• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 294
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    عرض كريم كه مهم‏ترين روايتى كه در اين فرع مطرح است همين روايت اسحاق بن عمار، و من بسيار تعجب مى‏كنم كه صدر اين روايت مورد عنايت واقع شده، اما سؤال بعدى و ذيل اين روايت چطور مورد عنايت قرار نگرفته و به همان كيفيتى كه ديروز عرض كرديم و يك مقدار ناتمام ماند، مسئله اين است كه با اين‏كه در جواب از سؤال اول امام اينجورى تعبير مى‏فرمايد، مى‏فرمايد «يرجع الى مكة بعمرة ان كان فى غير الشهر الذى تمنتع فيه» ظاهر اين عبارت اين است كه ملاك را آن شهرى قرار داده كه تمتع درش واقع شده، حالا آيا مقصود از وقوع تمتع شروع در تمتع است، كه عبارت از اهلال، يا تماميت تمتع است كه عبارت از احلال است، اين جهتش را فعلاً كارى نداريم، اما ظاهر اين عبارت اين است كه ملاك را شهر تمتع قرار داده، اگر فرضاً عمره تمتع را در ماه شوال انجام داد، لكن خروجش از مكه درماه ذى قعده بود، اينجا شهر تمتع و شهر خروج كاملاً مغاير باهم است، شهر تمتع عبارت از شوال است و شهر خروج عبارت از ذى قعده است، باز يك نكته‏اى هم بهش توجه بفرماييد، نظر تان است كه ما در بحث عمره مفرده در معناى آن روايت معروفه كه «لكل شهر عمرة» عرض كرديم كه معنى اين عبارت اين نيست كه فاصله بين دو عمره بايد مثلاً سى روز باشد، گفتيم اين معنايش اين است كه هر ماه ظرفيت يك عمره را دارد لذا من الممكن كه دو عمره مفرده در دو روز متوالى واقع بشود، يكى در آخر ماه رجب، و ديگرى اول ماه شعبان، براى اين‏كه دو تا عنوان پيدا كرده، يكى عنوان رجب است لذا عمره‏اى كه در روز آخر ماه رجب واقع بشود، عنوانش عمره رجبيه است، و آن فضائل زيادى كه براى عمره رجبيه بار است، بر عمره روز آخر ماه رجب هم مترتب است، اما عمره‏اى كه در روز اول شعبان واقع شد، اين ديگرى «ليس بعمرة رجبية» ما اينجورى معنا كرديم. اما فعلاً كارى به اين معنا هم نداريم، حتى اگر شما فرض كنيد كه معناى «لكل شهر عمرة» همان معناى است كه ابتدائاً به ذهن مى‏آيد كه فاصله بين دو عمره بايد سى روز تمام باشد، ديگر از اين بالاتر در «لكل شهر عمرة» نمى‏شود كسى تصور بكند، حالا فرض كنيم كه معنا هم همين است، و اينجا هم كه ملاك را شهر تمتع يا شهر خروج قرار مى‏دهد، و مى‏گويد كه برگشتنش به مكه اگر در غير ماه تمتع باشد، فرض كنيد معنايش اين است كه سى روز از تمتع او گذشته، يا اگر ملاك خروج از مكه باشد، معنايش اين است كه سى روز تمام از خروج او گذشته باشد، شما هرجورى معنا بكنيد شبيه همان معناى كه در «لكل شهر عمرة» در عمره مفرده معنا مى‏كرديد و هرنوع احتمالى كه آنجا مى‏داديد، فرض كنيد همه آن احتمالات در اينجا جريان دارد، لكن بحث اين است كه امام در جواب سؤال اول مى‏فرمايد «ان كان فى غير الشهر الذى تمتع فيه» ملاك را شهر وقوف عمره تمتع قرار مى‏دهد، مى‏گويد اگر مراجعتش به مكه در غير ماه تمتع باشد، «يرجع محرماً» بايد با احرام وارد مكه بشود.
    آن وقت اين سؤال، اين چه مى‏خواهد بگويد؟ بنظر من حساس‏ترين نقطه بحث در اين فرع همين روايت است، آن هم به لحاظ همين سؤال دوم كه متأسفانه هيچ مورد عنايت واقع نشده. سؤال اين است، بعد از اين‏كه امام آن طور جواب مى‏فرماد اسحاق بن عمار سؤال مى‏كند مى‏گويد «قلت اانه دخل فى الشهر الذى خرج فيه» نمى‏گويد «دخل فى الشهر الذى تمتع فيه» اين سؤال چه مى‏خواهد بگويد؟ بدنبال جواب امام، آيا اين سؤال مقصود سائل و محط سؤال سائل چه است؟ آيا سائل مى‏خواهد اين جورى سؤال بكند، بگويد شماى امام ملاك را شهر تمتع قرار داديد، اما من مى‏خواهم از يك عنوان ديگرى سؤال بكنم، غير از آن عنوانى كه شما فرموديد و او عبارت از شهر خروج است، در حقيقت كأن بخواهد سؤال بكند، بگويد شما ملاك را شهر تمتع قرار داديد، آيا
    شهر خروج ملاك نيست؟ اينجورى مى‏خواهد سؤال بكند از امام. ظاهر روايت اين نيست، ظاهر روايت اين است، آنچه را كه امام در جواب اول به صورت مفهوم بيان كرده، همان مفهوم را سائل براى اطمينان خاطر آمده منطوقاً سؤال كرده، آيا كدام يكى از اينها. امام اول فرمود «ان كان فى غير الشهر الذى تمتع فيه قلت فانه دخل فى الشهر الذى خرج فيه» اين سؤال بدنبال آن جواب، سؤال از چه است؟ آيا مى‏خواهد بگويد كه شما ملاك را تمتع قرار داديد، حالا من مى‏خواهم از يك عنوان ديگرى سؤال بكنم، از يك عنوان ديگرى بپرسم، يا اين‏كه نه وقتى كه انسان به روايت برخورد مى‏كند، همانى را كه امام به مفهوم بيان كرده، منتها امام منطوق را «دخل فى غير الشهر الذى تمتع فيه» بيان كرده، سائل آمده مفهومش را سؤال مى‏كند، اين طرفش را سؤال مى‏كند، مى‏گويند نه اين در همان شهرى كه شما فرموديد، در همان شهر داخل شده. آن وقت اينجا اگر ما اين مقدمه را بپذيريم كه اين سؤال به دنباله همان جواب امام است، نه سؤال از يك عنوان مغاير با آن عنوانى كه امام ذكر كرده‏اند، وقتى كه اينطور شد كه سؤال در همان رابطه است، ما بايد اين حرف را بزنيم، بگوييم سائل از عبارت امام كه فرموده «فى غير الشهر الذى تمتع فيه» از اين تمتع فيه، خرج استفاده كرده. سائل اينجورى فهميده، امام هم در جواب انكار نكرده، و الا حق اين بود كه امام در جواب از اين سؤال بگويند كى من مسئله خروج را ملاك قرار داده‏ام؟! من مسئله تمتع را ملاك قرار داده‏ام، گفتم «فى غير الشهر الذى تمتع فيه» تو آمدى بجاى تمتع فيه، خرج منه را ذكر كردى. اشتباه كردى. ملاك تمتع است نه اين‏كه ملاك خروج است. آنى كه من از اين روايت با توجه به اين سؤال دوم استفاده مى‏كنم، اين است كه راوى از عبارت امام «الشهر الذى تمتع فيه» از او كلمه خرج منه را استفاده كرده، و همان را در سؤال خودش آورده و امام هم انكار نكرده اين مطلب را، بهش احتراز نكرده كه كى من گفتم «شهر الذى خرج منه» من گفتم «الشهر الذى تمتع فيه» مگر گوشت نشنيد كه من «تمتع فيه» گفتم، تو تمتع فيه را برداشتى بجايش كلمه «خرج منه» را ذكر كردى. چنين احترازى امام در جواب سؤال دوم نسبت به اسحاق بن عمار ندارد. از اين استفاده مى‏شود كه ملاك عبارت از خروج است، و اگر ملاك عبارت از خروج شد، يك علاوه بر حرف‏هاى كه ديروز زديم يك پايه‏اى محكم از پايه‏هاى كه مرحوم سيد استدلال مى‏كرد به اين روايت براى اين‏كه اين رجوع محرماً استحباب دارد، يك پايه محكم استدلال سيد همين بود كه اين ملاك را شهر تمتع قرار داده، ملاك را عمره قرار داده، بعد هم كه مى‏فرمايد «لكل شهر عمرة» پيدا است كه ناظر به آن رواياتى است كه دلالت بر استحباب عمره مى‏كند، و الا خود همين مرحوم سيد مى‏فرمايد روايات ديگر كه ملاك را خروج قرار داده‏اند، نه ملاك را عمره، آنها را ديگر نمى‏شود ما بگوييم دلالت بر استحباب مى‏كند. آنها ظاهرش وجوب است، مگر اين‏كه يك حملى مى‏كند خود ايشان هم مى‏گويد اين حمل ما بعيد است و نمى‏توانيم روايات را اينجورى حمل بكنيم، پس در حقيقت اين مسئله دوتا فايده دارد، يكى اين‏كه معيار را براى ما مشخص مى‏كند، يكى اين‏كه پايه محكم استدلال مرحوم سيد را بر استحباب احرام عند الرجوع بمكة، آن پايه را از بين مى‏برد، براى اين‏كه سيد روى اين معنا بيشتر تكيه دارد، كه مى‏گويد روايت ملاك را شهر تمتع قرار داده بعد هم تعليل مى‏كند به «لكل شهر عمرة» روى هم رفته پيدا است كه اين ناظر به همان رواياتى است كه دلالت بر استحباب عمره فى كل شهر دارد، خوب اگر اين پايه را ما خراب كرديم، و گفتيم اين روايت ولو اين‏كه در صدرش دارد «الشهر الذى تمتع فيه» اما راوى از اين عبارت مسئله خروج را استفاده كرده، به دليل اين‏كه سؤال مى‏كند «فانه دخل فى الشهر الذى خرج منه» و ظاهرش اين است كه اشاره‏اى به همان مطلب است، و موضوع مفهوم كلام امام را مورد سؤال قرار داده، نه اين‏كه يك مسئله ديگرى، يك عنوان ديگرى، غير از آن عنوان كه در كلام امام است، و امام هم در جواب اين سؤال، انكار نكردند، تغيير تعبير را، بهش نگفتند تو به چه مناسبت حرف من را عوض كردى؟ و عبارت من را تغيير دادى؟ و خود اين دليل بر اين است كه تأييد كرده‏اند امام اين معنا را، و اگر ملاك شهر خروج شد، با توجه به اين‏كه شهر خروج با شهر تمتع گاهى مغاير باهم هستند ديگر نمى‏تواند اين «لكل شهر عمرة» ناظر به آن رواياتى باشد كه مى‏گويد در هر ماه يك عمره مفرده‏اى استحباب دارد، براى اين‏كه ملاك و معيار در آن روايات، از نظر شهر، عمره قبلى است، نه خروج از مكه، اصلاً خروج در آن روايات مطرح نيست، ملاك عمره قبلى است، حالا شهر را شما سى روز بگيريد، يا عنوان شهر بگيريد، يا احتمالات ديگرى كه در اين رابطه مطرح بود و ما سابق ذكر كرديم، اينها فرقى در اين معنا ايجاد نمى‏كند. پس خود اين روايت اصلاً روايتى است كه مبنا را عبارت‏
    از شهر خروج قرار داده، و ديگر خيلى از حرف‏ها و حديث‏ها و شرح‏هاى كه بر حرف مرحوم سيد نوشته شده با اين بيان كه ما عرض كرديم همه از بين مى‏رود، براى اين‏كه تمام اين حرف و حديث‏ها مبتنى بر اين است كه تنها رويتى كه روى شهر تمتع تكيه كرده، اين روايت اسحاق بن عمار است، و الا روايات ديگر يا روى خروج تكيه كرده، يا اين‏كه مطلق شهر را بيان كرده، بدون اين‏كه اضافه‏اى به تمتع داشته باشد، لذا است كه شراح هم به زحمت مى‏افتند كه بين اين روايت چه جورى جمع بكنند، بعضى‏هاى شان يك جورى جمع مى‏كنند كه انسان يقين دارد به اين‏كه اين جمع باطل است و نمى‏شود به اين صورت جمع كرد. بعضى‏ها مى‏آيند ملاك را همين شهر تمتع قرار مى‏دهند و روايات ديگر را يا به ايرسال توسرى مى‏زنند به آنها يا از نظر قصور دلالت آنها را كنار مى‏گذارند و روى شهر تمتع كه در اين روايت ذكر شده كاملاً تكيه مى‏كنند، و اعتماد مى‏كنند، لكن من معتقدم كه خود اين روايت تنها روايتى است كه به نظر اين‏ها معتبر است، البته مرسله صدوق هم بعد ما عرض مى‏كنيم همان مرسله‏اى كه به نظر ما معتبر بود، آن هم تصريح به اين معنا دارد، اما چون اينها مرسله صدوق را معتبر نمى‏دانند، مى‏گويند تنها روايتى كه تمتع را دلالت دارد، اين روايت است، و در مقابل هم يك روايت مهم و معتبر و واضح الدلاله‏اى كه ملاك را خروج قرار داده باشد، ما نداريم. به نظر من خود اين روايت ملاك را خروج قرار داده به همين جهتى كه من عرض كردم (سؤال:...؟ جواب: براى اين‏كه امام بهش اعتراض نكردند بعداً، ببينيد جمله امام قبل بوده، در حقيقت اين كلام راوى و سؤال دوم، اين تفسير كلام قبلى امام است. آن وقت از دو حال خارج نيست، يا اين تفسير باطل است، يا اين تفسير صحيح است، اگر اين تفسير باطل است، چرا امام نفرمودند كه «لم فسرت كلامى بهذ التفسير الباطل»؟ چرا امام بهش نگفتند، اين تقرير امام دليل بر اين است كه اين تفسيرى را كه سائل در سؤال دوم از كلام امام كرده، و آن چيزى را كه از كلام امام فهميده مطابق با همانى است كه مورد نظر امام بود، اين علت اين‏كه ما عكس نمى‏كنيم همين است، چون كلام امام اول واقع شده، تفسير راوى بعد از كلام امام است، و بايد بحث را ما روى اين تفسير متتمركز بكنيم، كه آيا اين تفسير، اين تفاهم، اين فهم باطل بوده يا صحيح بوده؟ اگر صحيح بوده، كه فبها، و اگر باطل بوده امام چرا انكار نكردند؟ چرا نفرمودند كه مقصود من اين نبود كه تو ذكر كردى، مقصود من شهر تمتع بوده نه شهر خروج. عمده نقطه حساس عبارت از از اين معنا است). بفرماييد (سؤال:...؟ جواب: كجا يكى بوده؟ اين همان حملى است كه مرحوم سيد در جمع بين اين روايت و روايات ديگر مى‏كند، مى‏گويد اين‏هاى كه تعبير به شهر خروج كردند ما مى‏آييم حمل مى‏كنيم بر اين‏كه شهر خروج همان شهر تمتع است براى اين‏كه نوعاً اينهاى كه تمتع شان را انجام مى‏دهند بلافاصله خارج مى‏شوند، خوب اين چه حرفى است كه ايشان مى‏زنند، خود شان هم مى‏گويند «لكنه بعيد» خود مرحوم سيد هم كه يك همچه حملى مى‏كند اين بعيد است. مخصوصاً اگر ما ملاك در شهر را سى روز نگيريم، عنوان شهر بگيريم. خوب كسى كه آمد اواخر ماه شوال عمره تمتعش را انجام داد، عمره تمتعش روز آخر ماه شوال تمام شد، اما خروجش از مكه روز اول ماه ذى قعده بود، اينجا شهر الخروج مغاير لشهر التمتع، شهر تمتع ماه شوال است، ولذا است اگر كسى از اين سؤال بكند كه شما عمره تمتعت را در چه ماهى انجام دادى؟ مى‏گويد در ماه شوال، كى از مكه خارج شديد؟ مى‏گويد ماه ذى قعده،... بين اين دوتا يك روز هم شايد بيشتر فاصله نبوده، اگر اين طورى معنا كنيم كه قبلاً هم مالك لشهر عمرة را به همين كيفيت معنا كرديم، گفتيم عنوان شهر ملاك است، نه فاصله سى روز باشد، آن وقت چطور ما مى‏توانيم اين حرف را بزنيم كه كسى كه عمره تمتع را انجام مى‏دهد، اين بلافاصله خارج مى‏شود از مكه و كجاى مورد روايت اشاره‏اى به يك همچنين معناى است؟! «و انه دخل فى الشهر الذى خرج منه» در حالى كه امام دارد «الشهر الذى تمتع فيه» اين جز با اين تناسب ندارد كه سائل از «تمتع فيه» «خرج منه» را استفاده كرده، و امام هم انكار نكرده اين تفسير و تقرير كرده امام اين معنا را. تعجب از من است كه هنوز حرفهايم چاپ نشده، اگر چاپ بشود اينها هم درست مى‏شود. (سؤال:...؟ جواب: گوش بده). «قلت فانه دخل فى الشهر الذى خرج فيه» حالا اينجا را گوش بدهيد اين روايت را ما قبلاً هم خوانديم، به لحاظ همين جواب از سؤال دوم. امام كه مقصود موسى بن جعفر صلوات الله عليه است، «قال كان ابى مجاوراً ههنا» ديگر خيلى روى اين تكيه نمى‏كنيم براى اين‏كه بحثش را قبلاً ذكر كرديم، فقط يك نكته‏اى اينجا مى‏خواهيم استفاده كنيم، راجع به بحث گذشته «قال كان ابى مجاوراً ههنا» پدر من كه امام صادق صلوات الله عليه بود، در مكه مجاور بود، «فخرج» از مكه،
    «يتلقى يا ملتقياً» نسخه بدل «بعض هؤلاء» به ظاهر اين است كه بعضى از زمامداران و قدرت مندان مخالفين را مى‏خواست ملاقات بكند، حالا يا اختياراً يا احضاراً «فلما رجع» بعد كه پدر من از ملاقات با او برگشت «و بلغ ذات عرق» رسيد به ذات عرق كه ذات عرق ميقات اهل عراق است «احرم من ذات عرق بالحج» از خود ذات عرق محرم شد به احرام حج «و دخل و هو محرم بالحج» اين جا يك اشكالى ما سابقاً مى‏كرديم كه خوب امام صادق اولاً چرا از مكه خارج شدند؟ ثانياً وقتى كه خارج شدند چرا غير محرم خارج شدند؟ اما خوب با آن بحث كه ما كرديم، اين هم مؤيد ما است كه مانعى ندارد كسى از مكه خارج بشود و غير محرم هم خارج بشود، كه در بحث گذشته ما به اين نتيجه رسيديم، اين هم قبلاً ما اين را يكى از مبعدات اين روايت مى‏شناختيم، اما حالا اين را يكى از مؤيدات همان مطلبى كه در بحث گذشته بهش رسيديم مى‏شناسيم. فقط اشكالى كه در اين جواب است اين است، كه امام براى حج، آن هم حج تمتع از ميقاتى بنام ذات عرق، محرم شدند، در حالى كه احرام حج تمتع بايد از مكه باشد. حاجى كه براى حج تمتع مى‏خواهد محرم بشود، اين بايد از مكه باشد، حالا توجيهات براى اين مسئله است، بعضى‏ها مثل صاحب جواهر احتمال دادند كه مقصود از همين كلمه حج عبارت از عمره تمتع باشد، يعنى رجوع امام هم با همان عمره تمتع ثانى بوده، و محرم به احرام عمره تمتع شده، ولو اين‏كه اين خلاف ظاهر است، بعضى از توجيهات ديگر هم در اينجا است، كه ما سابقاً مفصل بحث كرديم، اما ما كارى نداريم به اين‏كه جواب امام ابو الحسن عليه السلام از سؤال دوم اسحاق بن عمار عبارت از چه است؟ جريانى را از امام صادق نقل مى‏كنند، اين را بعنوان جواب قرار مى‏دهند، تقيه بوده، نبوده، كه ما در تقيه‏اش هم مناقشه كرديم، گفتيم تقيه هم اگر بوده، عمل امام صادق درش تقيه بوده، اما نقل عمل امام صادق از زبان موسى بن جعفر صلوات الله عليهما در مقام بيان حكم، اين ديگر بايد فاقد تقيه باشد، مخصوصاً با اين‏كه تعبير مى‏كند بعض هؤلاء، خود اين تعبير دليل بر اين است كه نقل موسى بن جعفر، ديگر درش تقيه نبوده، ولو اين‏كه اصل عمل امام صادق احتمالاً با قطع نظر از اين نقل درش جريان احتمال تقيه است، اما وقتى كه موسى بن جعفر در مقام بيان حكم اين عمل پدر بزرگوار شان را نقل مى‏كنند، ديگر جاى براى تقيه باقى نمى‏ماند.
    يك احتمالى من قبلاً ذكر مى‏كردم، حالا هم اين احتمال در ذهن من است، و آن اين است كه با اين‏كه حاج متمتع بايد از مكه محرم بشود اما هيچ مانعى ندارد كه يك مورد استثنا داشته باشد، و آن اين است كه اگر از مكه خارج شد و به محلى رسيد، و در مراجعتش به ميقات برخورد كرد كه عمل امام صادق هم صلوات الله عليه به اين كيفيت است، كه اگر از مكه خارج شد به يك محل دورى رفت، و در مراجعت به مكه برخوردى به ميقات كرد، مع الممكن كه اين وظيفه‏اش اين است كه از ميقات محرم بشود، براى حج تمتع، اين بصورت يك مورد خاص و يك مورد استثنائى است، و اتفاقاً مى‏سازد با شأن ميقات، و احترامى كه اسلام براى ميقات قائل است، و اين‏كه كسى از ميقات بدون احرام عبور نكند، من الممكن كه در خصوص اين مورد احرام از ميقات مشروعيت داشته باشد. و باز منافات ندارد كه اگر در همين مورد هم از ميقات محرم نشد، و آمد بلا احرام وارد مكه شد، مثل ديگران براى حج تمتعش مكه محرم بشود و هيچ مسئله‏اى از نظر صحت احرام وجود ندارد. اين خلاصه اين روايت كه اساس در اين مسئله اين روايت است. و به نظر ما مرسله صدوق هم چون معتبر است، آن هم همين روايت را با اين معناى كه ما عرض كرديم تأييد مى‏كند، مرسله صدوق اين بود، روايت دهم، «قال قال الصادق عليه السلام اذا اراد المتمتع الخروج من مكة الى بعض المواضع فليس له ذلك لانه مرتبط بالحج حتى يقضى الا ان يعلم انه لا يفوته الحج» تا اينجايش مورد بحث قبلى ما بود، اما اين تكه «و ان علم» يعنى «انه لا يفوته الحج و خرج و عاد فى الشهر الذى خرج» برگردد در همان ماهى كه از مكه خارج شده، اگر در همان ماه برگردد، «دخل مكة محلاً و ان دخلتها» كه نسخه بدل دخلها است، و دخلها صحيح است، «و ان دخلها فى غير ذالك الشهر» يعنى «فى غير ذلك الشهر الذى خرج» اينجا دخلها محرماً، تصريح مى‏كند در دو طرف قصه، نفى و اثباتش، به اين‏كه ملاك عبارت از شهر خروج است، نه شهر «الذى تمتع فيه» بحسب ظاهر. لكن عرض كرديم كه ديگران اين روايت را با تصريح به اين معنا روى اين‏كه سندش يك سند مرسلى است،... عبارت از شهر خروج است، اما يكش كه به قول يكى از شراح، اين سهو من القلم است، براى اين‏كه اصلاً متعرض اين مسئله نشده، تا اين‏كه بگوييم مقصودش شهر خروج يا غير شهر خروج است، يكى روايت حفص بن البخترى است، كه اين سهو قلم است، مرحوم سيد است،
    «عن ابى عبد الله عليه السلام فى رجل قضى متعته و عرضت له حاجة اراد ان يمضى اليها قال فقال فاليغتسل للاحرام و اليحل بالحج و اليمض فى حاجته فان لم يقدر على الرجوع الى مكة يمضى الى عرفات» ديگر اصلاً متعرض نشده كه برگشتنش در آن شهر است، غير آن شهر است، آيا مقصود از شهر، شهر تمتع است، يا شهر خروج است، اصلاً متعرض اين فرع نشده. لذا سهو قلم مرحوم سيد است.
    اما يك روايت ديگر را هم مرحوم سيد ذكر مى‏كنند كه آن را هم ما يك تكه‏اش را خوانديم و يك تكه را موكول كرديم به همين بحث، روايت صحيحه حماد بن عيسى، صحيحه ششم روايت ششم، «عن ابى عبد الله عليه السلام قال من دخل مكة متمتعاً فى اشهر الحچ لم يكن له ان يخرج حتى يقضى الحج فان عرضت له حاجة الى عصفان او الى الطائف او الى ذات عرق خرج محرماً و دخل ملبياً بالحج و لا يزال على احرامه فان رجع الى مكة رجع محرماً و لم يقرب البيت حتى يخرج مع الناس الى منا على احرامه و ان شاء و جهلوا ذلك الى منا» عمده اين سؤال است، تا اينجايش را خوانده بوديم «قلت فان جهل» يعنى جاهل بود كه وقتى مى‏خواهد خارج بشود بايد محرماً خارج بشود «فخرج الى المدينة او الى نحوها بغير احرامٍ» همينطورى از مكه آمد بيرون، رفت مدينه، يا غير مدينه «ثم رجعل فى عفان الحج فى اشهر الحج يريد الحج» بعد در موقع حج مى‏خواهد برگردد به مكه و حج را انجام بدهد، چون تمتع و عمره تمتعش را قبلاً انجام داده، حالا سؤال مى‏كند، «فيدخلها محرماً او بغير احرامٍ» حالا كه مى‏خواهد وارد مكه بشود آيا محرماً وارد بشود يا بغير احرام وارد بشود، «قال» عمده اين جواب است، مى‏فرمايد «ان رجع فى شهره دخل بغير احرام» اگر در همان ماه، اما نمى‏گويد كه مقصود از همان ماه كدام است، «و ان رجع فى شهره دخل بغير احرام» مرحوم سيد مى‏فرمايد اين ظاهرش شهر رجوع است، ما هم عقيده مان همين است، كه نظر عرفى همين شهر رجوع را دلالت دارد، اما بعض الاعلام مى‏فرمايد كه نه، اين اجمال دارد، و روايت اسحاق بن عمار كه ملاك را شهر تمتع قرار داده، ما مبين اجمال اين روايت قرار مى‏دهيم، جوابشان اين است كه روايت اسحاق بن عمار هم، همان شهر رجوع را مى‏گويد، و اين روايت هم يا ظاهرش شهر رجوع است، و اگر به قول شما اجمال دارد، روايت اسحاق بن عمار از اين طرف تفسير مى‏كند و ملاك را شهر رجوع قرار مى‏دهد «قال ان رجع فى شهره دخل بغير احرام و ان دخل فى غير الشهر دخل محرماً» آن وقت آن سؤالى كه در ذهن شما است پيش مى‏آيد «قلت فاىّ الاحرامين و المتعتين متعةٌ يا متعته» خوب اين در حقيقت دوتا عمره تمتع انجام داده، كدام يك از اين دو عمره تمتع ارتباط به حجش پيدا مى‏كند؟ «الاولى او الاخيرة قال الاخيرة هى عمرته» عمره تمتعى كه به حساب حجش گذاشته مى‏شود، او عبارت از عمره تمتع دوم است، «و هى المحتبس بها التى وصلت بحجه» لذا براى ما هيچ ترديدى نيست، در اين‏كه روايات ملاك را شهر رجوع قرار مى‏دهد، و با توجه به شهر رجوع، اين احرام و عمره ثانيه واجب است، و ديگر هيچ گونه شبهه‏اى استحباب هم درش وجود ندارد، ديگر آن حرف‏ها پيش نمى‏آيد كه حالا كه ملاك عمره تمتع است، آيا شروع عمره تمتع ملاك است، ختم عمره تمتع ملاك است، ملاك خروج است، خروج كه ديگر اول و آخر و زمان طولانى ندارد، اگر ملاك خروج شد، ديگر اول و آخر هم نمى‏توانيم برايش تصور كنيم، كما اين‏كه آن نكته‏اى را هم كه عرض كرديم كه ملاك فاصله سى روز نيست، بلكه ملاك عنوان دوتا ماه است، ولو اين‏كه فاصله خيلى كمتر از سى روز و حتى كمتر از چند روز باشد، همين كفايت مى‏كند. لذا اين فرع مرحوم سيد هم به اين كيفيت تمام مى‏شود. انشاء الله روز دوشنبه بحث داريم.