دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 230
متن
بسم الله الرحمن الرحيم.
نام درس: خارج فقه بحث حج.
نام استاد: فاضل لنكرانى.
تاريخ: 1370 ه.ش
اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم كه مرحوم سيد قدس سره در كتاب عروه اين طور مىفرمايند مىفرمايند اقوا اين است كه در آن صورتى كه اين ودعى يقين دارد يا ظن قوى دارد كه اگر اين وديعه را در اختيار وارث بگذارد، وارث صرف نمىكند در دين ميت. يا خمس و زكات ميت. يا ساير حجهاى واجب غير حجة الاسلام. اينجا مىفرمايند نمىتواند وديعه را در اختيار وارث بگذارد. چه ما اين قول را قائل بشويم كه در صورت دين و اشباح دين به اندازه دين تركه بر ملك ميت باقى مىماند و انتقال به وارث پيدا نمىكند. و به تعبير ايشان به حكم مال الميت است. و چه قائل بشويم به اينكه نه، تمام تركه انتقال به وارث پيدا مىكند لكن حقى از اين ميت متعلق به اين تركه كه همهاش انتقال به وارث پيدا كرده است حقى وجود دارد. منتهى در صورت اول خيلى مسئله را بدون ترديد و روشن به نظر ايشان هست. مىفرمايد هيچ حق ندارد اين وديعهاى كه در حقيقت مال ميت است اين را دراختيار ورثه بگذارد. بلكه وظيفه ودعى اين است كه خودش متصدى اين امر بشود. خودش دين ميت را ادا بكند و همين طور خمس و زكات وامثال اينها را. در صورت دوم ايشان اشاره به دليل مىكند. مىگويد درست است كه اين مال، منتقل به وارث شده است، لكن چون مىداند كه اين وارث آن حق متعلق به اين مال را رعايت نمىكند از باب حسبه لازم است بر اين ودعى كه خودش متصدى بشود. به طورى كه اگر خودش متصدى نشود و اين مال را در اختيار ورثه قرار بدهد يكون ضامنا. اصلا ضمان تحقق پيدا ميكند. براى خاطر اينكه اين سبب شده است كه حق ميت از بين برود. اين سبب شده است كه دينى كه بر عهده ميت هست، باقى بماند و اداء دين تحقق پيدا نكند.
بعد اينجا دارند، نعم يجب الاستيضان من الحاكم. خيلى عبارت ايشان روشن نيست در اين كه اين وجوب استيضان را آيا ايشان در رابطه با هر دو قول مطرح مىكنند، حتى قول اول مسئله استيضان را مىگويند يا اينكه اين نعم مربوط به همين قول دوم است كه از باب حسبه بر ودعى لازم بود، مىفرمايند اينجا استيضان از حاكم لازم است. به دنبال هر دواين كلمه نعم، يجب الاستيضان آمده است. به احتمال قوى اين در رابطه با قول دوم است، لكن يك احتمالى هم هست كه مىخواهند على كلل القولين مسئله لزوم استيضان از حاكم را مطرح بكنند. و دليلش را هم اين قرار مىدهند كه لان الحاكم ولى من لا ولى له. حاكم كسى را كه داراى ولى نباشد و براى رسيدن به كارهايش مسئول مشخصى در كار نباشد، حاكم در اينجا ولايت دارد و سر و كارش با حاكم است. اين حرفها مال آن صورتى كه علم داشته باشد يا ظنّ قوى به اينكه ورثه اگر وديعه در اختيارشان قرار بگيرد صرف نمىكنند در ديون ميت. اما اگر علم و ظنّ قوى ندارد. بلكه احتمال اين معنا را ميدهد و شك در اين معنا دارد كه آيا على تقدير الدفع صرف در دين مىكنند يا نمىكنند؟ ايشان مىفرمايد مجرد احتمال و شك، موجب اين معنا نمىشود كه ودعى حق تصرف در اين وديعه را داشته باشد ولو به صرف در اداء دين ميت. بايد در صورت شك اين وديعه را در اختيار ورثه بگذارد و مثلا يك كلمه انشاءاللهى هم بگويد كه انشاء الله اينها صرف در دين مىكنند. چون مطلب براى ودعى مشكوك است. اين چيزى است كه مرحوم سيد در كتاب عروه اختيار كردند. لكن يك قدرى دقيقتر بايد اين مسئله را ملاحظه كرد و فروضش را هم يك قدرى بيشتر كرد.
حالا ما چون سه تا فرض دارد اينجا، يك فرض اين است كه تمام مال ميت منحصرا همين وديعهاى است كه در اختيار ودعى قرار گرفته است. يك وقت اين است كه نه، ميت بيشتر از اين مال دارد. لكن بيشتر يك وقت آن اضافهاى كه در
اختيار ورثه هست قاعدة كافى است براى اينكه دين ميت را ادا بكنند، مثل اينكه فرض كنيد اين بيست هزار تومان تركه داشته است به ضميمه وديعه. ده هزار تومان وديعه، ده هزار تومان هم عند الوارث. ده هزار تومان هم مقروض است. خب، اين ان مقدارى كه پيش ورثه وجود دارد به تنهايى كافى است بر اينكه اداء دين از او تحقق پيدا بكند. يك وقت هم اين است كه نه كافى نيست. اين ده هزار تومان دين دارد، ده هزار تومان پيش ودعى هست، پنج هزار تومان هم بقيه تركه است. به طورى كه اگر وارث بخواهد از آن مالى كه در اختيار خودش است دين ميت را ادا بكند، او كافى نيست براى اداء دين ميت. دين ده هزار تومان است اما غير از وديعه پنج هزار تومان پيش وارث وجود دارد. حالا قدر مسلم و آن فرض روشن اين مسئله اين است كه، اين ميت غير از اين مالى كه پيش ودعى دارد هيچ مال ديگرى ندارد و به اندازه اين مال يا مثلا يك مقدار كمتر ازاين مال دين دارد. على اىّ حال آنچه هست و نيست در اختيار اين ودعى است حالا يا به اندازه تمام دين است يا يك مقدار از تمام دين هم مثلا بيشتر. حالا اينجا را ما حسابش را بكنيم. براى اينكه در مثال گم و گور نشويم مىآييم فرض ميكنيم ده هزار تومان دين دارد، ده هزار تومان هم پيش ودعى است غير از اين هم ديگر هيچ تركهاى ندارد و پيش ورثه هيچ چيز ديگرى وجود ندارد.
اينجا اگر ما قول اول را اختيار كرديم كه آنجايى كه ميت دين دارد به اندازه دينش از تركه بر ملك خودش باقى مىماند واينجا ارثى ديگر در كار نيست. انتقال ملكى ديگر تحقق ندارد. خب اين ده هزار تومان مديون است، ده هزار تومان هم پيش ودعى است، الان هم كه موت تحقق پيدا كرد اين ده هزار تومانى كه پيش ودعى موجود است، اين مال خود ميت است. مثل همان زمان حياتش. چطور اين در زمان حيات اين ده هزار تومان مال خود ميت بود؟ الان هم كه مرد چون به اندازه اين ده هزار تومان دين دارد و قائل به قول اول هم مىگويد در چنين صورتى هيچ سر سوزنى انتقال ملكى به وارث تعلق نمىگيرد. پس الان اين ده هزار تومان پيش ودعى از نظر تعلق به ميت و ملك ميت عين زمان حيات اين ميت است. يكون مالكه هو الميت. خب اينجا چكار بكند اين؟ از طرفى اين مال، مال ميت است. دين هم دارد،اين هم يك آدم اجنبى هست. صحيحه بريد هم كه اينجا را فرض كرديم كه دلالتى ندارد. اگر صحيحه بريد دلالت مىكرد خب، نوبت به اين مسائل نمىرسيد. آن روايت به لحاظ اينكه در حجة الاسلام وارد شده است و ما نتوانستيم از حجة الاسلام القاء خصوصيت بكنيم، روايت هم اينجا در كار نيست. حالا اينجا سه تا احتمال هست. يك احتمال اينكهاين ودعى بدون مراجعه به حاكم و بدون استيضان از وارث، نه از وارث استيضان بكند نه از حاكم استيضان بكند، نه خودش برود اين ده هزار تومان را خرج در دين ميت بكند، مال خود ميت است. به عبارت روشنتر در زمان حياتش اگر مالش ر امىخواست تحويلش بدهد بايد ببرد دست خودش بدهد. حالا كه دست خودش نمىتواند بدهد دست آنهايى كه طلبكار از ميت هستند و ميت مديون به آنها است، اين يك احتمال.
احتمال دوم اين است كه، درست است كه اين ده هزار تومان به وارث ارتباط ندارد، لكن از باب اينكه وارث نيست به شئون ميت و نسبت به مسائل مربوط به ميت يك اولويتى دارد، برود از وارث اجازه بگيرد. اجازهاش را از وارث بگيرد. اما بدون اجازه حق نداشته باشد اين كار را انجام بدهد.
احتمال سوم اين است كه نه، وارث هم در اين صورت نقشى نداشته باشد. بلكه سر و كار با حاكم شرع است و بايد برود از حاكم شرع استيضان بكند واين كار را انجام بدهد. البته ما در روايت بريد ولو اينكه امام بزرگوار به احتياط وجوبى، مسئله استيضان از حاكم را مطرح مىكردند، ولى ما عرض كرديم كه از روايت بريد مسئله استيضان هيچ استفاده نمىشود. آنجا حكم شرعى اين است، كه خود ودعى بدون مراجعه به وارث، بدون مراجعه به حاكم اين پول را صرف در حجة الاسلام بكند. اما خب، اين را از روايت و اطلاق روايت استفاده مىكرديم. اما در ما نحن فيه كه روايت وجود ندارد و نشد از روايت حكم ما نحن فيه را استفاده بكنيم. پس سه تا احتمال. يك احتمال اينكه مثل مورد روايت باشد. يك
احتمال اينكه از ورثه استيضان بكند، يك احتمال اينكه از حاكم استيضان بكند. احتمال اينكه از ورثه لازم باشد استيضان كردن، خب ما مواردى را داريم كه وارث بايد اجازه بدهد در شئون ميت اجازه وارث در خيلى از جاها لازم است. در غسل و كفن و دفن و صلاة بر ميت. لذا مىبينيد آنهايى كه متصدى صلاة بر ميت مىشوند قبل از اينكه شروع به نماز بكنند استيضان ميكنند. بايد هم استيضان تحقق پيدا بكند. اما آيا يك دليلى ما داريم كه هر كارى كه مربوط به ميت هست، اين نيازى به اجازه ورثه آن ميت دارد؟ يك عمومى را نقل كردهاند، لكن نقلش معتبر نيست كه قول الناس بالميت اولاهم بميراث. آنهايى كه اولويت از نظر وراثت دارند در تمام شئون ميت آنها اولويت دارند. اما خب، اين يك مطلبى است كه ثابت نشده است و دليل قرصى بر آن حاكم نيست. آن مقدارهايى كه ثابت شده است كه به روايت و طبق فتاوى، همان مسائل مربوط به غسل و كفن ودفن و نماز و امثال ذالك است. اما اينكه در مثل ما نحن فيه هم بگوييم بااينكه ميت تركهاش همين ده هزار تومان است، اين ده هزار تومان هم بر ملك خودش باقى است و به اندازه ده هزار تومان هم دين دارد، مع ذالك يجب على الورثه بل ودعى ان يستأذن من الوارث. همانطورى كه اگر كسى ميخواست نماز ميت بر اين ميت بخواند، كان لازم عليه الاستيضان، ايجا هم همين طور، بايد استيضان بكند از وارث براى اين كار. حالا اگر اجازه نداد بشود مثل همان جايى كه اجازه براى نماز نمىدهد. اگر يك وارثى به هيچ كس اجازه نداد كه بر پدرش نماز بخواند، خودش هم نمىخواند. خب آنجا طبعا اجازهاش ساقط مىشود يا حاكم شرع اجازه مىدهد، اما سبب نمىشود كه نماز بر ميت را، براى خاطر اينكه وارث به او اجازه نمىدهد، اين نماز بر ميت را ترك بكنند. لانّ وارثه لا يجز لاحد عن يصلى على ابى. بشود مثل آنجا. پس اگر ما بخواهيم در اينجا مسئلهاجازه وارث و استيضان از وارث را مطرح كنيم، اين نياز به دليل دارد. بايد ثابت بشود كه وارث در چنين مواردى هم اسمش اعتبار دارد و در حقيقت اولويت دارد نسبت به مسئله پدرش از ديگران با اينكه چيزى هم به عنوان ارث به او منتقل نشده است و حداقل چنين چيزى ثابت نشده است كه اجازه به اذن در همه موارد در كار باشد و شرطيت اذن در همه موارد اين يك دليل قرصى بر آن قائم نيست.
اما مىرسيم نوبت به حاكم در مسئله حاكم آنجا حالا چه ما دليل ولى من لا ولى له اينطورى كه مرحوم شيخ در مكاسب فرموده است روة العامة و الخاصه عن النبى، كانّه (ص) قال السلطان ولى من لا ولى له كه مقصود از سلطان همان سلطان شرعى و حاكم شرع است، حالا چه به اين عبارت باشد و چه به غير اين عبارت باشد، بالاخره ما از مذاق شرع اين معنا را به دست آوردهايم كه در مواردى كه يك مشكله هست و روى موازين نمىشود آن مشكل را حل كرد، اينجا بايد مراجعه به حاكم بشود و اينجا مشكل است. براى اينكه اين ودعى اجنبى است،اين نه وارث است نه وصى. اين مال هم عرض كرديم مال ميت است، دين هم مربوط به ميت است. به اين اجنبى چه ارتباطى دارد. مجرد اينكه مال پيش او وديعه بوده است، يك اولويتى فى نفسه براى اين بوجود نمىآورد كه بگوييم شرعا خود اين هم يك اولويت است كه اين ده هزار تومان به اندازه دين اين پيش اين ودعى، وديعه بوده است. لذا اينجا چون هيچ اولويتى نيست و لذا است كه در مورد روايت بريد هم عرض مىكرديم حكم بر خلاف قاعده است. منتهى حكم بر خلاف قاعدهاى است كه روايت بيان كرده است. روايت صحيحه بر آن دلالت كرده است. اما در ما نحن فيه يك چيز خلاف قاعدهاى هست، روايت هم ندارد به عنوان بيان حكم شرعى روايتى هم نيامده است حكمش را بيان بكند. اينجا تكليف چيست؟ اينجا تكليف اين است كه اين ودعى برود مطلب را با حاكم شرع در ميان بگذارد. به حاكم شرع بگويد جريان اين است. اينجا نه فقط مسئله استيضان است، ارجاع الامر الى الحاكم است. لذا اگر دقت بفرماييد تعبير امام بزرگوار در آن فرع مورد روايت با اينجا تعبير و عنوان فرق مىكند. آنجا مسئله استيضان و عنوان استيضان است، اينجا ارجاع الامر الى الحاكم است. يعنى برود جريان را به حاكم بگويد. بگويد بابا جريان اين است، اين ميت اين مقدار مديون است، اين مقدار هم پيش من وديعه دارد. مالى هم غير از اين نزد ساير ورثه و ورثه وجود ندارد. بايد ببينيم حاكم شرع چه نظرش است؟ من الممكن كه حاكم
شرع بگويد پول را بده به من خودم مىخواهم دينش را ادا بكنم. من الممكن كه حاكم شرع به او اجازه بدهد بگويد خيلى خب، من به تو اجازه ميدهم تو برو دين اين را ادا بكن. على اىّ حال آنى كه با توجه به مذاق شرع انسان مىفهمد ارجاع الامر الى الحاكم. تا ببيند حاكم چه نظرى دارد؟...
و اگر هم دلش ميخواهد خودش پول را بگيرد و ادا بكند. ارجاع الامر الى الحاكم اين يك مطلبى است كه با توجه به مذاق شرع و توجه به اينكه اين ودعى اجنبى است و اين مال هم به تمام مال خود ميت است، با توجه به اينها روى حساب بايد ارجاع به حاكم بشود روى نظر به حاكم در اين رابطه به دست بيايد.
سؤال؟ اين مسئله اختلال نظام نيست.
سؤال؟ اختلال نظام خود اين را توجه كردهايد معنايش چيست؟ اختلال نظام. يعنى يك هرج و مرج نوعى به وجود بيايد. اولا يك چنين موردى قل ما يطبع، اين يك مسئلهاى نيست كه زياد مبتلا به باشد. قل ما يتطبع. اگر فرضا گفتيم مثل همان روايت بريد اين مستقلا وظيفهاش اين است كه خودش برود پول را به آن طلبكارها بدهد. نه احتياج دارد از ورثه اجازه بگيرد، نه احتياج دارد از حاكم شرع مثل همان حجة الاسلام چه مشكلى پيش مىآيد؟ هيچ مشكلى در اين رابطه نيست. مسئله همان مسئله مذاق شرع و اينكه الحاكم ولى من لا ولى له است كه اقتضاى يك چنين معنايى را مىكند.
سؤال؟ ورثه، آخر بايد ولايتش ثابت بشود. در اينجور موارد. من كه عرض كردم ولايت ورثه نسبت به اين نوع مسائل دليل بر ثبوتش نداريم. و الاّ اگر ثابت بشود كه ورثه ولايت دارند حتى فى هذا المورد ديگر مسئله حاكم شرع مطرح نيست. اين مثل نماز بر ميت است، خب در نماز بر ميت كه كسى سراغ حاكم شرع نمىرود. مىروند سراغ ورثه اجازه مىگيرند كه بر ميتشان نماز بخوانند. اين حكم يك صورت.
صورت دوم هم باز روى همين فرض كه ما قائل بشويم كه به اندازه دين بر ملك ميت باقى مىماند. صورت دوم هم تقريبا همين حكم را دارد. اگر ميت ده هزار تومان دين دارد. ده هزار تومان پيش اين وديعه است، پنج هزار تومان هم پيش وارث وجود دارد كه اگر وارث بخواهد دين را بپردازد پنج هزار تومان كافى نيست براى اداء دين ميت. اين هم حكمش مثل همان صورت اول است، هيچ فرقى بين اين و بين صورت اول نمىكند. اما اگر فرض كرديم كه ده هزار تومان وديعه دارد. ده هزار تومان هم تركه دارد عند الوارث، ده هزار تومان هم دين دارد. نكته دارد اينجا. خب، شما كه مىگوييد به اندازه دين بر ملك ميت باقى مىماند، اين معنايش چيست؟ آيا اينجا معنايش اين است كه اين ده هزار تومان ودعى بر ملك ميت باقى مانده است؟ اين كه معنايش نيست. معنايش اين است كه ميتى كه ده تومان قرض دارد، بيست تومان مجموعه تركه و وديعه است از اين بيست تومان ده تومانش مال ميت است. اما كدام ده تومان؟ آن كه ديگر مشخص نيست. آن را نيامدهاند بگويند آن ده تومانى كه پيش ودعى وجود دارد، آن معينا بر ملك ميت باقى است. اين كه معنا ندارد كسى چنين حرفى بزند. آنى كه معنا دارد اين است كه ميتى كه مجموع اموالش عبارت از بيست هزار تومان است،ده هزار تومانش مال خودش است. خب، تازه اين ده هزار تومان كه مال خودش است، چطور مال خودش است؟ يعنى شرك در كار است؟ مثل اينكه فرض كنيم اگر همه بيست هزار تومان پيش ورثه بود. اگر مسئله وديعه و ودعى مطرح نبود. بيست هزار تومان مال پيش ورثه است، ميت هم ده هزار تومان مقروض است و ما هم همين قول اول را اختيار كرديم. اينجا مسئله چه جور است؟ آيا مسئله شركت است كه اگر شركت باشد معنايش اين است كه بگوييم ميت با اين ورثه شريك هستند. نصفش مال ميت است، نصفش هم مال ورثه. خب، اگر شركت شد، لازمه شركت اين است كه اگر ده هزار تومان تلف شد. به يك تلف سماوى. اما ده هزار تومان مانده است. بايد بگوييم نصفش به ميت ضرر خورده است نصفش هم به وارث ضرر خورده است. مىتوانيم چنين حرفى بزنيم كه لازمه شركت يك چنين معنايى است؟ لازمه شركت يك چنين حرفى است كه اگر يك مقدار از مال مشترك به يك تلف سماوى و قهرى تلف شد اين ضرر بايد به هر دو توجه پيدا
بكند.بايد نصفش از كيسه ميت برود، نصفش هم از كيسه وارث. در حالى كه اينطور نيست مسئله. اگر از بيست هزار تومانى كه در آن مثال عرض كرديم پيش وارث هست، ده هزار تومان تلف بشود و ده هزار تومان بماند، حتما آن ده هزار تومان را بايد صرف در دين بكند و به تعبير علمى و اصطلاحى نحوه ملكيت ميت نسبت به ده هزار تومان مثل كلى فى المعين است. مثل... كه در مكاسب ملاحظه كرديد. اگر يك انبار گندم اينجا باشد، يك خروار گندم اينجا باشد بايع بگويد من ده من از اين يك خروار را به تو مشترى فروختم. خب اينجا تكليف چيست؟ خب حالا اگر شب دزد آمد و نود من از اين گندمها را برد، اما به اندازه ده من باقى ماند، بايع مىتواند بگويد كه سهم تو هم ضرر خورده است؟ مىگويد به من چه ارتباط دارد، من ده من از اين يك خروار خريدم، ده من هم الان وجود دارد. اين را به آن اصطلاحان مىگويند كلى فى المعين و مثال معروفش همانطورى كه در مكاسب ملاحظه كرديد بيع ساء الصبره است. اينجا نحوه بقاء ملكيت ميت نسبت به آن مقدار دين به نحو كلى فى المعين است نه به نحو شركت اگر تلفى تحقق پيدا كرد، هر دو متضرر بشوند. آن وقت مسئله حالا كه به اينجا كشيد، فرض اين است كه ده هزار تومان پيش ودعى است. ده هزار تومان هم پى وارث است. ده هزار تومان هم ميت مقروض است. به مقدار ده هزار تومان ملك ميت از اين بيست هزار تومان مجموع، مالك است. خصوصيت هم براى آن ده هزار تومان ودعى نيست. آن جزء من التركه. همانطورى كه ده هزار تومان وارث جزء من التركه، ده هزار تومانى هم كه پيش ودعى وجود دارد هذا ايضا من الجزء التركه. آيا در اينجا تكليف چيست؟ از يك طرف ودعى مىداند كه اگر اين وديعه را در اختيار ورثه بگذارد و مجموع بيست هزار تومان در اختيار ورثه باشد اصلا دين ميت را ادا نمىكنند. فرض كنيد عالم به اين معنا است. از طرفى هم پولى كه دستش است به آن صورت اول و دوم نمىتوانيم بگوييم ارتباط به ميت دارد. در صورت اول اين ده هزار تومانى كه پيش ودعى بود، كان ملكا للميت. هيچ گونه ارتباطى از نظر ملكى به ورثه نداشت ولايت ورثه را هم ما گفتيم دليلى بر سقوطش قائم نشده است، لذا مطلب را با ارجاع امر الى الحاكم حل مىكرديم.
اما اينجا مسئله به اين كيفيت نيست. آيا در اينجا مسئله بايد ورثه در ميان گذاشته بشود و ولايت ورثه در اينجا مطرح است؟ يا اينجا مثل همان دو صورت اول استيضان يعنى ارجاع الامر الى الحاكم مطرح است؟ خب از عبارت و از اطلاق امام بزرگوار همين ارجاع الامر الى الحاكم استفاده مىشود. اما آيا اين به وضوح آن دو صورت اول هست از اين نظر؟ يا به لحاظ اين خصوصياتى كه عرض كرديم اينجا مسئله ورثه و ولايت ورثه مطرح است؟ و بايد با ورثه در ميان گذاشته بشود؟ اين را يك دقت بفرماييد بعد هم برسيم به آن قول دومى كه مرحوم سيد ازباب حسبه مىفرمودند اين ودعى تصرف بكند، بحثهاى دقيقى هست. دقت بفرماييد براى بحث بعد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...