• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    نام درس: خارج فقه بحث حج.
    نام استاد: فاضل لنكرانى.
    تاريخ: 1370 ه.ش‏
    اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    بالاخره با ملاحظه روايات مختلفى كه در اين باب بود، نتيجه اين شد كه آن رواياتى كه دلالت بر اعتبار سنه مى‏كند اگر چه از نظر سند و دلالت هيچ مناقشه‏اى در آنها جريان ندارد،لكن به لحاظ اينكه بر خلاف نفس و فتوا آن هم همه فتاوى و همه نصوص ديگر و بر خلاف سيره عمليه بين مسلمين حتى هست، اين روايات را نمى‏شود اخذ كرد. اگر قابل توجيح باشد اما اينكه شيخ طوسى توجيح كرده‏اند و حمل بر عمره تمتع كرده‏اند اين روايات را و اگر هم قابل توجيح نباشد بايد اين روايات كنار گذاشته بشود. و روايتى هم كه دلالت بر عشرة ايام مى‏كرد ملاحظه فرموديد كه تنها يك روايت بيشتر در اين باب نيست و اين هم از نظر سند دچار اشكال بود و هم دلالتش به آن كيفيتى كه عرض كرديم محل اشكال بود. باقى مى‏ماند تنها روايات شهر كه روايات صحيحه مستفيضه بلكه ادعاى تواتر اجمالى شده است. و معنى تواتر اجمالى اين است كه انسان علم دارد به اينكه يكى از اين روايات لا محال صادر شده است از معصوم عليه السلام. خب، اين روايات را ما بايد اخذ بكنيم. لكن راجع به دلالت اين روايات، بعضى از مسائل مطرح است. اكثر اين روايات همانطورى كه روز اول خوانديم نقل مى‏كرد مطلبى را از امير المؤمنين صلوات الله عليه يا در كتاب امير المؤمنين يا قول امير المؤمنين صلوات الله عليه كه مى‏فرمودند لكل شهر عمرة. يا فى كل شهر عمرة، كه تعبير در رواياتش مختلف بود.
    خب، لقائل عن يقول اين فى كل شهر عمرة آن دو احتمالى كه ديروز ما در روايت على ابن ابى حمزه داديم و مى‏خواستيم با سؤال بعدى سائل كه مى‏گفت هل يكون اقل من ذالك، ملاحظه كنيم، حالا در اين روايت كه سؤال بعدى ندارد. اما فى نفسه در خود اين عبارت آن دو تا احتمال ديروز جريان دارد. اين لكل شهر عمره يا فى كل شهر عمره آيا معنايش چيست؟ آيا آن احتمال اول را مى‏خواهد ذكر بكند كه معنايش اين است كه حداقل خب است كه انسان در هر ماه يك عمره‏اى را انجام بدهد. اما به صورت حداقل. اما اگر خواست در هر ماه ده تا عمره انجام بدهد، بيست تا عمره انجام بدهد، اين عبارت نفى نمى‏كند اين معنا را، كه در ذهن خيلى از اينهايى كه با اين روايات برخورد كرده‏اند، همين معنا هست. تعبيرى كه مرحوم آقاى حكيم مى‏فرمايند اين است كه اين روايات منع توالى نمى‏كند. يعنى اينجور معنا كرده‏اند اين عبارت را، فى كل شهر عمرة، مثل همان تعبيرات عرفى ما است كه لااقل خوب است انسان در هر ماه يك عمره را انجام بدهد و يك ماه را خالى از عمره نگذارد. اگر اين باشد، معنى روايات خب اين اصلا هيچ دلالت بر اين نمى‏كند كه بين العمرتين بايد فاصله باشد. مسئله اصل را دلالت ندارد و به تعبير ايشان منع از توالى نمى‏كند اين عبارت. اگر معنايش اين باشد اصلا بى خود به اين روايات استدلال كرده‏اند، بر اينكه بايد يك ماه فاصله باشد. كجا اين روايات كلمه فاصله را مطرح كرده است؟ كجاى اين روايات مى‏گويد يشترة فى العمرة ثانيه، اينكه فاصله داشته باشد با عمره اولى به يك ماه. كجايش دلالت دارد؟ خب اين يك احتمالى است.
    اما احتمال دوم، اين است كه اين لكل شهر عمره يا فى كل شهر عمره معنايش اين است كه لا يجوز اقل من ذالك. كمتر از يك ماه جايز نيست كه عمره تحقق پيدا بكند. اين دلالت بر اعتبار فاصله مى‏كند. دلالت بر اعتبار فصل عمره دوم از عمره اول مى‏كند. خب، حالا اگر ما با اين دو تا احتمال مواجه شديم، چه دليلى داريم بر احد احتمالين؟ چه دليلى داريم بر اينكه اين روايات مثلا احتمال دوم را دلالت دارد؟ ظهور در احتمال دوم دارد؟ چه دليلى بر اين مسئله هست؟ اينجا دو تا
    دليل به نظر مى‏رسد. يك دليل البته اولى‏اش ممكن است كسى مناقشه بكند. چون بعضى از مسائل هميشه قابل مناقشه است. انسان مى‏گويد عرف اينجور استفاده مى‏كند، طرف ميگويد نه، عرف اينجور استفاده نمى‏كند. مانند مسئله تواتر مى‏ماند. انسان مى‏گويد متواتر چنين است، طرف مى‏گويد نه، ما قبول نداريم كه تواتر چنين اقتضايى را داشته باشد. لكن در عين حال به نظر مى‏رسد كه عرف بامواجه بااين تعبيرات اين معنا را استفاده مى‏كند، از اين لكل شهر عمره، استفاده مى‏كند اعتبار فاصله را. استفاده مى‏كند شرطيت فاصله را. يعنى معنا مى‏كند كه اين عبارت مى‏خواهد يك شرطى براى عمره اعتبار بكند و شاهد بر اينكه عرف يك چنين معنايى را مى‏گويد، خود سوالى است كه در روايت ديروز از امام عليه السلام شده است. اگر چه ما به لحاظ جواب از سؤال آن روايت را از نظر دلالت مخدوش كرديم، ولى ما استشهادمان به نفس سؤال است. وقتى كه امام ميگويد لكل شهر عمره، و راوى سؤال مى‏كند هل يكون اقل من ذالك، راوى از عبارت امام چه استفاده كرده است؟ ما روى فهم عرفى‏اش تكيه مى‏كنيم. باز هم نمى‏خواهيم به روايت استناد كنيم تا بگويد روايت را شما تضعيف كرديد. از فهم عرفى مى‏خواهيم استفاده كنيم. تا امام مى‏فرمايد لكل شهر عمره، راوى مى‏گويد هل يكون اقل من ذالك؟ اين فهم راوى را به عنوان يك عرف، آن هم مؤيد ما مى‏خواهيم ما قرار بدهيم. معلوم مى‏شود كه اين عبارت لكل شهر عمره، اين دلالت بر شرطيت مى‏كند. دلالت بر اعتبار فاصله مى‏كند. والاّ اگر اين عبارت ظاهر عرفى‏اش اين باشد كه حداقل خوب است، انسان در ماه يك عمره انجام بدهد، ديگر هل يكون اقل من ذالك، چه مناسبتى را معناى اين عبارت دارد؟ و چه ارتباطى با معناى اين جمله پيدا مى‏كند. در حقيقت مى‏خواهيم ما از اين راه استكشاف كنيم كه متفاهم عرفى از لكل شهر عمره يا فى كل شهر عمره متفاهم عرفى همان معناى دوم است كه اين مى‏خواهد شرطيت را بيان بكند. در حقيقت دليل اول ما فهم عرف است. اما يك دليل دومى هم به ذهن من آمده است كه اين دليل را من خيلى روى آن تكيه ميكنم.
    در رواياتى كه براى قول به سنه ذكر شده بود، درست است ما آن روايات را بر طبقش عمل نكرديم. كارى نداريم، حالا هم عمل نمى‏كنيم. اما در آن روايات دو تعبير شده بود، در يكى تعبير شده بود العمرة فى كل سنة مره. كه اين مثل لكل شهر عمره است العمرة فى كل سنة مره مثل لكل شهر عمره است. كانّ آنجا گفته است لكل سنة عمرةٌ. اما در يك روايت ديگرش اين العمرة فى كل سنة مره را اينجور تعبير كرده است، لا يكون عمرتان فى سنة. دو تا عمره در يك سال نيست. همان را به اين عبارت آورده است. درست است كه ما اين روايات را كنار گذاشته‏ايم، درست است، لكن ما از نظر تعبير مى‏خواهيم از اين روايت چيزى استفاده بكنيم. نمى‏خواهيم فتوا به مسئله سنه بدهيم. اما العمرة فى كل سنة مره در روايت ديگر مى‏گويد دو تا عمر در يك سال نمى‏شود. اين معنايش اين است كه آن عبارت هم معنايش همين است. العمرة فى كل سنه مره يعنى لا يجمتع عمران فى سنة. وقتى آن عبارت معنايش اين شد لكل شهر عمره هم معنايش همين است. عبارت عين هم است. يعنى لا يجمتع عمرتان فى شهر. همانطورى كه عين آن عبارت در روايت ديگر كه لا يجتمع عمران فى سنة تعبير شده است، اين لكل شهر عمر يا فى كل شهر عمره هم معنايش اين است لا يجمتمع عمرتان فى شهر.
    سؤال؟ اينجا هم عمرتان يعنى عمرة واحده. عمرةٌ اين تنوين چه تنوينى است؟ يعنى عمرةٌ واحده. فرق ندار داينجا با آنجا از نظر تعبير.
    سؤال؟ نه، مدلولش يكى است. هيچ كسى هم بين آنها از نظر مدلول تفكيك قائل نشده است. همه آن سه روايت را كه تا دو مى‏گويد لا يجتمع عمرتان فى نسة و يكى مى‏گويد العمرة فى كل سنة مره، همه اين سه روايت را به عنوان اعتبار سنه مطرح كرده‏اند. ديگر بين خود اين روايات نيامده بگويند معارضه است يا ارتباطى بين اينها وجود ندارد و من روى اين دليل خيلى تكيه مى‏كنم. اين روايات، روايات صحيحه است.
    سؤال؟ آن تعبير دوم مفسر تعبير اول است. اگر مفسر شد معنايش اين مى‏شود كه لكل شهر عمرة هم همين معنا را
    دارد. منتهى آنجا سنه است اينجا شهر است.
    سؤال؟ لازم نيست كه در شهر دو تعبير شده باشد. آن دو تعبيرى كه در سنه شده است، ما قرينه ميگيريم بر اينكه مراد از اين يك تعبيرى كه در شهر شده است، همان چيزى كه در باب سنه هم همان را اراده كرده‏اند. العمرة فى كل سنه مره معنايش چيست؟ احتمال بدهيم معنايش اين است كه لا ينبقى اينكه انسان در هر سال يك عمره را انجام ندهد. احتمال اول ما اين بود. خب، روايت ديگر، دو تا روايت ديگر معنا دارد مى‏كند العمرة فى كل سنة مره را. معنايش يعنى لا يجتمع عمرتان فى سنة. اگر معناى اين عبارت اين شد، در ما نحن فيه همين عبارت است. منتهى كلمه سنه به جاى او كلمه شهر گذاشته شده است. لكل شهر عمرة يعنى عمرة واحده. آن جا مى‏گفت العمرة فى كل سنة مره. عبارت عين يكديگر است. لذا اين هم دليل بر اين است كه، كسى نمى‏تواند اين طور كه مثل مرحوم آقاى حكيم اين روايات را معنا مى‏كنند، كه رواياتش شهر منع از توالى نمى‏كند، نخير كاملا روايات شهر مانع از توالى است براى اينكه معناى لكل شهر عمره اين است كه ما عرض كرديم. يعنى لا يجتمع عمرتان فى شهر، كما اينكه در آن روايات آنجور تفسير شده است و سؤال در روايت على ابن حمزه هم مؤيد همين معنا است. لذا خيلى روشن است به نظر من، كه روايات شهر ضمن اينكه از نظر سند اعتبار دارد، حالا فتوا هم نسبت به مشهور هم داده شده است كه حالا ضرورتى هم ندارد، مشهور قائل به اين معنا باشد مقصود و مفاد از روايات همين اعتبار فاصله است. اعتبار اينكه در هر ماه بيش از يك عمره نمى‏تواند تحقق پيدا بكند. اين يك جهت راجع به دلالت روايات شهر.
    جهت دوم اين است كه اين روايات مى‏گويد كه در هر ماه يك عمره هست. اين معنايش اين نيست كه بين دو عمره بايد يك ماه فاصله بشود. نه، هر ماه ظرفيت يك عمره را دارد. اين عمره مستحبه‏اى كه اين همه تحريص و ترغيب به آن شده است و تالى طلب حج قرار گرفته است، هر ماه ظرفيت يك عمره را دارد. نه اينكه بين عمره اول و دوم بايد حتما يك ماه فاصله بشود. يك عنوان ماه بايد فاصله بشود. اين عينا مثل اين مى‏ماند اگر كسى نذر كرد كه در هر ماه مثلا يك روز اطعام بكند اما ماهى يك روز اطعام. خب اين چه جور مى‏شود؟ اين معنايش اين نيست كه بين اطعامينش بايد يك ماه فاصله بشود، معنايش اين است در ماه رجب بايد اطعام تحقق پيدا بكند. حالا اين اطعام اول ماه رجب باشد، وسط ماه رجب باشد، آخر ماه رجب باشد، در ماه شعبان هم بايد اطعام تحقق پيدا بكند. آن وقت امكان دارد كه دو تا اطعام پشت سر هم، منتهى در دو تا ماه. يكى روز آخر ماه رجب، يكى روز اول ماه شعبان. چون عنوان عوض شد. اطعام آخر ماه رجب، اطعام در ماه رجب است. و اطعام روز اول شعبان اطعام در ماه شعبان است. پس اينكه مى‏گويد لكل شهر عمره، يا فى كل شهر عمره عينا مثل همين مى‏ماند. يعنى هر ما ظرفيت يك عمره را دارد. اگر شما در اول ماه رجب عمره را انجام داديد ديگر تا آخر ماه رجب به فكر عمره نباش. تا ماه شعبان وارد بشود. در ماه شعبان هم مجموعه اين ماه ظرفيت يك عمره را دارد. مى‏خواهى اول ماه شعبان اين عمره را انجام بده، نيمه ماه شعبان انجام بده، آخر ماه شعبان انجام بده، آين فى كل شهر عمره بر خلاف آن چيزى كه در ذهن انسان ابتداء مى‏آيد كه حتما بايد مثلا سى روز يا يك ماه هلالى فاصله شده باشد بين العمرتين، نه اين عبارت يك چنين معنايى را دلالت ندارد. فقط اين مثل همان مسئله نذر مى‏ماند. اگر كسى نذر كرد كه فى كل شهر اطعام بكند، اين مخيّر به اين اول و آخر و وسط است و امكان هم دارد كه دو تا اطعامش يكى روز آخر اين ماه و يكى هم روز اول ماه ديگر واقع بشود، اين لكل شهر عمره و فى كل شهر عمره هم همين معنا را دلالت دارد. لذا اين جهت هم بايد مورد ملاحظه واقع بشود و به نظر مى‏رسد با اين خيرى كه در اين بحث داشتيم و جهاتى را كه ملاحظه فرموديد همين قول را انسان بايد اختيار بكند، ولو اينكه از كلام امام بزرگوار استفاده مى‏شود كه ايشان ترجيح نداده‏اند، بعضى از اقوال را بر بعض ديگر.
    حالا دو تا مؤيد هم اينجا وجود دارد. اينها هم تأييد مى‏كند همين مسئله اعتبار ماه را. دو تا مؤيد است كه البته تفسير
    حكمش را ما نمى‏توانيم اينجا بيان كنيم. او را بايد در جاى خودش بيان كنيم، اما اجمالا يك مؤيدى براى ما خواهد بود، به صورتى كه مرحوم آقاى حكيم مجبور شدند بفرمايند كه نه، اينها اختصاص به مورد خودشان دارد، نمى‏تواند ماه چيزى از آن استفاده كنيم. ولى نه انصافا هر دو مؤيد براى مثل مطلب ما هست. يكى روايتى است كه مى‏خوانيم الان. روايتى است كه درباره كسى كه عمره مفرده خودش را افساد كرده است به جماع قبل از طواف. اين موجب فساد عمره و فساد حج هم هست ظاهرا. در عمره‏اش مسلم است، آن وقت نسبت به اين رواياتى هست. يك روايتش اين است، اين در جلد نهم وسايل ابواب كفارات... ابوابى صاحب وسايل اخذ كرده است به عنوان كفارات استمتاء. باب دوازدهم حديث اول. روايت صحيحه‏اى است. صحيحة بريد ابن معاوية الاجلى. قال سألت ابا جعفر عليه السلام عن رجل اعتمر عمرة مفرده. عمره مفرده‏اى را شروع كرد. اهله قبل عن يفرغ من طوافه و سعيه. قبل از اينكه فارغ بشود از طواف و سعيش مجامعت كرد بااهل خودش و جماع تحقق پيدا كرد. حالا وسط عمره قبل تحقق و السعى. قال امام فرمود بر طبق اين روايت عليه بدنة لفساد عمرة. يك كفاره دارد به عنوان فساد بدنه براى اينكه عمره‏اش را فاسد كرده است. عمده اين تكه‏اش است، و عليه عن يتيم الى الشهر الآخر. بر او لازم است كه در مكه بايستد تا اين ماهى كه عمره‏اش را در ان فاسد كرده است، اين ماه تمام بشود. ماه ديگر كه وارد شد، و عليه ان يقيم الى الشهر الآخر فيخرج الى بعض المواقيت فيحرم بعمرة. بعد خارج بشود به بعضى از مواقيط و عمره مفرده صحيح را شروع كند و انجام بدهد. پس اين تعبير اين است، عليه ان يقيم الى الشهر الآخر. لقائل عن يقول كه اصلا كسى ممكن است البته ما نحن فيه را نسبت به اينجا به عنوان مفهوم موافقت و اولويت مطرح بكند. براى اينكه بگويد اگر عمره فاسده كه عمره فاسده است، انسان نتوانست جاى اين عمره فاسده را در همان ماهى كه اين عمره فاسده را انجام داده است انجام بدهد، بلكه بايد صبر بكند، اين ماهى كه در آن عمره مفرده فاسده واقع شده است اين ماه تمام بشود، ماه ديگر وارد بشود آن وقت يك عمره انجام بدهد. از اين استفاده مى‏شود كه حتى يك ماه ظرفيت يك عمره فاسده را هم بيشتر ندارد. تا چه برسد به اينكه كسى بخواهد يك عمره صحيحه در اين ماه انجام بدهد، حتما براى عمره ديگر بايد صبر بكند تا ماه ديگر وارد بشود. حالا نمى‏خواهم بگويم حتما اولويت هست، اما لقائل عن يقول كه اصلا اولويت ما نحن فيه را از مورد اين روايت درست بكند. اما آن مقدارى كه ما فعلا روى آن تكيه داريم، مؤيد بودن و مؤكد بودن اين روايت است، نسبت به اصل مطلب ما كه بايد هر ماهى بيش از يك عمره در آن واقع نشود وانصافا مؤيد خوبى است براى اين مطلب.
    سؤال؟ يك ماه نه، الى الشهر الآخر. علت اينكه ما مؤيد مى‏گوييم همين جهت است.
    روايت ديگر در جلد هشتم وسايل، ابواب اقسام الحج باب بيست و دوم حديث ششم. اما روايتش كه ديروز هم من به مفادش اشاره كردم و عرض كردم اين روايت را مى‏خوانيم انشاء الله. صحيحة حماد ابن عيسى عن ابى عبد الله عليه السلام، قال من دخل مكه متمتعا فى اشهر الحج كسى كه در اشهر حج وارد مكه شد با عمره تمتع و عمره تمتعش را انجام داد و حالا بى كار است تا زمان عمره حج هم مثلا فاصله خيلى است. براى اينكه اشهر حج از شوال شروع مى‏شود. شوال و ذى قعده و ذى حجه اينها اشهر حج هستند. لذا كسى ممكن است عمره تمتع خودش را روز دوم ماه شوال انجام بدهد در اشهر حج بوده است، هيچ مسئله‏اى نيست. من دخل مكه متمتع فى اشهر الحج، يكى از احكامش اين است، لم يكن له اخرج. حق ندارد از مكه بيرون برود. حتى يقضى الحج. تا اينكه حجش هم تمام بكند و كار حجش تمام بشود، آن وقت آزاد است هر كجا مى‏خواهد برود، برود. فان فرضة حاجة الى اذهان او الى الطائف او الى ذات.. كه اينها اطراف مكه هستند خرج محرما و دخل ملبيا بالحج به اين فرضش ما كارى نداريم. اما فرضى كه به درد ما مى‏خورد ذيلش است. مى‏گويد كه فان جهل، اينى كه عمره تمتعش را انجام داده است نمى‏دانسته است كه نبايد از مكه خارج بشود. فخرج الى المدينه او نحوها بغير احرام. مثل يك آدم معمولى از مكه آمد بيرون و رفت مدينه. حالا عمره تمتعش را هم در مكه انجام داده است.
    ثم رجع بعد برگشت فى اتبان الحج فى اشهر الحج يريد الحج. بعد وقت حج رسيد. خب، حجش حج تمتع بوده است بايد حج انجام بدهد. حالا برگشته است در وقت حج، در اشهر حج اراده حج هم دارد، الان كه مى‏خواهد برگردد برود مكه، چه جور برگردد؟ فيدخلها محرما او بغير احرام. حالا وارد مكه كه مى‏خواهد بشود آيا محرما وارد بشود يا بدون احرام وارد بشود؟ سؤال مى‏كند از امام، قال ان رجع فى شهره دخل بغير احرام. اگر اين آمد مدينه و برگشت در همان ماهى كه عمره را در مكه انجام داده است و جاهلا بدون احرام خارج شده است، حالا در همان ماه دارد برمى‏گردد به مكه، دخل بغير احرام. ديگر احرامى لازم نيست. عمره‏اى لازم نيست. اما و ان دخل فى غير شهر. اگر داخل شد در غير آن شهرى كه از آن خارج شده است. در ماه شوال خارج شد حالا در ماه ذى قعده مى‏خواهد برگردد به مكه اينجا دخل فى محرما. بايد بااحرام داخل بشود. منتهى اين ديگر احرام عمره‏اش چه جور عمره‏اى است؟ سائل سؤال مى‏كند، قلت فاى الاحرامين و المطعتين، مطعه فالاولى، او الاخيره. آيا آن عمره اولى كه در ماه شوال انجام داد به حساب حج تمعش گذاشته مى‏شود يا عمره دومى كه الان در ماه ذى قعده برگشته است و بايد با عمره وارد بشود، عمره تمتعش حساب مى‏شود؟ قال الاخيرة هى عمرة اين عمره آخرى عمره تمتعش شناخته مى‏شود. پس ببينيد اين روايت هم مسئله اينكه دو تا عمره و دو تا احرام براى عمره نمى‏شود در يك ماه واقع بشود. ولو اينكه اين موردش، عمره تمتع است و بحث اصلى ما راجع به عمره مفرده است، لكن اين هم به عنوان يك مؤيد و مؤكد انصافا تأييد مى‏كند آن راهى را كه ما درباره عمره مفرده از روايات استفاده كرديم.
    فابنتيجه به نظر مى‏رسد كه حق همانى است كه هر ماهى ظرفيت براى يك عمره دارد و لا يجتمع عمران مفردتان فى شهر واحد و ادله اين معنا را تأييد مى‏كند. بحث عمره هم تمام شد، آن وقت بحث اقسام حج انشاء الله شروع مى‏شود.