• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    نام درس: خارج فقه بحث حج.
    نام استاد: فاضل لنكرانى.
    تاريخ: 1370 ه.ش‏
    اعوذبالله من الشيطان الرجيم.بسم الله الرحمن الرحيم.
    بحث در اين بود، كه اين مجاور مكه بعد از سنتين كه فرض او تبدل پيدا مى‏كند، و مى‏بايست به جاى حج تمتع حج قران يا افراد را انجام بدهد، آيا اين كس، از نظر استطاعت وضعش چه جور است؟ آيا بايد استطاعتش استطاعت حج تمتعى باشد، يا استطاعت هم به تناسب همان تكليفش استطاعت قران يا افراد خواهد بود. عرض كرديم كه امام بزرگوار و مرحوم سيد قدس سرهما، و جمع ديگرى معتقد هستند كه اين استطاعت هم، به تناسب همان تكليفى است كه به او متوجه است. يعنى استطاعت حج قران يا افراد. اما صاحب جواهر عليه الرحمه ايشان معتقد هستند كه نه، آن دليلى كه دلالت مى‏كند بر اين كه مجاور سنتين لا متعة له، اين فقط در رابطه با نوع حج تصرف كرده است اما در رابطه با استطاعت استطاعت را وضعش را به هم نزده است و تغيير نداده است. و بعض الاعلام هم تبعيت از صاحب جواهر كرده‏اند و باز ملاحظه فرموديد كه بعضى‏ها فرموده بودند كه اين نزاع، ثمره‏اى بر آن ترتب پيدا نمى‏كند، در حالى كه ما عرض كرديم از دو نظر ثمره ترتب پيدا مى‏كند، يكى آنجايى كه اين آدم مجاور قصد داشته باشد كه بعد از انجام حج فرضا بلا فاصله، به وطن خودش برگردد. آيا اين مخارج قول الى الوطن در استطاعت او نقش دارد؟ روى حرف صاحب جواهر بعله، اما روى فرمايش ديگران نه. اين مخارج نقشى در استطاعت ندارد و باز مطلبى كه من اضافه كردم راجع به هدى بود كه ما وقتى كه در استطاعت بحث مى‏كرديم، مى‏گفتيم كه مقدار پولى كه در مقابل هدى واقع مى‏شود، اين هم دخيل در استطاعت است. و اين كه به جاى هدى مسئله صوم مطرح شده است اين به عنوان يك بدل اضطرارى مطرح است. نه اينكه در عرض هدى باشد اگر در عرض او قرار ميگرفت، ديگر پول هدى مدخليتى در استطاعت نداشت. اما آنى كه اولا و ابتداء لزوم دارد هدى است، و مسئله صوم به عنوان يك بدل اضطرارى مطرح است. و چون به عنوان بدل اضطرارى است ما نمى‏توانيم او را در رديف هدى قرار بدهيم. در نتيجه پول هدى هم جزء استطاعت است.
    اينجا براى تحقيق اين مسئله دو نكته را ما بايد ملاحظه بكنيم، تا روشن بشود اين معنى. يك نكته دقت در تعبير آن دو روايتى است كه در اين باب وارد شده بود. كه يكى صحيحه زراره بود، و يكى هم صحيحه عمر ابن يزيد. در صحيحه زراره اين جور تعبير شده بود، من اقام بمكه سنتين فهو من اهل مكه. اگر همين مقدار بود و دنبال او چيز ديگرى ذكر نشده بود، ما به همين روايت در مقابل صاحب جواهر مى‏ايستاديم. مى‏گوييم اين روايت مى‏گويد هر كسى كه دو سال در مكه، مجاورت كرد، و دو سالش هم كامل شد، اين تعبدا و حكومتا، اهل مكه است. خب، اهل مكه هم استطاعتشان با ديگران فرق مى‏كند، و هم نوع حجشان با ديگران فرق مى‏كند. اگر روايت زراره همين مقدار بود، اين خودش يك جواب خوبى بود براى صاحب جواهر. من اقام بمكه، سنتين فهو من اهل مكه. آن وقت اهل مكه بودن آثارى بر آن بار مى‏شود. هم در رابطه با استطاعت اثر دارد، هم در رابطه با نوع حج اثر دارد. اما در دنبال اين دارد، لا متعة له، باز اگر به جاى لا متعة له، يك فائى هم اضافه شده بود فلا متعة له، باز ما آن عموميت را استفاده ميكرديم. مى‏گفتيم اين فهو من اهل مكه، اين تنزيل و اين اهليت عموميت دارد، منتهى حالا يك حكمش را بر آن تفريع كرده است، فرموده است فلا متعة له.اين معنايش اين نيست كه تنزيل، تنها در رابطه با نوع حج است. تفريع در رابطه با نوع حج است. تنزيل مطلق است، تفريع در رابطه با يك اثر است. اما در روايت فاء ذكر نشده است. مى‏فرمايد من اقام بمكه سنتين، فهو من اهل مكه، لا متعة له كه اين‏
    لا متعة له از نظر ادبى مثل اصل تفسير و مبيّن من اهل مكه است. جانشين عبارت من اهل مكه است. لذا با اين تعبير، از اين روايت ما نمى‏توانيم خلاف حرف صاحب جواهر را استفاده بكنيم، براى اينكه فهو من اهل مكه، لا متعة له. اين لا متعة له مفسّر من اهل مكه است. مثل اينكه به جاى اهل مكه گفته است فهو لا متعة له. كه تنزيل ديگر اطلاق ندارد و اهل بودن او براى مكه، اين عموميت ندارد، كه شامل استطاعت هم بشود. لذا اين روايت نمى‏تواند دليلى بر خلاف صاحب جواهر باشد.
    اما روايت دوم، روايت عمر ابن يزيد كه اولش مى‏گفت كه المجاور بمكه، يتمتع بالعمرة الى الحج الى سنتين. فاذا جاوز يا جاور كه گفتيم دو تا نكته وجود دارد، فاذا جاوز يا جاور سنتين كان قاتنا و ليس له ان يتمتع. خب، اين روايت را مى‏شود استدلال كرد عليه صاحب جواهر. براى اينكه اين مى‏گويد كه و من جاوز يا جاور سنتين كان قاتنا اى ساكنا لمكه. ساكنا اطلاق دارد. يعنى من جميع الجهات عنوان ساكن پيدا ميكند. من جميع الجهات اين اهل مكه و ساكن مكه شناخته مى‏شود. بعد هم حالا يك حكمش را در دنبال تسريح مى‏كند، و ليس له ان يتمتع. ديگر دليلى نداريم كه اين و ليس له عن يتمتع اين تمامى مفاد كان قاتنا را مى‏خواهد بيان بكند. دليلى از نظر تعبير و از نظر ادبى بر اين قائم نشده است كه اين و ليس له ان يتمتع تمامى مفاد كان قاتنا را مى‏خواهد بيان بكند. لذا اين روايت عمر ابن يزيد مى‏شود يك دليلى بر خلاف صاحب جواهر باشد. اين يك نكته از نظر روايات.
    سؤال؟ نه، مى‏شود كه، دليل بايد بر اين معنا قائم بشود كه اين ليس له ان يتمتع مى‏خواهد تمامى مفاد كان قاتنا را بيان بكند. آيا ظهور دارد عبارت در اين معنا؟ كه اين و ليس له ان يتمتع جانشين كامل كان قاتنا هست. ظهورى در اين عبارت نيست، بلكه ظاهرش اين است كه دو مطلب است. يك مطلب كان قاتنا است، مثل ذكر خاص بعد العام، يك مطلب هم و ليس له ان يتمتع، اين چون بيشتر مورد نظر و اهميت بوده است، تسريح به اين معنا شده است. على اىّ حال ما به همين عبارت كانت قاتنا مى‏توانيم در مقابل صاحب جواهر بايستيم. اين يك نكته.
    نكته ديگر كه اين را هم دقت بفرماييد، ما درست است كه در استطاعت حج تمتع، مسئله هدى را گفتيم نقش دارد. اما خب، اين براى خاطر اين است كه در مقام عمل، نياز دارد در حج تمتع به اينكه هدى در كار باشد و قربانى تحقق پيدا بكند. اما اين آدم مكى كه دو سال در مكه مانده است و شما مى‏گوييد الان حج افراد بايد انجام بدهد، ديگر استطاعت براى هدى چه مدخليتى در اين رابطه دارد و به عبارت روشن‏تر، ما در اين مورد چه دليلى داريم بر اينكه هدى جزء استطاعت است. آنجايى كه قربانى لازم است، خب، عرف مى‏گويد اين آدم بايد برود مكه پانصد ريال سعودى هم پول گوسفند بدهد. شما مى‏گوييد اين پانصد ريال را لازم نيست داشته باشد. از يك طرف ميگوييد قربانى كن، از يك طرف بگوييم لازم نيست كه پول گوسفند را شما داشته باشيد. اين جمعش نمى‏شود. اما در ما نحن فيه كه وظيفه اين مجاور اين است كه حج افراد انجام بدهد و حج افراد هم در آن هدى وجود ندارد. بياييم بگوييم، نه جز استطاعت شما اين است كه شما بايد پانصدريال پول گوسفند قربانى هم داشته باشيد. چه دليلى داريم بر اينكه پانصد ريال در اين صورت هم در استطاعت نقش دارد. آنجايى كه بايد حج تمتع را انجام بدهد. درست است ما اين حرف را مى‏زنيم اما اينجايى كه وظيفه‏اش حج افراد است، چه دليل آمده است كه بگويد كه پانصد ريال پول قربانى هم در استطاعت اين دخالت دارد. اين از نظر هدى تقريبا مسئله روشن است. آنى كه در اينجا مشكل اين مسئله است، اين است، كه اين مجاور بعد از دو سال، مى‏خواهد حج انجام بدهد، و فرض كنيم كه بعد الحج هم بلا فاصله مى‏خواهد برگردد به وطن خودش. آيا پول ابن برگشت هم دخالت در استطاعتش دارد؟ صاحب جواهر مى‏فرمايد بعله. بعض الاعلام هم به تبع صاحب جواهر مى‏فرمايند بعله. امام و مرحوم سيد قدس سرهما مى‏فرمايند خير. ولو اينكه حالا يك نكته‏اى در عبارت امام هست كه عرض مى‏كنيم كه تعبير را بهتر از اين مى‏بايست كرده باشند ايشان. آيا اين پول برگشت جزء استطاعتش است يا نه؟ در عين اينكه ما در بحث‏
    استطاعت كه بحث مى‏كرديم، ما پول برگشت را جزء استطاعت مى‏دانستيم. آنجا دو تادليل اقامه شده بود، كه يك دليلش كه من مراجعه كردم يك دليلش خيلى جالب نبود، آن دليل اين بود كه اگر به اين حاجى بگويند آقا استطاعت تو به اين است، كه پول داشته باشى بروى مكه، اعمال را انجام بدهى برگشتنش ديگر ضرورت ندارد. اين ديگر پولش جزء استطاعت نيست. اين يك مشقت و حرجى لازم مى‏آيد. اين يك دليلى بود كه علامه در بعضى از كتابهايشان ذكر كرده بودند. اما دليل ديگرى كه ما هم پذيرفتيم اين دليل بود، ما مى‏گفتيم اين يك مسئله عرفى است. اگر يك كسى را به او بگويند آقا شما پول زيارت مشهد را دارى يا نه؟ اين چه استفادذه مى‏كند؟ يعنى پولى كه از اينجا برود مشهد، مخارج مشهد را هم بدهد و برگشت هم داشته باشد. و الاّ كسى برود مشهد بعد ديگر آنجا پول نداشته باشد براى برگشتن ما نمى‏توانيم بگوييم اين استطاعت دارد براى زيارت مشهد. استطاعت زيارت مشهد، به اين است كه انسان پول رفتن و مخارج آنجا و برگشتن را داشته باشد. اين هم جزء استطاعت به حسب معناى عرف و فهم عرف است. اين را ما پذيرفتيم. حالا اين را ميخواهيم اينجا پياده بكنيم. ببينيم كه اين آدمى كه مجاور مكه است. دو سال در مكه مانده است. حالا مى‏خواهد حج انجام بدهد و بعد برگردد به ايران. اين برگشتنش چه ارتباطى به حجش دارد. اين برگشتن به حج ارتباط ندارد. اين برگشتن در رابطه با مجاورتش است. اين رفته است آنجا مانده است، حالا هم مى‏خواهد برگردد. آيا برگشتنى كه اضافه به حج ندارد، و ارتباط به حج ندارد ما چطور پول اين برگشت را دخيل در استطاعت بدانيم. درست است كه ما آنجا، آن حرف را زديم، آيا آن عرفى كه آنجا مى‏گفت پول برگشتن جزء مخارج حج است، اينجا هم مى‏گويد پول اين برگشتن، جزء مخارج حج است؟ خب، تو مستطيع هم نبودى. حج هم انجام نمى‏دادى، مى‏خواست برگردى به وطن خودت. تو تصميم داشتى به اينكه به وطن خودت برگردى. به عبارت روشن‏تر اين مجاور بعد از دو سال كه مى‏خواهد حج را انجام بدهد، له قالتان يك وقت مى‏خواهد باز به مجاورتش ادامه بدهد، خب پس اين نمى‏خواهد به وطن برگردد. پس پول چه را ما جزء استطاعت قرار بدهيم؟ يك وقت مى‏خواهد بعد از تماميت حج بلا فاصله برگردد به وطن، درست است، ميگوييم مانعى نداريم. اما اين برگشتن اضافه به حج ندارد. اين برگشتن در باطبه با مجاورت است. و متا نه اين معنا را اينجا ملتزم مى‏شويم، يك مثالى من ديروز زدم، در آن مثال هم من همين حرف را مى‏زنم اگر كسى بلند شد از اينجا رفت مدينه براى تجارت. آنجا مستطيع شد. خب، آنجا استطاعتش به چيست؟ به اين نيست كه پول از اينجا تا مدينه را هم داشته باشد. آن را ديگر همه مى‏گويند جزئش نيست. او از همان ميقات برود مكه و اعمالش را انجام بدهد. آيا بعد از تماميت اعمال، برگشتن به ايران هم دخالت در استطاعت دارد؟ به نظر من آنجا هم ندارد. برگشتن تا همان مدينه دخالت دارد. براى اينكه برگشتن از مدينه به ايران اين ديگر ارتباط به حج ندارد. اين براى تجارت رفته بود. اگر مستطيع هم نمى‏شد از مدينه برمى‏گشت به ايران نرفته بود كه لتالى بماند. رفت يك مسافرتى بكند، تجارتى بكند، برگردد. پس ما بايد جايى مخارج عود و مخارج اياب را جزء هزينه استطاعت قرار بدهيم كه اين عود در رابطه با حج باشد. يعنى حج اين را مجبور كرده است كه برود مكه بعد هم برگردد سر كارش. اما آنجايى كه برگشتن به حج ارتباط ندارد، اين به عنوان مجاورت رفته است دو سه سال در مكه بماند، بعد از سه سال هم برگردد اين مجاورت اقتضى كرده است مراجعت اين را به وطن خودش. لذا چه نقشى دارد هزينه برگشتن در رابطه با استطاعت؟ اين حرفى است كه هم به صاحب جواهر و هم بعض الاعلام ما عرض مى‏كنيم. چه دخالتى دارد؟ درست است، در اصل مسئله ما مخارج برگشت را جزء استطاعت مى‏دانيم، روى همان فهم عرف و بيان عرف، مسئله تمام است. اما در آنجايى كه برگشت به حج ارتباط داشته باشد. اما آنجايى كه برگشت هم هيچ ارتباط به حج ندارد. مجاورتى بوده است، مى‏خواسته است بعد برگردد. تجارتى بوده است بعد مى‏خواسته برگردد. اغراض ديگرى بوده است مى‏خواسته است برگردد، مثل اينكه يك كسى فرض كنيد مريض شده است، آن‏جا يك بيمارستان خاصى، دكترهاى خاصى آنجا وجود دارد رفته است براى اينكه مراجعه به دكتر بكند، بعد هم‏
    حالا مستطيع شده است آنجا. خب، اين برگشتن به وطنش ديگر ارتباطى به مسئله حج ندارد كه ما بخواهيم هزينه برگشت را هم جزء هزينه حج بشناسيم. لذا از روايات هم كه ما صرف نظر بكنيم و ادلهاى كه دلالت بر مدخليت هزينه عود در استطاعت هست، آنها را ملاحظه بكنيم، آنها هيچ اقتضى ندارد كه در ما نحن فيه مخارج عود جزء استطاعت باشد.
    سؤال؟ داشته باشد. به حج ارتباط ندارد اين مسئله. مسئله برگشت به حج ارتباط ندارد. آن يك مسئله ديگرى است. اين به عنوان مجاورت مى‏خواهد برگردد. سه سال مجاور بوده است،حالا مى‏خواهد برگردد.
    سؤال؟ آنى كه عرف مى‏گويد اين آدم الان كه آنجا پول دارد، حج انجام بدهد له استطاعة عرفا ام لا. چرا؟ مى‏خواهد برگردد. اين برگشتنش به حج ارتباط ندارد. اشكال همين است كه بايد آنجايى ما مخارج عود را در رابطه با حج بياوريم كه عود هم ارتباط به حج داشته باشد. يعنى لول الحج اين نيازى نداشت كه اين برگردد نمى‏رفت كه برگردد. اما آنجايى كه مسئله عود با قطع نظر از حج مطرح است، اين به حج چه ارتباطى دارد؟ عود چه ارتباطى به حج دارد؟ عرض كردم روايت نيست كه ما بگوييم روايت اطلاق دارد. يكى مسئله حرج و مشقت است، حرج و مشقت به حج مربوط نيست. اين حرج و مشقت به مجاورت ارتباط دارد، يكى هم مسئله عرف است. عرف آنجايى كه عود ارتباط به حج نداشته باشد، نمى‏تواند بگويد كه اين مربوط به سفرحج و هزينه‏اش جزء استطاعت است.
    لذا ما از روايات هم صرف نظر هم بكنيد و آن روايت عمر ابن يزيد را هم كنار بگذاريم نه مسئله هدى و نه مسئله هزينه عود هيچ كدامش دخالتى در استطاعت اين مجاورى كه ان قلب فرضه الى القران او الافراد ندارد. منتهى عرض كرديم در كلام امام و همين طور مرحوم سيد، يك تعبير جالبى نيست و در كلام صاحب جواهر تعبير جالب است. ايشان بحث را اينجور كرده است كه آيا استطاعت رجوع الى البلد اين دخالت دارد در استطاعت اين يا نه؟ اين عنوان درست است. اما در كلام امام بزرگوار ببينيد، تعبير اين است مى‏گويد و فى صورت الانقلاب يلحقه حكم المكى بنسبت الى الاستطاعت ايضا. خب، اين تعبير حالا خوب. بعد فتكفى فى وجوب الحج استطاعته منها يعنى مبداء را ايشان ذكر فرموده‏اند و لا يشترط فيه حصولها من بلده. اصلا بحث در مبداء نيست. بحث در منتهى است. و لذا يك اشكالى مرحوم آقاى بروجردى به مرحوم سيد در حاشيه مى‏كنند آن اشكال هم روى همين عبارت است. مرحوم آقاى بروجردى مى‏فرمايند كه در غير صورت انقلاب هم همين است. در سال اول، سال اول مجاورت مگر شما نمى‏گوييد بايد حج تمتع انجام بدهد. چرا. خب،در اين استطاعت حج تمتع، از نظر مبداء ما كجا را بايد مبداء قرار بدهيم؟ خب مبدائش همان مكه است. آيا كسى كه شش ماه در مكه مانده است، و در مكه مستطيع شده است ما وقتى كه مى‏خواهيم از نظر مبداء استطاعت او را در نظر بگيريم مى‏گوييم بايد كرايه از ايران تا مكه را ايابا داشته باشد. خب اين در مكه هست. كسى كه در مكه به تعبير عرب‏ها نشسته است و آنجا مستطيع شده است، ديگر مبدائش را كه ما نبايد از قم و از ايران بگيريم. آن مبدائش از همان مكه است. شما مى‏گوييد و فى صورت الانقلاب يلحقه حكم المكى و بعد كه نتيجه مى‏گيريد فيكفى فى وجوب استطاعته من مكه و لا يتعبر الاستطاعه من بلده. خب، اين در غير صورت انقلاب هم همين طور است. آنجايى كه انقلاب هم حاصل نمى‏شود مبداء استطاعت همان مكه است كه سه سال اول مجاورتش مستطيع شد، وقتى مبدائش را مى‏خواهد در نظر بگيرد، مبدائش عبارت از مكه است. لذا اين تعبير اصلا جالب نيست در بيان نتيجه اين مسئله. بلكه تعبير صاحب جواهر جالب است. كه اگر استطاعت، استطاعت تمتعى شد، در استطاعت، استطاعت رجوع به بلد هم دخالت دارد. اما اگر استطاعت، استطاعت تمتعى نشد، اين رجوع به بلد ديگر دخالت ندارد. پس اين را بهتر اين بود كه اينجور تعبير بكنند تا آن اشكال مرحوم آقاى بروجردى به مرحوم آقاى سيد وارد نشود كه در غير صورت انقلاب هم مسئله به همين كيفيت است. لذا آنى كه به نظر مى‏رسد در اصل حكم همين فرمايشى كه امام و مرحوم سيد كرده‏اند كه نه ما مسئله هدى را با اينكه هيچ كس متعرض نشده است، نه مسئله مخارج عود، اينها هيچ كدام دخالت ندارد و همانطورى كه حج، حج افراد است،
    استطاعت هم در رابطه با حج افراد ملاحظه مى‏شود. اين يك فرض.
    سؤال؟ هر دو يكى است. حج را روشن‏تر.
    فرع بعدى اينجايى است كه در همين مسئله مجاورت اگر استطاعت قبل از دو سال مجاورت در مكه پيدا بشود. اگر استطاعت سال اول پيدا شد. قبل از تماميت سال دوم پيدا شد. اينى كه مى‏گوييم ما قبل از تماميت سال دوم اين دو تا فرض دارد. يك فرضش اين است، استطاعت قبل از تماميت دو سال حاصل مى‏شود به نحوى كه قبل از تماميت دو سال هم مى‏شود حج انجام بگيرد. اما يك وقت اين است كه نه، فرض كنيد ده روز مانده است به اينكه دو سال تمام بشود، استطاعت حاصل شد. اما جورى نيست كه در امسال بتواند حج را انجام بدهد. حج يك زمان خاصى دارد. اينطور مثل عمره نيست كه انسان در هر وقتى بتواند، در هر ماه يك عمره انجام بدهد. اين عبارت، كه ما بگوييم استطاعت قبل از تماميت دو سال تحقق پيدا كرد، دو تا فرض پيدا مى‏كند. يك وقت قبل از تماميت دو سال استطاعت پيدا مى‏شود و امكان حج هم قبل از تماميت دو سال وجود دارد. مثل اينكه در همان سال اول هم مستطيع شد، هم مى‏توانست حج انجام بدهد. اما يك وقت اين است كه نه، اصل استطاعت قبل از تماميت دو سال بوده است. اما ديگر زمان نبوده است كه حج را هم از قبل از تماميت دو سال انجام بدهد. حتما بايد حجش بعد از تماميت دو سال انجام بگيرد. اين قسم از استطاعت قبل از تماميت دو سال اين ملحق به همان مسئله‏اى است كه خوانديد. يعنى مثل آنجايى است كه استطاعت بعد از دو سال پيدا شده است. چه فرق ميكند استطاعت بعد از دو سال باشد يا قبل از دو سالى كه امكان انجام حج قبل از دو سال نباشد و حتما بايد حجش در سال سوم مجاورت تحقق پيدا بكند، اين حكمش همان حكم است و همان روايات المجاور و المقيم شاملش مى‏شود. اما آنجايى كه استطاعت قبل از دو سال بوده است و قبل از دو سال هم مى‏توانسته است حج انجام بدهد، توقف نداشته است بر اينكه در سال سوم وارد بشود تا مسئله انقلاب تحقق پيدا بكند. اينجا مى‏فرمايند چنين آدمى وظيفه‏اش عبارت از حج تمتع است و استطاعتش هم همان استطاعت تمتعى است، و روايات مجاورت اينجا را شامل نمى‏شود چه اين آدم حجش را قبل از دو سال انجام بدهد، و چه معصيت كند. با اينكه مى‏توانسته است قبل از دو سال انجام بدهد، لكن تأخير انداخت اين حج را به سال سوم مجاورت ولى اين تأخير موجب تبدل فرض نمى‏شود. روايت زراره و صحيحه عمر ابن يزيد آنجايى را ميگويد كه بعد المجاورت به نظر اينها استطاعت حاصل بشود. اما آنجايى كه قبل تماميت السنتين استطاعت پيدا بشود و تأخير بياندازد الى سنتين، مى‏فرمايند روايت زراره و عمر ابن يزيد اينجا را شامل نمى‏شود، لذا سال سومى هم كه مى‏خواهد حج را انجام بدهد بايد حج تمتع را انجام بدهد و اين همان مسئله‏اى است كه ما در اول اين مسئله به نظيرش اشاره كرديم و حرفى صاحب حدائق زده بود كه صاحب حدائق اين صحيحه زراره و عمر ابن يزيد را، ايشان مى‏گفت اطلاق دارد. المجاور بمكه سنتين ديگر در آن نيست كه استطاعتش كى پيدا شده باشد. استطاعتش بعد از سنتين باشد، استطاعتش قبل از سنتين باشد و حتى اگر استطاعتش در ايران تحقق پيدا كرده و بعد رفته است در مكه حج انجام نداده است، دو سال مجاور شده است، سال سوم خواسته است حج را انجام بدهد اطلاق اين دو روايت مى‏گويد در سال سوم بايد حج قران را يا افراد را انجام بدهد. پس در حقيقت مسئله از نظر دو روايت روى اين متمركز است كه آيا روايت زراره و عمر ابن يزيد كه مى‏گويد المجاور المقيم آيا مجاورى كه استطاعتش هم بعد از دو سال پيدا شده باشد، يتدبل فرضه يا ديگر به استطاعتش كارى ندارد؟ استطاعت هر زمانى مى‏خواهد پيدا شده باشد. مى‏خواهد استطاعت بعد از دو سال پيدا شده باشد، مى‏خواهد قبل از دو سال پيدا شده باشد، مى‏خواهد قبل از حركت به مكه و اختيار مجاورت پيدا شده باشد، به زمان استطاعت كارى ندارد، و اطلاق دارد از لحاظ زمان استطاعت. يك دقتى شما در اين معنا بفرماييد، كه اين در فرعى كه ما در آن وارد هستيم، كاملا ثمره بخش است. تا بعد انشاء الله.