• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 295
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    مسئله‏اى كه گذشت و به مناسبت يك فرعى از مرحوم سيد نقل كرديم و بحث كرديم هم يك جهت مهمى در آن فرع باقى مانده، و هم چند جهتى راجع به اصل مسئله حتماً بايد صحبت بشود انشاء الله. اما آن جهتى كه در رابطه با فرعى است كه مرحوم سيد متعرض شده بودند تبعاً لصاحب الجواهر، و آن فرع اين بود كه اگر متمتع بعد از آنى كه عمره تمتع را انجام داد، از مكه خارج شد، آن هم بدون حالت احرام، حالا اين چه جايز باشد و چه جايز نباشد، عملاً اين معنا تحقق پيدا كرد، كه هم خارج شد و هم بدون احرام خارج شد، و در زمانى كه مى‏خواست برگردد به مكه، يك ماه فاصله شده، حالا يك ماه به هر معناى كه احتمالاتش را عرض كرديم، و مبدأ اين يك ماه هم عمره تمتع است يا خروج از مكه است، در عمره تمتع هم آيا شروع عمره ملاك است يا تماميت عمره ملاك است؟ اينها را اشاره كرديم، بحث اين نيست، آنى كه امروز مى‏خواهيم انشاءالله صحبت بكنيم، و آن اين است كه بعد از يك ماه كه اين بر مى‏گردد به مكه، يك وقت ما مثل مرحوم سيد قائل مى‏شويم به اين‏كه «يستحب له ان يدخل محرماً» در حقيقت «يستحب له» اين‏كه عمره انجام بدهد، روى اين فرض كارى نداريم، اما روى آنى كه ما خود مان از روايات استفاده كرديم، و آن اين است كه بعد از گذشتن يك ماه واجب است براى دخول به مكه محرم بشود، آن هم به احرام عمره تمتع، آن مقدارى كه تا به حال از روايات استفاده كرديم اين مقدار بود كه «يجب ان يحرم بعنوان عمره تمتع ثانياً بعد مضى شهر» حالا به هرمعنا و مبدأ شهر هم هرچه باشد. صحبت سر اين يجب است، كه اين يجبى كه ما مى‏گوييم بايد ثانياً براى تمتع محرم بشود و از روايات اين وجوب را ما استفاده كرديم. آيا اين وجوب چه وجوبى است؟ از چه نظر؟ از كه آيا اين وجوب وجب تكليفى محز است؟ يعنى اين مكلف است صرفاً به يك حكم تكليفى كه ثانياً. اين بحث را خوب دقت بفرماييد. آيا مكلف است به صرف يك حكم تكليفى كه مثلاً وقتى كه از مكه خارج شد آمد به مدينه، حالا ولو جاهلاً ديگر بالاترش جهل است ديگر، جاهلاً آمد مدينه. حالا كه مى‏خواهد برگردد ماه فاصله شده، «بعد مضى شهر» و از روايات هم استفاده كرديم كه واجب است ثانياً محرم بشود به احرام عمره تمتع، آيا اين وجوب صرفاً وجوب تكليفى است؟ كه اگر كسى گفت من محرم نمى‏شوم ثانياً به احرام عمره تمتع، و همينطور با حالت عدم احرام وارد مكه مى‏شوم، بعد روز ترويه محرم مى‏شوم به احرام حج، از همان جا مسئله حج را شروع مى‏كنيم، خوب عمره تمتع را هم كه قبلاً انجام داده، آيا اين عمل صحيح است؟ اين به عنوان حج تمتع، حج تمتع صحيح را انجام داده؟ و فقط مخالفت يك حكم تكليفى را كرده؟ و آن اين بوده كه مى‏بايست بعد از آنى كه از مدينه به مكه بر مى‏گردد، لازم بوده ثانياً محرم بشود به احرام عمره تمتع، لكن اين حكم وجوبى و تكليفى را رعايت نكرد، مثل همان آدمى كه ماه فاصله نشده و مضى شهر تحقق پيدا نكرده، كه گفتيم او لازم نيست كه ديگر محرم بشود، اگر پنج روزه برگشت، عنوان ماه هم مثلاً فاصله نشده بود، اين ديگر لازم نيست محرم بشود، و وارد مكه بشود، اين هم آمد همين كار را انجام داد، خوب مخالفت يك حكم تكليفى فقط تحقق پيدا كرده، اما عملى كه انجام داده يك عمل صحيحى است؟ و حج تمتعش، عمره‏اش را كه قبلاً انجام داده، براى حجش هم از خود مكه يوم الترويه محرم شده، فقط مى‏بايست در اين وسط يك عمره تمتع ثانى انجام بدهد، انجام نداد، «يستحق العقوبة على مخالفة هذا التكليف» آيا مسئله اين است؟ كه در حقيقت بر حسق اصطلاح وجوب يك وجوب تكليفى محز است؟ يا اين‏كه نه، وجوب وجوب شرطى است، بمعنى اين‏كه اين عمره دوم در صحت حج تمتعش مدخليت دارد، و در حقيقت مثل اين مى‏ماند كه اگر كسى بعد از عمره تمتع از مكه خارج شد و ماه فاصله شد، اين «كأنه لم يأت بعمرة التمتع‏
    اصلاً» خوب كسى كه عمره تمتع را اصلاً انجام نداده، خوب بايد ديگر از مسجد شجره محرم به احرام عمره بشود و بعنوان عمره تمتع وارد مكه بشود، عمره را تمام بكند، آن وقت براى حج محرم بشود به احرام، آيا اين وجوب وجوب تكليفى محز است؟ يا اين‏كه نه وجوب وجوب شرطى است، و مدخليت در صحت حج تمتع دارد؟ صاحب جواهر عليه الرحمه مى‏فرمايد كه من نديدم در كلمات اصحاب كسى كه اين معنا را متعرض شده باشد، و حكم اين مسئله را بيان كرده باشد، لكن به نظر خود من مى‏آيد، صاحب جواهر مى‏فرمايد، به نظر من مى‏آيد كه نه اين اگر گناه هم بكند، بدون عمره ثانيه وارد مكه بشود، اين حج تمتعش لطمه‏اى نخورده، حج تمتعش، عمره‏اش را قبلاً انجام داده، حج را هم حالا انجام مى‏دهد، لذا ايشان اختيار مى‏كند صحت حج تمتع را.
    مرحوم سيد در كتاب عروه، ايشان هم همين نظريه را اختيار مى‏كند، كه اين لطمه‏اى به صحت حج تمتعش نمى‏زند. در عبارت امام بزرگوار ولو اين‏كه اين فرع را ايشان متعرض نشده‏اند، لكن اطلاق خوب دقت بفرماييد. اطلاق ذيل عبارت امام در همين مسئله دومى كه خوانديم، اين هم اقتضا مى‏كند كه ايشان هم مى‏خواهند بفرمايند كه حج صحيح است و مشكله‏اى از نظر صحت حج ندارد، حالا عبارت چه است؟ عبارت اين است، مى‏فرمايد كه «لكن لو خرج من غير حاجة و من غير احرام» اگر بدون ضرورت، و بدون احرام از مكه خارج شد، و مثلاً رفت الى المدينه، «ثم رجع» بعد برگشت به مكه، «و احرم» در مكه، «و حج صح حجه» ديگر فرق نگذاشته‏اند بين اين‏كه اين رجوعش «قبل مضى الشهر» باشد، يا رجوعش «بعد مضى الشهر» باشد، مقتضاى اطلاق اين عبارت كه هم قبل مضى الشهر، و هم بعد مضى الشهر، هردو را شامل مى‏شود، اين است كه اگر برگشت، و در مكه محرم شد به احرام حج تمتع، هيچ مانعى ندارد، حجش صحيح است، و از اين نظر مشكله‏اى بوجود نمى‏آيد.
    اما با توجه به رواياتى كه خوانديم، مخصوصاً دو تا روايت، و مخصوصاً يكى از آن دو روايت كه در همان بحث اخير خوانديم، مقتضاى آنها غير از اين مسئله است، ظاهر آن دو روايت اين است كه اصلاً مضى شهر اين عمره تمتع قبلى را بلا اثر قرار مى‏دهد، «يسيرها كلا عمرة» ظاهر اين دو روايت اين است، كه مسئله مسئله يك تكليفى نفسى نيست، مسئله اين است كه اگر ماه فاصله شد، اين بايد بسم الله را از حالا بگويد، و آن عملى كه انجام داده، اين جزء اين حجش نيست، حالا او چه است؟ يك بحثى هم اتفاقاً به دنبال اين در همين داريم، كه او چه است؟ آن عمره اولى كه بعنوان تمتع انجام داد، و حالا يك ماه فاصله شده، وبايد ثانياً عمره تمتع انجام بدهد، آيا آن عمره تمتع اول چه حسابى پيدا مى‏كند؟ يك بحث ما روى او داريم، اما آن بحثى كه الآن است اين است، كه در رابطه با حج تمتع كه مخصوصاً در آنجاى كه وظيفه شرعى و بعنوان حجة الاسلام دارد اين حج تمتع را انجام مى‏دهد، آيا اين عمره تمتع دوم، اين جزئيت براى اين حج دارد يا نه؟ اين دو تا روايت ظاهرش اين است بله. آنى كه جزء حجش است، اين عمره دوم است، لذا اگر اين عمره دوم را انجام ندهد، اين اصلاً حج تمتع انجام نداده، براى اين‏كه آنى كه مى‏توانست بعنوان عمره تمتع اين حج شناخته بشود، او عبارت از عمره تمتع دوم است، اگر او را انجام داد، حج تمتع واقع شده، و اگر انجام نداد، نه. ظاهر دو تا روايت، مخصوصاً يكى از اين دو روايت، همان طورى كه هم مرحوم آقاى حكيم در شرح عروه، اشاره مى‏كنند به اين معنا، و هم بعض الاعلام صريح‏تر اين مطلب را بيان مى‏كنند، ظاهر اين دو روايت صرفاً مسئله يك تكليف نفسى و مخالفت تكليف نفسى نيست. بگويد خوب ما عمره تمتع را يك ماه پيش انجام داديم الآن نمى‏خواهم ديگر عمره تمتع را انجام بدهم، همينطور بدون احرام از مدينه وارد مكه مى‏شوم، بعد در يوم الترويه هم محرم مى‏شوم براى احرام حج، عمره را هم قبلاً انجام داده‏ام، نه مسئله به اين صورت نيست، ظاهر اين دو روايت خلاف اين معنا است. حالا دو روايت خوانديم، ولى روى اين نكته‏اش عنايتى نبوده، چون مورد بحث نبوده، و الآن مورد بحث است.
    آن روايتى كه خيلى صريح در اين معنا است، روايت حماد بن عيسى است كه مرحوم سيد اين را روايت حسنه مى‏داند، و ما عرض كديم روى نظر ما اين روايت صحيحه است، ولو اين‏كه ابراهيم بن هاشم درش است. خوب ببينيد اين روايت آن ذيلش كه از امام سؤال مى‏كند و آن روز هم خوانديم، سائل كه حماد بن عيسى است، اينجورى سؤال كرد، گفت «فان جهل» اين مى‏بايست وقتى كه از مكه خارج بشود، محرماً خارج بشود، لكن خوب آدم جاهلى بود، «فخرج الى المدينة او الى نحوها بغير احرام» از مكه كه بيرون‏
    آمد، و آمد به ناحيه مدينه از مكه محرماً بيرون نيامد، «ثم رجع فى ابان الحج فى اشهر الحج يريد الحج» بعد اوائل مثلاً ماه ذى حجه دارد بر مى‏گردد به طرف مكه، هدفش هم انجام حج است، قبلاً هم چون در صدر روايت خود امام فرض كرده كسى را كه عمره تمتعش را انجام داده، اين مفروض در صدر روايت است، پس اين حالا عمره تمتع را قبلاً انجام داده و حالا مى‏خواهد برگردد به مكه براى حج. آن وقت سؤال اين است، «فيدخلها محرماً او بغير احرامٍ» حالا كه مى‏خواهد وارد مكه بشود، آيا محرماً وارد بشود يا بغير احرام، مى‏تواند، «قال ان رجع فى شهره دخل بغير احرام» كه به اين كارى نداريم «و ان دخل فى غير الشهر دخل محرماً» اما اگر ماه فاصله شد، بايد با حالت احرام باشد. اولا اين بايدها، حالا با قطع نظر از آن سؤال بعدى كه تصريح به مطلب مى‏كند، در امور عباديه كه مشتمل بر اجزاء و شرائط و خصوصيات است، تا زمانى كه قرينه قائم نشود، اين بايدها ونبايدها، ظهور در شرطيت و مانعيت دارد، مگر آنجاى كه قرينه قائم بشود، مثل اصل خارج شدن از مكه، در فاصله بين تمتع و حج، بين عمره و حج، گفتيم اگر هم كسى قائل به حرمت بشود، اون حرمت حرمت نفسى است، اگر كسى بدون احتياج، بدون ضرورت خارج بخواهد بشود، بنابر قول آنهاى كه قائل به حرمت هستند، كه ما نه حرمتش را قائل شديم، بلكه و نه حتى كراهتش را، لكن آنهاى كه قائل به حرمت هستند، كه امام بزرگوار احتياط وجوبى مى‏كند، و مرحوم آقاى بروجردى در حاشيه عروه تصريح به حرمت دارند، لكن اكثر محشيين عروه تبعاً لمرحوم سيد همان مسئله كراهت را قائل اند، لكن مثل همان مرحوم آقاى بروجردى كه حرمت را به صراحت قائل مى‏شود، آن حرمت حرمت نفسى است؟ يعنى اگر كسى در فاصله بين عمره و حج از مكه بى جهت خارج شد، ما يقين داريم كه اين لطمه‏اى به صحت حجش نمى‏زند، اينطور نيست كه نفس خروج عمل را باطل بكند، عبادت را بهم بزند، آنجا قرينه داريم. اما حالا اين طرف قصه است، و آن اين است كه در موقع مراجعت وقتى كه دليل مى‏گويد «رجع محرماً» حتماً بايد با احرام وارد بشود، و احرامش هم به عنوان عمره است، عمره هم عمره تمتع است، آيا نفس همين معنا، اين ظهور در شرطيت دارد، ظهور در مدخليت در صحت عبادت دارد، و شاهدش اين است كه سائل بعد بلافاصله سؤال مى‏كند، اگر اين سؤال سائل هم نبود ما خود مان همين معنا را استفاده مى‏كرديم، عرض كردم اين يك مطلب كلى است كه در مسائل مربوط به....؟ بايدها و نبايدها، اين ظهور در شرطيت و جزئيت و مانعيت دارد، بايد هايش ظهور در جزئيت و شرطيت، نبايد هايش ظهور در مانعيت دارد،... قائم بشود، و الا معناى اوليش همين ارشاد است به جزئيت، شرطيت، و در نواحى هم ارشاد به مانعيت، وقتى مى‏گويد «لا تصل فى وبر ما لا يأكل لحمه» نمى‏فهميم كه اين يك نهى تكليفى محز است، نه اين ارشاد به مانعيت است، يعنى «ان صليت فى وبر ما لا يأكل لحمه تكون صلاتك باطلة، تكون صلاتك فاسدة» اين يك كليت دارد، مگر در مواردى كه قرينه‏اى بر خلاف قائم بشود، لذا خود اين‏كه مى‏فرمايد «و ان دخل فى غير الشهر دخل محرماً» نمى‏خواهد بگويد ما يك حكم تكليفى محز داريم، اگر هم تو رعايت نكردى خوب يك مخالفت تكليف نفسى شده، اما عمره ات را كه قبلاً انجام دادى، حجت هم كه بعداً مى‏روى انجام مى‏دهى، يك حج تمتع كاملى تحقق پيدا كرده، نه. اين چنين استفاده نمى‏شود، مخصوصاً حالا با سؤال بعدى كه ديگر صراحت در اين معنا دارد. «قلت» سائل سؤال مى‏كند، حماد بن عيسى، «فأىّ الاحرامين و المتعتين متعة يا متعته» هردويش درست، كدام يك ازاين دو متعه و دو عمره ى تمتع، عمره تمتع او شناخته مى‏شود، «الاولى او الاخيرة قال الاخيرة هى عمرته» اخيره عمره تمتع اين است، خوب اگر اخيره عمره تمتعش است، اين معنايش چه است؟ ممكن است يك كسى يك احتمالى بدهد، و آن اين است كه اگر عمره تمتع دوم را انجام داد، عمره تمتع دوم عمره تمتعش است، اما اگر انجام نداد همان اولى است، مى‏توانيم روايت را اينجورى معنا كنيم، «الاخيرة هى عمرته» را يك قيد بهش بزنيم، بگوييم يعنى اگر انجام داد، در مقام محاسبه آن دومى عمره تمتعش است، اما اگر انجام نداد همان اولى. آيا اين است معناى روايت؟ يا روايت مى‏گويد «الاخيرة هى عمرته» اصلاً اين عمره تمتعش همين دومى است، اين كأنه «لم يأت بعمرة التمتع» حالا عرض كردم يك بحثى است كه اين عمره تمتع قبلى را حالا چه كارش ما بكنيم، چه عنوانى بهش بدهيم، چه حسابى برايش باز بكنيم، به او كارى نداريم، او را هم مى‏گوييم انشاء الله. اما فعلاً اين بحث مطرح است، كه آنى كه در رابطه با حج تمتعش مطرح است، «الاخيرة هى عمرته» خوب «اذا اخل بالاخيرة فقد اخل بعمرة التمتع و اذا اخل بعمرة التمتع فقد اخل بحج التمتع فحجه ليس بحج التمتع» و اگر اين‏
    واجبش و حجة الاسلامش حج تمتع باشد، «لم يجب حجة الاسلام، لم يأت بحج التمتع» پس عبارت اين است «و اىّ الاحرامين و المتعتين متعة يا متعته الاولى او الاخيرة قال الاخيرة هى عمرته» باز اكتفا نمى‏كند امام به همين مقدار، «و هى المحتبس بها» يعنى گريبان اين گير به اين عمره است، «هى المحتبس بها التى وصلت بحجته» اين گريبانش به اين عمره گير است كه به دنبال او حج واقع مى‏شود، و ديگر فاصله يك ماه تحقق ندارد، لذا اين روايت فوق ظهور، بلكه صريح در حقيقت در اين معنا است، كه اين عمره تمتعش، همان عمره دوم است، و اگر اخلال به عمره دوم بكند، اين اصلاً حج تمتع را انجام نداده، اين روايت ديگر دلالتش بسيار خوب است، لكن آن روايت اسحاق بن عمار هم كه روايت هشتم اين باب بود، اون هم با آن استفاده‏اى كه ما ازش كرديم «قال سئلت ابى الحسن عليه السلام عن المتمتع يجى‏ء فيقضى متعة يا متعته ثم تبدوا له الحاجه فيخرج الى المدينة و الى ذات عرق او الى بعض المعادن» كه مرحوم سيد در آن مسئله قبلى اين عبارت روايت را او الى بعض المنازل نقل كرده، مرحوم سيد در متن عروه بجاى معادن، منازل نقل كرده. خوب ظاهر اين سؤال اين است، «ثم تبدوا له الحاجة فيخرج يعنى يخرج بدون احرام» نه يخرج محرماً، از مكه كه مى‏خواهد خارج بشود الى المدينة و الى ذات عرق، ظاهرش اين است چون محتاج بوده كه خارج بشود همينجورى خارج شد، بدون اين‏كه محرم به احرام حج شده باشد، «قال يرجع الى مكة بعمرة ان كان فى غير الشهر الذى تمتع فيه» ديگر حالا روى تمتع فيه يا خروج تكيه نكنيم، آنها را بحث هايش را كرديم، عمده اين است، كه وقتى مى‏فرمايد در غير آن ماهى كه حالا يا تمتع انجام داده، يا خارج شده، آن نكته مهمى كه ما آن روز از اين روايت استفاده كرديم كارى به آن جهتش نداريم، اما بحث اين است، اين «يرجع الى مكة بعمرة» همان قاعده كليه‏اى كه در بايدها و نبايدها در مورد عبادات جريان دارد، آن ضابطه كلى در اينجا پياده مى‏شود، يعنى فقط مى‏خواهد يك حكم تكليفى را بگويد، مثل نهى از خروج مى‏ماند، نهى از خروج بنابر اين‏كه ما قائل به تحريم هم بشويم، او بلا اشكال يك نهى تكليفى است، در فاصله بين عمره و حج كسى حق ندارد، از مكه خارج بشود، حالا اگر بى جهت خارج شد، اينطور نيست كه عمره‏اش را كلاعمره بكند، اينطور نيست كه ديگر اين را از صلاحيت انجام حج خارجش بكند، آيا اين تعبيرى هم كه مى‏فرمايد «يرجع الى مكة بعمرة» اين هم همان حكم تكليفى را مى‏خواهد ذكر بكند، مخصوصاً با تعليل با آن معناى كه ما ذكر كرديم «لان لكل شهر عمرة و هو مرتهن بالحج» كه مسئله را مرتبط به حج مى‏كند، و اين را در گروه حج به حساب مى‏آورد، و اين را علت قرار مى‏دهد براى وجوب رجوع الى مكه بعمرة، هم اصل حكم، و هم توجه به اين تعليل اقتضا مى‏كند كه اين مسئله، مسئله بيان كيفيت است، مى‏خواهد بگويد چاره‏اى نيست، بايد با عمره تمتع ثانى وارد مكه بشود، و اگر نه، حج تمتع هم نه. نه اين‏كه اگر نه، فقط يك مخالفتى تحقق پيدا كرده. يك استحقاق عقوبتى مترتب شده. لذا هم اصل «يرجع الى مكة بعمرة» و هم ارتباط دادن اين حكم را با «و هو مرتهن بالحج» اين ظهور كاملاً قوى دارد در اين‏كه مى‏بايست عمره تمتع را ثانياً بعنوان جزئيت لحج تمتع انجام بدهد، و اگر انجام ندهد «لم يحج حج التمتع» منتها صراحت و اقوائيت ظهورش مثل روايت گذشته نيست، اما در اصل دلالت بر اين حكم هردو روايت مشترك اند، لذا به نظر مى‏رسد كه ما نمى‏توانيم آن طور كه صاحب جواهر و مرحوم سيد و مقتضاى اطلاق عبارت امام است، ولو اين‏كه امام اين فرع را، اصل فرع را اصلاً متعرض نشده‏اند، لكن اطلاق ذيل عبارت شان اقتضا مى‏كند، كه اگر كسى بى جهت از مكه خارج شد، بدون احرام هم خارج شد، و بعد برگشت به مكه، و در مكه محرم شد براى حج، اين حج تمتعش صحيح است، و مقتضاى اطلاقش اين است، چه يك ماه فاصله شده باشد، و چه يك ماه فاصله نشده باشد، در حالى كه اگر يك ماه فاصله شده باشد، نمى‏توانيم بگوييم حجش صحيح است، بايد بعنوان عمره تمتع ثانياً محرم بشود (سؤال:...؟ جواب: عمل امام صادق آن بحث ديگرى است، آن يك توجيه ديگرى داشت، ما آن روز را در عمل امام صادق بحث كرديم اينها را. گفتيم حالا فرضاً هم ما نتوانيم توجيه بكنيم عمل امام صادق را، آن فقط اشكالش اين نيست، آن اشكال مهم ترش محرم شدن براى حج از ميقات است، در حالى كه براى حج تمتع بايد از خود مكه محرم بشود. نه از ميقات. اگر نظر تان باشد در يكى از بحث‏هاى گذشته ما محمل‏هاى زيادى براى اين روايت ذكر كرديم و مناقشات زيادى بود. اجمالاً اين ذيل روايت را ما نمى‏توانيم فعلاً دليلى بر چيزى قرار بدهيم، بلكه بايد سعى بكنيم ذيل روايت را توجيه بكنيم، براى اين‏كه او اشكالات فراوان داشت، يك اشكالش اين بود كه امام موسى كاظم فرمودند
    كه «كان ابى مجاوراً ههنا» گفتيم اصلاً تاريخ شهادت نمى‏دهد كه امام صادق.... به بالا بوده، اين موجب اين مى‏شود كه ارتباط به اصل مسئله نداشته باشد، براى اين‏كه اگر مجاورت موجب تبدل فرد بشود، معنايش اين است كه امام صادق صلوات الله عليه حج قران يا افراد كأن وظيفه شان بوده، در حالى كه سؤال سائل «عن المتمتع يجى‏ء فيقضى متعة» است. و اگر مجاورت كمتر از دو سال بوده، نفس آوردن عنوان مجاورت يك چيز بلا اثر و بلا فايده‏اى است، براى اين‏كه اگر مجاورت امام شش ماه بوده، چه اثرى داشت كه مى‏فرمايد «كان ابى مجاوراً» مجاور بودن چه نقشى دارد؟ مشكلات اينجورى ذيل روايت داشت، و محامل و توجيهات متعدده‏اى ذكر شده بود. ما هم خود مان يك توجيهى قبلاً براى اين معنا ذكر كرديم، فعلاً اين به نظر مى‏رسد، كه با توجه به اين دو روايت ما بايد بگوييم اين آدم وظيفه‏اش اين است كه ثانياً عمره تمتع را انجام بدهد، و اگر انجام ندهد «لم يأت بحج التمتع» حالا عمره تمتع اولى را چه بلاى سرش در بياوريم آن هم يك بحثى است كه عرض مى‏كنيم بعداً انشاءالله.