• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 302
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    بحث در رواياتى بود كه ازش استفاده مى‏شد، كه اين متمتعى كه وارد مكه شده، در حالى كه عمره تمتع را به آخر نرسانده تا چه زمانى وقت دارد كه اگر آن زمان برسد، و عمره تمتعش تمام نشده باشد، عدول مى‏كند به حج افراد، و اين احرام را احرام حج افراد با نيت قرار مى‏دهد، اينجا گفتيم كه روايات و اقوال مختلفه‏اى وجود دارد، در روايات يك طائفه شان مسئله را در رابطه با وقوف به عرفات قرار مى‏داد، مى‏گفت اگر خوف فوت وقوف به عرفات را داشته باشد، ديگر نمى‏تواند عمره تمتع را تمام بكند، منتها يك روايت ظاهرش خوف فوت وقوف اختيارى عرفه بود، يعنى مجموع از ظهر تا غروب، و بعضى از روايات مثل روايت دومى كه خوانديم، ظاهرش اين بود كه اگر بتواند مسماى وقوف را هم درك بكند، اين كافى است، اما اگر نتواند حتى مسمى را درك بكند، آن وقت است كه عمره تمتع تبدل به حج افراد پيدا مى‏كند، اما اگر با اتمام عمره بتواند ولو يك لحظه وقوف به عرفات را درك بكند، باز هم بايد عمره را به آخر برساند، حالا رواياتى در رابطه با همين طائفه كه مربوط به وقوف به عرفات بود، مى‏خوانديم و چند تا روايت ديگر مانده. يك روايت عرض مى‏شود كه حديث پانزدهم همان باب بيستم است، نوع روايات در باب بيستم است به استثناى بعضى از روايات، در باب بيستم روايت پانزدهم صحيحه جميل بن دراج «عن ابى عبد الله عليه السلام قال المتمتع له المتعة الى زوال الشمس من يوم عرفة و له الحج الى زوال الشمس من يوم النحر» روايت همين مقدار است، از نظر سند هم روايت صحيحه است، بلا اشكال. از نظر دلالت ظاهر روايت اين معنا است، «المتمتع له المتعة» چون در مقابل و له الحج ذكر شده، پيدا است متمتعى است كه عمره تمتع را تمام نكرده، آخر در اولين روايتى كه خوانديم مهم‏ترين اشكال اين بود، كه آن روايت از مانحن فيه خارج است، مربوط به متمتعى است كه «قضى متعته و فرق من عمرة التمتع» اما اينجا جاى اين احتمال نيست، براى اين‏كه مى‏فرمايد «المتمتع....؟ شرع فى حج التمتع له المتعة الى زوال الشمس من يوم عرفة» چون بعدش و له الحج دارد پيدا است آن قبل از و له الحج هرچه است مربوط به عمره تمتع است، يعنى متمتع براى او از نظر عمره تمتع ظرفيت زمانى ثابت است، تا ظهر روز نهم، يعنى تا ظهر روز نهم اين ظرفيت براى عمره تمتع از نظر اتمام عمره تمتع باقى است. خوب حالا ظهر روز نهم را وقتى عمره‏اش را تمام كرد، و از آن جا محرم شد به احرام حج، و فاصله بين مكه و عرفه را عرفات را طى كرد، لامحاله در آن زمان چهار پنج ساعت وقت را مى‏گرفته، فى زماننا هذا هم حد اقل يك ساعت وقت را مى‏گيرد، پس معنايش اين است كه اين وقوف اختيارى عرفه را از اول ظهر تا غروب، اين لازم نيست درك بكند، يك مقدر از وقوف هم كه درك بشود، اين كفايت مى‏كند، براى خاطر اين‏كه آخرين زمان تحقق و اتمام عمره تمتع را ظهر روز نهم قرار مى‏دهد، و ظهرروز نهم در مكه از عمره تمتع خارج شد، خوب حالا بايد محرم بشود، به احرام حج، بالاخره يك زمانى لازم دارد، حالا قليلاً او كثيراً در آن زمان بيشتر و فى زماننا هذا كمتر، اما بالاخره همه وقوف اختيارى از اول ظهر تا غروب را معناى اين عبارت اين است كه لازم نيست درك بكند، براى اين‏كه نمى‏شود درك كرد، از يك طرف ظهر، آخرين زمان عمره تمتع باشد، و از طرف ديگر همين ظهر اول زمان وقوف به عرفه باشد، با فرض اين فاصله‏اى كه بين عرفات و بين مكه چند فرسخ است، حالا وسائل از نظر قلت و كثرت بين شان فرق پيدا شده، و الا فى زماننا هذا شايد كمتر از يك ساعت نمى‏شود اين فاصله را طى كرد، بالاخره اين روايت ظهور در اين معنا دارد كه آن طرف قصه حد ضيق، آن ضيقى كه سبب مى‏شود كه انسان ديگر تمتع را رها بكند، و عدول بكند به حج افراد، حدش اين است كه حتى يك لحظه از وقوف به عرفات را درك نكند، اما اگر يك لحظه‏
    از وقوف به عرفات را درك كرد، همين كفايت مى‏كند. اين البته ظاهر روايت همين معنا است، و نمى‏شود انسان در اين ظهور خدشه بكند، اما صاحب مدارك يك مطلبى از ايشان نقل شده، كه ايشان فرموده اين روايت نص در مطلوب است، اين به نظر ما غير صحيح است، نص در مطلوب نيست اين روايت، براى اين‏كه دو تا احتمال ديگر در اين روايت جريان دارد، ولو اين‏كه ما معتقديم كه آن دو احتمال هردويش خلاف ظاهر است، ولى خوب بالاخره احتمال كه پيش آمد دلالت را از نص بودن ساقط مى‏كند، نص معنايش اين است كه هيچ احتمال خلاف درش جريان نداشته باشد. اما ظاهر آنى است كه احتمال خلاف درش جريان دارد، اما خوب روى حجيت ظواهر عند العقلاء و عند العرف، بايد ظاهر را گرفت، ما معتقديم كه ظاهر روايت همين است، «المتمتع له المتعة الى زوال الشمس من يوم عرفة» يعنى تا اول ظهر روز نهم در مكه مى‏تواند به اتمام عمره تمتعش ادامه بدهد، اول ظهر كه فارغ شد، محل بشود ثم محرم بشود به احرام حج، و حركت كند الى عرفات، و يك مقدار را هم قاعدتاً ديگر درك مى‏كند.
    اما آن دو احتمالى كه خلاف ظاهر است، يكى اين است كه اينجورى بگوييم معناى روايت است، «المتمتع له المتعة» تا چه زمانى؟ تا زمانى كه زوال شمس از يوم عرفه را در عرفات درك بكند، در عرفات نه در مكه، اينى كه گفتيم ظاهرش است، يعنى در مكه، جاى اعمال عمره تمتع مكه است، «ليس الا» لذا گفتيم الى زوال الشمس من يوم عرفه يعنى زوال الشمس در مكه، اما لمحتمل ان يحتمل، كه بگويد «المتمتع له المتعة الى» كى؟ كيش اين است، كه خودش زوال شمس يوم عرفه را در عرفات درك بكند، يعنى حد اقل تا سه ساعت مانده به ظهر در مكه، كه بتواند از عمره بيرون بيايد، محرم بشود براى حج و براى زوال خودش رابه عرفات برساند، كه مقصود از «الى زوال الشمس من يوم عرفة يعنى الى زوال شمس» كه درك بكند او را، از يوم عرفه به عرفات، لا بمكه، خوب اگر اين احتمال را ما در روايت داديم معنايش اين است كه تمام وقوف اختيارى از ظهر تا غروب را بايد درك بكند، و مسماى وقوف كفايت نمى‏كند، البته اين احتمال به نظر من خلاف ظاهر است، اما خوب جلوى حرف صاحب مدارك را مى‏گيرد، كه شماى كه ادعا مى‏كنيد اين نص در مطلوب است، و شماى بعض الاعلام هم تأييد مى‏كنيد، نه اين كجايش نصوصيت در مطلوب دارد؟! يك همچنين احتمالى در اين روايت است، ولو اين‏كه بر خلاف ظاهر است، اما نصوصيت روايت عرض مى‏شود كه بيرون مى‏رود روايت.
    احتمال دوم اين است كه ما اين روايت را در رابطه با وقوف به عرفات، حالا يا مجموع وقوف به عرفات يا مسماى ركن داريم مى‏خواهيم ازش استفاده بكنيم، لقائل ان يقول كه اصلاً اين روايت ملاك را نه وقوف به عرفات، مجموع وقوف مى‏داند، نه مسمى، هيچ كدام، اين اصلاً يك عنوان ديگرى را پيش آورده، آن عنوان اين است، زوال شمس يوم عرفه خودش موضوعيت دارد، به قوف به عرفات كارى ندارد، زوال شمس يوم عرفه در مكه خودش موضوعيت دارد، و اين ثمره‏اش در اين ظاهر مى‏شود، روى آن احتمالى كه ما گفتيم ظاهر روايت است، حالا من فرعى را در اين رابطه عنوان مى‏كنم، تا فرق بين اين دو تا احتمال ظاهر بشود. اگر زوال شمس روز نهم شد، اين هم در مكه است، طوافش را انجام داده، نماز طوافش را خوانده، سعى بين صفا و مروه‏اش مانده زوال شمس هم شد، لكن اگر سعى بين صفا و مروه بكند، تقصير بكند، محرم بشود مى‏تواند خودش را به مسماى وقوف به عرفات برساند. (سؤال:...؟ جواب: بله اين فرعى كه عنوان كرديم اين است كه اگر زوال شمس يوم عرفه در مكه است الآن، اما اين زوال شمس مصادف با وسط عمره تمتع است، يعنى فرض كنيد طوافش را انجام داده، اما سعى بين صفا و مروه را انجام نداده، اما اگر انجام بدهد و تمام بكند، مى‏تواند به مسماى وقوف به عرفات برسد، روى ظاهر روايت بايد بگوييم مانعى ندارد، در حقيقت اين زوال الشمس روى ظاهر روايت موضوعيت ندارد، آنى كه موضوعيت دارد درك مسماى وقوف به عرفه است، لذا اگر زوال شمس هم شده باشد، لكن هنوز عمره تمتع را تمام نكرده، روى كفايت مسماى وقوف مى‏تواند عمره‏اش را تمام بكند بعد هم برود وقوف به عرفات را بعنوان مسما درك بكند، لقائل ان يقول ما اين را قبول نداريم، يعنى لقائل، البته به نظر ما خلاف ظاهر است، لكن لقائل ان يقول كه ظاهر روايت اين است كه اين زوال الشمس من يوم عرفه خودش موضوعيت دارد، كارى به وقوف به عرفات ندارد، يعنى اذا جاء زوال الشمس اگر عمره تمتعش تمام نشده، ولو اين‏كه مى‏داند اگر تمام بكند مسماى وقوف به عرفات را هم درك مى‏كند،
    ليس له المتعة، عبارت را اينجورى بگوييم، «المتمتع له المتعة الى زوال الشمس من يوم عرفة» ما مى‏گوييم اين زوال شمس روى معناى اولى است، اين موضوعيت ندارد، اين براى خاطر اين است كه مسماى وقوف به عرفات را درك بكند، لذا اگر يك قسمت از اعمال عمره را بعد از زوال شمس هم انجام بدهد، اگر مسماى وقوف را درك بكند، مانعى ندارد، اما لقائل ان يقول نه خير، اين روايت كى اسمى از وقوف به عرفات آورده؟! اين روايت مى‏گويد «المتمتع له المتعة الى زوال الشمس من يوم عرفة اذا جاء الزوال» ديگر نمى‏شود متعه را تمام كرد، ولو اين‏كه يقين هم داشته باشد كه اگر تمام بكند، اين به وقوف به عرفات مى‏رسد، در حقيقت اين مثل يك قولى در مانحن فيه، كه اصلاً ملاك زوال الشمس يوم عرفه است، بدون اين‏كه هيچ گونه ارتباطى به مسئله وقوف داشته باشد، خوب اين هم يك احتمالى است در روايت، و چه بسا مدعى بشود كسى كه اصلاً ظاهر روايت عبارت از اين معنا است، آن وقت با وجود چنين احتمالى ما مى‏توانيم تبعاً لصاحب المدارك بگوييم نه خير، اين روايت نص در همان معناى اول است، كه ملاك اين است كه مسماى وقوف اختيارى به عرفه را درك بكند، و زوال الشمس هم هيچ موضوعيتى براى اين معنا ندارد، لذا مى‏تواند يك قسمتى از اعمال عمره را بعد از زوال شمس انجام بدهد، ما در عين اين‏كه ظهور روايت را در اين معنا مى‏پذيريم، اما نصوصيتش را قبول نداريم، يك اشكال هم در ذيل روايت است، «و له الحج الى زوال الشمس من يوم النحر» حج تا چه زمانى مى‏تواند ادامه پيدا بكند؟ و به عبارت روشن‏تر تا چه زمانى مى‏شود بگوييم اين آدم حج را درك كرده؟ اين ديگر معنايش اين نيست كه تا چه زمانى مى‏تواند به آخر برساند، خوب ظرف حج كه تا آخر ماه ذى حجه هم است، تا چه زمانى اگر اين درك بكند «يصدق عليه انه ادرك الحج» مى‏گويد تا ظهر روز دهم، حالا اين ظهرروز دهم چه خصوصيتى دارد؟ آيا مقصود از ظهر روز دهم اين است كه معمولاً تا ظهر روز دهم اعمال منا تمام مى‏شود، اعمال مربوط به روز عيد قربان؟ و انسان محل مى‏شود، با حلق يا تقصير محل مى‏شود، منتها دو سه چيز باقى مى‏ماند، يكى مسئله طواف نساء است كه در رابطه با حليت نساء است، و طواف نساء اصلاً جزء حج نيست، «واجب فى الحج لا انه جزء للحج» يكى مسئله سيد است كه سيد همانطورى كه قبلاً اشاره شد، بعداً هم انشاءالله بحث مى‏شود، اصلاً حرمت سيد به احتمال قوى به احرام ارتباط ندارد، حرمت سيد از احكام حرم است، اگر كسى محرم هم نباشد «يحرم عليه سيدالحرم» لذا ارتباط سيد به مسئله حج و به مسئله احرام، اين محل اشكال است، شايد حالا بعداً بايد بحث بكنيم انشاءالله شايد نظر اين شد كه مسئله حرمت سيد مربوط به حرم است، كارى به احرام عمره و حج و امثال اينها هيچ ندارد. اين هم مسئله سيد.
    باقى مى‏ماند طواف و سعى، طواف و سعى نقشش فقط براى حليت طيب مطرح است، و الا ساير محرمات احرام غير از نساء كه مربوط به طواف نساء است با حلق يا تقصير در روز عيد قربان همه آنها حلال مى‏شود. فقط مسئله طيب باقى مى‏ماند، اينى كه اينجا مى‏فرمايد «و له الحج الى زوال الشمس من يوم النحر» آيااين روى اين حساب است؟ كه معمولاً تا ظهر روز دهم اعمال منا در آن روز تمام مى‏شود؟ و از احرام بيرون مى‏آيد؟ فقط يك سيرى واجباتى بر اين باقى مى‏ماند، مبيت به منا و رمى روزهاى بعد، اينها ديگر در حليت چيزى نقش ندارد، اينها واجب است كه انسان اينها را انجام بدهد، آيا اين روى اين جهت است؟ خوب اين يك شايد ظهور عرفى داشته باشد، اما از يك طرف ديگر هم خوب لازم نيست كه اين اعمال منا تا ظهر طول بكشد، همان اول آفتاب كه انسان از مشعر وارد منا... مى‏كند و بلا فاصله ذبح و هدى، بلافاصله هم حلق يا تقصير، يمكن همه اين‏ها به يك ساعت، دو ساعت تمام بشود، اين زوال شمس چه خصوصيت دارد؟ «و له الحج الى زوال الشمس من يوم النحر» اين يك احتمالى درش داده شده، كه اين زوال شمس، به لحاظ اين‏كه در رابطه با اضطرارى مشعر مطرح است، اختيارى مشعر، مربوط به بين الطلوعين است، به مجردى كه شمس طلوع كرد اختيارى مشعر تمام مى‏شود، اما اضطرارى مشعر شروع مى‏شود، احتمال داده شده كه اين ناظر به اضطرارى مشعر باشد، نه ناظر به تماميت اعمال منا، لكن خوب تحقيق در اين جهت كه آيا اين «له الحج» معنايش چه است؟ اين الآن ضرورتى ندارد كه ما اينجا مسئله را روشن بكنيم، و اين جمله هيچ گونه قرينيتى هم بر اين‏كه مراد از عبارت قبل غير از آن چيزى است كه ما استظهار كرديم هيچ گونه قرينيتى هم براى او ندارد، لذا تحقيق در اين جمله، اين موكول به بحث حج مى‏شود، اما آنش كه مربوط به جمله اول است، ظاهر اين است كه وقوف مسماى وقوف اختيارى به عرفه را اگر متمتع بتواند درك بكند، حق ندارد از عمره تمتع خارج بشود.
    اما اگر خوف اين معنا را داشت كه با اتمام عمره مسماى وقوف را هم درك نمى‏كند، اينجا است كه مسئله عدول به حج افراد مطرح است، اين روايت از روايات بسيار خوب در اينجا است، سندش هم كاملاً خوب است. دلالتش هم به اين نحوى كه عرض كرديم دلالت ظاهرى است.
    حالا وقت گذشته يك دو سه جمله‏اى مى‏خواستم خدمت تان عرض كنم...