• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 275
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    عرض كرديم كه «كل ما حرم عليه بالاحرام و هذه صورت عمرة التمتع التى هى احد جزئى حج» يك صورت اجمالى در رابطه با حج تمتع كه حجى است كه بر مثل ما ايرانى‏ها واجب است، يك صورت اجمالى و تصوير اجمالى را ذكر مى‏كنم، مهم‏ترين مسئله در باره حج تمتع اين است كه عمره او حتماً تقدم بر حج دارد، و بايد اول عمره واقع بشود، و بعد محل بشود، و بعد شروع به حج بكند، آن وقت براى عمره تمتع كه البته هركدام از اين خصوصياتى كه عرض مى‏كنيم در آينده انشاءالله به طور مفصل مورد بحث واقع مى‏شود، لكن فعلاً مقصود يك تصوير اجمالى است و اشاره‏اى به بعضى از خصوصيات، مى‏فرمايد در عمره تمتع اول شرطش اين است كه بايد احرام در اشهر حج واقع بشود، در عمره‏هاى مفرده لازم نيست وقوع آنها در اشهر حج، بلكه آنطور كه سابقاً ذكر كرديم «لكل شهر عمرة» هر ماهى يك عمره مفرده مى‏تواند درش واقع بشود، اما خصوصيت عمره تمتع اين است كه اگر كسى فرضاً ماه رمضان از اينجا رفت و در همان ماه رمضان به ميقات رسيد در ماه رمضان نمى‏تواند قصد بكند عمره تمتع را، منتها يك مسئله‏اى اينجا است كه در بعضى از روايات گذشته خوانديم و بعداً هم انشاء الله بحث مى‏كنيم، و آن اين است كه اگر كسى قبل از اشهر حج به ميقات رسيد و حتماً بايد عمره مفرده را نيت بكند، چون عمره تمت بايد در اشهر حج باشد، شوال، ذى قعده، ذى حجه، حالا اگر در ماه رمضان رسيد و لا محاله جز عمره مفرده راهى ندارد خوب اين عمره مفرده را انجام مى‏دهد، اين عمره مفرده را كه انجام داد، حالا اگر ماند تا ايام حج، آيا اين عمره مفرده كفايت مى‏كند براى عمره تمتع يا اين‏كه نه موردش آنجاى است كه عمره مفرده هم در اشهر حج واقع شده باشد، اين يك بحثى است كه ما در آينده مى‏خوانيم كه گاهى عمره مفرده خودش خواه ناخواه، تبدل به عمره تمتع پيدا ميكند. ولى آنى كه فعلاً اينجا بحث است همين مقدار كه عمره تمتع جز در اشهر حج امكان ندارد كه شروع بشود و واقع بشود. بعد هم فرمايد حتماً بايد از يكى از مواقيت مخصوصه باشد، از آن ميقات‏هاى چند گانه كه خود آنها هم بحث مفصلى دارد و انشاء الله در آينده مى‏آيد، مى‏فرمايد شروع تمتع بايد از يكى از آن ميقات‏ها باشد. خوب اين يك قدرى مبتنى بر مسئله ايست كه ديروز تمام كرديم كه آن آدمى كه در مكه مجاور است و مى‏خاهد حج تمتع را انجام بدهد اگر ما قائل به قول اول بشويم، «يخرج الى محل ارضه» يا قائل به قول دوم بشويم كه بگوييم «يخرج الى احد المواقيت» آن وقت اين كليت درست است كه هميشه و همه جا، بايد عمره تمتع از اين ميقات‏هاى مشخص و معين شروع بشود، اما اگردر مسئله ديروز ما قول سوم را اختيار كرديم گفتيم مجاور يخرج الى الجئران يخرج الى ادنى الحل، يك عمره تمتعى پيدا مى‏شود كه ديگر لازم نيست كه شروعش از اين مواقيت باشد، مگر اين‏كه خود جئران را هم يك عنوان ميقاتى به او بدهيم، بلحاظ اين‏كه فى بعض الموارد، ادنى الحل ولو در موارد تعذر يك ميقات اضطرارى است، بگوييم خوب آن هم احد المواقيت است. و الا اگر ادنى الحل را از عموم مواقيت خارج بكنيم اين كليتى كه ايشان مى‏فرمايد كه هر عمره تمتعى بايد شروعش از يكى از مواقيت باشد، اين مبتنى بر قول اول و قول دوم در مسئله گذشته است، و الا روى قول سوم عمره تمتع شروع مى‏شد در حالى كه از احد مواقيت نبود.
    خوب حالا پس مكانش بايد ميقات باشد، زمانش هم بايد اشهر حج باشد، آن وقت عمره به چه شروع مى‏شود؟ اولين عملش احرام است، كه حالا ماهيت احرام چه است؟ اين يك بحثى دارد و تصادفاً امام بزرگوار در ماهيت احرام يك تحقيقى دارند كه حتى بعضى از خواص هم به عمق بيان ايشان پى نبرده‏اند، حالا در مسئله نيت مى‏رسيم انشاء الله به آن تحقيقى كه ايشان در اين باب دارند،
    اولين عمل احرام است، ما ماهيت الاحرام، بعداً بحث مى‏كنيم انشاء الله ماهيت احرام.
    خوب بعد از آنى كه از يكى از مواقيت محرم شد، اين وارد مكه مى‏شود، بعد از اين‏كه وارد مكه شد اولين كار طواف است، حالا ضرورت هم ندارد كه همان روز طواف را انجام بدهد، فوريتى درش مطرح نيست، اولين عمل طواف، بعد هم دو ركعت نماز طواف «عند مقام ابراهيم» حالا اين را هم بايد باز بعداً بحث بكنيم كه آيا مقام ابراهيم چه است و آيا عند مقام ابراهيم، خلف مقام ابراهيم، يا درحالا مختلف فرق مى‏كند اين هم بحثش بعداً انشاء الله مى‏آيد. دو ركعت نماز طواف در مقام ابراهيم و بعد مسئله سعى بين صفا و مروه، آن وقت از سعى بين صفا و مروه كه گذشتيم و فارغ شديم، اينجا يك اختلافمائى وجود دارد، و آن اختلاف اين است كه آيا در عمره تمتع طواف نساء هم واجب است؟ يا اين‏كه نه، عمره تمتع از بين تمامى انواع حج و عمره مفرده، اين امتياز را دارد كه درش طواف نساء وجوب ندارد، البته مقتضاى احتياط مستحبى اين است كه انسان در عمره تمتع هم طواف نساء را انجام بدهد، لكن بحث در وجوبش است، مشهور يك شهرت بسيار بالا و محقق، اينها قائل به عدم وجوب اند، لكن شهيد اول نقل كرده كه بعض الاصحاب قائل به وجوب طواف نساء در عمره تمتع هستند، مثل عمره مفرده، مثل حج، حج مطلقا طواف نساء دارد، چه حج تمتع باشد، چه قران باشد، چه افراد باشد، همه اينها طواف نساء دارد، اما در خصوص عمره تمتع اين اختلاف، اين هم به اين صورت كه بعض الاصحاب و مشخص هم نفرموده كه اين بعض الاصحاب كه است، و چه است و در كدام كتاب چنين فتوائى را داده؟ لذا آن وقت بعد از اين طواف نساء كه طواف نساء را اينجا بحث مى‏كنيم انشاء الله. بعد از اين طواف نساء يا استحباباً يا وجوباً در عمره تمتع آخرين عمل عبارت از تقصير است، بعد از آنى كه تقصير كرد، يعنى يك مقدار از مو، و يك مقدار يا از ناخن خودش را كوتاه كرد، جميع محرمات احرام بر اين كسى كه عمره تمتعش را به پايان رسانده، يسير حلالاً. منتها يك محدوديت‏هاى از ناحيه‏هاى ديگر برايش است، مثل اين‏كه حق ندارد از مكه خارج بشود الا لضرورة و يا بعضى از مسائل ديگر. اما محرماتى كه احرام آنها را حرام كرده آن محرمات تمامى براين حلال مى‏شود، تا بعد شروع بكند حج تمتع را. آنى كه اينجا ما الآن بحث مى‏كنيم و بحث كرده‏اند مسئله همين طواف نساء است، ببينيم طواف نساء در عمره تمتع واجب است كما قال به بعض الاصحاب او ليس بواجب، كما قال به، مشهور آن هم شهرت در سطح بالا.
    آن وقت اينجا هم در دو مقام بحث است، يك مقام اين‏كه آيا طواف نساء در عمره تمتع واجب ام لا، مقام دوم اين‏كه جاى اين طواف نساء كجا است؟ حالا ما چه قائل به وجوب بشويم و چه قائل‏به استحباب بشويم آيا جاى طواف نساء در عمره تمتع بين سعى بين صفا و مروه و تقصير است؟ يعنى در حقيقت قبل التقصير، اين طواف نساء بايد تحقق پيدا بكند، يا اين‏كه نه اول تقصير مى‏كند و بعد نوبت به طواف النساء مى‏رسد، لذا اين جهت هم در عمره تمتع از نظر طواف نساء محل اشكال است، كه جايش كجا است؟ آيا جايش قبل التقصير و قبل از آخرين عمل عمره است، يا بعد از تقصير است. حالا ما در مقام اولش بحث مى‏كنيم.
    در مقام اول چند تا روايت است، همان حرف مشهور را دلالت مى‏كند و مى‏گويد كه عمره تمتع ليس فيه طواف النساء، اين روايات را در جلد تقريباً نهم وسائل نقل كرده، در ابواب طواف. در ابواب طواف باب هشتاد و دوم مهم‏ترين روايتش اين روايت است، حديث ششم، روايتى است كه از نظر سند صحيح است، «صحيحة صفوان بن يحيى قال سئله» اشكالى كه هم اين روايت دارد و هم اين روايت بعدى، اين است كه امامش را مشخص نكرده، ولى خوب پيدا است صفوان بن يحيى نمى‏آيد فتواى غير امام را نقل بكند، ولو اين‏كه ايشان در رديف زراره نيست، اما اگر زراره بگويد سئلته ولو اين‏كه با اضمار هم مسئله را بيان بكند اما خوب روشن است كه مثل زراره از غير امام مسئله‏اى را نمى‏پرسد، و بعد نقل بكند. صفوان بن يحيى هم تقريباً همينطور است، «قال سئله» مشخص نمى‏كند «ابو حارث عن رجل تمتع بالعمرة الى الحج» كسى كه عمره تمتع را انجام مى‏دهد «فطاف و سعى و قصر» طوافش را انجام داده، سعى را هم انجام داده، تقصير هم كرده، آيا مطلب تمام است؟ «هل عليه طواف النساء» آيا طواف النساء هم بر او واجب است؟ در اين عمره، «قال لا انما طواف النساء بعد الرجوع من منا» طواف نساء مال حجش است، كه حج تماميتش عرض مى‏شود بعد از رجوع از منا كه طواف زيارت و سعى را انجام مى‏دهد آن وقت بايد يك طواف نسائى انجام بدهد تا حرمت نساء كه به سبب احرام‏
    حاصل شده، اين حرمت با طواف نساء كنار برود، پس با كلمه «انما» هم كه دلالت برحصر مى‏كند «انما طواف النساء بعد الرجوع من منا» و البته حصرش حصر اضافى است، خيال نشود كه اين «انما دليل بر اين است كه در عمره مفرده هم طواف نساء وجود ندارد، آنجا كه مسئله منا و رجوع از منا مطرح نيست، نه، اين حصر اضافى است، يعنى در رابطه با عمره تمتع، و حج تمتع منحصراً طواف نساء در رابطه با حجش است، اما در رابطه با عمره طواف نساء وجود ندارد. خوب اين يك روايتى است كه سنداً و دلالتاً خوب روايتى است، مثل اين حديث اول، آن هم صحيحه ايست مربوط به محمد بن عيسى، قال «كتب ابو القاسم مخلد بن موسى الرازى الى الرجل» خوب نمى‏تواند اصلاً تقيه اقتضا مى‏كرده كه تصريح به اسم امام نشود، آن هم در مسائلى كه مكاتبه و اينها است، «كتب الى الرجل يسئله عن العمرة المبتولة» مبتوله همان عمره مفرده است، عمره مفرده را بهش عمره مفرده مى‏گويند براى اين‏كه او مستق از حج است. مبتوله هم به همين حساب مى‏گويد، يعنى مقطوعه، يعنى مستقله، يعنى غير مرتبطه، عمره تمتع مرتبط به حج است. اما عمره‏هاى مفرده ارتباط به حج ندارد. «يسئله عن العمرة المبتولة» با تاى منقوط «هل على صاحبها طواف النساء» اين يك سؤال. سؤال دوم «و العمرة التى يتمتع بها الى الحج» كه عمره تمتع است، آيا اوست بر صاحبش طواف نسا است يا نه؟ «فكتب» امام در جواب اين طور مرقوم فرموده‏اند «اما العمرة المبتولة فعلى صاحبها طواف النساء» عمره مفرده طواف نساء درش تحقق دارد، «و اما اللتى يتمتع بها الى الحج فليس على صاحبها طواف النساء» كه اين به صراحت ديگر بين عمره مفرده و عمره تمتع تفصيل قائل مى‏شود، در عمره مفرده طواف نساء است و در عمره تمتع نه. اما آن قول و يا احتمالى كه عرض مى‏شود در رابطه با وجوب طواف نساء در عمره تمتع هست، فقط مستندش يك روايت است، يك دانه روايت در اين باب، كه اين ايجادتوهم و يا اين‏كه كسى بر طبقش قائل شده باشد، آن هم حديث هفتم اين باب است، آن هم از نظر سند معتبر است، روايت سليمان بن حفص المروزى «عن الفقيه عليه السلام» از امام معصوم گاهى تعبير به فقيه مى‏كردند، مخصوصاً از امام هفتم صلوات الله عليه بعنوان كنايه و تقيه، «عن الفقيه عليه السلام قال» اين عبارتش را ديگر بايد خوب دقت كنيد «قال اذا حج الرجل» ببينيد تعبيراينجورى است «اذا حج الرجل فدخل مكة متمتعاً» ظاهرش اين است كه حج الرجل يعنى اراده كرده كه حج را انجام بدهد، حالا اين مقدارش دلالت ندارد، بر اين‏كه حج تمتع و عمره تمتع مقصود است اما دنبالش «اذا حج الرجل فدخل مكة متمتعاً فطاف بالبيت و صلى ركعتين خلف مقام ابراهيم» اين تعبير به خلف دارد «و سعى بين الصفا و المروة» حالا تا اينجا همه عبارت‏ها با خود حج هم مى‏خواند، تا اينجا هنوز دليلى بر اين‏كه مقصود عمره تمتع باشد نداريم، براى اين‏كه «دخل مكه» يعنى دخل من منا مكه، ندارد كه دخل من الميقات مكه، «اغذا حج الرجل فدخل مكة متمتعاً» اين با حج تمتع هم مى‏سازد، آن هم بعد از آنى كه از منا وارد مكه شد بايد طواف به بيت بكند، دو ركعت نماز طواف بخواند، سعى بين صفا و مروه را انجام بدهد، خوب تا اينجايش تقريباً باهردو سازگار و قابل تطبيق است، اما اينجا مى‏گويد بعد از سعى بين صفا و مروه «و قصر» تقصير بكند، در حالى كه در مسئله تقصير است، و عمده اين است كه مسئله حلق يا تقصير در باب حج در منا تحقق پيدا مى‏كند، يعنى قبل از آنى كه اين از منا بيايد به مكه براى طواف و سعى، بايد در منا حلق يا تقصير واقع شده باشد، پس كجا است كه تقصير بعد از طواف و سعى است، آن فقط عمره است. عمره است كه تقصيرش بعد از طواف و سعى است، اما در باب حج، تقصير اولاً تعين ندارد، پاى حلق در كار است، و ثانياً هركدام از اين دو تا باشد در حقيقت اين حلق و تقصير از اعمال منا است، و تا زمانى كه اعمال منا در روز عيد قربان تمام نشود كسى حق ندارد بلند شود از منا بيايد مكه براى انجام طواف و سعى و امثال ذلك. پس اين عبارت كه مى‏گويد «فطاف فى البيت و صلى ركعتين خلف مقام ابراهيم و سعى بين الصفا و المروة و قصر» اين قصر ى بعد از طواف و سعى مطلب را مى‏كشاند به عمره، آن هم چون مورد بحث دخل مكه متمتعاً بوده، معلوم مى‏شود كه اين عمره تمتع را دارد بحث مى‏كند. حالا مى‏خواهد بگويد كسى كه عمره تمتع را شروع كرد وارد مكه شد، طواف وسعى را انجام داد، و تقصير كرد «فقد حل له كل شى‏ء ما خلى النساء» همه محرمات احرام بر او حلا مى‏شود، الا مسئله نساء، خوب نساء نياز به چه دارد حليت شان؟ عبارت اين است «لان عليه لتحله النساء طوافان و صلاة» در وسائل اينجورى نوشته، اما خوب همانطورى كه بعض الاعلام هم اشاره كردند «لان عليه لتحله النساء طوافاً و صلاتاً» چون طوافاً يك نونى درش بوده شايد نويسنده‏
    اشتباه كرده بجايش طوافان نوشته، و شاهدش هم دو تا مطلب است، يك مطلب اين است كه اولاً ما ديگر دو تا طواف نداريم، وقتى طواف به بيت را انجام داده سعى بين صفا ومروه كرده تقصير هم انجام داده، ديگر دو تا طواف ما نداريم، آنى كه احتمالش است قائلى هم قائل شده يك طواف است بنام طواف النساء به ضميمه دو ركعتى كه بعد از اين طواف النساء واقع مى‏شود، آن وقت چجورى بگوييم «لان عليه لتحله النساء طوافان و صلاتٌ» علاوه اگر دو تا طواف باشد، دو تا صلات لازم دارد، «كل طواف يحتاج الى صلاة مستقلة» پس طوافان و صلاتٌ اين اصلاً درست نيست، ثانياً از نظر عددى، اين طوافان اسم ان است، «لان عليه» خوب عليه كه جار و مجرور نمى‏شود كه اسم واقع بشود، جار و مجرور بايد خبر واقع بشود، پس اسمش طوافان است، و اگر اسم ان باشد حالت نصبيش بايد طوافين باشد، نه طوافان. «لان عليه لتحله النساء طوافين» بايد باشد، با قطع نظر از آن اشكال. لكن خوب اين روشن است كه اصلاً طوافان نيست، و همانطور كه نقل كرده اند از اصل اين مصدرى كه اين روايت ازش نقل شده، آن هم طوافاً دارد، «لان عليه لتحله النساء طوافاً و صلاتاً» كه اين اختصاص به طواف النساء پيدا مى‏كند. لكن خوب اين هم آن وقت يك اشكال كوچك ادبى پيدا مى‏كند و آن اين است كه اگرطوافاً و صلاتاً باشد، چرا به صورت مؤنث گفت؟ لتحله، بايد بگوييد ليحله، لتحله اگر جمع باشد با تحله مناسبت دارد، اما اگر مفرد يا تثنيه باشد به صورت مؤنث آوردن اين يك قدرى همچه به ذهن مى‏زند از نظر جنبه ادبيش.
    خوب حالا اين روايت به اين كيفيت استدلال شده به اين روايت، و اين طورى هم كه شما ملاحظه كرديد نقطه اتكاء استدلال به اين روايت روى اين كلمه «قصر بود، و الا تا قبل از كلمه و قصر ما هيچ شاهدى نداشتيم كه اين روايت عمره تمتع را دلالت دارد، از كجاى روايت با قطع نظر از كلمه و قصر، ما عمره تمتع را استفاده بكنيم. خوب حالا كه اينطور شد مى‏فرمايد كه اين روايت از تهذيب شيخ گرفته شده، به مصدرش كه عبارت از تهذيب است، وقتى انسان مراجعه مى‏كند اصلاً كلمه «و قصر» در اين روايت وجود ندارد. نه تنها در تهذيب اينطور است، بلكه در تاب استبصار هم كه مرحوم شيخ اين كتاب استبصار را براى جمع بين روايات مختلفه تأليف كرده، و اينجا هم چون روايات مثلاً به حسب ظاهر مختلف بودند، آورده اين روايت را در كتاب استبصار كه حالا مراجعه هم بكنيد نقل شد كه در استبصار هم اين كلمه اصلاً وجود ندارد. پس پايه استدلال به اين روايت روى اين كلمه «وقصر» است در حالى كه نه در تهذيب كه منبع اصلى نقل روايت است، لكه و قصر وجود دار، و نه در كتاب استبصار، كه باز شيخ اين روايت را نقل كرده هيچ صحبتى از كلمه و قصر در آنجا وجود ندارد. آن وقت اگر اين وقصر را ما كنار گذاشتيم ما چه دليلى داريم كه اين روايت درباره عمره تمتع وارد شده، چه دليلى بر اين معنا است؟ اينجا يك قائلى پيدا شده مى‏خواهد بگويد كه اگر كلمه «وقصر» هم در اين روايت نباشد ما از اين روايت استفاده مى‏كنيم كه اين روايت در عمره تمتع وارد شده. حالا اين را مطالعه بفرماييد با جوابى كه امكان دارد و بعضى از احتمالات ديگرى كه در اين رابطه وجود دارد، تا ببينيم نتيجه به كجا مى‏رسد انشاء الله.