• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 280
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    آخرين روايتى كه در اين جهت مورد نظر است اين روايت اخيراست كه اين روايت حديث سوم از باب هفتم، از همان ابواب عمره، محمد بن يعقوب نقل مى‏كند «عن على بن ابراهيم عن ابيه» كه ابراهيم ابن هاشم است «عن اسماعيل بن مرار» كه اين توثيق خاص ندارد، ولى توثيق عام دارد «عن يونس عن معاوية بن عمار قال قلت بابى عبد الله عليه السلام من اين افترق التمتع و المعتمر» از كجا متمتع و معتمر جدا مى‏شوند ازهم، يعنى در حقيقت فرق را بيان مى‏كند، بين عمره مفرده و عمره تمتع، متمتع و معتمر آن تعبيرى كه آن روز عرض مى‏كردم، ببينيد معتمر را در مقابل متمتع ذكر مى‏كند، براى خاطر اين‏كه اين ظهور دادر در عمره مفرده و غير مرتبطه، حالا سؤال مى‏كند سائل كه از چه جهت متمتع و معتمر جدا مى‏شوند، يعنى فرق شان چه است؟ نه اين‏كه علت را بخواهد سؤال بكند «فقال ان المتمتع مرتبط بالحج» كسى كه عمره تمتع را انجام مى‏دهد نمى‏تواند عمره را رها كند، و برود دنبال كارش، نه اين ارتباط با حج دارد، حتماً بايد دنبال عمره تمتع حج واقع بشود، اما «و المعتمر اذا فرق منها ذهب حيث شاء» آن كسى كه عمره مفرده انجام مى‏دهد بعد از فراق از عمره مفرده، هركجا دلش بخواهد مى‏رود، حج هم انجام ندهد مانعى ندارد، آن وقت استشهاد مى‏كند امام صادق صلوات الله عليه، مى‏فرمايد «و قد اعتمر الحسين عليه السلام فى ذى الحجة» امام حسين در ماه ذى الحجه عمره مفرده انجام داد، در اوائل ماه ذى الحجه» ثم راح يوم التروية الى العراق» روز هشتم ذى حجه هم حركت كرد به جانب عراق در حالى كه «و الناس يروحون الى منا» مردم مى‏رفتند به منا و به طرف عرفات، بعد بطور كلى مى‏فرمايد «و لابأس بالعمرة فى ذى الحجة لمن لا يريد الحج» كسى كه نمى‏خواهد حج را انجام بدهد، مى‏تواند عمره انجام بدهد حتى درذى الحجه، بعد هلال ذى الحجه هم مى‏تواند عمره مفرده انجام بدهد، همينطور كه امام حسين عليه السلام انجام دادند. اين روايت و همينطور صحيحه ابراهيم بن عمر اليمانى كه ديروز خوانديم خوب اين در حقيقت هركسى را كه در اين مسئله قائل به وجوب شده باشد، كه از قاضى ابو الصلاح حلبى نقل شده كه ايشان قائل به وجوب شدند «بعد هلال ذى الحجة» اين دو روايت در مقابل قاضى است، علاوه بر اين‏كه ادعاى اجماع هم بر خلاف ايشان شده، نتيجه ملاحظه مجموع روايات بعد از آنى كه آن دو روايتى كه ظاهرش وجوب بود، ما به قرينه روايات ديگر، مخصوصاً اين دو روايت كه حتى آخرين مرحله كه عبارت از روز ترويه است، مى‏گويد مانعى ندارد، كسى عمره مفرده را انجام بدهد، و بجاى اين‏كه همراه مردم به جانب منا و عرفات برود براى حج، اين بر گردد به بلاد خودش، يا دنبال مقاصد ديگر، مثل امام حسين عليه السلام كه داراى يك مقصد الهى خاص بود. و باز عرض كرديم اگر ما بوديم و نفس جريان امام حسين، ما نمى‏توانستيم استفاده اطلاق جواز بكنيم، ما مى‏گفتيم لعل آنجا خصوصيتى دركار بوده، مسئله خوف نفس در كار بوده، هتك حيثيت حرم در كار بوده، يا بالاتر مصلحت سياسى مبارزه با حكومت طاغوت يزيد مطرح بوده، اگر ما بوديم از نفس آن قصه ما نمى‏توانستيم برداشت يك جواز مطلقى بكنيم. اما بعد از آنى كه امام صادق صلوات الله عليه در مقام بيان حكم اولى بر غير انسان مضطر و خائف، بصورت كلى آن جريان رانقل مى‏كنند، و استشهاد مى‏كنند به جريان امام حسين، از استشهاد امام صادق صلوات الله عليه ما استفاده مى‏كنيم به اين خروج امام حسين در روز ترويه، اين مستند به اضطرار و عناوين ثانويه نبوده، بلكه حكم اولى عبارت از همين معنا است، و اين را از استشهاد امام صادق ما استفاده مى‏كنيم. پس در نتيجه حالا اين دو تا روايت صحيحه است كه خوب دو تا نكته را عرض كرديم دلالت مى‏كند، يكى اين‏كه عمره كه امام حسين عليه السلام آن عمره را انجام دادند، با اين‏كه در ماه ذى الحجه‏
    بوده، و هلال ذى الحجه طالع شده بود، مع ذلك ايشان عمره مفرده انجام دادند. و ديگر اين‏كه خروج شان يوم الترويه الى العراق اين به مقتضاى حكم اولى الهى است. نه به مقتضاى حكم ثانوى كه ناشى از اضطرار و اشباه ذلك باشد. (سؤال:...؟ جواب: مقتل ما نمى‏خوانيم، روايت مى‏خوانيم، مدرك تاريخى در مقابل روايت صحيح آن هم نه يك روايت صحيح، دو روايت سر سوزنى حجيت ندارد. پس نتيجتاً اينطور شد كه ما در مقام جمع بين اين روايات ما استفاده مى‏كنيم كه حتى در اشهر حج، اگر كسى عمره مفرده انجام داد، ضرورت ندارد كه بماند تا حج را انجام بدهد، ولو اين‏كه هلال ذى الحجه را در مكه درك بكند، ولو بالاتر، عمره مفرده را شروعش را بعد از هلال ذى الحجه در مكه داشته باشد، مع ذلك «لايجب عليه البقاء الى ان يحج بل يجوز له ان يرجع الى بلاده و مقاصده» و هر مقصدى را كه دنبال مى‏كند. ما از روايات اينجورى استفاده كرديم. منتها اگر اين آدم خاست بماند، اول عمره مفرده را انجام داد و نيتش اين بود كه برگردد به شهر خودش، لكن بعد از آنى كه عمره مفرده انجام گرفت، فبدا له ان يقيم، گفت حالا كه نزديك حج است، مانعى ندارد مى‏مانيم اينجا، حج را انجام مى‏دهيم، اينجااست كه عمره مفرده‏اى كه انجام داده بشرط اين‏كه در اشهر حج باشد، اين تبدل به عمره تمتع پيدا مى‏كند. اما ضرورت ندارد اين معنا، همانطور كه ديروز در جمع بين روايات عرض مى‏كرديم گفتيم آن روايتى كه مى‏گويد «المعتمر فى اشهر الحج» و جواب مى‏دهند «هى متعة» با توجه به روايات ديگر يك قيدى بايد بهش بزنيم، «هى متعة اذا اراد ان يحج، اما اذا اراد ان يأتى الى بلده» چطور؟ «ليس بمتعة، اذا اراد ان لا يقيم فى مكة ليس بمتعة اما اذا اراد ان يقيم فى مكة و يحج» آن عمره مفرده تبدل به عمره تمتع پيدا مى‏كند، پس در نتيجه اين تبدل، تبدل فى جميع الحالات نيست، اين تبدل در آن صورتى است كه اين بخواهد بعد از عمره مفرده در مكه بماند، درحالى كه هيچ ضرورتى براى ماندن وجود ندارد، لكن اذا اراد ان يقيم، اينجاعمره مفرده‏اش عمره تمتع مى‏شود. آن وقت اينجا (سؤال:...؟ جواب: نه ديگر، آن حتماً ديگر تمتع است، عمره قبل واقع شده). اينجا آن وقت اين جهت بحث پيش مى‏آيد كه خوب حالا از طرفى شما مى‏گوييد كه اين آدم برايش ضرورت ندارد باقى در مكه باشد، حتى روز هشتم هم كه در حقيقت مثل اين‏كه آخرين روز است، باز هم مى‏تواند از مكه خارج بشود، به مقتضاى صراحت اين دو روايت اخير. خوب حالا بحث اين است، اين حالا كه اقامت را اختيار كرد، و خواست حج را انجام بدهد، آيا اين تبدل عمره مفرده به عمره تمتع يك امريست كه بستگى به نيت اين دارد، يعنى بايد او را «يجعلها عمرة تمتع» يعنى بايد به اين عمره گذشته، نيت عمره تمتع را داشته باشد، مثل مواردى كه در نماز عدول تحقق پيدا مى‏كند، اگر كسى بخيال اين‏كه نماز ظهرش را خوانده، شروع كرد به خواندن نماز عصر، وسط نماز عصر متوجه شد كه نماز ظهر را نخوانده، اينجا بايد عدول كند، و عدول به نيت حاصل مى‏شود، يعنى بايد بنا بگذارد ديگر اين نماز، نماز ظهر است، و عنوان نماز ظهر را نيت بكند، اما قهراً خودبخود عدول حاصل نمى‏شود، او متوقف بر نيت است. آيا در مانحن فيه هم اينطورى است؟ اين كسى كه عمره مفرده انجام داده و فرض كنيم اول هم قصدش اين بوده برگردد، لكن رفت عمره را انجام داد و علاقه پيدا كرد، گفت بمانيم حج را هم انجام بدهيم، آيا اين بايد با نيت، آن هم بصورت وجوب، عمره مفرده را متبدل كند به عمره تمتع، مثل اين‏كه حالا نيت‏هاى حج هم كه تلفظ به او مستحب است، مثل اين‏كه اينطوربگويد، بگويد جعلتها عمرتاً تمتع، يادر نيت اين معنا را بگويد و تبدل را در نيت بوجود بياورد، آيا اين طور است؟ يا اين‏كه نه، اين خواه ناخواه ديگر عمره تمتع خواهد شد، ديگر هيچ احتياجى به نيت تبديل و نيت جعل عمره تمتع ندارد. روايات را كه انسان ملاحظه مى‏كند، ظاهر روايات بحسب اصطلاح يك انقلاب قهرى را دلالت مى‏كند، مثل همين روايتى كه الآن اشاره كرديم، سؤال كرد «عن المعتمر فى اشهر الحج قال هى متعة» نفرمود كه «يجعلها متعتاً» نفرمود كه «ينويها متعتاً» نه هى متعة، يعنى خواه ناخواه، يك انقلاب قهرى پيدا مى‏شود، بدون اين‏كه نيت جديدى دررابطه با اين تبدل مطرح باشد، ظاهر روايات يك همچه چيزى است، لذا است كه بعضى از شراح عروه و حتى خود مرحوم سيد در عروه هم ابتدائاً همين معنا را ذكر مى‏كند. اما يك مطلبى صاحب جواهر عليه الرحمه كه اين بحث را هم توجه داشته باشيد صاحب جواهر در جلد بيستم در همان ابواب عمره و احكام عمره، كه آخرين مباحث كتاب الحج است، آنجا ايشان اين بحث را متعرض شدند. ايشان آنجا مى‏فرمايند كه ولو اين‏كه ظاهر روايات يك همچه چيزى است، اما كسى نيامده از فقهاى ما يك همچه حرفى را بزند، بگويد يك انقلاب قهرى پيدا مى‏شود، لذا همين تبديل به‏
    نيت شبيه همين مسئله عدولى را كه من عرض كردم، شبيه اين مسئله عدول را ايشان ذكر مى‏كند، علاوه مى‏فرمايند مقتضاى استصحاب هم همينطور است، استصحاب اقتضا مى‏كند كه تا زمانى كه تبديل به نيت حاصل نشود، آن هم عنوان عمره مفرده بودنش تبدل پيدا نكند، قهراً انقلاب حاصل نشود، لكن خوب مسئله اين است كه استصحاب كه در مقابل ظهور روايت نمى‏تواند نقشى داشته باشد، اصل عملى در مقابل ظاهر دليل كه حجة و امارة معتبرة، استصحاب نمى‏تواند نقشى داشته باشد. و بعيد هم است كه يك اجماعى اينجا بر خلاف ظاهر روايات وجود داشته باشد، يك اجماعى واقعاً بر خلاف ظاهر اين روايات كه دلالت بر انقلاب قهرى مى‏كند، بعيد است كه يك همچه اجماعى در كار باشد، لذا روى موازين و روى ضوابط ما بايد همين ظاهر روايات رابگيريم و حكم بكنيم به اين‏كه اين انقلاب انقلاب قهرى است، منتها يك قيدى دارد، آنجاى كه بخواهد بماند، آنجاى كه بخواهد حج انجام بدهد، اما اگر نخواهد حج را انجام بدهد و خواست خارج بشود، اين انقلاب تحقق پيدا نمى‏كند، پس در حقيقت اين عمره مفرده‏اى را كه انجام داده، الآن وضعش مشخص نيست، اگر تا قبل الحج، اين رجع الى بلاده، اين يكون عمرتاً مفرده، و اگر بقى و حج، اين يتدبل الى عنوان عمره تمتع و تبدلش هم يك تبدل قهرى است، و ما دليلى بر خلاف ظاهر روايت نداريم. (سؤال:...؟ جواب: اينها در صورتى است كه ظهور نداشته باشد، وقتى ظهور در كار است، اين يك مسئله قدر متيقن نيست، قدر متيقن مال ادله لبيه است، ادله غير ظاهره است. اما دليل لفظى كه ظهور در يك مطلبى دارد، اينجا ديگر قدر متيقن در مقابل او نمى‏تواند نقش داشته باشد.
    دو مطلب ديگر اينجا باقى مانده، كه يكش را مرحوم سيد در كتاب عروه متعرض است، و ديگرى را هم بعض الاعلام، ايشان متعرض شدند و فرموده‏اند من نديدم كسى را هم كه اين مسئله را اصلاً متعرض شده باشد، حالا در جواهر كه حتى مسئله كه مرحوم سيد هم متعرض شدند، در جواهر هيچ كدام از اين دو مسئله مورد تعرض واقع نشده. اول آن مسئله‏اى را كه مرحوم سيد متعرض شده اند عرض بكنيم، در همين رابطه. و آن اين است كه آيا اين روايات كه ما خوانديم، و نتيجه گرفتيم كه در بعضى از موارد عمره مفرده تبدل به عمره تمتع پيدا مى‏كند، حالا يا قهراً يا بالنية، آيا اين جايش كجا است؟ اين در حج واجب هم اين معنا جريان دارد، در حج واجب، مثل اين‏كه يك كسى است اصلاً حج انجام نداده، يك ايرانى، وظيفه‏اش هم حج تمتع است، حالا در ماه شوال اين رفت مكه، آن مسئله ديگر را كه يك خورده به اين هم ارتباط پيدا مى‏كند حالا بهش كارى نداريم، آيا اين آدم كه سفر اولش است، و حجة الاسلام را مى‏خواهد انجام بدهد، اين مى‏تواند اينجورى بگويد، ما ماه شوال مى‏رويم عمره مفرده انجام مى‏دهيم، بعد هم از مكه خارج مى‏شويم، اين فاصله زياد را در مدينه به سر مى‏بريم، بعد هم آن وقت براى حج تمتع آمادگى پيدا مى‏كنيم، خوب اين عمره مفرده، چون در اشهر حج است، يحسب عمرت التمتع، اما اگر بخواهد از اول به نيت عمره تمتع عمره را انجام بدهد، لازمه‏اش اين است كه «لا يجوز له الخروج من مكة» بايد در آن فاصله بماند، اين مى‏گويد حالا ما فعلاً يك عمره مفرده‏اى انجام مى‏دهيم، تا بعد ببينيم چه پيش مى‏آيد، عمره مفرده هم كه در اشهر حج، همان حكم عمره تمتع اگر انسان بخواهد حج را انجام بدهد برش بار مى‏شود. آيا كسى كه «يجب عليه الحج، حجة الاسلام» كه آن ديگر روشن‏ترين مصداقش است، آنجا را شامل مى‏شود يا شامل نمى‏شود؟ مرحوم سيد مى‏فرمايد خير، قدر متيقن از اين روايات، آنجاى است كه كسى كه اين عمره مفرده را در اشهرحج انجام داده، بصورت يك عمره مستحبى انجام داده باشد، و حج هم برايش واجب نباشد، يك عمره مفرده‏اى استحبابى انجام داد، حالا ماند تا موقع حج، مى‏خواهد حج استحبابى انجام بدهد، و چون افضل افراد حج استحبابى حج تمتع است، خوب اين عمره مفرده‏اى را كه انجام داده به حساب عمره تمتع مى‏گذارد، «و ثم يحج حج التمتع» اما آدمى كه اصلاً حج انجام نداده، و الآن حجة الاسلام برش واجب است، ما از كجاى اين روايات استفاده بكنيم كه اين هم مى‏تواند در اشهر حج عمره مفرده انجام بدهد، و «ثم» اين عمره مفرده را به حساب حج تمتع بگذارد و بعنوان عمره تمتع حساب بكند. از روايات اين معنا استفاده نمى‏شود. نه تنها در حجة الاسلام مى‏فرمايد مسئله اينطور است، بلكه اگر يك كسى اجير باشد، و بالاستيجار حج بر او واجب شده باشد، حالا اجير بيايد اينگونه بگويد، زودتر مثل بعض كاروانهاى كه خيلى زود مى‏روند مكه، اين اول برود عمره مفرده انجام بدهد، و بعد بخواهد اين عمره مفرده را بحساب منوب عنه، عمره تمتع حساب بكند، و بدنبال او حج تمتع انجام بدهد، مى‏فرمايند نمى‏شود. در حج نذرى هم همينطور است، اگر بر
    كسى حج واجب شد به سبب نذر، يعنى حج تمتع، اگر حج تمتع به سبب نذر بر كسى واجب شد، آن هم بخواهد اينجرى برخورد بكند با مسئله حج تمتع نذرى كه اول در اشهر حج يك عمره مفرده‏اى انجام بدهد، و ثم اين عمره مفرده را به حساب عمره تمتع بگذارد، مى‏فرمايد اصولاً هركجا به يك سببى حج وجوب پيدا كرده باشد چه حجة الاسلام باشد كه واجب بالاصل است، و چه حج‏هاى واجب ديگرى باشد كه واجب به سبب الاستيجار او النذر او غيرهما است، اين را بايد از دائره اين اخبار مرحوم سيد مى‏فرمايد بطور كلى بايد بيرون بكنيم. اين اخبار فقط مال مستحبات است، عمره مفرده مستحبه، و حجى هم كه بدنبال او واقع مى‏شود حج مستحب باشد، حج تمتع مستحب، آن عمره مفرده مستحبه را، عمره تمتع حساب كند، و بدنبال او حج تمتع مستحب را انجام بدهد. مرحوم سيد يك همچه فرمايشى دارد. لكن واقعش اين است كه ما عرض كرديم كه مسئله قدر متيقن را بايد در ادله‏اى ازش استفاده بكنيم كه يك ظهور لفظى و ظهور اطلاقى نداشته باشد، و الا اگر ما بخواهيم دست به دامن قدر متيقن بزنيم، هر اطلاقى در عالم قدر متيقن دارد، خوب پيدا است كه اعتق الرقبة، قدر متيقنش رقبه مؤمنه است، پس شما ديگر كجا مى‏توانيد تمسك به اطلاق داشته باشيد، اطلاقات هميشه و همه جا يك مصاديق روشن بعنوان قدر متيقن برايشان وجود دارد. قدر متيقن به اصطلاح مال ادله لبيه است، ادله ايست كه «لا لسان لها» اجمال دارد، چون اجمال دارد ما قدر متيقن را اخذ مى‏كنيم، اما آنجاى كه اطلاق داشته باشد، ما نمى‏توانيم از اطلاق صرف نظر بكنيم، خوب در اين روايات كه خوانديم، خوب خيلى ازاين روايات اطلاق داشت، ازش استفاده حج مستحبى و عمره مفرده مستحبى نمى‏شد، مثل همان صحيحه يعقوب بن شعيب «قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام عن المعتمر فى اشهر الحج، قال هى متعة» درست است كه ما اين را مقيد كرديم به اين‏كه «اذا شاء ان يقيم فى مكة» اما خوب اگر از يك جهت تقييد شد معنايش اين است كه از تمامى جهات تقييد بشود؟! «هى متعة اذا لميكن حج التمتع واجباً عليه» يك همچه چيزى بايد بگوييم، كه يك قيداين جورى هم ما كنارش بگذاريم بگوييم هى متعة، اما مى‏دانيد كجا اين عمره مفرده عمره تمتع مى‏شود؟ آنجاى كه حج تمتع واجب بالاصل، حالا روى اين فرضش داريم صحبت مى‏كنيم نباشد، اما اگر حج تمتع واجب بالاصل شد، ولو اين‏كه اين در اشهر حج عمره را انجام داده، «لكنها ليست بمتعة» خوب اين قيد را ما از كجا به روايت تحميل كنيم و به چه دليل اين قيد را ضميمه به اين روايت كنيم، «هى متعة سواء كان حج التمتع واجباً عليه بالاصالة ام لم يكن واجباً عليه بالاصالة» و اگر اطلاقى من جهت مقيد شد، معنايش اين نيست كه ديگر در ساير جهات و ساير ابعادش هم اين اطلاق ضعف پيدا مى‏كند، نه اين اطلاق در ساير جهات به قوت خودش باقى است، ما فقط يك قيدى به اين زديم، گفتيم «هى متعة اذا اراد ان يقيم فى مكة الى زمان الحج» اما حج تمتعش واجب باشد يا غير واجب، اين ديگر نقشى در مسئله ندارد و مقيدى براى اين اطلاق وجود ندارد. و همينطور (سؤال:...؟ جواب:... اينها مسائل تكوينى كه نيست كه، مسائل اعتبارى است، خود شارع در آن مسئله «يعتبر» مجموع چهار ركعت را نماز ظهر، اين هم كه مى‏گويد هى متعة يعنى واقعاً متعة، منتها بحثى كه قبل داشتيم اين بود كه با نيت ما يسير متعتاً واقعاً، يا اين‏كه نه نيت ما را هم نمى‏خواهد، «ينقلب الى المتعة واقعاً» تنزيل نيست در كار، هى متعة واقعاً). پس عرض مى‏شود كه اين عبارت و همينطور عبارات ديگرى كه در بعضى از روايات ديگر است، آن هم تقريباً شبيه اين معنا است، مثلاً آن روايت عمر بن يزيد «من اعتمر عمرتاً مفردة فله ان يخرج الى اهله متا شاء الا ان يدركه خروج الناس يوم التروية» ولو اين‏كه ما اين را حمل بر استحباب كرديم، گفتيم نه همانجا هم مى‏تواند برگردد، اما اين آدمى كه «يجب عليه حج التمتع» اين آدمى كه بايد حج تمتع را انجام بدهد، خوب اين آدم بگوييم كه اين عمره مفرده‏اى كه انجام داد، اين هيچ بدرد اين نمى‏خورد، اين مربوط به آن كسى است كه عمره مفرده‏اش مستحب بوده، و الآنى هم كه مى‏خواهد للحج خارج بشود، للحج المستحبى مى‏خواهد خارج بشود، و همينطور روايات ديگر كه عمده‏اش همان روايت يعقوب بن شعيب است كه ذكر كرديم، لذا با توجه به اطلاق روايت جاى اخذ به قدر متيقن نيست. يك ملاحظه‏اى بايد كرد به اين كيفيت كه در باب حج نذرى نه اين‏كه اين تابع اين است كه اين ناذر چه را نذر كرده، و مقصودش از اين متعلق نذر چه بوده، اگر نذرش به اين متعلق شد كه يك عملى را انجام بدهد، كه شارع او را حج تمتع بحساب بياورد، درباره آن هم مانعى ندارد. همين كسى كه نذر كرده، يك عمره مفرده انجام بدهد، بعد باقى بماند در مكه بعد حج را شروع بكند «حيث انه يحسب عمرته المفردة عمرة تمتع‏
    بحسب نذر الشارع» اين يك حج تمتع شرعى را نذر كرده، شارع اين را حج تمتعش به حساب مى‏آورد، لذا اين وفاء به نذر است. اما يك وقت اين است كه نه اين ناذر متعلق نذرش اين است كه در عمره تمتع از حين شروعش قصد عمره تمتع را داشته باشد، خوب اينجورى اگر نذر بكند، اين عمل «لا يكون وفائاً لنذره» براى خاطر اين‏كه اين درست است كه بعنوان عمره تمتع شناخته شده، اما «من حين الوقوع لم يقصد بها عمرة التمتع» و اين ناذر هدفش اين بوده كه عمره تمتعى را انجام بدهد كه «من حين الشروع قصد كرده باشد عمره تمتع را، اين وفاى به نذر نيست، اما اگر هدفش اين است، يك حجى انجام بدهد كه شارع آن حج را حج تمتع بشناسد، اين مشمول روايات است، اين اگر عمره مفرده انجام داد و بعد هم حج تمتع، اين حج را شارع مجموعاً على حسب اطلاق الرواية حج تمتع مى‏شناسد، چرا ما اين را از مورد روايت خارج كنيم و بگوييم اين روايات حج نذرى را نمى‏گيرد.
    باقى مى‏ماند يكى حج استيجارى، يكى هم آن مسئله دومى كه عرض كردم بعض الاعلام متعرض اند و فرمودند كسى او را متعرض نشده، شما هم تتبع بكنيد اولاً ببينيد كس ديگرى متعرض شده يا نه، و ثم خود نظر ايشان را در آن بحث ملاحظه كنيد كه انشاء الله فردا عرض مى‏كنيم.