقف» را چاره نداريم جز اينكه بر جزء ركنى تطبيق بكنيم، چون ديگر نمى‏شود خشى ان يفوته الموقف را بر وقوف از اول ظهر تا غروب معنا كنيم، از يك طرف ورودش به مكه اول ظهر است، يكى بعد از ظهر است، از طرف ديگر ترس اين را دارد كه اگر طواف و سعيش را ادامه بدهد، اين وقوف به عرفات از اول ظهر از دستش مى‏رود، اينها قابل جمع نيست، لذا اگر اين «والناس به عرفات»، آن طورى معنا بشود، چاره نيست كه اين «فخشى ان يفوته الموقف» را ما حمل بكنيم بر همان جزء ركنى، مى‏گوييم درست است كه ظهر وارد شده، درست است كه يكى بعد از ظهر وارد شده، لكن طورى است كه اگر بخواهد طواف انجام بدهد، سعى انجام بدهد، محرم بشود آنهم با وسايل آن زمان، خودش را برساند، حتى جزء ركنى وقوف به عرفات هم كه جزء للحج است از دستش مى‏رود. پس در نتيجه اگر اين والناس بعرفات را اين احتمال را ما درش بدهيم و اين طورى معنا بكنيم، اين لا محاله، ان يفوته الموقف تطبيق بر جزء ركنى پيدا مى‏كند. اما اگر ما گفتيم كه نه، اين والناس بعرفات كه داخلش ننوشته كه «والناس بعرفات مشتغلون بالوقوف الذى هو فريضة الى هى» نه، حصه به ظهر هم اگر وارد مكه بشود صدق مى‏كند كه «قدم مكه والناس بعرفات» براى اينكه حصه به ظهر مردم داخل عرفات اند صبح كه از منى‏ حركت كردند، حصه به ظهر وارد عرفات شدند و همه مجتمع در عرفات هستند، اگر اين جورى معنا كرديم، اين «فخشى ان يفوته الموقف» مى‏سازد با اينكه مقصود از موقف همان از اول زوال تا غروب باشد، براى اينكه بايد مثال را آنجا فرض كنيم كه اين آدم يكى به ظهر دوى به ظهر وارد مكه شده،بعد حسابهاى خود را مى‏كند كه اگر طواف را انجام بدهد، سعى بين صفا و مروه، بعد هم محرم به احرام حج بشود، بعد هم با
    آن وسائل آن روزى حركت بكند به جانب عرفات، ديگر از اول ظهر تا غروب را نمى‏تواند در عرفات بماند، با خشى ان يفوته الموقف و حمل كردن اين موقف را بر مجموع وقوف از ظهر تا غروب، روى اين احتمال سازگار است. خوب حالا كه اين دو تا احتمال هست، به نظر مى‏رسد كه كدام يك از اين دو احتمال ترجيح دارد، به نظر مى‏رسد همان احتمال اول ترجيح دارد، احتمال اول رجحان دارد، چرا؟ براى دو تا نكته، يك نكته اين است كه اين والناس بعرفات وقتى كه انسان در همان بادى عرض مى‏شود بر خوردش با اين عبارت در ذهنش متبادر مى‏شود و منساق مى‏شود والناس بعرفات ولو اينكه قيد را نياورده يعنى مشتغلون بالوقوف، اما خود انسان در ذهنش مى‏آيد كه والناس بعرفات يعنى مشغول انجام وقوف هستند، عرف اين طورى استفاده مى‏كند، فهم عرفى مساعد با احتمال اول است به نظر من، علاوه يك شاهد ديگرى هم دارد، روى آن جهتى كه ما ذكر كرديم، روى جهتى كه ما ذكر كرديم و گفتيم كه اصلاً عرض مى‏شود اين وقوف از اول ظهر تا غروب ولو اينكه واجب است، اما اين جزء حج نيست، چيزى كه جزء حج نباشد اين براى انسان ايجاد خشيت و خوف نمى‏كند، اين خشيه پيدا است كه در رابطه با يك مسأله است كه با حجش مرتبط است يعنى عنوان جزئيت للحج دارد، عنوان عرض مى‏شود ركنيت براى حج دارد كه گفتيم جزئيت و ركنيت مساوق با همه‏
    ؟؟؟
    اما يك چيز ديگرى كه انسان عمدا هم اخلال به آن بكند، هيچ ضربه به حجش نمى‏زند ولو اينكه حالا گناهى هم كرده و استحقاق عقوبتى هم پيدا كرده اما اين آدم را مضطرب نمى‏كند در رابطه اعمال حج، لذا اين «خشى ان يفوته الموقف» يعنى چيزى را كه در رابطه با حج بايد او را درك بكند اين از او فوت مى‏شود، و چيزى كه در رابطه با حج بايد درك بشود همان جزء ركنى است، او يك لحظه وقوف به عرفات است. اما بقيه ولو وجوب هم دارد، اما چون جزء نيست، ليس بركن ليس بمرتبط بالحج اين براى انسان ايجاد خشيت و خوف نمى‏كند، لذا به نظر مى‏رسد اين روايت با اين كه با دقت دو تا احتمال در آن جريان دارد، اما آن احتمال اول اقرب است، و اين هم ملاك را همان ركن قرار مى‏دهد نه مجموعه بين زوال و غروب. - باز خبر نكرديد ما را التماس دعا -
    پايان درس‏