چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 301
متن
بسم الله الرحمن الرحيم
نام درس: حج
نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى
شماره درس: 301
تاريخ، 1370
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در اين مسئلهاى بود كه هم اقوال متشطت و مختلفى درش است، و هم روايت متشطتهاى، و آن اين بود كه اگر كسى شروع بكند در عمره تمتع، و محرم بشود به احرام عمره تمتع، و بعد ببيند كه اگر بخواهد عمره تمتع را به آخر برساند اين «يضيق الوقت» اينجا انتقال پيدا مىكند، و عدول مىكند به نيت «الى حج الافراد» عمره تمتع و احرام عمره تمتع به وسيله نيت عنوان احرام حج افراد را پيدا مىكند، بحث در اين بود كه آن ضيق كه مجوز اين عدول و اين انتقال است، او عبارت از چه است؟ و چه زمانى است، اقوال مختلفهاى را در اين رابطه ملاحظه فرموديد، حالا بحث در روايات است، اين روايات هم در حقيقت على طوائف، چند طائفه روايت در اين باب است، يك طائفه رواياتى است كه حالا مجموع اينها را ما يك طائفه قرار مىدهيم، رواياتى است كه ملاك ضيق وقت را خوف وقوف به عرفه و فوت وقوف به عرفه قرار داده، منتها در اين رابطه گفتيم سو قول وجود دارد، يك قول ملاك را فوات اختيارى عرفه قرار مىدهد، يك قول ملاك را فوت ركن قرار مىدهد، كه ركن عبارت از مسماى وقوف به عرفه است كه با يك آن و با يك لحظه وقوف به عرفه تحقق پيدا مىكند، يك قول هم ملاك را اضطرارى عرفه قرار مىدهد، كه اضطرارى عرفه مربوط به شب يوم النحر است، يعنى شب عيد قربان بعد از انقضاء روز عرفه، و غروب روز عرفه، حالا رواياتى كه مجموعاً ملاك را در رابطه با فوت وقوف به عرفه قرار مىدهد، در باب اضطراريش روايتى وجود ندارد، اما در آن رابطه با آن دو قول رواياتى است، كه از بعضىها استفاده مىشود كه ملاك خوف فوت اختيارى عرفه است، يعنى مجموع از ظهر تا غروب، و از بعض شان استفاده مىشود كه ملاك خوف فوت ركن است، يعنى اگر خوف داشته باشد كه با اتمام عمره حتى يك آن وقوف به عرفه را و به عرفات را درك نمىكند، اما اگر چنين خوفى نداشته باشد، بتواند با اتمام عمره ولو پنج دقيقه، دو دقيقه، يك دقيقه وقوف به عرفات را درك بكند، اينجا «لا يتحقق الضيق بل يجب عليه اتمام العمرة» و بعد وقوف به عرفات را به همان ركنش اكتفا بكند، حالا عرض كردم روايات مربوط به وقوف به اينكه سه قول در وقوف بود، اما يك قولش دليلى ندارد، روايتى كه دلالت بكند ظاهراً نداشته باشد، اما آن دو قول كه مرحوم سيد هم مسئله را مردد بين همان دو قول مىداند، بعد هم يك شان را ترجيح مىدهد، روايات متعددى در رابطه با آنها وارد شده كه اين روايات را بايد ملاحظه كنيم انشاء الله.
در باب بيستم از ابواب اقسام حج، يك روايت كه اين را حالا مرحوم سيد هم در متن عروه اولين روايتى را كه ذكر مىكند، اين روايت است، روايت پنجم اين باب بيستم، محمد بن يعقوب، كلينى نقل مىكند «عن على بن ابراهيم عن ابيه ابراهيم بن هاشم» كه تا اينجايش هى مشكلهاى ندارد، «عن اسماعيل بن مرار» كه اين سابقاً هم در بعضى از اسانيد خوانديم، اين توثيق بالخصوص ندارد، لكن جزء رجال تفسير على بن ابراهيم است، عرض كرديم دو تا كتاب وجود دارد كه اينها مؤلفين شان در ديباچه آنها تصريح كردند كه اين رواياتى را كه ما در اين كتاب نقل مىكنيم، همه اينها از ثقات روات اند، يك همچه توثيق كلى و توثيق عمومى نسبت به جميع رواتى كه در اين دو كتاب آمدهاند، در هركدام از صاحب آن كتاب توثيق شدهاند به اين نحو، يكى كتاب كامل الزيارات، مال ابن قولويه، استاد شيخ مفيد است، يكى هم كتاب تفسير على بن ابراهيم است، كه ايشان هم در مقدمه يك همچه مطلبى را بيان كرده است، البته اين توثيقها كاربردش تا زمانى است كه معارضى نداشته باشد، و الا اگر يكى از رجاليين بزرگ تضعيف كرده باشد وضعيت اينها را، ديگر اين توثيق عام در مقابل آن تضعيف خاص نمىتواند نقشى داشته باشد. اما اگر اين توثيق عام باشد و در مقابل
هم تضعيفى وجود نداشته باشد، على القاعده اين توثيق عام را بايد انسان به او اعتماد بكند و تكيه بكند، براى اينكه يك توثيقى از كسى كه قولش حجت است و معارضى هم براى او وجود ندارد، و تصادفاً در اسماعيل بن مرار مسئله اينطور است، كه در اسانيد تفسير على بن ابراهيم واقع شده، مشمول توثيق عام است، و تضعيف خاص هم در برابر اين توثيق عام وجود ندارد، ايشان نقل مىكند «عن يونس عن يعقوب بن شعيب الميثمى» لذا روى اين جهت روايت، روايت صحيحه است «قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول» امام صادق صلوات الله عليه چنين مىفرمودند، فرمودند «لا بأس للمتمتع» اين عبارت را دقت بفرماييد «لا بأس للمتمتع ان لم يحرم من ليلة التروية» اگر در شب هشتم محرم نشود، براى احرام حج، «لا بأس» چه لا بأس؟ «لا بأس متى ما تيسر له» در حقيقت اين «متى ما تيسر له» اين فاعل «لا بأس» است، «لابأس للمتمتع ان لم يحرم من ليلة التروية» چه لابأس؟ «لا بأس متى ما تيسر له» كه البته مضافى محذوف است اينجا، يعنى «لا بأس باحرامه متى ما تيسر له» هر زمانى كه برش امكان دارد، هر زمانى كه برايش آسان است، همان زمان محرم بشود، تا كى؟ حدش كى است؟ «ما لم يخف فوت الموقفين» مادامى كه خوف فوت موقفين را نداشته باشد، اگر خوف فوت موقفين را داشته باشد، آن وقت ديگر «لا بأس» كنار مىرود.
حالا مرحوم سيد و همينطور صاحب جوار وقتى كه اين روايت را نقل مىكنند، مىگويند در بعضى نسخهها، تعجب اين است كه نه در وسائل عرض مىشود اشارهاى به اين نسخه ديگر شده، و نه در ذيل وسائل آنهاى كه مصادر را نقل كردهاند، هيچ اشارهاى به اين نسخه ديگر نشده، اما هم صاحب جواهر نقل مىفرمايد، و هم مرحوم سيد در عروه به تبع صاحب جواهر، مىفرمايد كه در بعضى از نسخهها، اينجورى روايت نقل شده «لا بأس للمتمتع» بجاى «ان لم يحرم من ليلة التروية ما تيسر له» بجاى اين جمله، نقل شده «ان يحرم ليلة عرفة» در بعضى از نسخهها اينطور است، ولى عرض مىشود فرق نمىكند، براى اينكه ملاك آن غايتى است كه ذكر شده «ما لم يخف فوت الموقفين» يعنى آنى كه ايجاد مشكل مىكند، و آنى كه فرصت را از دست مىدهد، او خوف فوت موقفين است، يك نكته ديگرى راجع به اين عبارت است، آيا مقصود از خوف فوت موقفين كما اينكه در بادى نظر به ذهن انسان مىآيد، يعنى خوف فوت كلا الموقفين، كه نتيجه اين بشود، كه اگر خوف فوت يك موقف را دارد، وقوف به عرفات، اما خوف فوت وقوف به مشعر را ندارد، آيا معناى روايت اين است؟ «مالم يخف فوت الموقفين» يك همچه معناى را دلالت مىكند؟ يا اينكه نه معنا اين است «ما لم يخف فوت شىء من الموقفين» فوت هيچ كدام از دو موقف را نداشته باشد، عرف اينجورى استفاده مىكند، بر خلاف آنى كه در بدو نظر به ذهن مىرسد، كه آدم با نظر اولى خيال مىكند كه ملاك را فوت كلا الموقفين قرار داده، خوب پس اگر يكى از دو موقف فوت بشود، دون ديگرى، باز ضيق تحقق پيدا نمىكند، اما معناى روايت با دقت اين نيست، «ما لم يخف فوت الموقفين اى شىء من الموقفين» هيچ كدام از دو موقف را نبايد خوف فوتش را داشته باشد، و در نتيجه اين مىشود كه اگر خوف داشته باشد، فوت عرفه را، همين كفايت مىكند در تحقق ضيق و در تحقق عدول. اما اشكال اصلى كه به اين روايت است، كه اين اشكال را جمعى از شراح عروه به استدلال به اين روايت كردهاند، اما نه مرحوم سيد، و نه صاحب جواهر، به اين اشكال به استدلال به روايت اشاره نكردهاند، و آن اين است كه خوب دقت بفرماييد، بحث ما در متمتعى است كه هنوز فارغ از عمره تمتع نشده، متمتعى كه در اثناء اشتغال به عمره تمتع است، و هنوز فارغ نشده از عمره تمتع، اما اين روايت ظاهرش اين است، وقتى مىفرمايد «لا بأس للمتمتع ان لم يحرم من ليلة التروية» اين كدام متمتعى را مىگويد؟ اين متمتعى است كه عمره تمتعش را انجام داده و فارغ شده از عمره تمتع، و حالا مىخواهد براى حج محرم بشود، زمان احرام عمره حج را بعد الفراغ عن عمرة التمتع دارد دلالت مىكند. و ظاهر اين است كه بين اين دو مسئله هيچ ملازمهاى نيست، اگر ما گفتيم كه براى احرام حج مثلاً خوب دقت كنيد، براى احرام حج تا يك ساعت به ظهر روز عرفه وقت دارد، براى اينكه اين يك ساعته محرم مىشود، و خودش را به عرفات مىرساند، اول زوال هم در عرفات است. اگر ما اين حرف را زديم، معنايش چه است؟ معنايش اين است كه در باب ضيقى هم كه در عمره تمتع مطرح است، همين معنا ملاك است، يا اينكه نه، در آنجا هنوز فرض كنيد طواف عمره تمتع را هم انجام نداده، نماز طواف را هم انجام نداده، سعى بين صفا و مروه را هم انجام نداده، و به عبارت اخرى آن ضيقى كه در رابطه با متمتعى كه هنوز عمرهاش را تمام نكرده، با آن ضيقى كه براى متمتعى كه
عمرهاش را تمام كرده و فقط مىخواهد محرم بشود براى حج و برود سراغ اعمال حج، دليلى نداريم كه اين دو تا ضيق يك زمان باشد، و يك عنوان داشته باشد، گرچه ما در آن مسئله يك اشارهاى به اين مسئله كرديم، اما واقعش اين است كه بين اين دوتا مسئله هيچ تلازمى نيست، قاعدتاً هم نبايد تلازم باشد، براى اينكه اينجا عمرهاش تمام شده، فقط مىخواهد محرم بشود، اما آنجا عمرهاش تمام نشده، چند ساعت نياز به وقت دارد، و روى قاعده آن ضيق براى او غير از ضيق براى اين كسى است كه مىخواهد فقط براى حج تمتع محرم بشود به احرام حج. لذا اگر يك روايتى آمد حكم را روى چنين متمتعى قرار داد، متمتعى كه فرغ من تمتعه، اين دليل بر اين نمىشود كه آن متمتعى كه «ضاق وقته عن اتمام عمرة التمتع» آن هم ضيقش همين معنا را دارد، من الممكن، آيا اين هيچ، اتفاقاً يك جنبه عقلائى هم دارد، من الممكن بگوييم اين آدم كه از احرام عمره تمتع خارج شده، اين حق ندارد احرامش را تأخير بيندازد تا وقوف اختيارى عرفه از دستش برود، اما آن آدمى كه گرفتار عمره است، و عمرهاش ناتمام است، او چه بسا مانعى نداشته باشد كه همان ركن را درك بكند، ديگر لازم نيست كه از اول ظهر تا غروب را ما ملاك قرار بدهيم، لذا اين روايت ظاهرش اين است كه اولاً وقوف را مجموع وقوف اختيارى عرفه قرار داده، براى اينكه «ما لم يخف فوت الموقفين اى الموقفين الواجبين» موقفين واجبين در عرفه از اول ظهر تا غروب است، به ركن كارى نداشته باشيد شما، به صحت و بطلان كارى نداشته باشيد، به جزء و غير جزء كارى نداشته باشيد، آنى كه واجب است، وقوف از ظهر تا غروب است، مىگويد خوف فوت اين معنا اين سبب مىشود كه احرام به حج را تأخير نيندازد، بايد براى حج زمانى محرم بشود كه اين مجموعه وقوف از ظهر تا غروب را درك بكند، حالا اگر در احرام حج اينطور شد، در رابطه با آن كسى هم كه در وسط عمره است، حتماً بگوييم ملاك اين است؟! نه ممكن است ملاك درباره او ركن باشد، نه مجموع وقوف از ظهر تا غروب، لذا اين روايت درست است كه دلالتش بر اينكه مقصود وقوف اختيارى از اول ظهر تا غروب است، دلالتش بر اين معنا روشن است، كسى نمىتواند در اين جهت ترديدى بكند، اما انما الاشكال فى مورد الرواية، كه مورد روايت كجا است؟ متمتعى كه «فرغ عن عمرة التمتع و اراد ان يحرم لحج التمتع» اين به ما مربوط نيست، آنى كه به ما مربوط است، متمتعى است كه «لم يفرغ من عمرة التمتع» است، الآن وارد مكه شده، نه طوافى كرده، نه نماز طوافى، نه سعى بين صفا و مروهاى، من الممكن ضيق كه براى اين در نظر گرفته شده، «من الممكن» ركن باشد، نه مجموع وقوف از اول ظهر تا غروب، لذا اين روايت از يك نظر دلالتش روشن است، اما از نظر ديگر اين روايت را با اينكه مرحوم سيد و صاحب جواهر بعنوان يك روايت خوب بهش تمسك مىكنند، اماظاهر اين است كه به ما ارتباطى نمىتواند داشته باشد (سؤال:...؟ جواب:.. خوب قيدش را نديديد؟ قيدش، «ان لم يحرم ليلة التروية» يعنى براى چه؟ (سؤال:...؟ جواب: متمتع از ميقات محرم مىشود برادر، متمتع از ميقات محرم مىشود، كلمه يوم الترويه و ليلة الترويه مال احرام حج است، آن هم مربوط به مكه است، به ميقات ارتباطى ندارد. لا اقل با اين عناوين يك خورده انس پيدا كنيد). اين يك روايت.
روايت ديگر روايت شانزدهم اين باب است، اين روايت را هم شيخ نقل كرده از ظاهراً سعد بن عبد الله «عن عبد الله بن جعفر عن محمد بن مسرور» اينجا را، يك نكتهاى درش است دقت كنيد، اين روايت از تهذيب شيخ نقل شده، در تهذيب شرخ بجاى محمد بن مسرور، دوتا عنوان ديگر است كه يكش را به صورت نسخه بدل نوشته، يكى هم در اصل كتاب، نوشته محمد بن سرو، و در نسخه بدل نوشته محمد بن سَرْد يا سُرَد، يكى با واو است، يكى با دال است، در اصلش محمد بن سرو و در نسخه بدل سَرْو يا سُرد، اما صاحب وسائل اين روايت را از عنوان محمد بن مسرور نقل مىكند، هر يك از اين عناوين ثلاثه، چه آن دوتا عنوانى كه در تهذيب است، و چه اين عنوانى كه صاحب وسائل بعنوان محمد بن مسرور نقل كرده اينها هيچ توثيق نشدهاند، بلكه اصلاً مورد تعرض قرار نگرفتهاند، يعنى يك همچنين عنوانى وجود ندارد تا چه برسد به اينكه توثيقى در باره آنها شده باشد، اما صاحب معالم كتابى دارد كه انصافاً از كتابهاى بسيار نفيس است، بنام منتفع الجُمال يا جِمال فى احاديث الصحاح و الحسان، كه اين قبلاً تقريباً ده بيست سال پيش چاپ شده بود، اخيراً هم مثل اينكه مجدداً چاپ شده، دو جلد است، كتاب بسيار خوبى است، احاديث صحاح و حسان را صاحب معالم در اين كتاب دو جلد نسبتاً بزرگى هم است، يعنى به اندازه هريك از اين مجلدات وسائل است، ايشان در
آنجا مىفرمايد كه اين دو تا عنوانى كه در تهذيب است، اين از غلط نساخ است، واقعيت مسئله اين است، كه اين همان محمد بن مسرور است، و محمد بن مسرور هم محمد بن جزّك است، حالا مسرور با جزّك يكى لقب بوده يكى اسم بوده، يا يكى بعنوان جدش مطرح است، اين را ديگر نشد من مراجعه كنم به منتهى الجماع، مىفرمايد كه اين محمد بن مسرور همان محمد بن جزّك است، و محمد بن جزّك هم ثقه است، لذا روايت را يك روايت صحيحه معتبره مىداند، و از اين نظر به نظر او مشكلهاى در روايت نيست، حالا بعض الاعلام مىفرمايند كه اين حرف صاحب منتها يك حدسى است كه ايشان زده، يك حدس ظنى است، شاهدى هم برش نداريم، قول ايشان هم معلوم نيست براى ما حجيت داشته باشد، اما خوب بعيد است، حدس نيست، ايشان تصريح مىكند، به اينكه محمد بن مسرور همان محمد بن جزّك است، نمىگويد حدس مىزنم، يا و ظنى اينكه اين آن است، به صورت قطعى مسئله را مطرح مىكند، لذا روايت را به مجرد اينكه احتمال دارد كه ايشان حدسى زده باشد، ما بخواهيم از حجيت ساقط بكنيم ظاهر اين است كه اينطور نيست، اتفاقاً صاحب جواهر هم وقتى اين روايت را مىخواهد نقل بكند البته ايشان يك خورده با ترديد مىگويد محمد بن مسرور او جزّك، اما در حالى كه اين همان است، دو تا عنوان است، نه اينكه دو نفر باش، گاهى به اين عنوان اسم برده مىشده، گاهى به آن عنوان اسم برده مىشده، به آن عنوانش توثيق شده و روايت روايت معتبره است، «قال محمد بن مسرور» مىگويد «كتبت الى ابى الحسن الثالث» امام هادى عليه السلام «ما تقول فى رجل متمتع بالعمرة الى الحج» رجلى كه متمتع است به عمره الى الحج، «وافا غدات عرفة» اين درك كرده، وافا يعنى درك كرده، درك كرده صبح روز عرفه را، صبح روز عرفه را درك كرده، حالا كجا درك كرده، از عبارت بعديش استفاده مىشود «وافا غدات عرفة» در حالى كه «و خرج الناس من منى الى عرفات» اينجا به يك نكتهاى توجه داشته باشيد، يكى از مستحبات اين است، اينهاى كه روز ترويه، يعنى روز هشتم در مكه براى حج محرم مىشوند، مستحب است كه همان روز هشتم از مكه خارج بشوند و شب را در منا بيتوته بكنند، و صبح كه عبارت از صبح روز نهم است، از منا حركت بكند بجانب عرفات، حالا اينكه ايشان در سؤالش اينطورى مىگويد، مىگويد« وافا غدات عرفة و خرج الناس من منى الى عرفات» يعنى اين در مكه صبح عرفه، صبح روز نهم است، مردم در شرائطى هستند كه شب را در منا خوابيدهاند، وصبح دارند از منا حركت مىكنند به جانب عرفات براى اينكه وقوف به عرفات را درك بكنند، اما اين حالا تازه در مكه است، عمرهاش هم ناتمام است، چه كار بايد بكند؟ «اعمرته قائمة» آيا عمرهاش سر پا است؟ يعنى بايد دنبال بكند و عمرهاش را تمام بكند، «او قد ذهبت منه» يا اينكه نه عمرهاش از دستش رفته وقت ضيق شده ديگر نمىتواند عمره خودش را به آخر برساند، باز تكرار مىكند «الى اىّ وقت عمرته قائمة» تا چه زمانى اين عمرهاش سر پا است و بايد دنبال بكند، «اذا كان متمتعاً بالعمرة الى الحج فلم يواف يوم التروية و لا ليلة التروية» نه روز ترويه، نه شب ترويه، در مكه نبوده، با مردم نبوده، و صبح روز عرفه اين در مكه وارد شده، اين وضع عمرهاش چه جورى است، آيا عمرهاش را دنبال بكند، يا اينكه نه «قد ذهبت منه عمرته فكيف يصنع فوقع عليه السلام» امام هادى در جواب مرقوم فرمودند، فرمودند «ساعتاً يدخل مكة» همان ساعتى كه وارد مكه مىشود، كه صبح روز عرفه است، انشاءالله «يطوف و يصلى ركعتين و يسعى و يقصر» عمرهاش را به آخر مىرساند «و يحرم بحجته» و به حج خودش محرم مىشود، «و يمضى الى الموقف و يفيق مع الامام» اينجا را دقت بفرماييد، اين بعد از آنى كه محرم شد به احرام حج، اين هم مىرود الى الموقف، و «يفيض مع الامام» آيا ظاهر اين عبارت كه «يمضى الى الموقف» معنايش اين است كه طورى بايد برود كه جميع وقوف اختيارى عرفه را درك بكند، «يمضى الى الموقف» معنايش اين است؟ خوب اين تقريباً يك قدرى مشكل است جمعش با مورد روايت، آن هم با وسائل آن زمان، براى اينكه اين صبح فرض كنيد وارد مكه شده، بايد طواف كند، عمره را به آخر برساند، بعد محرم بشود، بعد هم با آن وسائل بخواهد خودش را به عرفات برساند، تقريباً چهار فرسخ تقريباً در آن زمان فاصله وجود داشته، اين چه جورى مىتواند همه اين كارها را انجام بدهد، و اول زوال شمس خودش را به عرفات برساند، تا تمام وقوف اختيارى عرفه را درك بكند، معلوم مىشود كه مقصود ازاين «يمضى الى الموقف اين است كه خودش را به وقوف برساند، ولو به يك لحظه، ولو به يك ركن، چرا؟ چرا مقصود اين است، براى خاطر يكى همان نكتهاى كه عرض كرديم كه قاعدتاً... برساند، اين يك كارى است كه عادتاً ممتنع است، يكى آن نكته.
نكته دومش اين است، كه مىفرمايد «يمضى الى الموقف و يفيض مع الامام» اين يفيض مع الامام، اين وسط چه كاره است؟ در رابطه با افاضه از عرفات به مشعر، خوب آيه شريفه هم است، «ثم افيضوا من حيث افاض الناس» اينكه مىفرمايد «و يفيض مع الامام» خوب اين اگر مقصود از آن موقف جميع وقوف اختيارى به عرفه باشد، ذكر «و يفيض مع الامام» اين چه خصوصيتى دارد؟ خوب اين هم يك عمل بعدى حج است؟ اعمال بعدى هم دارد، چرا بعد رفتن به منا را ذكر نمىكند، چرا اعمال منا را متعرض نيست؟ به عبارت روشنتر، آيا اين «يفيض مع الامام» به عنوان اين است كه دومين عملى است كه بعد از وقوف عرفه تحقق پيدا مىكند؟ ضرورتى نداشت كه اين معنا ذكر بشود، خوب كسى كه وقوف اختيارى عرفه را درك مىكند، خوب دنبالش هم مىرود دنبال ساير اعمال، عمل بعديش هم افاضه به مشعر الحرام و وقوف به مشعر الحرام و اعمال بعدى هم مسائل مربوط به منا است، ذكر اين ما را هدايت مىكند، كه اين يك جنبه غائيت دارد، ولو اينكه كلمه لام ذكر نكرده، نگفته «يمضى الى الموقف ليفيض مع الامام» اما در عين حال تعرض به اين معنا خودش دليل بر اين است كه مىخواهد بگويد ليفيض مع الامام، يعنى خودش را به عرفات برساند، تا بتواند با امام و مردم افاضه به مشعر الحرام كند، خوب كسى كه مىخواهد خودش را به عرفات برساند تا بتواند با امام افاضه به مشعر الحرام داشته باشد، اين ديگر هيچ ضرورتى ندارد كه از اول ظهر را ما ملاك براى او قرار بدهيم، پنج دقيقه به غروب مانده هم اگر خودش را به موقف برساند، اين يتسر له اينكه ركن وقوف را درك كرده، و ثم افاده كرده مع الامام الى مشعر الحرام. پس اين دو نكته درش است، يكى اينكه ملاك و غايت افاضه با امام است، الى مشعر الحرام، و اين دليل بر اين است كه مقصود از يمضى الى الموقف اين نيست كه همه فاصله بين ظهر تا غروب را درك بكند، اگر مقصود يك همچنين معناى است، ذكر و يفيض مع الامام لا يترتب عليه هيچ فايدهاى، خوب اين هم مثل ساير مردم است، اما اين «و يفيض مع الامام» مىخواهد يك خصوصيتى را براى اين بيان بكند، و يك ويژگى براى اين مطرح بكند، ويژگيش اين است كه مىگويد اين مقدار، خودش رابه موقف برساند كه بتواند با امام افاضه كند الى مشعر الحرام، و اين روايت روايتى است كه ازش استفاده مىشود كه حد ضيق عبارت از همين معنا است، كه اگر خوف فوت ركن را داشته باشد ضيق تحقق پيدا مىكند، اما اگر خوف فوت ركن را نداشته باشد و بداند كه پنج دقيقه به مغرب هم مىتواند خودش را به عرفات برساند، بايد عمره تمتعش را تمام بكند و هيچ حق ندارد از عمره تمتع عدول به حج افراد بكند، و آن اشكال به روايت قبلى ديگر در اين روايت نيست. اين روايت كاملاً در مانحن فيه وارد است، و اينكه بگوييم اين مربوط به كسى است كه تمتعش را تمام كرده مربوط به او نيست.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...