شنبه 9 تير 1403 - 20 ذيحجه 1445 - 29 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 288
متن
بسم الله الرحمن الرحيم
نام درس: حج
نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى
شماره درس: 288
تاريخ، 1370
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در رابطه با آن امر چهارم يك مطلبى باقى ماند، و آن همان مطلبى است كه قبلاً هم بهش اشاره شد، و آن اين است كه آيا اينكه لازم است احرام حج تمتع از مكه واقع بشود، آيا مقصود از مكه همان محدوده در زمان صدور روايات است؟ يعنى مكه در زمان امام صادق و امام باقر عليهما السلام كه الآن هم اگر كسى بخواهد محرم بشود بايد درهمان مكه قديمى محرم بشود، و اين توسعهاى كه مكه پيدا كرده مخصوصاً در اين سالهاى اخير مثل نمىدانم محله عزيزيه و امثال ذلك، آيا احرام براى حج ازن محلات جديده جايز است يا جايز نيست؟ خوب بعضى از مراجع فتواى به عدم جواز مىدهند، كه ظاهر شان اين است كه بايد از همان مكه قديمى محرم بشود، و از محلات جديده نه. لكن اين حرف به نظر محل مناقشه است، ما نمىتوانيم اين حرف را بزنيم، عنوان روى مكه رفته، «من اين يحلون بالحج قال من مكة» حالا مكه توسعه پيدا كرده اين سبب نمىشود كه حكم محدود به آن حدود درزمان صدور روايات باشد، عنوان مكه است، مثل اينكه اگر كسى نذر كرده باشد كه پنج سال مجاورت مكه را اختيار بكند، حالا اگر در سال دومش يك محله جديدى به مكه افزوده شد، بگوييم آنجا ديگر حق مجاورت ندارد، مطلب اينطور نيست. و اين يك مؤيدى دارد، بلكه يك شاهدى بر اين عرض من وجود دارد، و آن اين است كه آيا مكه در زمان صدور روايات «عن الصادقين عليهما السلام» با مكه در زمان رسول خدا تفاوتى نكرده بود؟! يعنى در يك قرن و دو قرن هيچ مقدار توسعه پيدا نكرده بود؟! يا روى حساب و قاعده در زمان صادقين عليهما السلام مكه وسيعتر از مكه در زمان رسول خدا بود، خوب اينكه امام صادق مىفرمايد «من مكة» مقصود مكه چه زمانى است؟ يعنى مكه در زمان رسول خدا، يا مكه در زمان خود امام صادق، اگر بگوييم مكه در زمان رسول خدا، «كان عليه البيان» لازم بود كه بيان بشود اين معنا، و اگر بگوييم مكه در زمان امام صادق، آيا حكم الهى روى مكه در زمان امام صادق بار شده؟ حكم حج تمتع كه مىبايست احرامش از مكه باشد، مكه زمان امام صادق ملاك است، يعنى رسول خدا هم كه اين حكم را آوردهاند مكه زمان امام صادق را در نطر گرفتهاند، لذا اين حرف حرف ناتمامى است كه ما بخواهيم مكه در زمان صدور روايات را ملاك قرار بدهيم، اصلاً زمان صدور روايات چه نقشى دارد؟ لااقل بگويند زمان رسول الله. و اگر اين بود بايد بيان بشود، بايد امام صادق كه مىفرمايد «من مكة» بفرمايد مكه زمان رسول خدا. در حالى كه هيچ قيدى در روايات وارده در اين باب نمىبينيم، بلكه آن روايت عمرو بن حريث كه مىگفت «ان شئت من رحلك» يعنى از همان منزل گاه، از همان مسافر خانهاى كه درش هستى، خوب نگفت اين مسافر خانه آيا در محدوده مكه زمان رسول خدا است، يا خارج از محدوده زمان رسول خدا. لذا اين حرف غير صحيح به نظر مىرسد، بلكه عنوان مكه مثل عنوان خود مسجد الحرام است، مسجد الحرام در زمانهاى بعدى توسعه پيدا كرده، آن هم توسعه تدريجى، لا فى زمان واحد. خوب حالا كه توسعه پيدا كرد، ما بگوييم اين فضائل كه براى مسجد حرام ذكر شده، بايد برويم دنبال آن محدوده مسجد الحرام در زمان رسول خدا بگرديم، آن محدوده را پيدا بكنيم. پس خوب است در باب آن افضليت هم شما اين قيد را بياوريد، بگوييد اينى كه گفتيم ما افضل مواضع احرام براى حج مسجد الحرام است، مقصود مسجد الحرام زمان رسول خدا است، كه يك جاى كوچكى بوده مسجد الحرام. اما در زمانهاى بعدى و به دست خلفا و حتى اين بعدىها كاملاً توسعه پيدا كرده، و ما تابع عنوان هستيم، عنوان مسجد الحرام، عنوان مكه، حالا توسعه داشته باشد ياخداى نكرده، بواسطه علتى خرابى پيدا بكند، و نقصان پيدا بكند، حكم تغيير نمىكند، حكم تابع عنوان است، و به عبارت ديگر، عنوان مكه موضوعيت دارد، نه اشارهاى به آن زمينهاى
موجود در زمان صدور روايات است. خود اين عنوان مطرح است، عنوان موضوعيت دارد، و عنوان هم توسعه پيدا كرده، هر مقدار هم توسعه پيدا بكند فرقى در اين مسئله ايجاد نمىكند. لذا ظاهر اين است، كه براى حج تمتع «من كل نقطة يصدق عليها انّها من مكة» از هر نقطه احرام حج تمتع را شروع بكند مانعى ندارد، ولو اينكه از اين محلههاى بسيار دور دست مكه باشد. كه چه بسا بعضى از آنها چند كيلومتر با مسجد الحرام فاصله دارد، ولى چون عنوان مكه صادق است، لذا هيچ مانعى ندارد محرم شدن از آنها. (سؤال:...؟ جواب: نه آن معنايش محدود كردن نيست. يعنى در آن زمان اينطور بوده، و الا محدود نيست مكه (سؤال:...؟ جواب: خارج حرم هم باشد همينطور است، ارتباط بين حرم و مكه نيست، مكه يك عنوانى است حرم يك عنوان. مسجد تنعيم كه براى عمره مفرده ازش محرم مىشوند سابقاً بيرون مكه بوده، اما حالا جزء محلات شهر مكه است، مسئله مكه غير از مسئله حرم است). اين راجع به امر چهارم وعده كرده بوديم كه ذكر كنيم.
اما امر پنجم: «خامسها ان يكون مجموع العمرة و الحج من واحد و عن واحد فلو استوجر اثنان لحج التمتع عن ميت احدهما لعمرته و الآخر لحجه لم يجز عنه و كذا لو حج شخص و جهل عمرته عن شخص و حجه عن آخر لم يصح» آخرين چيزى كه مرحوم سيد و همينطور صاحب جواهر اين را به صورت ترديد مطرح مىكنند، اعتبار اين امر را در حج تمتع با يك ترديدى اينها مطرح مىكنند، اما امام بزرگوار نه در رديف سائر شرائط خيلى قاطعانه مطرح كردند، آن اين است كه مىفرمايد حج تمتع و عمره تمتع هردو هم از نظر فاعل مباشر بايد از يكى صادر بشود، و هم در آنجاى كه مسئله نيابت مطرح است، مجموعش از يك منوب عنه تحقق پيدا بكند، كه دو مورد براى احتراز در رابطه با اين امر وجود دارد، يك مورد اين است كه اگر فاعل مباشر را دو نفر قرار بدهند، بيايند از ناحيه يك ميتى كه برش حج تمتع واجب بوده، و استقر عليه الحج بيايند دو تا اجير بگيرند، يك اجير ار استيجار بكنند براى عمره تمتع، و يك اجير را استيجار بكنند فقط براى حج تمتع، يعنى حج خالى از عمره كه مجموعاً روى هم رفته دو عمل اين اجير يك حج عمره تمتع شناخته بشود، مىفرمايند اين درست نيست، و همينطور اگردر ناحيه منوب عنه مسئله را اينطورى فرض بكنيم، منتها در ناحيه منوب عنه كه مىخواهيم مسئله را فرض كنيم بايد مثالش را معمولاً به حج مندوب بزنيم، و الا آن كسى كه ميتى است و حجة الاسلامى برش واجب است، اينكه معنا ندارد كه نصف از حجش را انجام بدهند، و نصفش را انجام ندهند، نه فرض كنيد كه كما اينكه در روايتى هم است، حالا از باب مثال عرض مىكنيم، كسى پدر و مادرش مردهاند، هيچ حجى هم برشان واجب نيست، اما اين فرضاً دلش مىخواهد يك حج تمتعى به نيابت از اين پدر و مادر به اين كيفيت انجام بدهد، كه عمره تمتعش را فرضاً به نيابت از پدر انجام بدهد، و حج تمتع را به نيابت از ديگرى انجام بدهد، تقسيم بكند عمره و حج را در نيابت، بگويد عمره از يكى، و حج از ديگرى، باز اشتباه نشود، مسئله اهداء ثواب نيست، يك وقت مىخواهد اهداء ثواب بكند خوب پيدا است كه در عمره و حج هم عمره ثواب دارد و هم حج ثواب دارد، اهداء ثواب مورد بحث نيست، آنى كه مورد بحث است نيابت است، مىخواهد عمره تمتع را به نيابت از پدر و حج تمتع را به نيابت از مادر انجام بدهد. آيا اين روى قاعده و على القاعده صحيح است يا نه؟ اينجا يكى دو روايت خاص داريم كه آن يكى دو روايت خاص سنداً و دلالتاً محل بحث است كه آنها را عرض مىكنيم انشاءالله. اما فرض ما اين است كه اگر ما در اين مسئله هيچ روايت خاصهاى كه نفى بكند يا اثبات بكند نمىداشتيم، ما بوديم و ادلهاى كه در باب عمره تمتع و حج تمتع وارد بود، و ازش استفاده مىشد كه اين دو تا مجموعاً عمل واحد شناخته مىشوند، و به عبارت ديگر در آن تعبير رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين بود «دخلت العمرة فى الحج الى يوم القيامة» عمره تمتع داخل در حج تمتع است، يعنى كأن جزء حج تمتع است، بعضى است از حج تمتع. كه معنايش اين است كه اينها دو چيز نيستند، اينها عمل واحد اند، مرتبط اند ولو اينكه حالا بين عمره و حج يك چند روزى فاصله مىشود، و اين شخص از احرام بيرون مىآيد و محرمات احرام برش حلال مىشود، فقط بعضى از محرمات برايش باقى مىماند، لكن در عين حال اين دو تا يك عمل هستند، و در حقيقت شبيه صلات و صيام اند، همانطورى كه صلاة داراى اجزاء مرتبطه است، و لذا در اقل و اكثرش عنوان ارتباطى را ما بكار مىبريم، و در باب روزه اين زمانهاى يك روز، اينها مرتبط با هم هستند، كسى بگويد در باب حج و عمره تمتع هم از ادله اينجور استفاده مىشود، و لذا است كه
صاحب جواهر مىفرمايد كثير از فقهاء كه اين مطلب و اين امر را اعتبارش را ذكر نكردند شايد روى اين جهت بوده كه اينها ديدهاند مسئله واضح است، خوب اينها گفتهاند كه حج تمتع و عمره تمتع يك چيز است، يك عمل است، مرتبط با هم هست، خوب وقتى اين حرف را زدهاند، ديگر نيازى نداشته كه بيايند اين مسئله را به صراحت عنوان بكنند، مثلاً در باب صوم، خوب وقتى كه آمدند گفتند اجزاء روزه يك روز بهم مرتبط است، ديگر جاى توهم اين معنا است كه كسى بگويد ما دو نفررا استيجار مىكنيم براى روزه يك روز، يكى از اول طلوع فجر تا ظهر روزه بگيرد، يكى هم از ظهر تا غروب روزه بگيرد، خوب مجموعاً مىشود يك روز، منتها به دست دو تا فاعل و دو تا صائم، يا در عكسش، آيا يك كسى مىتواند روزه يك روز را در مقام نيابت تقسيم بكند، بگويد من از اول طلوع فجر تا ظهر براى پدرم روزه مىگيرم، از ظهر تا غروب هم براى مادرم روزه مىگيرم، در باب صلاة هم همينطور است، نماز مركب از چهار ركعت را نمىشود نه در استنابهاش انسان تعدد قائل بشود، نه در منوب عنهش تعدد قائل بشود، يك كسى بگويد دو تا را استيجار مىكنيم دو ركعتش را اولى بخواند دو ركعت بعدى را هم دومى بخواند، و بالعكس. عمره و حج هم فرضش يك همچه فرضى است، در باب حج تمتع، اگر ما با مسئله اينطور برخورد بكنيم، ديگر خيلى روشن است كه على القاعده اين مطلب و اين امر پنجمى راكه اعتبارش را ذكر كردند ديگر نياز به دليل ديگر ندارد، فقط بايد ببينيم دليل خاص مخالف آيا دارد يا ندارد؟
اما يك مشكلهاى اينجا است، كه يك قدرى حساب حج را از حساب صلات و صيام جدا مىكند، و اين چيزى است كه در كلام صاحب جواهر بهش اشاره شده، و انصافاً هرچه انسان با جواهر بيشتر آشنا مىشود، بيشتر معتقد مىشود كأنها جواهر واقعاً جواهر است، و هيچ گاه شما از اين كتاب غافل نباشيد و هيچ مسئله فقهيهاى را بدون مراجعه به جواهر درست با او برخورد نكنيد، بايد او ملاحظه بشود. يك نكتهاى را ايشان آنجا ذكر مىكند كه يك قدر حساب عمره و حج را از حساب نماز و روزه جدا مىكند، و آن اين است كه اگر كسى در اثناء روزه در وسط يك روز، «عرض له الموت» نسبت به روزه آن روز از نظر فقهى چجورى برخورد مىشود؟ مىگويند هيچ چه، كأنه لم يصم اصلاً مثل زن حائض بيچارهاى كه تا يك ربع به غروب روزه گرفته، در حالى كه حائض نبوده، يك ربع به غروب عرض لها الحيض، هيچ چه كأن لم يكن، اين مقدارى كه گروسنگى و تشنگى خورده از نظر صيام اثرى برش بار نيست، همينطور در باب صلاة هم اينطور است، اگر كسى در اثناء نماز ظهر عرض له الموت، حتى قبل از سلام نماز، قبل از تشهد اخير، عرض له الموت اين لم يصل، ولذا بر وليش واجب است كه همين نماز را ازش قضا بكند، با او به گونهاى برخورد بكند كه «لم يصل هذه الصلاة» بايد همين صلات از ناحيه او قضا بشود. اما آيا در باب عمره و حج هم مسئله اينطور است؟ يا نه، مثل اينكه در باب خوب مثالش هم دقت بفرماييد، در باب حجة الاسلام كه كسى خودش مىخواهد انجام بدهد يا نائبش، ما مسئلهاش را خوانديم كه «اذا احرم من الميقات و دخل الحرم اذا مات» مثل اينكه حجة الاسلام را انجام داده. بحث ندارد آنجا. كسى كه حجة الاسلام برش مستقر شده الآن رفت مدينه، مسجد شجره، محرم شد و وارد مكه شد، ولو اينكه هيچ كارى انجام نداده باشد، اين به منزله اين است كه تمامى اعمال را انجام داده، و هيچ ديگر بر ورثه هم لازم نيست قضا بكند، اما مثال را اينجورى بزنيد، اگر كسى نذر كرد يك حج تمتع انجام بدهد... وجوب حج تمتع براى خاطر نذر به عهده اين آمد، خيلى خوب، بعد بلند شد و رفت مكه و محرم شد به احرام عمره تمتع، وارد مكه شد اعمال عمره را هم بجا آورد و خرج من احرا عمرة التمتع، اما هنوز محرم نشده «باحرام حج مات» خوب اين عمل به نذر نشده، آن رواياتى هم كه مىگويد كه «من احرم من الميقات و دخل الحرم فهو مجز» آن مال حجة الاسلام است، اما اين حجه نذرى است، نذر كرده كه حج تمتع را انجام بدهد، آمد عمرهاش را انجام داد، «و قبل ان يحرم لحج تمتعه عرض له الموت» خوب شما اينجا چه مىگوييد؟ بر ورثه اين لازم است قضابكند، اما چه را قضا كند؟ آيا بر ورثه لازم است كه عمره را هم از سر بگيرند، يا اينكه نه، معلوم نيست ديگر بر ورثه لازم باشد كه عمره را هم از سر بگيرند، مثل نماز و روزه نيست كه تا قبل از جزء آخر اگر موت عارض شد «كأنه لم يتحقق منه الصوم و لا الصلاة اصلاً» آيا اينجا هم مىگوييد «لم يتحقق منه العمرة» كه وقتى ورثه مىخواهند قضا بكنند بايد مجدداً عمره تمتع را انجام بدهند، مىفرمايد معلوم نيست كه مسئله اينطور باشد، و اگر مسئله اينطور نيست، حساب حج و عمره با حساب نماز و روزه ديگر شباهت كامل نمىتواند داشته باشد، يعنى نمىتوانيم بگوييم آن ارتباط كه در
باب نماز و روزه وجود دارد، آن ارتباط بعينه در عمره و حج تمتع وجود دارد، بله يك ارتباط اينجورى است كه كسى نمىتواند اكتفاى به عمره تمتع بكند. به قول شما عمره و حج تمتع هم هردويشان بايد در يك سال واقع بشود، اين نوع ارتباطات و رابطهها است، اما يك ارتباط شبيه ارتباط اجزاء صلاة و ارتباط اجزاء صيام بخواهيم بين عمره تمتع و حج تمتع درست بكنيم، به آن شدت نمىتوانيم ارتباط در اينجا قائل بشويم، لذا است كه يك قدرى اصل مسئله متزلزل مىشود، در باب نماز مسئله روشن است، نمىشود يك نماز را به نيابت از دو نفر انجام داد، نمىشود دو نفر يك نماز را به نيابت از يكى انجام بدهند، بطور كه دو ركعتش را يكى بخواند، دو ركعت ديگر را يكى، و هكذا فى باب الصوم، اما در باب عمره و حج مسئله به اين وضوح نيست، براى خاطر همان فرق كه در مسئله موت در آن مثال عرض كرديم كه صاحب جواهر اين نكته را ذكر مىفرمايد. لذا يك قدرى مشكل مىشود. و چيزى كه (سؤال:...؟ جواب:... مىدانم اگر ما در بعض از جهات عمره تمتع را به اجزاء صلاة تشبيه كرديم معنايش اين است كه من جميع الجهات است؟! خوب ما يك جوابى به شما مىدهيم، جوابش اين است كه كجاى صلات است كه شما بين اجزاء صلات از احرام بيرون بياييد، دوباره محرم بشويد، نماز احرامش كه شروع يك سره مىرود تا آخر، حتى اگر يك وقتى يك مقدارى بيش از حد شما مكس داشته باشيد نماز تان بهم مىخورد، اما درباب عمره و حج كه اين معنا وجود ندارد، خوب بين عمره تمتع و حج تمتع محل مىشود اين شخص، و اكثر بلكه صدى نود و نه محرمات احرام برش حلال مىشود، يكى دو تا دو سه تا محرم برايش باقى مىماند، لذا تشبيه كه تشبيه من جميع الجهات نيست، در اصل ارتباط بين اينها مشابهت و مشاركت است، اما در شدت ارتباط و كيفيت ارتباط هم بين اينها مشاركت است، خوب در همين مثال موت عرض كرديم كه در مثال حيض گفتيم، گفتيم اين زن بيچاره شانزده ساعت، هفده ساعت روزه گرفته، ده دقيقه مانده به مغرب شرعى، يعرض لها الحيض، تمام شد. كأن لم يأت بشىء فى هذا اليوم اصلاً يا در نمازش هم همينطور است، اما در عمره تمتع و حج تمتع اين معنا را ذكر كرديم).
حالا يكى دو تا روايت اين جا است كه مخصوصاً يك روايتش كه اين سبب شده كه مرحوم سيد و همينطور صاحب جواهر در مسئله ترديد پيدا بكنند يكى اين روايت است كه معنا و مفاد اين روايت يك قدرى دقيق است، اين روايت را خوب دقت كنيد، صاحب وسائل طبق همان چيزى كه خودش از روايت استفاده كرده، روى همان عنوان براى باب درست كرده، و همين يك روايت هم بيشتر ذكر نكرده، يك بابى درست كرده يك روايت درش آورده، و عنوان باب را هم طبق آنى كه خودش از روايت فهميده قرار داده، حالا چه است؟ در ابواب نيابت در حج باب بيست و هفتم، عنوان باب را اينجورى قرار داده، باب جواز نية الانسان عمرة التمتع عن نفسه و حج التمتع عن ابيه» مىفرمايد اين باب عنوانش اين است كه انسان مىتواند عمره تمتع را براى خودش انجام بدهد، و حجش را از ناحيه پدرش كه مرده و مستحب است، براى اينكه حج به تنهايى اگر بر او حج واجب باشد كه كفايت نمىكند، طبعاً مقصودش حج مستحبى است. انسان مىخواهد برود يك حج تمتع مستحبى انجام بدهد. عنوان باب اين است عمرهاش براى خودش، حج براى پدرش، نه اهداء ثواب، به نيابت از طرف پدر انجام مىدهد، اولى را لنفسه، دومى را نائباً عن ابيه، عرض كردم يك دانه روايت هم بيشتر نقل نمىكند، روايت هم سندش صحيح است، اين روايات را صدوق در كتاب من لايحضر نقل كرده «باسناده عن جعفر بن بشير عن العلاء عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام» سند اين روايت هيچ مناقشهاى درش نيست، اشكال در مفادش است. «قال محمد بن مسلم» مىگويد كه «سئلته عن رجل يحج عن ابيه ايتمتع» سؤال همين مقدار است، يك رجلى مىخواهد حج كند به نيابت از پدرش «ايتمتع» به حسب ظاهر كه اينها معنا مىكنند، اى لنفسه، يعنى يتمتع مقصود عمره تمتع است، يحج مقصود حج تمتع است، آن وقت «يحج عن ابيه» يعنى خصوص حج را مىخواهد از ناحيه پدرش انجام بدهد، «ايتمتع لنفسه» معنايش اين است، آيا عمره تمتع را مىتواند براى خودش انجام بدهد؟ با اينكه يك عمره و حج هم بيشتر نيست، «العمرة لنفسه و الحج عن ابيه قال» امام باقر صلوات الله عليه فرمود «المتعة له و الحج عن ابيه» مانعى ندارد، عمره تمتع براى خودش واقع بشود، و حج به نيابت از پدرش واقع بشود. خوب ظاهر اين روايت را كه ما ملاحظه مىكنيم سوال و جواب به همين كيفيت است، و همين روايت سبب شده كه صاحب جواهر و مرحوم سيد در اصل مسئله بيشتر دچار ترديد بشوند... براى خودش انجام بدهد، اما حج را
به نيابت از پدرش انجام بدهد، ظاهر يك همچه معناى است. اما مرحوم مجلسى اول در كتاب روضة المتقين كه شرح كتاب من لايحضره الفقيه است، و از نفائس كتابهاى علماى ما اماميه است، نه اينكه اين روايت هم ناقلش صدوق است، ايشان در شرح من لايحضر در جلد پنجم كتاب روضة المتقين ايشان روايت را جور ديگر معنا مىكند، روايت را يك معناى ديگرى ازش مىكند، و آن اين است كه مىفرمايد كه نقطه ابهام اين سائل يك مطلب ديگرى بوده، و اصلاً سائل از چيز ديگر سؤال مىكرده، امام هم مطلب ديگرى جواب دادهاند، غير از اينهاى كه در ذهن ما است، نقطه ابهام سائل اين بوده، مىگويد كه اگر پسرى مىخواهد از پدرش حج تمتع انجام بدهد يعنى مجموعه را عمره و حج هردو را، خوب حج تمتع يكى از خصوصياتش اين است بعد از آنى كه انسان عمرهاش تمام شد، محل مىشود. ديگر نساء، طيب، عرض مىشود همه اين مسائل برش حلال مىشود. آن وقت شبهه اين است، اينجاى كه منوب عنه عبارت از ميت است، ميت كه ديگر نمىتواند يك حالت تمتعى برايش پيدا بشود، ميت در حال احرام نائب، بعد احرام، قبل احرام، يك حالت دارد، ديگر ميت كه نمىتوانيم بگويم «ايها الميت يجوز لك ان تتمتع بالنساء بعد فراغ النائب عن العمرة» ديگر معنا ندارد نسبت به ميت اين حرف را بزنيم، آن وقت همين معنا براى راوى كه محمد بن مسلم است كه از بزرگان روات ما است، برايش شبهه بوجود آورده، گفته چطور مىشود از يك طرف يان حج تمتع بالنيابة از منوب عنه است، و از طرف ديگر منوب عنه مرده، منوب عنه مرده كه نمىتوانيم به او بگوييم بين الحج و العمرة يجوز لك ان تتمتع بالنساء و الصيد والنظر بالمرئات و امثال ذلك. لذا چجورى مىشود كه حج ازيك طرف حج تمتع باشد. و از طرف ديگر هم منوب عنهش مرده باشد، كه مرده قابليت براى تمتع در فاصله بين احرام عمره تمتع و حج ندارد. شبهه اين است كه منوب عنه مرده كه حال احرام و بعد الاحرام برايش فرق نمىكند، چجورى مىشود كه حج، حج تمتع باشد و مع ذلك منوب عنهش مرده باشد. آيا مىشود يك همچه چيزى؟ امام مىفرمايد بله، اين كأن خداوند تقسيم كرده، عمل ارتباط به منوب عنه پيدا مىكند، اما متعه به معناى تمتع و حلال بودن اين محرمات احرام و استفاده از اين محرمات احرام مال توى نايب است، پس اينجورى جمع مىشود بين دو مطلب كه از يك طرف حج حج تمتع است، و از يك طرف هم منوب عنه مرده. جمعش به اين كيفيت است كه عمره و حج مال منوب عنه، اما كيفهاى اين وسط و تمتع بين عمره و حج اين مال نائب. اين است معناى روايت. و عرض كردم مجلسى اول در شرح من لا يحضر بنام روضة المتقين اصلاً بدون ترديد روايت را به اين صورت معنا مىكند، و حتى احتمال خلاف اين معنا را هم در روايت نمىدهد، و شاهدش هم اين است، خوب مىگويد «يحج عن ابيه ايتمتع» كه گفته كه مقصود از يتمتع يعنى عمرة التمتع، شما چرا روايت را يتمتع به عمره تمتع معنا مىكنيد، تمتع يك قسم از اقسام حج است، مىگويد «الرجل يحج عن ابيه ايتمتع» شما آمديد معنا كرديد «ايتمتع اى يجوز له ان يأتى بعمرة التمتع لنفسه» كجاى اين عبارت...
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...