• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    نام درس: خارج فقه بحث حج.
    نام استاد: فاضل لنكرانى.
    تاريخ: 1370 ه.ش‏
    اعوذبالله من الشيطان الرجيم.بسم الله الرحمن الرحيم.
    (قطع نوار). انى قد نويت ان اصوم بالمدينه، قال امام فرمود فصوموا انشاءالله تعالى. خوب است روزه مى‏گيرى و موفق مى‏شوى. قال له سائل گفت، و ارجوا ان يكون خروجى فى عشر من شوال و من اميد دارم كه از مدينه در همان دهه اول شوال خارج بشوم و برگردم به مكه كه وطن من است. حالا بعضى نسخه‏ها ديدم دارد فى عِشرين من شوال لكن اينجا كه وسايل تصحيح شده است فى عَشر من شوال فرقى نمى‏كند. فقال امام فرمود تخرج انشاء الله مانعى نيست در همان زمانى كه مى‏خواهى خارج بشوى، خارج مى‏شوى انشاء الله. فقال له، باز سائل گفت قد نريت عن احج عنك او عن ابيك. من در نيتم اين است كه به نيابت از شما يا پدر بزرگوار شما در امثال حج انجام بدهم. مى‏خواهم نيابتا عنك و عن والدك حج انجام بدهم، يا از والدتان. فكيف اصنع؟ چه جورى من حج را انجام بدهم؟ فقال له تمتع. امام باقر فرمودند حج تمتع را انجام بده. خب، اين پيدا است كه حجى كه از امام باقر يا از پدر امام باقر نيابتا انجام مى‏دهد اين يك حج مستحبى است و نيابت، نيابت استحبابى است. نه حجة الاسلامى كه بخواهد براى خودش انجام بدهد. اين يك حج مستحبى است، يك نيابت تبرئى، منوب عنهش هم امام حاضر و حى يا امام زين العابدينى كه وفات كرده‏اند. فقال له تمتع. باز سؤال كرد فقال له، ان الله ربما منّ علىّ بزيارت رسوله (ص) و زيارتك و السلام عليك و ربما حججة عنك و ربما حججة عن ابيك و ربما حججة عن بعض اخوانى او عن نفسى. مى‏گويد خداوند گاهى بر من منت مى‏گذارد به اينكه من را موفق مى‏كند به زيارت رسول الله و به زيارت شما كه امام من هستيد. آن وقت در مراجعت من نيت مى‏كنم حج از جانب شما را يا پدر شما را بعضى از اخوان را يا از خودم كه ظاهرش اين است، خودش هم به عنوان حج استحبابى نه به عنوان حج وجوبى، براى اينكه در رديف آنها خودش را قراى مى‏دهد. فكيف اصنع. آيا در اين حج‏هاى اين نحو من چكار بكنم؟ و چه نوع حجى را انجام بدهم؟ فقال له تمتع.
    باز امام باقر به او فرمودند كه حج تمتع را انجام بده. اين مثل اينكه يك قدرى هضم اين معنا مشكل بود. كه يك آدمى كه وطنش مكه است و اقامت در مكه دارد به او بگويند كه حج تمتع را انجام بده. لذا در روايت مى‏گويد فردّ عليه القول ثلاث مرات، سه مرتبه راوى اين عبارت را ذكر كرد و امام هم در جواب همان جواب را ذكر كردند. حالا عبارت چيست؟ عبارت اين است كه راوى يعنى سائل يقول، انى مقيمٌ بمكه و اهلى بها مع ذالك هى شما دستور تمتع را مى‏دهيد. سه مرتبه اين را تكرار كرد. فيقول، بعد هم در هر نوبتى كه اين مطلب را ذكر مى‏كرد، در جوابش مى‏فرمودند تمتع. همان تمتع را انجام بدهد. آن وقت اين جا دنبالش دارد فسأله بعد ذالك، رجلٌ من اصحابنا. بعد از اينكه اين سؤال و جواب تمام شد، يك كس ديگرى از اصحاب ما از امام باقر سؤال كرد فقال، سوالش اين بود، انى اريد ان افرد عمرة هذه الشهر، يعنى شوال. گفت من اراده دارم كه عمره اين ماه را، به صورت عمره مفرده انجام بدهم. حالا معلوم نيست كه مقصود سائل اين است كه اصلا حج را انجام ندهد و همام اكتفاء به عمره مفرده بكند بدون اينكه، حجى انجام بدهد. يا اينكه نه، مقصود سائل اين است كه عمره مفرده انجام بدهد يعنى حج را به صورت قران و افراد انجام بدهد، كه عمره او، عمره مفرده است. اين البته بعيد است. ظاهر عبارت مخصوصا با اضافه كردن كلمه عمره به هذا الشهر كه ميگويد انى اريد عن افرد عمرة هذا الشهر. نه اينكه قبلا هم خوانديم كه لكل شهر عمر و معنا كرديم لكل شهر عمره را. و ما هم ترجيح داديم كه عنوان ماه بايد بين دو
    تا عمره فاصله باشد. يعنى رجب يك عمره دارد. مى‏خواهد اولش واقع بشود وسطش واقع بشود، آخرش واقع بشود، شعبان يك عمره دارد. لذا گفتيم مى‏تواند كه عمره رجب و شعبان در دو روز متوالى پشت سر هم قرار بگيرد. عمره رجب را روز آخر ماه رجب انجام بدهد و عمره شعبان را روز اول ماه شعبان كه نتيجتا عمرتان فى شهرين واقع مى‏شود. منتهى يكى آخر شهر واقع شده است ديگرى اول شهر واقع شده است. از اينكه مى‏گويد انى اريد ان افرد عمرة هذا الشهر، يعنى شوال، يعنى من فقط مى‏خواهم عمره مفرده انجام بدهم. ديگر كانّ حجى را انجام ندهم. فقال له، امام در جواب فرمود، انت مرتهنٌ بالحج. نه چون اشهر حج است و با ماههاى ديگر فرق ميكند، اگر ماه رجب بود، مانعى نداشت. ماههاى ديگر بود مانعى نداشت، اما اين چون اشهر حج است، ظاهر اين است كه تو بايد حج انجام بدهى. آن وقت فقال له الرجل، انّ اهلى و منزلى بالمدينه و لى بمكه اهل و منزل. هم در مدينه اهل و منزل دارم هم در مكه اهل و منزل دارم. اضافه ميكند باز و بينهما، اهلٌ و منازل. معلوم مى‏شود هر كجا يك اهل و يك منزلى داشته است. قاعدتا آدم متمكنى بوده است. فقال له انت باز همان عبارت را امام تكرار كردند فرمودند انت مرتهن بالحج. چون اشهر حج است، تو حج را بايد انجام بدهى. فقال له الرجل فانّ لى ضياع حول مكه و اريد ان اخرج حلالا. مى‏گويد من در اطراف مكه ضياع و مزرعه و اينها دارم. دلم مى‏خواهد غير محرم از مكه خارج بشوم فاذا كان ادبان الحج، حجة. ديگر جوابى هم اينجا ذكر نشده است. با اينكه ظاهر اين است كه اينجا نا تمام است. امام هم مثلا بايد يا تأييدش كرده باشند يا مطلبى را بيان كرده باشند.
    اما اين قسمت ذيل ضيع اين نقشى در مسئله ما ندارد. آنيكه در مسئله ما نقش دارد، ان رأيت من سأل ابا جعفر تا اين فسأله بعد ذالك رجل من اصابنا است. مورد آن من سأل ابا جعفر بلا اشكال حج مستحبى است. براى اينكه حجة عنك، ان ابيك، عن بعض اخوانى اگر ان نفسى هم به دنبالش گاهى ذكر مى‏شد يعنى يك حج مستحبى است، رديف همان حج عنك او ابيك او عن بعض اخوانك. لذا ترديدى نيست در اينكه مورد اين من سأل اباجعفر عبارت از حج مستحبى است، هيچ كسى هم در اين معنا ترديد ندارد. لكن حالا با توجه به اينكه اين ذيل موردش، حج مستحبى است، اينجا سه تا احتمال راجع به صدر روايت كه محل بحث ما هست كه يك رجلى اهل مكه است و خرج الى بعض الانصار و بعد مى‏خواهد به مكه برگردد و حج واجبش را انجام بدهد. آنى كه مورد بحث ما است، اين است كه المكى اذا خرج الى بعض الانصار و بعد برمى‏گردد و مرور مى‏كند الى بعض المواقيت و مى‏خواهد حجة الاسلامش را انجام بدهد. آيا در اين حجة الاسلام بايد همان واجب مكى بودن را رعايت بكند؟ كه حج قران يا فراد است؟ يا اينكه نه، اينجا يك تبدّلى پيدا مى‏شود و او اين است كه له ان يتمتع حق دارد كه اين آدم با اينكه مكى هم هست در اين شرائى حجة الاسلامش را به صورت حج تمتع انجام بدهد.
    صدر روايت ظاهرش اين بود، اما ذيل روايت مسئله حج مستحبى را هى امام باقر صلوات الله عليه تمتع، تمتع، مكررا در جواب سؤال آن سائل ذكر مى‏كردند، آن راجع به حج مستحبى بود. با توجه به اين يك وقت اين است كه، ما مى‏گوييم اين ذيل روايت مربوط به خود امام كاظم صلوات الله عليه است. و در دنبال همين صدر هم ذكر شده است و به عنوان تأييد هم امام كاظم اين جريان را از امام باقر صلوات الله عليهما نقل كرده‏اند. اگر اينجور ما با اين روايت برخورد بكنيم، آن وقت ذيل روايت قرينه مى‏شود كه مقصود از صدر روايت هم، كه سائل سؤال ميكند اله عن يتمتع، اى فى الحج الاستحبابى. اى فى الحج الندبى. امام هم در جواب مى‏فرمايند مانعى ندارد. در حج مستحبى به جاى قران و افراد مكى بيايد حج تمتع را انجام بدهد. در حقيقت اگر ذيل كلام امام باشد، به عنوان تأييد هم خود امام ذكر كرده باشند، چوم مسلم مورد ذيل روايت مسئله حج مستحبى است، اين قرينه مى‏شود بر اينكه صدر روايت هم در رابطه با حج مستحبى است و در نتيجه از محل بحث ما خارج است. محل بحث ما اين است كه مكى در مراجعت به مكه، بخواهد حجة الاسلامش را انجام بدهد. اين را ما داريم روى آن بحث مى‏كنيم. آن وقت اين روايت، روايتى كه هم ديروز اول خوانديم، چون در تمام‏
    عبارات هم حتى با اين روايتى كه دوم خوانديم متحد است وقتى اين روايت را به قرينه ذيلش ما فهميديم كه موردش عبارت از حج مستحبى است، آن روايتى هم كه ديروز اول خوانديم پيدا است كه آن هم ديگرموردش حج مستحبى خواهد بود. نتيجتا اين فتوايى كه مشهور در اين مسئله داده‏اند اين بلا دليل خواهد بود و استدلالشان به اين دو صحيحه به اين دو روايت استدلال غير تامى خواهد بود. پس اگر اينجور ما با اين روايت برخورد كنيم، نتيجه لا محال بطلان حرف مشهور و عدم تماميت استدلال آنها خواهد بود. اما اگر ما آمديم گفتيم كه اين ذيل يا يك روايت مستقله‏اى هست، همين طورى كه از مرآت العقول نقل كرده‏اند يا بياييم بگوييم نه، اين هم مربوط به همين راوى است. منتهى در ذيل اين روايت راوى نقل كرده است ديگر به كلام امام موسى كاظم ارتباطى ندارد. اين و رأيت فاعل رأيت امام موسى كاظم نيست. بلكه فاعل رأيت همين راوى است. اين هم يك جريان ديگرى است. ربطى به آن روايت اول و مسائل روايت اول ندارد. اگر ما ارتباط صدر و ذيل را قطع بكنيم و بگوييم هيچ ارتباطى نيست، آن وقت در خود صدر روايت كه صدر روايت با آن روايت اول عين هم مى‏مانند، ديگر فرقى بينشان نمى‏كند در صدر روايت دو تا احتمال وجود دارد. يك احتمال اينكه بگوييم كه صدر روايت در خصوص حج واجب اصلا وارد شده است. موردش حج واجب است. حالا به چه دليل؟ به دليل اين دو تا تعبيرى كه در جواب امام وارد شده است. امام وقتى كه سؤال شد از ايشان كه له ان يتمتع، اولا روى خود سؤال يك قدر ما تكيه بكنيم. بگوييم راوى وقتى كه سؤال مى‏كند، كه آيا چنين مكى حق دارد، حج تمتع را انجام بدهد، خب چه شبهه‏اى در ذهن سائل بوده است؟ سائل مخصوصا با توجه به اينكه اين سائل در اين روايت و دو تا سائل در روايت دوم كه يكى هم مشترك است اينها از اجلا روات هستند. يكى عبد الرحمان ابن اعين برادر زراره است. زرارة ابن اعين و عبد الرحمان ابن اعين و همين طور چند تا برادر ديگر هم زراره داشته است. بُكير ابن اعين و باز بعضى ديگر و همه اينها از اجلا روات هستند. ولو اينكه حالا به جلالت خود زراره نمى‏رسند اما در عين حال فى انفسهم اينها شخصيت‏هاى بزرگى هستند در بين روات. عبدالرحمان ابن حجاج هم همين طور. آيا اين دو شخصيت بزرگ وقتى كه از امام كاظم صلوات الله عليه سؤال مى‏كنند كه چنين مكى آيا حق دارد در مراجعت از مدينه حج تمتع را انجام بدهد؟ با اينكه خب، اگر حج، حج مستحبى باشد، اين در حقيقت واضح بوده است كه مكى در حج مستحبى هيچ گونه تضيقى در او نيست. غير مكى هم همين طور. همانطورى كه ما در حج مستحبى مى‏توانيم قران و افراد را انجام بدهيم، مكى هم در حج مستحبى از نظر حج تمتع آزاد است. (قطع نوار).
    مسئله تخيير بين انواع ثلاث است و علاوه تمتع افضل است، براى اينكه تمتع بر حسب روايات افضل انواع حج است. پس خود سؤال اينها كه مى‏گويند له ان يتمتع. شبهه‏اى كه در ذهن اين دو راوى جليل القدر بوده است، طبعا در رابطه با حج واجب بوده است. اما در باب حج مستحب هيچ شبهه‏اى نيست كه مكى مى‏تواند تمتع را انجام بدهد و حتى لازم نيست كه بيايد مدينه تا در مراجعت بخواهد تمتع را انجام بدهد. نه، از همان مكه مى‏آيد به احد مواقيت، در حج مستحبى شروع مى‏كند عمره تمتع را انجام دادن، بعد هم حج تمتع را انجام مى‏دهد. اصلا لازم نيست كه به مدينه بيايد در مراجعت عبورش به بعضى از مواقيت باشد. اين‏ها اصلا ضرورت ندارد. پس اين شبهه، پيدا است در خصوص حج واجب است. علاوه جواب اما. دو تعبير امام در جواب دارند.
    يك تعبير اينكه امام مى‏فرمايند گمان نمى‏كنم كه چنين حقى نداشته باشد. خب، اين گمان نمى‏كنم، در حج مستحبى كه ترديدى وجود ندارد. شايد تقيه هم وجود نداشته باشد. در حج مستحبى اين تعبير به اينكه من گمان نمى‏كنم كه چنين حقى نداشته باشد، اين تعبير خودش با حج واجب مناسبت دارد، نه با حج مستحبى. حج مستحبى روشن است كه هچى مانعى ندارد، مكى حج تمتع انجام بدهد و باز اضافه‏اى كه امام مى‏كنند، مى‏فرمايند در عين اينكه گمان نمى‏كنم كه چنين حقى نداشته باشد در عين حال بهتر اين است كه، همان حج افراد و قران را انجام بدهد. همين هم كه مى‏فرمايند بهتر اين‏
    است كه حج قران و افراد انجام بدهد، خود اين هم دليل بر اين است كه، مسئله روى حجة الاسلام است. روى حج وجوبى است. اما در حج مستحبى چرا حج قران و افراد بهتر باشد؟ با اينكه ما روايات زيادى داشتيم كه در حج مستحبى افضل انواع حج عبارت از حج تمتع است. پس چرا امام مى‏فرمايد قران و افراد بهتر از اين است كه حج تمتع را انجام بدهد. پيدا است كه شائبه‏اى در آن هست. و اين با حج وجوبى سازگار است. اما با حج استحبابى سازگار نيست. فالبنتيجه اگر ما ارتباط صدر اين روايت را با ذيلش قطع كرديم و با اين دو سه قرينه كه يكى نفس سؤال راوى بود و يكى تعبير اولى كه در جواب امام واقع شده است، دوم تعبير دومى كه در كلام امام وارد شده است كه مى‏فرمايد حج قران و افراد احب علىّ اگر ما به كمك اين قرائن آمديم اين دو روايت را موردش را منحصرا حجة الاسلام قرار داديم. اگر اينطور كرديم، اين جا نقطه مقابل ان حرف اول كلام مشهور درست است، استدلالشان صحيح است و هيچ هم مانعى ندارد. درست است كه ادله مى‏گويد كه لا متعة لاهل مكه، اما اين دو روايت مقيّد و مخصصش هستند. اين دو روايت مى‏گويند درست است. لا متعة له لمكه. لكن يك مورد خارج است به صورت تقييد يا تخصيص و او آنجايى است كه اگر يك مكى رفت مدينه در مراجعت حجة الاسلام را هم انجام نداده است اين تازه يجوز له ان يتمتع. نه اينكه حتما بر او تمتع تعيّن داشته باشد. نه، اين استثنائش به اين صورت است به لا متعة مى‏خورد كه لا متعة معنايش اين است كه حق ندارد حج تمتع انجام بدهد. اين مى‏گويد نه، اين دو روايت مى‏گويند ما مى‏خواهيم يك مورد را خارج كنيم و او عبارت از المكى اذا خرج بعد الانصار، آن هم فى اشهر الحج و در مراجعت هم به بعضى از مواقيت مرور بكند، حجة الاسلام انجام نداده است، يجوز له اين كه حجة الاسلامش را در نوع حج تمتع انجام بدهد. پس اگر مورد اين روايت به كمك اين قرائنى كه عرض كرديم، اختصاص به حج واجب يعنى حجة الاسلام پيدا بكند نتيجه اين مى‏شود كه حرف مشهور تمام است، استدلالشان هم صحيح است، هيچ گونه مناقشه‏اى هم در اين استدلال وجود ندارد. اما اين يك احتمال.
    احتمال سوم كه روى يك معنا احتمال دوم در صدر با قطع نظر از ذيل است، اين است كه بياييم بگوييم وقتى كه ما ارتباط صدر و ذيل را قطع كرديم، آن قرائنى هم كه شما براى خصوص حج واجب ذكر كرديد، همچى قرائن خيلى مهمى نيست. مثلا يك قرينه اين بود كه خب، براى سائلين روشن بوده است كه در حج مستحبى حج تمتع جايز است كه بعض الاعلام هم اين را ذكر مى‏كنند. جوابش اين است كه از كجا روشن بوده است؟ الان براى من و شما روشن شده است، آن هم به كمك روايا روات روشن شده است. والاّ شما ملاحظه كنيد در همين وسايل آن بابى را كه مسئله افضليت حج تمتع را در رابطه با حج‏هاى مستحبى مطرح مى‏كند، كثيرش به عنوان سؤال است. سؤال دارد مى‏كند. مثل همين سؤالى كه در ذيل اين روايت سائل از امام باقر كرده است. آنجا هم دارند سؤال ميكنند. مى‏گويد آقا حج مستحبى مى‏خواهم انجام بدهم، و كيف اصنع؟ خب امام مى‏فرمايد حج تمتع انجام بدهد. كثيرى از رواياتش به صورت سؤال است. به عبارت روشن‏تر الان براى من و شما با توجه به اين روايات مسئله روشن است، اما در زمان صدور روايات كه مسئله روشن نبوده است. شما از كجا مى‏گوييد كه برادر زراره پيشش روشن بوده است كه حج مستحبى افضل انواعش، عبارت از تمتع است. شما از كجا مى‏گوييد اين معنا را؟ از كجا اين معنا را شما مى‏گوييد؟ حالا براى ما روشن شده است. اما در روايات نبايد ما اين معنا را پياده بكنيم. سؤال آنها، كثرت سؤال آنها جواب‏هايى كه ائمه عليهم السلام به آنها دادند براى ما مسئله را به صورت روشن و واضح مطرح كرده است. و الاّ براى خود سؤال كنندگان اين طور نبوده است كه چيزى را مى‏دانستند مع ذالك سؤال مى‏كردند. خب، لابد نمى‏دانستند كه از امام عليه السلام سؤال مى‏كردند. ممكن است در اين قرائن انسان مناقشه بكند. خب، اگر مناقشه كرد يك احتمالى هست و آن اين است كه صدر اين دو روايت كه يكى ذيل ندارد. صدرش نه اختصاص به حج مستحبى دارد، كه درست، كلام مشهور را باطل كند، نه اختصاصى به حج واجب دارد تا استدلال مشهور را تصحيح بكند. لقائل عن يقول كه اطلاق دارد. هم حج مستحبى را ميگيرد، و هم حج واجب را مى‏گيرد. هم‏
    حجة الاسلام و هم غير حجة الاسلام. خب، اگر دو روايت موردش از نظر وجوب و استحباب اطلاق و عموميت داشت، نتيجه اين مى‏شود كه اين دو روايت معارض پيدا مى‏كند. و تعارضشان هم با آن معارض تعارض بالعموم و الخصوص من وجه مى‏شود. حالا معارض چيست؟
    معارض يكى خود آيه شريفه براى اينكه آيه شريفه مى‏گويد كه «مَنْ كَانَ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» بايد حج واجبش را به صورت قران وافراد انجام بدهد. پس ببينيد مورد آيه خصوص حج واجب است، و دلالت مى‏كند بر تعيين قران و افراد براى آن كسى كه مثلا اهل مكه است. و اطلاق دارد اهل مكه است. يعنى ايه اطلاق دارد. «مَنْ كانَ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» اطلاق دارد. مى‏خواهد، به مدينه سفركرده باشد و در مراجعت به مسجد شجره برخورد كند يا اينكه در همان مكه هست، سفر نكرده است به مدينه. فى كالتقديرين اين مقيم مكه است. چون ذو وطنين كه بحث نداريم. بحث داريم از كسى كه وطنه مكه. آيه مى‏گويد «مَنْ كَانَ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» حجة الاسلامش را بايد به صورت غير تمتع انجام بدهد. حالا ميخواهد قران باشد يا افراد. آن وقت اين اطلاق دارد. مى‏خواهد اين مقيم فى حال الحج سفرى به مثل مدينه كرده باشد يا اينكه نه، در حال حج در خود مكه نشسته است و در وطن خودش اقامت دارد. و همين طور رواياتى كه مى‏گفت لا مطعة لاهل مكه. آن هم اطلاق داشت. اهل مكه متعه‏اى، يعنى در رابطه با حجة الاسلام براى آنها نيست. مى‏خواهد در حال حج ساكن مكه باشند،... چه آيه و چه روايت بين اينها تعارض است و تعارضشان تعارض عموم و خصوص من وجه است. يعنى يك ماده اجتماع دارد و دو ماده اختراق دارد. ماده اجتماعشان ما نحن فيه است. ما نحن فيه كدام است؟ اهل مكه‏اى كه خرج الى مدينه و هو يمرّ فى المراجعه الى بعض المواقيت، مستطيع هم هست،حجة الاسلام هم مى‏خواهد انجام بدهد. اين ماده اجتماعش است.
    اين دو روايت مى‏گويد له ان يتمتع. آيه و لا متعة لاهل مكه مى‏گويد ليس له ان يتمتع. پس ما نحن فيه به صورت ماده اجتماع اين دو دليل مطرح است، دو روايت ميگويد له ان يتمتع آيه و لا متعة لاهل مكه ميگويد ليس له ان يتمتع و دو تا ماده افتراق است. ماده افتراق روايات حج مستحبى است. براى اينكه روى اين فرض داريم بحث مى‏كنيم. روايات حج مستحبى را هم دلالت دارد، كه آيه و لا متعة لاهل مكه، حج مستحبى را نمى‏گيرد. پس ماده افتراق اين دو صحيحه عبارت از حج مستحبى است. ماده افتراق آيه و لا متعة لاهل مكه آن مكى است كه در موقع حج در خود مكه است. يعنى لم يخرج الى المدينه. نرفته است به سوى مدينه تا برگشت با يك چنين جريانى برخورد بكند. نه، موقع حج هم در خانه‏اش نشسته است سر دكان و خانه و زندگى است. پس روى اين فرض سوم كه روى اين دو روايت هم واجب را بگيرد و هم مستحب را بگيرد يك تعارضى بين اين دو روايت با آيه و آن ادله لا متعة لاهل مكه تعارض به نحو عموم و خصوص من وجه واقع مى‏شود ودر ماده اجتماعشان ما نحن فيه است معارضه وجود دارد. حالا ببينيم با اين تعارض چه جور بايد برخورد بكنيم.