• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 284
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    بحث در امورى بود كه در حج تمتع معتبر بود، سومين امر را اينطور بيان مى‏فرمايد، «ثالثها ان يكون الحج و العمرة فى سنة واحدة فلو اتى بالعمرة فى سنة و بالحج فى الاخرى لم يصح و لم يجز عن حج التمتع سواء اقام فى مكة الى العام القابل ام لا و سواء احل من احرام عمرته او بقى عليه الى العام القابل» مى‏فرمايند امر سومى كه در حج تمتع معتبر است اين است كه عمره حج تمتع و حجش هردو در يك سال واقع بشود، حالا اين، دو مصداق را خارج مى‏كند، و خروج مصداق دوم تقريباً يك قدرى اصل اين امرى را كه معتبر است روشن‏تر مى‏كند. يك موردش اين است كه اگر كسى عمره تمتع را امسال اتيان كرد، فرض كنيد در ماه ذى قعده، عمره تمتع را انجام داد، و حجش را موكول به سال آينده كرد، گفت عمره‏اش را امسال انجام مى‏دهيم، و حج را در سال ديگر، اين صحيح نيست، و به درد حج تمتع نمى‏خورد، و عمره تمتع هم فاسداً واقع مى‏شود، در اين فرضى كه ذكر كرديم، تبعاً فاصله بين عمره و حج يك سال و بيشتر شده.
    حالا يك فرض ديگرى را هم خارج مى‏كنند، كه البته در كلام ايشان تصريح به اين معنا نيست، لكن در كلام مرحوم سيد در عروه تصريح به اين معنا است، و آن اين است كه يك فرضى را مى‏توانيم پيدا بكنيم كه فاصله بين عمره و حج كمتر از يك سال باشد، و مع ذلك صحيح نباشد، او كجا است؟ او عبارت از اين است، اگر كسى را فرض كرديم در اواخر ذى حجه محرم شد به احرام عمره تمتع، خوب شما كه گفتيد اشهر حج عبارت از مجموعه ذى حجه است، حالا اگر در اواخر ذى حجه محرم شد به احرام عمره تمته و گفت حجش را سال ديگر انجام مى‏دهيم، يعنى ذى حجه سال آينده، خوب حج در دهه اول ذى حجه تقريباً واقع مى‏شود، اين عمره تمتع را در اواخر ذى حجه سال گذشته انجام داده، و در نتيجه فاصله بين حج و عمره يك سال كمتر شده، و به عبارت روشن‏تر اگر ما بخواهيم جمود كنيم بر ظاهر لفظ، ظاهر لفظ مى‏گويد كه عمره تمتع و حج تمتع در يك سال واقع شده باشد، يعنى بين اينها دوازده ماه فاصله نشده باشد، خوب در اين مثالى كه ما عرض مى‏كنيم بين عمره تمتع و حج تمتع كمتر از دوازده ماه فاصله شده، آيا اين صحيح است؟! نه اين هم غير صحيح است، لذا اعتبار اين امر به اين صورت است كه بايد عمره تمتع خوب عنوانش را دقت بفرماييد، عمره تمتع و حج تمتع مجموعاً در اشهر حج يك سال واقع بشود، آنى كه معتبر است اين است كه عمره تمتع و حج تمتع اين دوتا در اشهر حج يك سال واقع بشود، حالا اين ديگر فرق نمى‏كند عمره تمتع را اگر همان روز اول شوال هم شروع بكند، خوب مانعى ندارد، خوب دوماه و چند روز بعدش حج را شروع مى‏كند، بالاخره مجموع عمره تمتع و حج تمتع در اشهر حج يك سال بايد واقع بشود، اما در آن مسال دومى كه ما خارج كرديم درست است كه فاصله بين عمره و حج كمتر از دوازده ماه شده، اما اين دو تا در اشهر حج دو سال واقع شده، نه در اشهر حج يك سال، پس امر سومى كه در حج تمتع معتبر است، به اين كيفيت بايد مطرح بشود، كه هر سالى سه ماه اشهر حج دارد، عمره و حج تمتع بايد در اشهر حج يك سال واقع بشود. و مى‏فرمايد اين فرق نمى‏كند در اين‏كه اگر اين شرط رعايت نشود، عمره و حج تمتع باطل است، فرقى بين اين صورى كه مى‏خواهيم عرض بكنيم نمى‏كند. يك صورت اين است كه كسى برود مكه، عمره تمتعش را انجام بدهد، حالا هرموقع، ولو اول ذى حجه انجام بدهد، بعد بگويد ما حالا امسال حال حج نداريم اما در همين مكه مى‏مانيم تا سال ديگر، سال ديگر حجش را انجام مى‏دهيم، اين هم باطل است، و اگر رفت عمره را انجام داد و برگشت سال ديگر براى حج خواست برود، آن كه ديگر به طريق اولى محكوم به بطلان است. و همينطور يك فرضى است كه‏
    البته شهيد در كتاب دروس در اين فرض تقريباً حكم به صحت كرده، و آن اين است كه اگر كسى شروع احرام و عمره تمتعش در امسال است، لكن اين عمره تمتع را كش مى‏دهد، يعنى مثلاً طوافش را حالا انجام مى‏دهد، مى‏گويد سعيش را مى‏گذاريم سال ديگر انجام مى‏دهيم، و در تمام اين مدت هم قاعدتاً در حال احرام باقى مى‏ماند، اينجا را شهيد گفته كه اگر عمره تمتعى را كه امسال شروع كرد، از احرامش خارج نشد، و بر احرامش باقى ماند، تا سال ديگر، اينجا سال ديگر مى‏تواند حج را ضميمه‏اش بكند، اما غير از شهيد فقهاء ديگر همين صورت را هم مى‏فرمايد درست نيست. بايد آن عنوان برش منطبق باشد كه عمره تمتع و حج تمتع در اشهر حج يك سال واقع بشود، حالا مى‏خواهد اين تأخير به سال ديگر توئم با خروج از احرام عمره تمتع باشد، يا اين‏كه نه، از احرام هم بيرون نيامده بعضى از اعمال را تأخير انداخته تا سال ديگر، لذا سال ديگر رفت سعى كرد و بعد تقصير كرد، اين هم بدرد نمى‏خورد، بايد در اشهر حج يك سال باشد. اين از نظر فتاوا غير از همين يك فرضى كه شهيد در دروس مخالفت كرده، آن هم در خصوص اين يك فرض، در اصل مسئله هيچ كسى مخالف نيست، حتى شهيد هم مخالف نيست. و مخالفت ايشان تنها در يك صورت مسئله است.
    اما ادله‏اى كه مى‏توان به آن ادله براى اين مطلق استدلال كرد، او عبارت از چه است؟ از چه راهى ما اين مسئله را بتوانيم برش استدلال بكنيم؟ ادله‏اى را مرحوم سيد در متن عروه ذكر مى‏كند كه البته بعضى هايش قابل مناقشه است، و كثير از آن ادله قابل استدلال است، يكى از آن دليل‏هاى كه قابل استدلال است اين است، رواياتى كه كيفيت حج تمتع را تبيين مى‏كند، مى‏گويد حج تمتع كما اين‏كه خوانديم بعض رواياتش را، رواياتى كه اينجورى مى‏گويد، مى‏گويد حج تمتع عبارت از اين است كه شما به ميقات مى‏رسيد، نيت مى‏كنيد، تلبيه مى‏گوييد، در نتيجه محرم مى‏شويد، بعد وارد مكه مى‏شويد، طواف، دو ركعت نماز طواف، سعى بين صفا و مروه، و بعد تقصير، بعد هم محل مى‏شويد، بعد هم روز ترويه از مكه محرم مى‏شويد به احرام حج، براى رفتن به عرفات و مشعر و منا و امثال ذلك. خوب اين روايات را وقتى انسان ملاحظه مى‏كند، متبادر از اين روايات آنى كه عرف از اين روايات استفاده مى‏كند اين است كه اين عمره و حجش باهم است، حالا باهم بودن نه به معناى اين‏كه هيچ فاصله‏اى بين اينها نيست، باهم بودن به همين كيفيتى كه ما گفتيم، يعنى در يك سال، كلك هردو كأن كنده مى‏شود. هردو را آدم اتيان مى‏كند، حالا مى‏خاهد اول شوال محرم بشود، اول ذى القعده محرم بشود، اول ذى حجه محرم بشود. اين روايات را وقتى كه انسان ملاحظه مى‏كند، كه نوعاً مفادش همين كيفيتى بود كه من عرض كردم. هيچ عرفى از اين روايات استفاده نمى‏كند كه شما بياييد عمره تمتعت را حالا انجام بده، بعد برود نبال كارت، سال ديگر بيا يك حج تمتع هم ضميمه بكن. يا همانجاى كه در مكه اقامت مى‏خواهد بكند، هيچ از روايات استفاده نمى‏شود كه كسى بتواند يك عمره تمتع انجام بدهد، يك سال در مكه مشغول كسب يا عبادت باشد، سال ديگر موقع حج كه پيش مى‏آيد يك حجى هم ضميمه به اين عمره بكند، عرف اينجورى استفاده مى‏كند، تصريحى نشده به اين معنا، يعنى در روايت اين عنوانى كه ما مى‏گوييم وجود ندارد، نگفته «يشترط فى حج التمتع» اين‏كه حج عمره در اشهر حج از يك سال واقع شده باشد. اما وقتى عرف مى‏بيند مثل اين‏كه فرض كنيد در باب صلات، خوب رسول اكرم صلوات الله عليه بالاى منبر فرمودند «ايها الناس صلوا كما رئيتمونى اصلى» بعد رسول خدا ايستادند و نماز خواندند و تعليم كردند. خوب عرف چه استفاده كرد؟ عرف استفاده كرد كه اين اجزاء صلات بايد پشت سرهم واقع بشود، ديگر نمى‏وشد تكبيرش را حالا گفت، بعد يك ساعت بعد شروع كرد به فاتحة الكتاب، عرف چه از عمل و چه از قول، اين معنا را استفاده مى‏كند، ولو اين‏كه تصريحى هم به اشتراط نشده باشد. لذا خود رواياتى كه كيفيت حج تمتع را بيان مى‏كند بدون اين‏كه تصريحى به اين اشتراط كرده باشد، اما وقتى كه در ديد عرف و فهم عرف قرار مى‏گيرد، عرف يك همچه معناى را ازش استفاده مى‏كند، و شاهدش اين است، كه قبل از اين‏كه ما اين مسئله را مطرح بكنيم، اگر همين روايات را شما مى‏خواستيد معنا بكنيد، روى همان فهم عرفى تان اگر كسى از شما مى‏پرسيد كه شما مى‏توانيد از اين روايات استفاده كنيد كه انسان عمره را مسال بجا بياورد حج را سال ديگر، شما مى‏فرموديد نه، روى همان متبادر عرفى يك همچه جوابى مى‏داديد. لذا دليل اول همين ما يفهم العرف من الروايات الواردة فى كيفية حج التمتع و بيان اين قسم از حج. (سؤال:...؟ جواب:... مسئله تبادر با مسئله فهم عرف يك چيزى است كه آدم مى‏تواند رويش انگشت بگذارد، من تشبيه كردم براى شما، گفتم خود شما هم اگر اين روايات‏
    قبل از اين‏كه ما اين مسئله را عنوان كنيم، از تان مى‏پرسيدند اصلاً تحاشى مى‏كرديد از اين‏كه بگوييد روايات يك همچه چيزى را ممكن است ازش استفاده بشود، نوبت به شك نمى‏رسد فورى شما مسئله را مى‏بريد سراغ اصول عمليه). اين يك دليل.
    دليل دوم كه اين با يك خصوصيتى كه انصافاً اين خصوصيتى را كه بعض الاعلام بهش منضم كرده استدلالش را تمام كرده، دليل دوم اين مطلبى بود كه مكرر در مكرر مى‏خوانديم، كسى كه عمره تمتع را انجام مى‏دهد، اين حق ندارد از مكه خارج بشود، بايد بماند در مكه تا زمان حج و حج را انجام بدهد، خوب اگر ما اين را به همين مقدارش بخواهيم بهش استدلال بكنيم، اين استدلال ناتمام است، خوب بگوييم چه اشكال دارد اين آدمى امسال مى‏رود عمره تمتع را انجام مى‏دهد، بهش هم مى‏گوييم حق نداريد از مكه خارج بشويد، تا موقع حج خوب يك سال در مكه مى‏ماند، حق هم ندارد، از مكه خارج بشود، تا زمان حج، به اين مقدار استدلال به اين روايات ناتمام است، اما اين يك دنباله‏اى دارد، آن دنباله‏اش اين است، مى‏گويد اين آدمى كه عمره تمتع را انجام مى‏دهد، اگر يك وقت ضرورت اقتضا كرد كه از مكه خارج بشود، خارج بشود اما به اين صورت، محرم بشود به احرام حج، و خارج بشود، مثل اين آدم‏هاى كه فرض كنيد اول ماه ذى حجه وارد مكه شد عمره‏اش را انجام داد، حالا يك ضرورتى پيش آمده بايد از مكه خارج بشود، مى‏گويند اين روايات بعض شان البته اين اضافه را دارند، مى‏گويند كه مانعى ندارد، همين الآن محرم بشود به احرام حج. لازم نيست كه احرام حج روز ترويه باشد كه. همين الآن محرم بشود به احرام حج، با احرام حج از مكه برود بيرون، كارش را انجام بدهد، بعد هم با همين احرام برگردد به وقوف به عرفات و ساير مسائل حج را انجام بدهد. پس در حقيقت اينجورى مى‏گويد، مى‏گويد محرم به احرام عمره تمتع وقتى كه عمره‏اش تمام شد در مكه زندانى است در حقيقت، از اين زندان مكه نمى‏تواند بيرون برود، اگر خواست بيرون برود بايد با احرام حج بيرون برود، خوب اين كجا مى‏تواند پياده بشود، اين‏كه اگر خواست بيرون برود با احرام حج بيرون برود، خوب الآن ماه شعبان است مى‏خواهد بيرون برود، نمى‏شود كه محرم بشود به احرام حج، احرام حج بايد در اشهر حج باشد، اين وقتى اين ذيل را انسان ملاحظه مى‏كند مى‏فهمد كه همه اين بساطها براى اين است كه اين دو تا بايد در اشهر حج واقع بشوند، و اگر در اشهر حج امسال عمره را انجام داد و خواست حجش را سال ديگر انجام بدهد، اين وسط هزار ضرورت هم پيش بيايد نمى‏تواند كه محرم به احرام حج بشود، احرام حج مال اشهر حج سال آينده است. لذا اين بيان را كه انسان ملاحظه مى‏كند پى مى‏برد به اين‏كه نه، بايد اين دو تا در اشهر حج يك سال واقع بشود، كه بعد از آنى كه عمره‏اش تمام شد يا خارج نشود، يا اگر هم ضرورتى اقتضا كرد خروجش را بلافاصله نيت و تلبيه و لباس‏هاى احرام، محرم به احرام حج بشود از مكه برود بيرون و حاجتش را انجام بدهد، و با همان احرام هم برود سراغ وقوف به عرفات و وقوف به مشعر. پس با توجه به اين خصوصيت استدلال به اين روايات هم تمام است. اما صرف آن مقدارى را كه مرحوم سيد در عروه عنوان كرده، او كافى نيست براى استدلال. خوب اين مى‏گويد بعد عمرة التمتع لا يخرج من مكة، خوب اين يك سال در مكه مى‏ماند، اين چه دليلى است بر اين‏كه بايد حج هم در آن سال واقع بشود، اما با اين ذيلى كه در بعضى از روايات است انصافاً باز اين استدلال تمام است.
    استدلال سومى كه هم سيد و هم آن مقدارى كه من ديدم همه تأييد كرده‏اند، ولى به نظر من اين استدلال قابل مناقشه است اين است، گفته‏اند ما رواياتى داريم و ادله‏اى داريم كه خود ما هم بعضى هايش را خوانديم مى‏گويد عمره تمتع مرتبط به حج تمتع است، يعنى مثل جزئش مى‏ماند، تعبيرى كه در آن روايات مى‏خوانديم «دخلت العمرة فى الحج الى يوم القيامة» كه اين بيان رسول خدا بود صلوات الله و سلامه عليه، و مقصود هم حج تمتع بود، عمره تمتع داخل در حج تمتع است، «كدخول الاجزاء فى الكل» مثل دخول اجزاء صلات در رابطه با صلاة الى يوم القيامة، خوب حالا ما از اين در مانحن فيه چه مى‏توانيم استفاده بكنيم؟ يك فرضش را ما مى‏توانيم استفاده بكنيم، و آن اين است كه اگر كسى عمره تمتع... دقت بفرماييد، اگر كسى حج را شروع كرد «يجب عليه اتمامه» عمره تمتع هم شروع در حج است، «لانه جزء للحج مرتبط بالحج» چطور اگر كسى محرم شد به احرام حج ديگر حق ندارد بهم بزند، بايد دنباله‏اش را تا آخر بياورد، عمره تمتع هم مثل اجزاء حج است، اگر كسى اوئل ذى حجه عمره تمتع را انجام داد، حق ندارد موقع حج سكوت بكند و تنبلى بكند، نه اين عمل ناتمام است، تماميت اين عمل به اين است كه حج را هم انجام بدهد. اين فرضش درست. اما
    يك فرض ديگر ما داشتيم و آن اين است كه اگر كسى بيستم ذى حجه محرم شد به احرام عمره تمتع، شما مى‏خاهيد بگوييد كه چون اين عمره تمتع مرتبط به حج است، حق ندارد در بيستم ذى حجه محرم بشود به احرام عمره تمتع، چرا؟ كجاى اين دلالت دارد؟ ارتباط معنايش اين است در اين فرض، كه اينى كه بيستم ذى حجه امسال عمره تمتع را انجام داد، اگر اولاً برايش واجب است سال ديگر حج را انجام بدهد، اگر حج را انجام نداد اين عمره‏اش هم باطل است. معناى ارتباط اين استا كه بدنبال اين عمره حتماً بايد حج واقع بشود، و اگر حج واقع نشود روى ارتباط و جزئيت العمره كلا عمره، مى‏گوييم درست، على العين و الرئس، اين اگر بيستم ذى حجه امسال محرم شده به احرام عمره تمتع، ارتباط اقتضا دارد كه سال ديگر حج را حتماً بايد انجام بدهد و اگر انجام نداد عمره‏اش هم باطل، اما از كجا جلوگيرى بكنيم از اين‏كه اين حق ندارد در بيستم ذى حجه امسال عمره تمتع را انجام بدهد، ارتباط چه اقتضائى دارد؟ اين دليل با اين‏كه هم در كلام سيد و هم ديگران تقريباً بعنوان يك دليل محكمى بر اين مسئله عنوان شده لكن بنظر من اين دليل يك فرض را دلالت مى‏كند، آن آنجايى است كه عمره تمتع قبل ايام الحج باشد، آنجا شروع در عمل گريبان اين را مى‏گيرد، مى‏گويد عمره تمتع شروع كردى، بايد حج تمتع را هم انجام بدهى، لانهما عمل واحد، و «شروع فى الحج يوجب اتمام الحج» اما اينجاى كه عمره تمتع را بعد ايام الحج شروع بكند، ارتباط چه اقتضاى دارد كه اين غير جايز باشد؟ ارتباط معنايش اين است كه اين عمره تمتع به تنهايى فايده‏اى ندارد، بايد دنبالش حج بيايد، اگر هم حج انجام نداد، اين باطل است، اما فرض ما آنجايى است كه بدنبال اين عمره تمتع امسال حج را در سال ديگر انجام داد، چه اقتضا مى‏كند از راه ارتباط كه ما حكم بكنيم به اين‏كه اين غير صحيح است، اين فرض را اين دليل نمى‏تواند اقتضاى بطلانش را داشته باشد. اما دو تا دليل قبلى حتى اين فرض را هم دلالت بر بطلان مى‏كرد. لذا اين دليل در اين فرضش قابل مناقشه است.
    دليل چهارم، يك رواياتى است كه تعبيرش اينجورى است، مى‏گويد وقتى، تعبيرات شان هم از نظر زمانى يك قدرى فرق دارد، اما دريك جهت مشترك اند، بعضى‏هاى شان اينجورى مى‏گويد، يك وقتى كه روز ترويه آمد و كسى عمره تمتع را انجام نداده، ديگر فاتحه حج تمتع خوانده شد، ديگر امكان ندارد، بعضى هايشان بجاى يوم ترويه زوال روز نهم را ذكر كرده، گفته «اذا جاء زوال يوم عرفة فقد ذهبت المتعة» اگر كسى عمره تمتع انجام نداده، ديگر دستش خالى است، تمام شد، بعضى‏ها هم تعبيرش اينجورى است كه اگر كسى ببيند با انجام عمره تمتع ديگر نمى‏تواند حج را درك بكند، ديگر عمره تمتع فاتحه‏اش خوانده شد، نمى‏تواند عمره تمتع انجام بدهد، اينها را وقتى كه انسان ملاحظه مى‏كند، ازش مى‏فهمد هيچ جاى عمره تمتع قبل از حج در همان سال است، و الا اگر دائره عمره تمتع اين قدر توسعه داشته باشد كه عمره‏اش را حالا انجام بدهيد حجش را سال ديگر انجام بدهيد، خوب چرا اگر روز عرفه آمد فاتحه عمره تمتع خانده شد، نه اين بجاى اين‏كه روز عرفه برود به عرفات چون عمره تمتع انجام نداده، عمره تمتع انجام مى‏دهد، حجش را هم مى‏گذارد سال ديگر، چه اشكالى دارد؟! روز عرفه كه همه مى‏روند براى عرفات، نه خير اين مى‏خواهد در مكه همان بعد از ظهر عمره تمتع انجام بدهد، حجش هم مى‏خواهد سال ديگر انجام بدهد، چه اشكال دارد؟ پس اين تعبير كه مى‏گويد با آمدن زوال يوم عرفه ديگر مسئله عمره تمتع و حج تمتع فاتحه‏اش خوانده شد، اين دليل بر اين است كه وقتى كه ايام حج آمد همان طورى كه اگر ايام حج بگذرد ديگر قابل تدارك نيست، با آمدن ايام حج هم عمره تمتع قابل تدارك نيست. يعنى امسال ديگر تمام شد. اگر مى‏خواهد عمره‏اى هم بجا بياورد، برود سال ديگر. اين هم رواياتى است كه استدلال به اين روايات استدلال بسيار خوبى است. و از اين ما استفاده مى‏كنيم كه اگر بعد ايام الحج بخواهد عمره تمتع انجام بدهد، و حجش را موكول به سال ديگر بكند، از اين روايات بطلانش را استفاده مى‏كنيم، اما بخلاف دليل قبلى كه صرفاً مسئله ارتباط عمره تمتع با حج تمتع بود، از ارتباط به تنهايى ما نمى‏توانستيم آن فرض را استفاده كنيم. حالا اين ادله مسئله.
    لكن يك روايتى در اينجا است كه مرحوم سيد هم در متن عروه اين روايت را بهش اشاره كرده، اين روايت شايد ازش استشمام خلاف اين مسئل بشود، روايت هم مهم نيست، اين را هم مى‏خوانيم و استشمام خلافش را هم رد مى‏كنيم، كه اين روايت هم بعنوان مخالفت در مسئله تلقى نشود، روايت در باب دهم از اقسام حج، حديث اول، روايت سعيد اعرج است كه البته در سندش هم محمد
    بن سنان است، محمد بن سناسن تضعيف شده، غير از عبد الله بن سنان است، كه او ثقه است، محمد بن سنان مورد اشكال است، لذا يك اشكال سندى هم دارد. «قال قال ابو عبد الله عليه السلام من تمتع فى اشهر الحج» اگر كسى تمتع كرد، يعنى عمره تمتع بجا آورد و اين عمره‏اش هم در اشهر حج بود، چون گفتيم يكى از خصوصيات عمره تمتع اين است كه بايد در اشهر حج باشد، حالا «من تمتع فى اشهر الحج ثم اقام بمكة» بعد ماند در مكه، تا كى ماند؟ «حتى يحضر الحج» تا زمان حج حاضر بشود، زان حج كى؟ «من قابل» احتمال داده شده كه مقصود از اين قابل، يعنى سال آينده، كه موصوفش عبارت از عام باشد، يعنى «حتى يحضر الحج من العام القابل» عمره تمتع را حالا انجام داده، بعد در مكه ماند «حتى يحضر الحج من العام القابل، روايت مى‏گويد «فعليه شاط» يعنى حجش حج تمتع است، چون در حج تمتع هدى لازم است، بخلاف حج افراد كه درش هدى لازم نيست، «فعلى شاط» يعنى بايد هدى بدهد، بايد قربانى داشته باشد. پس اگر روايت را اينجورى معنا كنيم، معنايش اين است كه عمره تمتعش امسال، حج تمتعش سال آينده، هيچ هم مانعى ندارد.
    لكن خوب جواب اين است كه اين موصوفش را بيان نكرده، به احتمال قوى مقصود اين است، اگر كسى فرض كنيد در ماه شوال عمره تمتعش را انجام داد، حالا دو ماه مانده تا زمان حج برسد، «حتى يحضر الحج من القابل» يعنى «من الشهر القابل» موصوفش را كه بيان نكرده، به احتمال قوى مقصود از قابل عام قابل نيست، بلكه مقصود از قابل ماه آينده است، يك ماه در مكه ماند، دو ماه در مكه ماند، «فعليه شاط» يعنى حج تمتعش درست است. حج تمتعش لطمه نمى‏خورد.
    در مقابل حكم بعدى، حكم بعدى اين است، «و من تمتع فى غير اشهر الحج» اما اگر كسى عمره.... «ليس عليه دم» اين حجش حج تمتع نيست، پس چه است؟ «انما هى حجة مفردة» اين حجش حج افراد است، حج افراد هم مشتمل بر شاط نيست، مشتمل بر هدى نيست، پس وقتى مقابله اين را هم با آن حكم اول مى‏بينيم فقط فرقش در اين است، كه اين تمتعش در غير اشهر حج است، «لايمكن ان يقع حج تمتع» اما در فرض اول تمتعش در اشهر حج است، مى‏گويد هيچ مانعى ندارد، «فعليه شاط» يعنى حج تمتعش به قوت خودش باقى است، در حقيقت اين روايت آن امر دوم را تبيين مى‏كند كه عمره تمتع مانند حج بايد در اشهر حج واقع بشود، «و من تمتع فى غير اشهر الحج ثم جاور حتى يحضر الحج فليس عليه دم انما هى حجة مفردة» پس وقتى كلى را ذيلش مى‏گويد «و انما الاضحاء على اهل الامصار» يعنى قربانى بر عهده آنهايى است كه از خارج مى‏آيند و حج تمتع را انجام مى‏دهند، اما اين‏كه ماه رجب رفته مكه، عمره بجا آورده، حالا موقع حج پيش آمده و مسئله تمتع مطرح نيست، ديگر ليس عليه دم.
    حالا اين روايت اولاً قابل توجيه است به اين كيفيت، ثانياً حالا اگر كسى هم اين توجيه در اين روايت را نپذيرفت، سنداً ضعيف است، ثالثاً سنداً هم ضعيف نباشد در مقابل آن ادله متعدد و محكم اين روايت نمى‏تواند مقاومتى داشته باشد. تا بعد.