• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 299
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    در مسئله سه مى‏فرمايند «وقت الاحرام للحج موسعٌ فيجوز التأخير الى وقت يدرك وقوف الاختيارى من عرفة و لا يجوز التأخير عنه و يستحب الاحرام يوم التورية بل هو احوط» عرض مى‏شود كه همانطور كه قبلاً هم اشاره شد و بلكه ذكر شد، ميقات و محل احرام براى حج تمتع عبارت از خود مكه است، از نظر مكان مشخصاً مكه ميقات براى احرام حج تمتع است، كه گفتيم كه بهترين مواضعش هم مسجد شجره است، اين معنى مسجد الحرام، و بهترين مواضع مسجد الحرام مقام ابراهيم و حجر اسماعيل است، اين از نظر مكان.
    اما از نظر زمان يك وقت موسعى دارد، از همان اول ماه شوال اگر كسى عمره تمتع را انجام داد، فرض كنيم همان روز اول ماه شوال عمره تمتع را انجام داد، ديگر بلافاصله مى‏تواند محرم بشود، به احرام حج، اين به اختيار خود او است، منتها خوب اگر محرم شد، بايد همينطور درحال احرام بماند، تا روز نهم ذى حجه، براى وقوف به عرفه، پس از نظر زمان به صورت يك واجب موسع مطرح است، و بعد از انقضاء عمره تمتع هر زمانى بخواهد محرم بشود براى حج تمتع، هيچ گونه منعى ندارد. لكن اين واجب موسع تا زمانى اين سعه او ادامه دارد كه اين بتواند وقوف اختيارى به عرفه را درك بكند، حتى مثلاً يك ساعت قبل از ظهر روز نهم اگر بخواهد محرم بشود، و در آن يك ساعت خودش را به عرفات برساند هيچ گونه منعى در كار نيست، براى اين‏كه بعد از احرام اولين عمل كه عنوان ركن هم دارد، عبارت از وقوف به عرفه است. پس هر زمانى كه بتواند اين وقوف به عرفه را درك بكند، در آن زمان مى‏تواند محرم بشود، و لو يك ساعت قبل از ظهر روز نهم باشد. لكن تأخير از اين ديگر جايز نيست، از نظر حكم تكليفى تأخير از اين جايز نيست، بايد طرزى محرم بشود كه وقوف را از همان اول زوال بتواند درك بكند، منتها يك بحثى است كه اين بحث را امام بزرگوار در مسئله پنجم ذكر كرده‏اند، و آنجا اقوال مختلفه‏اى وجود دارد، آن موضوعش عبارت از اين است، كه اگر كسى محرم شده به احرام عمره تمتع و وارد مكه هم شده، لكن وقت ضيق پيدا كرده، از اين‏كه عمره تمتع را انجام بدهد، و بعد شركت در حج بكند، وقت ضيق پيدا كرده، آنجا يك بحثى است، اقوال بسيار متشطط و مختلفى درش است، و روايات مختلف و متشططى هم آنجا وجود دارد، و آن اين است كه ضيق وقت به چه تحقق پيدا مى‏كند، اين كسى كه با احرام عمره تمتع الآن وارد مكه شده، و مى‏گوييد وقت ضيق است، از اين‏كه بتواند عمره را تمام بكند، و بعد شركت براى حج بكند، اين ضيق به چه حاصل مى‏شود؟ اقوال مختلفه‏اى است آ»جا كه آنجا هم امام بزرگوار ملاك ضيق را همين معنا مى‏داند كه اگر ملاحظه بكند، با اتمام عمره نمى‏تواند وقوف اختيارى عرفه را درك بكند، اين ملاك براى ضيق است، لذا اگر كسى فرض كنيم صبح نهم وارد مكه شد، لكن مى‏تواند عمره را تمام بكند، يك ساعت قبل از ظهر هم حركت بكند، و براى وقوف اختيارى عرفه آماده بشود، «هذا ليس بضيق» ضيق چون حكم دارد. حكمش اين است كه بايد از عمره تمتع عدول به حج افراد بكند و ديگر عمره را بگذارد براى بعد از حج بعنوان عمره مفرده، يك مسئله اين چنينى تفصيلش در مسئله پنجم خواهد آمد كه ملاك ضيق عبارت از چه است؟ بعضى‏ها در آن مسئله عقيده شان اين است كه همان ظهر روز هشتم، اگر برش گذشت در حالى كه به دنبال احرام و عمره تمتع انجام نداده عمره تمتع را، همانجا ديگر انقلاب پيدا مى‏شود، بايد ديگر مهياى براى حج بشود، بعضى‏ها غروب روز هشتم را ملاك گرفته‏اند، كه ازش تعبير به يوم الترويه مى‏شود، لكن حالا نظر ايشان كه بعد هم ما بايد انشاءالله در آن مسئله روايات را ملاحظه بكنيم، ملاك وقوف اختيارى عرفه است، اولين عملى كه بعد از
    احرام شروع مى‏شود، وقوف اختيارى عرفه است. اين آدمى كه محرم شده به احرام عمره تمتع، هر زمانى وارد مكه بشود، ملاحظه بكند ببينيد با اتمام عمره مى‏تواند وقوف اختيارى به عرفه را درك بكند، اين هيچ حالت تبدل و تحولى در كار او بوجود نمى‏آيد، لكن اگر ملاحظه كرد ديد بخواهد عمره تمتعش راتمام بكند، وقوف اختيارى به عرفه از او فوت مى‏شود، اينجا است كه ديگر لازم نيست اين عمره تمتعش انقلاب به عمره حج پيدا مى‏كند، و عمره را ديگر بعد از حج بايد انجام بدهد، لذا اين جهت را ما فعلاً در اين مسئله سوم حالا نمى‏توانيم رويش بحث بكنيم، كما اين‏كه يك حكم استحبابى و به دنبالش يك حكم احتياطى ايشان اينجا ذكر كرده‏اند، مى‏فرمايند مستحب است كه احرام در روز ترويه باشد، اين ظاهر اين است كه اين استحباب ناظر به آن طرف مسئله است، يعنى از روز ترويه تأخير نيفتد، نه اين‏كه مستحب است كه قبل از ترويه نباشد، چون تعبير به اين‏كه يستحب كه احرام در روز ترويه باشد، ناظر به عدم تأخير است، از روز ترويه ديگر مؤخر نيندازد احرام را. مخصوصاً با اين احتياطى هم كه مى‏كند، كه البته احتياطش باز احتياط وجوبى نيست، ولو اين‏كه با كلمه بل ذكر مى‏كنند، چون بعضى از روايات همانطورى كه اشاره كرديم آنها عقيده شان اين است كه زوال يوم ترويه و در بعضى‏هاى شان غروب يوم ترويه را ملاك قرار داده‏اند، كه اگر غروب يوم ترويه متمتع عرض مى‏شود عمره‏اش را تمام نكرده ديگر به او اجازه داده نمى‏شود كه عمره‏اش را تمام بكند، نه اين «ينقلب الى حج الافراد» اين احرا به عنوان احرام حج شناخته مى‏شود، اين يك قدرى بلكه بيش از يك قدرى دلالت بر اين معنا مى‏كند كه ديگر از روز ترويه احرام را درست نيست كه كسى تأخير بيندازد، ولو اين‏كه فتوا اين نيست، فتوا اين است كه ملاك درك وقوف اختيارى عرفه است، لذا عرض كرديم كه يك ساعت قبل از ظهر روز نهم هم اگر بخواهد محرم بشود براى احرام حج، هيچ مانعى ندارد با اين وسائل فعليه محرم مى‏شود، و در ظرف يك ساعت خودش را به عرفات مى‏رساند و وقوف اختيارى هم از زوار شروع مى‏شود، اما به ملاحظه آن روايات، و اين‏كه جمعى هم بر طبق آن روايات فتوا داده‏اند، مقتضاى احتياط اين است كه احرام حج همان روز ترويه تحقق پيدا بكند، حتى شب نهم هم كه بعنوان شب بعد از ترويه است، اين هم خارج از دائره احتياط است، منتها عرض كردم تفصيل خصوصيات اين بحث را ما بايد در مسئله پنجم انشاءالله با ملاحظه روايات، و با ملاحظه اقوال آنجا انشاءالله ملاحظه بكنيم. كما اين‏كه يك مسئله چهارمى قبلاً به يك مناسبتى تا حدى بحث شده، اما باز مستقلاً ايشان اينجا ذكر كرده‏اند، و مرحوم سيد هم در كتاب عروه در آخر اين مباحث اين مسئله را ذكر كرده، يكى دو مسئله قبل از ورود در مواقيت، باز مرحوم سيد هم مثل ايشان تكرار كرده‏اند تا حدى البته اين مسئله را به صورت تفصيل خيلى ذكر نشد، و بيشتر هم نظر به احرام عمره تمتع بود، اما حالا بيشتر نظر به احرام عمره حج است، اما روايتش همان روايت است، و بحث هم همان بحث است، اما لازم است كه اينجا باز ذكر بشود، و آن مسئله اين است، مى‏فرمايد «لو نسى الاحرام و خرج الى عرفات وجب الرجوع للاحرام الى مكة» من من مكه نوشتم قاعدتاً الى بايد باشد. «ولو لم يتمكن لضيق وقت او عذر احرم من موضعه ولو لم يتذكر الى تمام الاعمال صح حجه و الجاهل بالحكم فى حكم الناسى ولو تعمد ترك الاحرام الى زمان فوت الوقوف بعرفة و مشعر بطل حجه» در اين مسئله فرض را صورت ترك احرام قرارداده‏اند، اگر كسى احرام از مكه را براى حج، با اين‏كه امكان داشت، با اين‏كه هيچ مشكله‏اى در كار نبود، ترك كرد، اينجا يك وقت تركش عالماً عامداً است. در حالى كه مسئله را مى‏داند، و فرامش هم نكرده، و هيچ جبر و اكراه و امثال ذلك هم در كار نيست، بدون جهت محرم نمى‏شود، از مكه، بعد هم مى‏رود سراغ وقوف به عرفه و مشعر، خوب پيدا است كه اين حجش باطل است، براى خاطر اين‏كه عالماً عامداً ملتفتاً كسى احرام را ترك بكند بلا جهة خوب اين اين بلا اشكال با اعتبار احرام و مدخليت احرام منافات دارد، نمى‏شود از يك طرف احرام معتبر باشد، و از طرف ديگر حتى عالماً عامداً هم تركش هيچ ضررى و لطمه‏اى متوجه حج نكند، اما اگر تركش مستند به نسيان، يا مستند به جهل باشد، اينجا فراموش كرد از مكه محرم بشود، يا جاهل بود به اين‏كه بايد از مكه محرم بشود، بدون احرام حركت كرد، و رفت به عرفات، اينجا بعد از آنى كه نسيان زائل مى‏شود، يا جهلش برطرف مى‏شود، بعد از اين دو حالت را مى‏تواند داشته باشد، يك حالت اين‏كه مى‏تواند به مكه برگردد و محرم بشود، و بعد برگردد و وقوف به عرفات را با احرام درك بكند، مثل اين‏كه فى زمان هذا و وجود اين وسائط نقليه سريعه، خوب اين معنا امكان دارد كه اگر مثلاً يك ساعت بعد از ظهر در عرفات رفع جهل يا رفع نسيان شد حركت‏
    كند بيايد به مكه، فورى در مكه محرم بشود و بعد هم برگردد به عرفات، و وقوف به عرفات را با احرام ولو مقدارى از آن را درك بكند، برش واجب است كه اين كار را ابتدائاً انجام بدهد. اما اگر اين معنا امكان‏پذير نبود، يا از باب نبودن وسيله، يا از باب اين‏كه وقت طورى ضيق بود كه اگر بخواهد به مكه بيايد، محرم بشود، و برگردد، ديگر وقوف به عرفات را به هيچ كيفيتى درك نمى‏كند، اينجا دارد «احرم من مكانه» همان جاى كه است محرم بشود، در همان عرفات محرم بشود، و او كأن جانشين مكه مى‏شود، همانجا براى خاطر اين‏كه اگر بيايد به مكه و برگردد ديگر وقوف به عرفات با حالت احرام نمى‏تواند درك بكند، لذا «يحرم من مكانه» حالا در روايتش ظاهرش اين است كه كيفيت احرامش هم با احرام از مكه فرق مى‏كند، كه حالا عرض مى‏كنيم روايتش را.
    اگر كه اصلاً بطور كلى فراموش كرد، تا آخر اعمال، يا بعد از مشعر در اثناء وقوف به عرفات، مشعر، همه اين‏ها را بلا احرام گذراند، روى مسئله نسيان و يا روى مسئله جهل، مقتضاى روايت اين است كه صح حجه، اين آدم حجش صحيح است، براى خاطر اين‏كه در ترك احرام معذور بوده و عذرى هم كه در روايت ذكر شده، هم مسئله نسيان را و هم مسئله جهل، هردو را ذكر كرده، منتها حالا يك دقتى در روايت است، كه در يك فرضش مسئله نسيان را ذكر كرده، در يك فرض ديگر مسئله جهل را مطرح كرده و اين خود دليل بر اين است كه در هيچ كدام از اين دو فرض هيچ كدام از اين دو تا خصوصيت ندارد، يعنى در مورد نسيان، نسيان خصوصيت ندارد، و در مورد جهل هم جهل خصوصيت ندارد، حالا روايتش را عرض بكنيم تا دقت در اين روايت.
    روايت در ابواب مواقيت باب چهاردهم، روايت هشتم. روايتى است كه شيخ نقل كرده «باسناده عن محمد بن احمد بن يحيى عن محمد بن احمد العلوى عن العمركى بن على الخراسانى» اين‏ها همه ثقه هستند «عن على بن جعفر عن اخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال» على بن جعفر مى‏گويد كه «سئلته عن رجل نسى الاحرام بالحج فذكر وهو بعرفات» كسى احرام به حج را فراموش كرد، و بعد يادش آمد در حالى كه اين در عرفات مشغول وقوف است، «ما حاله؟» اين تكليفش چه است؟ «قال موسى بن جعفر عليه السلام» بر طبق اين روايت اينطور فرمود «يقول اللهم على كتابك و سنة نبيك فقد تم احرامه» اينجا چند نكته را در اين سؤال و جواب ما بايد دقت بكنيم، اولاً عرض كرديم كه در يك فرض تعبير به نسيه شده، «عن رجل نسى الاحرام بالحج» اگر سؤال بعدى نبود و ضم آن سؤال يك قرينيتى پيدا نمى‏كرد،... حكم از محدوده نسيان خارج مى‏شود، و شامل جاهل هم است، دليلى نداريم هر حكمى كه در مورد نسيان است در مورد جهل هم آن حكم جريان داشته باشد. لكن سؤال بعدى يك قرينيتى پيدا مى‏كند بر اين‏كه مقصود على بن جعفر از اين نسى خصوص عنوان نسيان نيست، بلكه مقصودش اين است كه اين عالماً عامداً اين كار را نكرده، اين داراى عذرى بوده، و نسيان به عنوان يكى از اعذار مطرح است، نه بعنوان خصوصيت. اين يك جهت كه اين سؤال بعدى بايد قرينيت براى اين پيدا بكند، و الا اگر سؤال بعدى نبود، ما نمى‏توانستيم از مورد نسيان حكم را سرايت به غير مورد نسيان بدهيم. القاء خصوصيت روشن نيست خيلى. نكته دوم اين است كه خوب اين سؤالى كه على بن جعفر مى‏كند، ما گفتيم اين آدمى كه احرام به حج را فراموش كرده، در درجه اول بايد بيايد به مكه، از عرفات برگردد به مكه، و از مكه محرم‏بشود، در صورتى كه مى‏داند كه بعد از احرام مى‏تواند يك مقدارى ولو از وقوف به عرفه را درك بكند، آن وقت لقائل ان يقول كه اين سؤال على بن جعفر اطلاق دارد، «فذكر و هو بعرفات» همان جاى را مى‏گيرد كه اين «يتمكن من الرجوع الى مكة و الاحرام ثم الرجوع الى عرفات» و هم غير متمكن، هردو را شامل مى‏شود. پس در حقيقت امام هم كه در جواب ترك استفصال كرده‏اند، كأن از جواب امام كسى استفاده بكند كه كسى كه رفت عرفات، ديگر لازم نيست برگردد به مكه، ولو وسيله نقليه آماده هم داشته باشد، و اگر مكه بيايد محرم بشود، باز هم مى‏تواند برگردد، و قوف به عرفات را با حالت احرام درك بكند، آيا يك همچنين اطلاقى در سؤال وجود دارد؟ يا اين‏كه نه با توجه به خصوصيت آن زمان و وسائل نقليه آن زمان خوب آن زمان ديگر با اسب و عرض مى‏شود شتر و امثال ذلك رفت و آمد مى‏كردند، چطور مى‏شود كسى از عرفات بتواند برگردد به مكه، محرم بشود و بعد دوباره برگردد و وقوف به عرفات را با حالت احرام درك بكند، اين با توجه به خصوصيات آن زمان يك امر غير ممكنى بوده، لذا در اين قبيل موارد ما نمى‏توانيم به ترك استفصال تمسك بكنيم، به عبارت روشن‏تر، و به عبارت علمى مسئله، اين است كه شما مى‏خواهيد اين روايت را در مقابل آن ادله‏اى كه مى‏گويد
    احرام حج بايد از مكه باشد، شما مى‏خواهيد اين را در مقابل او قرار بدهيد، اين چه مقدار نيرو دارد در مقابل آن ادله قرار بگيرد، اين آن مقدارى كه اگر اين آدم بخواهد از عرفات بيايد به مكه و محرم بشود، ديگر نمى‏تواند وقوف به عرفات را درك بكند، اما آن آدمى كه مى‏تواند درك بكند، اين روايت مى‏تواند تخصيصى در آن ادله بزند، بگوييم نه يك مورد هم است كه هيچ لازم نيست احرام براى حج از مكه باشد، او كسى است كه يادش رفته، رفته عرفات، اگر هم برگردد مى‏تواند محرم بشود، اما ضرورتى ندارد برگردد، آيا يك اطلاق اينجورى مى‏توانيم براى اين روايت درست بكنيم؟ در مقابل آن ادله‏اى كه مى‏گويد «احرام حج التمتع لابد» به اين‏كه از مكه باشد، آيا در مقابل آن مى‏تواند يك همچه مقاومتى داشته باشد؟ يا اين‏كه نه، هم به لحاظ خصوصيات آن زمان، و هم قدر مسلمش آن جايى است كه اگر برگردد به مكه و محرم بشود، ديگر نمى‏تواند وقوف به عرفات را با حالت احرام درك بكند، لذا اطلاقى براى سؤال از اين جهت ما نمى‏توانيم قائل بشويم.
    و اما جواب امام، خوب اين ظاهر جواب اين است كه امام مى‏فرمايد، «يقول اللهم على كتابك و سنة نبيك فقد تم احرامه» اين ظاهرش اين است كه اين به جاى تلبيه اين معنا مطرح است، چون احرام همانطور كه قبلاً اشاره شد، بعداً هم انشاء الله تفصيلش مورد بحث واقع خواهد شد، حقيقت احرام چه است؟ حقيقت احرام نيت است، و يكى هم تلبيه، اين عبارتى كه اينجا مى‏گويد «اللهم على كتابك و سنة نبيك» گفتيم مقصود از نيت هم باز آن هم اشاره كرديم، «نية الاحرام» نيست، نية الاحرام اصلاً ممتنع است، نية الحج است، بضميمة التلبية، نيت حج وقتى كه با تلبيه همراه شد احرام تحقق پيدا مى‏كند، حالا فرض اين است اين آدمى كه وقوف به عرفه را آمده، خوب اين نيت حج كه دارد، ترديدى در اين نيست كه اين بعنوان تماشا نيامده براى وقوف به عرفه، كه حالا مى‏گويند آنجا را درخت كارى كردند و جنگل درست كردند و جاى مثلاً با صفاى شده، براى تماشاى درخت‏ها نيامده اينجا، بعنوان حج آمده اينجا، لذا اين عبارت ظاهرش اين است كه جانشين تلبيه است، يعنى نيت را كه دارد، بجاى تلبيه اين عبارت را مى‏گويد، «و به يسير محرماً و يتحقق الاحرام» ظاهر عبارت امام عليه السلام اين است كه مراد يك همچه چيزى است. «قال يقول اللهم على كتابك و سنة نبيك فقد تم احرامه» يعنى نيت حج كه دارد، يك تلبيه است، تلبيه كه ديگر جايش آنجا نيست، بايد بجاى تلبيه يك همچه عبارتى بگويد، به ضميمه آن نيت، اين محقق احرام خواهد شد.
    آن وقت على بن جعفر سؤال دوم را مطرح مى‏كند «فان جهل» با اين‏كه در سؤال اول نسيان را عنوان كرده بود، در سؤال دوم مى‏گويد «ان جهل ان يحرم يوم التروية بالحج حتى رجع الى بلده» يعنى اين را امام مى‏فرمايد سؤال نيست، «فان جهل ان يحرم يوم التروية بالحج حتى رجع الى بلده ان كان قضى مناسكه كلها فقد تم حجه» اين عبارت خود امام است، خوب اين «ان جهل» با اين‏كه سؤال على بن جعفر روى نسيان بوده، و موردش هم دو تا است، آن نسيان «فذكر و هو بعرفات» اين جهل است، و ترك الى آخر الاعمال، آيا اين دوتا را كه كنار هم بگذاريم نمى‏فهميم كه نه نسيان در آن سؤال موضوعيت دارد، و نه جهل در مورد اين حكم موضوعيت دارد، و الا اگر جهل و نسيان هركدامش يك خصوصيت داشت، خوب در يك مورد بايد از هردو سؤال بشود، يعنى على بن جعفر گفت «نسى ان يحرم فذرك بعرفات» امام هم بگويد «فان جهل ان يحرم حتى علم بعرفات» قاعده كار اقتضا مى‏كند كه اگر جهل و نسيان دوتا موضوع باشد، در يك مسئله متعرض هردو شده باشد، اما اگر مى‏بينيم نسيان را آمده در مورد نسيان احرام «فذكر و هو بعرفات» اما جهل را جهل به احرام، الى آخر الاعمال، كه ديگر اصلاً تا آخر اعمال اصلاً عالم نشد، به اين‏كه بايد محرم بشود، اين قرينه بر اين مى‏شود كه نه جهل در اين عنوان دوم خصوصيت دارد، و نه نسيان در عنوان اول خصوصيت دارد، بلكه ملاك عذر است، منتها در دو مسئله مطرح شده، يك وقت عذر تا زمانى است كه وقوف به عرفات را شروع كرده امام مى‏فرمايد آنجا جاى تجديد احرام است، جاى تحقق احرام است «يقول على كتابك و سنة نبيك» اما اگر عذر الى آخر الاعمال ادامه پيدا كرد، او كه ديگر جا براى احرام باقى نمى‏ماند، آنجا «فقد صح حجه كلها» منتها اين وسط يك چيزى مطرح است، و آن اين است كه اگر اين جهل يا نسيان فرض كنيد از... يعنى تا آنجاى كه احرام برش دارد، و مى‏تواند محرم بشود، بايد محرم بشود، اما آنجاى كه ديگر احرام معنا ندارد، ديگر جا براى احرام نيست، آنجا ديگر اين عذر است و عملش هم «يكون صحيحاً» پس ضمن اين‏كه از اين روايت ما استفاده‏
    مى‏كنيم كه ملاك هم در فرع او و هم در فرع دوم ملاك مطلق العذر است، نه خصوصيتى براى نسيان در اول، و نه خصوصيتى براى جهل در دوم است، اين ملاك را هم استفاده مى‏كنيم كه تا آنجاى كه احرام كاربرد دارد و مى‏تواند محرم بشود، اين «بعلى كتابك و سنة نبيك» بايد محرم بشود، اما آنجاى كه ديگر جا براى احرام نيست، و احرام ديگر زمينه‏اش تمام شده، مثل اين‏كه بعد از اعمال منا اگر يادش آمد آنجا ديگر جا براى احرام نيست كه «على كتابك و سنة نبيك» پس ما حكم اين صورت را هم از روايت چه در آنجاى كه امكان احرام دارد، و چه در آنجاى كه زمينه احرام تمام شده، كاملاً مى‏توانيم استفاده كنيم. تا مسئله بعدى.