• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 298
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    آخرين فرعى كه در رابطه با مسئله دو مرحوم سيد قدس سره در عروه مطرح كردند، اين است كه، اگر ما قائل بشويم به اين‏كه متمتع بعد از عمره تمتع و اتمام عمره نمى‏تواند از مكه خارج بشود، الا لحاجة آيا در اثناء عمره تمتع حكم چه است؟ هنوز عمره تمتع را به آخر نرسانده، مثل اين‏كه محرم شده وارد مكه شده، هنوز طواف را انجام نداده، يا طواف را انجام داده، سعى را انجام نداده، بالاخره عمره تمتع را به آخر نرسانده، آيا در اثناء عمره تمتع مى‏تواند از مكه خارج بشود؟ يا نمى‏تواند، مرحوم سيد استظهار مى‏كنند كه «لا اشكال» در اين‏كه مانعى ندارد در اثناء عمره تمتع اگر بخواهد خارج بشود، هيچ منعى براى او وجود ندارد، و اين مسئله به اين صورت در كلمات اصلاً مطرح نيست، و مورد تعرض قرار نگرفته، لذا از نظر فتاوى و فتاوا چيزى در دست نيست، فقط بايد ادله اين باب را ملاحظه كرد، كثير از رواياتى كه در اين باب وارد شده بود، موردش همان بعد از تماميت عمره تمتع بود، مخصوصاً آن دو صحيحه زراره كه به نظر ما يك صحيحه بود، لكن صاحب وسائل و كتاب‏هاى فقهى دو روايت به حساب آوردند، اين موردش بعد از آنى كه سائل سؤال مى‏كند، زراره مى‏پرسد كه «كيف اتمتع» من چجورى حج تمتع را انجام بدهم، امام توضيح مى‏دهد كه محرم مى‏شوى، وارد مكه مى‏شوى، طواف و سعى را انجام مى‏دهى، و مثلاً تقصير مى‏كنى، و بعد از همه چيز براى تو حليت پيدا مى‏شود، به دنبال اين مى‏فرمايد كه «و لا تخرج من مكة» يا و لا يخرج» اين متمتع «من مكة» كه خوب پيدا است كه مورد اين روايت صورتى است كه عمره تمتع را تمام كرده و در حالى كه «كلله كل شى‏ء و خرج من عمرة التمتع» مى‏فرمايد حق ندارى از مكه خارج بشوى، و همينطور در بعضى از روايات ديگر، مثل همان روايت اسحاق بن عمار اصلاً سؤال اين بود، كه رجل متمتعى وارد مكه شده، «و قضى متعته ثم تبدوا له الحاجة فيخرج الى المدينة يا الى بعض منازل ديگر» مورد سؤال بعد از تماميت عمره تمتع سؤال شده. مرحوم سيد از همين معانى و از همين روايات مى‏خواهد استفاده بفرمايد كه نهى حالا تحريماً يا تنزيهاً مال زمانى است كه عمره تمتع تمام شده باشد، اما در اثناء عمره تمتع اگر كسى بخواهد خارج بشود، ما ديگر دليل بر حرمت نداريم، اولويتى هم كه در ذهن من و شما مى‏آيد، اين اولويت‏ها در احكام تعبديه يك اولويت‏هاى ظنيه بيشتر نيست، خوب ما اينجورى فكر مى‏كنيم كه اگر بعد از تماميت عمره حق خروج از مكه را نداشته باشد، در اثناء عمره و قبل از اتمام، تقريباً به طريق اولى حق ندارد از مكه خارج بشود، اين اولويت‏ها اولويت‏هاى قطعى نيست كه بتواند ملاك واقع بشود، يك حكمى است موردش هم بعد از تماميت عمره است، لذا در اثناء عمره اگر ما شك كرديم روى قاعده اصالة الجواز و اصالة الحلية بايد حكم به جواز و حكم به حليت بكنيم. ظاهراً مرحوم سيد اين استظهار شان مستند به همين حرف‏هاى است كه عرض كرديم. لكن بعض الاعلام در شرح عروه مى‏فرمايد كه نه، ما در بين روايات به بعضى از روايات برخورد مى‏كنيم كه يا مثلاً عموميت دارد، و يا چه بسا ظاهرش اين باشد كه در اثناء عمره تمتع است، و هنوز عمره تمتع را تمام نكرده، بالاخره در بين روايات، روايات اينطورى به چشم مى‏خورد، و ما مى‏توانيم از آن روايات استفاده حرمت بكنيم، به اولويت و اينها حالا ايشان كه مسئله اولويت را مطرح نمى‏كند، فرضاً اولويت و اينها هم مورد نياز نيست، بلكه دو تا روايت مى‏شود كاملاً ازش استفاده كرد كه حتى حرمت شامل اثناء عمره تمتع مى‏شود، و اختصاص ندارد به بعد از عمره تمتع. حالا ما بايد اين دو روايت را ملاحظه بكنيم، ببينيم بيان ايشان و استفاده ايشان از اين دو روايت آيا با دقت در روايت تمام است يا نه؟ لكن يك روايت سومى است، كه اگر بنا بشود تمسك به اين دو روايتى كه ايشان ذكر مى‏كنند تمام باشد، تمسك به آن روايت سومى كه به‏
    نظر ما سندش معتبر است، خيلى قوى‏تر از اين دو روايت است، لكن در همان هم حالا عرض مى‏كنيم مناقشه‏اى وجود دارد، بالاخره اين هم مسئله بسيار مبتلا به است، و عجيب اين است كه هيچ مورد تعرض قرار نگرفته، و انظار و فتاوا روى جهت عدم تعرض مشخص نيست در اين مسئله، فقط مرحوم سيد استظهار عدم اشكال در جواز مى‏فرمايد. حالا اين دو روايتى كه ايشان مى‏خواهد ازش استفاده اطلاق بكند، اين دو روايت را ملاحظه بفرماييد، يكى همان روايت ششم است كه صحيحه حماد بن عيسى بود، كه مكرر صدر و ذيلش به مناسبت‏هاى مختلف صحبت مى‏شد، حماد بن عيسى روايت ششم از ابواب اقسام حج، باب بيست و دوم. «عن ابى عبد الله عليه السلام قال» سؤال هم نيست، اين اولى عبارت خود امام عليه السلام است، بر حسب اين روايت، «من دخل مكة متمتعاً فى اشهر الحج لم يكن له ان يخرج حتى يقضى الحج» كسى كه وارد مكه شد، در حالى كه متمتع است، و متمتع هم قاعدتاً بايد در اشهر حج باشد، چون عمره تمتع هم عرض كرديم كه يكى از فرق‏هاى كه عمره تمتع با عمره مفرده دارد، همين است كه عمره تمتع هم حتماً بايد در اشهر حج باشد، مثل خود حج مى‏ماند، عمره تمتع. «من دخل مكة متمتعاً فى اشهر الحج لم يكن له ان يخرج» خوب آيا اين اختصاص دارد به بعد از تماميت عمره تمتع، يا اين‏كه اين عنوان همان لحظه اول ورودش را به مكه كه فقط اين محرم است، و هنوز هيچ عملى را انجام نداده، و حتى طواف را هم شروع نكرده، او را هم شامل مى‏شود، آن هم «دخل مكة متمتعاً فى شاهر الحج» آيا صدق نمى‏كند بر اين كسى كه در اثناء عمره تمتع است؟ عرض كرديم معناى اثناء عمره تمتع به همين مقدار صدق مى‏كند كه اين محرم شده، و وارد مكه شده، همين مقدار. اين صدق مى‏كند كه در وسط كار است، و در اثناء عمره تمتع است، پس اين عبارت در حقيقت اطلاق دارد، هم شامل مى‏شود كسى را كه عمره تمتعش را انجام داده، و هم كسى را كه در اثناء عمره تمتع است. آن وقت مى‏گويد «لم يكن له ان يخرج حتى يقضى الحج» اين حتى يقضى الحج، قرينه بر اين نيست كه عمره تمتع را تمام كرده، نه در وسط هم به اين آدم مى‏گوييم شما حق نداريد از مكه خارج بشويد تا اين‏كه حج راانجام بدهيد، يعنى عمره ات را تمام كنيد، به دنبال او مهل بشوى به اهلال حج و حج راشروع بكنى. تا اينجايش خوب حق با ايشان است، اين عبارت اطلاق دارد تا اينجا، اما بحث در آن تفريعى است كه امام بر اين عبارت كرده، اگر آن تفريع بعدى نبود، ما ترديدى در اطلاق اين عبارت نمى‏توانيم و نمى‏توانستيم داشته باشيم. اما اين تفريع بعدى را دقت بفرماييد «فان عرضت له حاجة الى عصفان او الى الطائف او الى ذات عرق خرج محرماً» باز تا اينش هم مى‏شود گفت، خرج محرماً، معنايش اين است، آنى كه بعد از عمره تمتع مى‏خواهد خارج بشود، «اى خرج محرماً باحرام الحج» آنى كه در اثناء عمره تمتع مى‏خواست خارج بشود، «خرج محرماً» با همان احرام عمره تمتع، اين هم قابل توجيه است، اما اشكال در اين بعديش است، «و دخل ملبياً بالحج» بعد كه وارد مكه مى‏شود، ملبى به حج است، اين دليل بر اين است كه اين «خرج محرماً اى باحرام الحج» اگر دخل ملبياً بالحج نبود، ما خرج محرماً را به يك معناى وسيعى معنا مى‏كرديم، مى‏گفتيم آنى كه از عمره تمتع بيرون آمده، بايد محرم بشود، به احرام حج، آنى كه بيرون نيامده، خوب با همان احرام عمره تمتع خارج مى‏شود، اما اين دخل ملبياً بالحج را چه كارش بكنيم؟ آنى كه با احرام عمره تمتع خارج مى‏شود، خود بعض الاعلام هم عجيب است، كه بعد در دنبال اين تصريح مى‏كند به اين‏كه اگر كسى در وسط عمره تمتع فرضاً جهلاً يا غفلتاً خارج شد، اين اگر دوماه بعد هم طول بكشد، با همين احرام بايد وارد مكه بشود، چرا؟ «لانه لم‏يخرج من العمرة» اين هنوز از عمره خارج نشده، اين هنوز عمره تمتع را به اكمال نرساند، به عبارت روشن‏تر، آن احرامى كه بعنوان عمره تمتع محرم به او شده، او محل لازم دارد، محلش چه است؟ چه مى‏تواند محل باشد، از هيچ روايتى ما نمى‏توانيم استفاده كنيم كه آن احرام خود بخود باطل مى‏شود، آنى كه ما از روايات استفاده مى‏كرديم كه عمره اولى فاسد مى‏شود، و عمره دوم جزئيت براى حج پيدا مى‏كند، آن تازه مال آنجاى بود كه از مكه محلاً خارج بشود، و الا اگر محرم شد به احرام حج، به احرام حج محرم شد، عند الحاجة، و خارج شد ازمكه، اين اگر دو ماه هم طول بكشد آن عمره‏اش از بين نمى‏رود، تجديد احرام هم لازم نيست، همين احرامش احرام حجش است. بعد هم خواست برگردد به مكه، از مكه برود به عرفات، نخواست از همانجاى كه بيرون رفته مثل مدينه يك سربرگردد برود به جانب عرفات بدون اين‏كه وارد مكه بشود، پس در حقيقت قاعده كليش اين است، اگر كسى با احرام از مكه خارج شد، «اما جايزاً اما نسياناً اما غفلتاً و اما مخالفتاً للحكم التكليفى» چون مسئله شرطيت‏
    و حكم وضعى كه نيست در كار، اگر با احرام از مكه بيرون آمد اين چه احرامش احرام حج باشد، و چه احرامش احرام عمره باشد، هيچ ديگر گذشتن يك ماه، گذشتن دو ماه، امثال ذلك، اين احرام را نمى‏تواند چيزى باطل بكند، خوب وقتى كه مسئله اينطور شد، ايشان از يك طرف اينجورى مى‏فرمايد كه اين روايت مى‏گويد در اثناء عمره تمتع حق ندارد خارج بشود، از طرفى هم مى‏گويد كه اگر خارج شد، با همين احرام وارد مكه مى‏شود، خوب اين احرام احرام عمره است، «دخل ملبياً بالحج» معنايش چه است؟ اين «دخل ملبياً بالحج» آيا بيان حكم است، يك صورت است يا «دخل ملبياً بالحج» با تمام خرج محرماً ارتباط دارد، آيا با يك مصداق خرج محرماً ارتباط دارد؟ يا با تمام موارد خرج محرماً ارتباط دارد؟ ظاهر روايت اين است با تمامى مواردش ارتباط دارد، اگر با تمامى موارد ارتباط دارد، چاره‏اى نيست جز اين‏كه بگوييم «خرج محرماً اى باحرام الحج» كى مى‏تواند خارج بشود محرماً باحرام الحج؟ بعد تماميت عمره تمتع. پس تفريعى كه امام مى‏فرمايد «و ان عرضت له حاجة خرج محرماً و دخل ملبياً بالحج» اين تفريه مسئله را روشن مى‏كند، و حكم مى‏كند به اين‏كه آن عبارت قبلى مربوط به كسى است كه عمره تمتعش را تمام كرده باشد، و الا چه جورى ما معنا بكنيم؟ اگر در اثناء عمره تمتع «عرضت له حاجة خرج محرماً» بايد معنا بشود «اى بنفس هذه الاحرام» اگر به نفس هذا الاحرام خارج شد، دخل ملبياً بالحج او چجورى پياده بشود؟ «دخل فى حال الدخول ملبياً بالحج» نه دخل و صبر بكند يوم الترويه بيايد بعد مسئله حج را شروع بكند، پس هيچ ترديدى نيست در اين‏كه اين دخل ملبياً بالحج قرينه بر اين است كه خرج محرماً هم يعنى «اى باحرام الحج» و اين تفريع «خرج محرماً باحرام الحج» ولو اين‏كه اگر اين تفريع نبود، ما از آن عبارت كلى استفاده مى‏كرديم، اما با وجود اين تفريع نمى‏توانيم از عبارت اول كلى را استفاده بكنيم، اين تفريع قرينه براين است كه مقصود از عبارت اول هم بعد از تماميت عمره تمتع است. و عجيب است كه ايشان از اين روايت مى‏خواهند آنجورى استفاده بكنند. اين يك روايت.
    روايت دوم روايت بعدى است، اين هم صحيحه است، صحيحة الحلبى، اين سؤال درش است، «قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام عن الرجل يتمتع بالعمرة الى الحج» كسى مى‏خواهد حج تمتع را انجام بدهد، خوب اين تعبير هم اقتباس از آيه است كه «فمن تمتع بالعمرة الى الحج» همان تعبير آيه را سائل در عبارت به كار برده، «عن الرجل يتمتع بالعمرة الى الحج يريد الخروج الى الطائف» مى‏خواهد خارج بشود به سوى طائف،... عبارت كلمه مكه درش نيست، ايشان مى‏فرمايند اين يتمتع، اين فعل مضارع است، اصلاً ظاهرش اين است كه هنوز تمتعش تمام نشده و الا اگر عمره تمتعش تمام شده بود، با كلمه ماضى و صيغه فعل ماضى تعبير مى‏كردند، پس خود اين دليل بر اين است كه اين در حقيقت اثناء كأن عمره تمتع است، اين همان روايتى است كه ديگر از اطلاق هم كأن مقامش بالاتر است، «عن الرجل يتمتع بالعمرة الى الحج يريد الخروج الى الطائف» خوب «قال» سؤال بله، حالا فرض كنيم كه سؤال يا اطلاق دارد، يا در حقيقت ظهورمائى در اثناء تمتع دارد، ولى جواب چه است؟ «قال يحل بالحج من مكة» بايد از مكه شروع به حج بكند، و محرم به احرام حج بشود، «و ما احب ان يخرج منها الا محرماً» حالا ما احب را آنجورى كه مرحوم سيد استفاده مى‏كردند نمى‏كنيم، بفرماييد ما احب باحرمت هم مى‏سازد. «و ما احب ان يخرج منها الا محرماً و لايتجاوز الطائف انّها قريبة من مكة» «و ما احب ان يخرج منها الا محرماً» من دوست ندارم كه خارج بشود از مكه مگر در حالى كه محرم شده به احرام حج، با آ» عبارت اول كه يحل بالحج من مكة اين را اصلاً به چه مى‏گويند، به كه مى‏گويند «يجب ان يحل بالحج من مكة» كسى كه در اثناء عمره تمتع است، آيا درست اين تعبير را در باره او بكند؟ يا اول بايد بگويد تو بايد عمره تمتعت را تمام بكنى، بعد «يحل بالحج من مكة» به عبارت روشن‏تر، اين «يحل بالحج من مكة» اين معنايش اين است كه «انه ليس فى حالة الاحرام» و كه است كه «ليس فى حالة الاحرام؟ من قضى عمرته، من اتم عمرة التمتع» و الا به آدمى كه در وسط عمره تمتع است، معنا ندارد بگويند يحل بالحج من مكة چطور ما مى‏توانيم بگوييم مورد سؤال اثناء عمره تمتع است، امام هم در جواب مى‏فرمايد «يجب ان يحرم لحج التمتع» اين دو تا اصلاً باهم مناسبت ندارد، سنخيت بين اين سؤال و جواب وجود ندارد، لذا اگر ما بخواهيم سنخيت و ارتباط بين اين سؤال و جواب را حفظ بكنيم، بايد بگوييم مورد سؤال اين است كه كسى عمره تمتعش را انجام داده و يريد الخروج الى الطائف، كما اين‏كه تناسب حكم و موضوع هم اين معنا را اقتضا مى‏كند، اخر كه معمولاً وسط عمره تمتع مى‏خواهد برود الى الطائف، آن كسى معمولاً اراده‏
    مى‏كند خروج الى الطائف را، عمره تمتعش را انجام داده، مى‏بيند هفت هشت روز وقت دارد، در اين هفت هشت روز هم كارى نيست اصلاً مى‏گويد حالا در اين فاصله برويم سرى به طائف بزنيم منزره طائف را تماشا بكنيم، تناسب هم يك همچنين معناى را اقتضا مى‏كند، و الا آدمى كه وارد مكه شده با احرام عمره تمتع، هنوز اعمال عمره كه تازه مجموع اعمال عمره به يكى دو ساعت بيشستر وقت نياز ندارد، اين آدم بگوييم مقصودش اين است، اين قدر عجله دارد، كه حتى اين يكى دو ساعته هم وقت كأن ندارد، مى‏خواهد طواف و سعيش را رها كند و برود «يريد الخروج الى الطائف» آيا از اين سؤال شما يك همچنين معناى را استفاده مى‏كنيد؟ يا اگراين جواب هم نبود، و ارتباط بين سؤال و جواب را هم ما در نظر نمى‏گرفتيم، نفس خود اين سؤال متفاهم عرفيش اين بود عمره تمتعش را انجام داده، بعد از تماميت عمره يريد الخروج الى الطائف، اما بگوييم نه اين تعبير به فعل مضارع كرده، فعل مضارع ظاهرش استعغفال است، اين معنايش اين است كه هنوز تمتع «لم يتحقق» و عمره تمتع تحقق پيدا نكرده، آخر فهم عرفى در مفاد روايات و تعبيرات عرفى و تعبيرات كجا مى‏رود؟ عرف مى‏فهمد اين عمره‏اش را تمام كرده «و يريد الخروج الى الطائف» لذا بلافاصله هم امام درجواب مى‏گويد كه «يحل بالحج من مكة» الآن كه مى‏خواهد برود بايد حالت احرام حجى پيدا كند و با حالت احرام حجى از مكه خارج بشود، لذا عجيب است كه ما از مثل اين روايت بخواهيم استفاده كنيم كه حتى در اثناء عمره تمتع اگر اين بخواهد خارج بشود، اين روايت مى‏گويد «ما احب» ما احب هم با حرام سازگار است، ظهور در كراهت ندارد، پس اين روايت دلالت بر حرمت خروج در اثناء عمره تمتع را مى‏كند، آيا فهم عرفى شما از روايت تأييد مى‏كند اين معنا را؟! يا اين‏كه بيننا و بين وجداننا عرف هم از خود سؤال فى نفسه و هم ارتباط جواب و سؤال اينها هردو دليل بر اين است كه مورد سؤال بعد از تماميت عمره تمتع است. و عرض كردم اگر ما مى‏خواستيم به اين جور تعبيرات استدلال كنيم، روايت خيلى بهتر از اين دوتا داريم كه به نظر ما سندش هم معتبر است، لكن همان هم ذيلش يك قرينه كوچكى است كه ما را از تمسك به اطلاق باز مى‏دارد، و اگر آن ذيل نبود، ديگر اين حرف‏ها و اين اشكالات درش نبود، و آن همان مرسله صدوق بود، كه ما معتبر مى‏دانستيم روايت نهم، دهم اين باب است، اين روايت «قال الصادق عليه السلام اذا اراد المتمتع الخروج من مكة الى بعض المواضع» ديگر عنوان ماضى و مضارع هم درش نيست، «اذا اراد المتمتع» اين كسى بگويد اطلاق دارد و اطلاقش اثناء عمره تمتع را هم شامل مى‏شود، «اذا اراد المتمتع الخروج من مكة الى بعض المواضع وليس له ذلك» آيا اين انصافاً از آن دو روايت قبلى براى صلاحيت استدلال از نظر تعبير جالب‏تر نيست؟ به نظر چرا لكن همين يك ذيلى دارد، ذيلش مى‏گويد كه آنجا كه استثنا داشت «الا ان يعلم ان لايفوته الحج و ان علم و خرج و عاد بالشهر الذى دخل مكة محلاً» اين دل ما را مى‏گيرد، كه اگر اين با علم به عدم فوت حج، از مكه خارج شد، و در همان ماهى كه خارج شد برگشت به مكه، «دخل مكة محلاً» اين قرينه براين است كه بعد از تماميت عمره تمتع است، و الا اگر در اثناء عمره تمتع خارج بشود، در همان شهر و غير آن شهر هيچ فرق نمى‏كند. هردو باهمان احرام عمره تمتع بايد وارد مكه بشود، پس اين‏كه مى‏فرمايد «دخل مكة محلاً» اين ظهور در اين دارد، كه خروجش از مكه بعد تماميت عمره تمتع است، و مورد حكم و مورد نظر هم همين بعد از تماميت عمره تمتع است، لذا از نظر روايات انصافاً ما يك روايتى نداريم كه ولو بالاطلاق دلالت براين معنا بكند، اما چيزى كه اينجا به او اشاره نشده، و به نظر من... اولويت‏ها، اولويتهاى ظنيه است و ما نمى‏توانيم تكيه روى اين اولويت‏ها بكنيم، اما اگر تعليل در كار بود، با توجه به تعليل چطور؟ مثلاً در همين مرسله صدوق دارد كه «اذا اراد المتمتع الخروج من مكة الى بعض المواضع فليس له ذلك لانه مرتبط بالحج حتى يقضيه» اين تعليل كه عموميت دارد، اين تعليل كه اختصاص ندارد به آن كسى كه عمره تمتع را انجام داده باشد، اى در روايات ديگر كه داشت «انه مرتهن بالحج، انه محتبس» و امثال ذلك، آيا اين تعبيرات مرتبط، مرتهن، محتبس، آيا اين‏ها اختصاص به بعد از عمره تمتع دارد؟! كسى كه در وسط عمره تمتع است، اين «ليس مرتهن بالحج»؟! «ليس مرتبطاً بالحج»؟! يا اين‏كه اين علت همان طورى كه بعد از عمره تمتع جريان پيدا مى‏كند، در وسط هم جريان پيدا مى‏كند، منتها شما بفرماييد پس با اين قرينه ذيل چه مى‏كنيد كه مى‏گويد دخل محلاً، مى‏گوييم درست است آن قرينيت دارد، اما آيا علت از نظر ظهور اقوائيت دارد؟ يا اين نوع تفريعات؟ كدام اقوى است از نظر ظهور، تفريع قرينيت پيدا مى‏كند، مثل همان تفريع در روايت حماد، خوب او قرينيت داشت،
    تفريع در همين روايت هم قرينيت دارد، اما آيا قرينيت تفريع قوى‏تر است؟ يا ظهور تعليل در عموميت حكم؟ ظاهر اين است كه ظهور تعليل در عموميت حكم قوى‏تر است، و اين سبب مى‏شود كه ما تفريع را در مورد بعضى از موارد حكم جارى بكنيم، مانعى ندارد، اگر تعليل نبود، اين تفريع قرينيت بر اختصاص پيدا مى‏كرد، اما با توجه به تعليل و عموميت تعليل ظاهر اين است كه ظهورتعليل اقوى است، لذا به نظر مى‏رسد كه اگر كسى فتوا هم به حرمت ندهد، به نظر من احتياط وجوبى اقتضا مى‏كند كه در اثناء عمره تمتع به هيچ وجه خارج نشود. اين هم آخرين فرعى بود كه مرحوم سيد ذكر كرد. تا مسئله بعدى.