دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 229
متن
بسم الله الرحمن الرحيم.
نام درس: خارج فقه بحث حج.
نام استاد: فاضل لنكرانى.
تاريخ: 1370 ه.ش
اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
بحث در اين بود كه در اين روايت صحيحه ذكر حجة الاسلام مطرح شده بود. مىگفت صاحب الوديعه لم يحج حجة الاسلام. اگر ما همه اين خصوصيات را حفظ بكنيم لكن به جاى حجة الاسلام يك حج واجب ديگر را فرض بكنيم مثل حج نذرى يا حج استجارى به آن كيفيتى كه ديروز عرض كرديم. يا اينكه غير حج، از واجبات ماليه مثل زكات و خمش و دين كه مبتلا به هم هست، همه اينها يعنى زكات و خمس و دين و اينها، كثيرا ما تحقق پيدا مىكند و ما حالا براى مثال در همين بحثها و ادله فقط مسئله دين را ذكر مىكنيم به عنوان مثال و الاّ بقيه هم همين حكم را دارد.
مسئله اين است كه مالى پيش كسى وديعه است و اين شخص مرده است و ودعى يعنى كسى كه مال پيش او وديع است يعلم بانّ صاحبها هذه الوديعه مديون. اين در حال موت ذمهاش اشتغال به دين داشته است. آيا از اين روايت ما مىتوانيم استفاده بكنيم كه با همان شرايطى كه در حجة الاسلام ذكر شد، مثلا در صورت علم يا مذنه به اينكه وارث اگر اين وديعه در اختيارشان قرار بگيرد دين را ادا نمىكنند و اين مال را صرف اداء دين نخواهند كرد. آيا از اين روايت مىتوانيم استفاده كنيم كه وظيفه اين ودعى با اينكه يك آدم اجنبى هست، نه عنوان وارث دارد و نه وصيى است براى ميت، صرف اينكه اين وديعه پيش او هست، آيا بر او واجب است كه اين پول را صرف دين بكند؟ و رفع اشتغال ذمه ميت را از بين ببرد يا نه؟ امام بزرگوار قدس سره الشريف مىفرمايند فيه اشكالٌ. بعد هم مىفرمايد احوط وجوبى اين است كه اين ودعى خودش در مسئله به صورت استبداد و استقلال دخالت نكند. بلكه مطلب را ارجاع به حاكم شرع بكند، حاكم شرع هر نظرى داد آن نظر را انجام بدهد. امام بخواهد مستقلا و مستبدا مال را صرف اداء دين بكند، اين خلاف احتياط وجوبى است. ايشان به اين صورت مىفرمايند.
مرحوم سيد در كتاب عروه كه خيلى مفصل اين بحث را مطرح مىكنند و عرض كرديم كتاب الحج عروه با اينكه ناتمام است، لكن اين قسمتى را كه مرحوم سيد متعرض شدهاند تقريبا يك كتاب استدلالى است. خيلى از جاها مرحوم سيد استدلال را مطرح مىكنند. اما به خلاف كتاب صلاة و كتابهاى ديگرى كه در عروه مطرح است، كمتر اشاره به دليل شده است. مرحوم سيد مىفرمايد در اين مسئله وجهان است و واقعش هم اين است قولان است در اين مسئله. بعضىها اختيار كردهاند كه مسئله دين كه عرض كرديم از باب مثال ما دين را عرض مىكنيم، مسئله دين هم ملحق به حجة الاسلام است، يعنى در حقيقت اين ودعى وظيفه شرعىاش اين است اين وديعه را صرف دين بكند. البته با همان خصوصيتى كه در حجة السلام ذكر شد. اما بعضىها معتقد هستند كه نه، اين خارج از روايت است و نسبت به اين روايت نمىتواند دلالتى داشته باشد. حالا وجوهى كه در اين رابطه مىتوان به آن اشاره كرد و او را دليل بر اين معنا قرار داد كه اين دين هم حكم حجة الاسلام را پيدا بكند.
يكى عبارت از اين است كه شخصى بگويد ما از اين حجة الاسلام در مورد روايت القاء خصوصيت مىكنيم. مثل همانطورى كه ما خودمان درباره وديعه بودن القاء خصوصيت مىكرديم، مىگفتيم ولو اينكه راوى و سائل استودعنى ذكر كرده است. اما عرف براى وديعه و استيدا خصوصيتى قائل نيست. ملاك اين است كه اين ميت مالى پيش اين اجنبى داشته باشد. حالا عنوان آمدن مال پيش اجنبى هر عنوانى مىخواهد باشد. حتى اگر به عنوان قتل بوده است باز هم بالاخره قتل
ولو اينكه حرام است و قاصد مرتكب عمل حرام شده است لكن در اين جهت غصب با موارد ديگر مشابه و مشترك است كه مال آن ميت پيش اين اجنبى هست. در غصب هم عنوان تحقق دارد. آن وقت كسى اينطور بگويد كه همانطورى كه شما از عنوان وديعه القاء خصوصيت كرديد، ما هم مىرويم از اين عبارت ولم يحج حجة الاسلام از اين هم القاء خصوصيت مىكنيم. مىگوييم اين لم يحج حجة الاسلام معنايش اين است كه اين ميت گرفتارى دارد. ذمهاش اشتغال دارد. حالا چه فرق مىكند اشتغال به حجة الاسلام باشد، اشتغال به حج نذرى باشد، اشتغال به حج استيجارى باشد، اشتغال به خمس و زكات ودين و امثال ذالك باشد، در تمامى اين موارد اين ميت گرفتار است. و ذمهاش اشتغال دارد. كسى مىگويد از اين راه بخواهد بگويد كه ما از روايت القاء خصوصيت مىكنيم كه خود مرحوم سيد روى اين معنا تكيه كرده است. اين يك راه است. انصاف اين است كه اين راه را ما نمىتوانيم بپذيريم. اگر ما از يك جهت القاء خصوصيت كرديم، از دو جهت القاء خصوصيت كرديم، گفتيم وديعه خصوصيتى ندارد. ليس لولده شىء هم خصوصيت ندارد، اما اين معنايش اين نيست كه و لم يحج حجة الاسلام هم خصوصيت نداشته باشد. ما مىبينيم كه حجة الاسلام در بين فرائض و واجبات الهيه يك موقعيت خاصى دارد. آن آثار و طبعاتى كه بر ترك حجة الاسلام مترتب است، آيا بر ترك حج نذرى هم مترتب است؟ كه حج نذرى را هم اگر كسى انجام نداد يقال له، عند موت مت يهوديا او نصرانيا، خب پيدا است كه اين از خصوصيات و ويژگىهاى حجة الاسلام است. و عرض كردم ذيل آيه حج و من كفر، بعضىها تفسير كردهاند كه البته تفاسير مختلفى دارد و ما در اول كتاب الحج معنا كرديم اين و من كفر را. يعنى از احتمالات يكى را انتخاب كرديم. اما بعضىها آمدهاند اينجور معنا كردهاند، گفتهاند و من كفر اى بترك الحج. به نفس ترك الحج آيه شريفه بنا بر اين تفسير عنوان كفر را اطلاق كرده است. البته عنوان، عنوان مجازى است. كفر حقيقى نيست ولى خب، در مجاز مشابهت معتبر است. بايد معناى مجازى مشابه با معناى حقيقى باشد. پس ولو اينكه كفرش، كفر اصطلاحى نيست كه تارك الحج نجس باشد. محكوم به نجاست باشد. اما در عين حال عنوان مجازى و مسامحى هم بايد با توجه به آن خصوصيت و علاقه مشابهت باشد. آيا با اين ويژگيها كه براى حجة الاسلام وجود دارد، ما مىتوانيم از اين و لم يحج حجة الاسلام القاء خصوصيت بكنيم. بگوييم چه فرق مىكند، حج نذرى با حجة الاسلام. حتى چه فرقى مىكند خمس و زكات با حجة الاسلام. و دين با حجة الاسلام چه فرق مىكند؟ ظاهر اين است كه القاء خصوصيت در اينجا يا آدم يقين دارد به اينكه نمىشود القاء خصوصيت كرد يا اگر شك هم انسان داشته باشد، باز نمىتواند القاء خصوصيت بكند. پس از خود اين روايت، از طريق القاء خصوصيت ما نمىتوانيم مطلبى را به دست بياوريم.
سؤال؟ در جهت وجوب قضا، يعنى آن خصوصيت داشت.
سؤال؟ فى وجوب القضا، آن عموم تنزيل را كه نمىخواست دلالت بكند. بمنزلة الدين فى وجوب القضاء عن الميت. آن منزل فيهش روشن بود. نه اينكه فى جميع الموارد يك درجه از دين پايينتر است. يعنى از نظر عظمت و اهميت خب، عرض كردم حالا اگر كسى دينش را ادا نكرد، عمدا هم ادا نكرد، هل يقال له حين موت، مت يهوديا او نصرانيا. يا... نه، آن تنزيل فقط در رابطه با وجوب قضا بود. مىخواست بگويد، همانطورى كه اگر كسى مديون باشد ودينش را ادا نكرده باشد، بر وارثش واجب است كه از اصل تركه دين را بپردازد، حجة الاسلام هم در اين جهت مثل دين است. اگر كسى مرد و عليه حجة الاسلام يجب على وارث، اينكه از اصل تركه حجة الاسلام را بپردازد. اين تنزيل، تنزيل در اين رابطه است. و الاّ خود حج مقامش بالاتر از اين مسائل است.
سؤال؟ منافات ندارد. آنكه زكات را نمىدهد يا منكر است. به علاوه آن مسائل در مورد ترك مكرر است نه در مورد ترك يك بار و در حج در مورد ترك يك بار است.
القاء خصوصيت عرض كردم يا قطعا نيست ما ترديد داريم در اينكه مىشود القاء خصوصيت كرد يا نه؟ در حقيت
نمىتوانيم اطمينان پيدا بكنيم به القاء خصوصيت. از القاء خصوصيت كه گذشت مسئله تنقيح منات پيش مىآيد كه صاحب مسالك و صاحب مدارك اين پدر و پسر كه البته صاحب مدارك جدش صاحب مسالك بوده است، اينها از راه تنقيح منات پيش آمدهاند. گفتهاند ما القاء خصوصيت لفظى از عبارت نمىكنيم. لكن ملاك براى ما روشن است، منات براى ما روشن است. آن منات مىبنيم در دين هم وجود دارد. منات اين است كه اين ميت بيچاره از زير بار اين گرفتار خلاص بشود. خب، اگر منات اين است، چه فرق مىكند بين حجة الاسلام و حج نذرى؟ چه فرق مىكند بين حجة الاسلام و خمس و زكات و دين. بين اينها چه فرقى هست. جواب اين است كه ما منات را علما كه نمىتوانيم بگوييم همين است. يعنى ما قاطع هستيم به اينكه منات اين است كه ميت از زير بار گرفتارى خلاص بشود. قاطع هستيم به اين معنا يا اينكه احتمال ميدهيم حجة الاسلام يك خصوصيتى در اين رابطه داشته باشد. اگر كسى قاطع به اين معنا باشد خب ما با قاطع حرفى نداريم. اما ما چنين قصدى نداريم. ما نمىتوانيم قسم بخوريم به اينكه تمام الملاك خروج الذمة الميت عن الاشتغال است. اگر كسى قطع پيدا كرد، ما بحثى با او نداريم. اما ما كه قاطع به اين معنا نيستيم، فرض بفرماييد ظنى هم نسبت به منات داشته باشيم، تنقيح مناتى كه ان منات با مذنه ثابت شده باشد اين نمىتواند حجيت داشته باشد و نمىتواند حكم را از مورد روايت به موارد ديگرى كه اين منات ذنّى وجود دارد، حكم را سرايت بدهد و در نتيجه مفاد روايت را ولو از راه منات ما تأميم بدهيم. پس اينهايى هم كه از راه منات وارد شدهاند اشكالشان اين است كه منات لو كان قطعيا يمكن تعدية الحكم لاكن نحن قاطع به اين معنا نيستيم و اگر ظن به منات هم تحقق داشته باشد، تنقيح منات ظنى نمىتواند حكم را توسعه بدهد و غير مورد روايت را شامل بشود.
راه سومى كه هست اين است، مطلبى است كه مرحوم سيد از نراقى صاحب مستند نقل كرده است لكن به آن داغى كه مرحوم سيد نقل كرده است، ظاهر اين است كه در كتاب مستند به آن داغى مطلب بيان نشده است. لكن اصل مطللب اين است، كه ايشان مىخواهند اينجور ادعا بكنند كه اگر ميتى مديون بود، يا شبهه مديون، حتى در حجة الاسلام، اينجا ورثه به تنهايى مخاطب نيستند به اينكه ذمه ميت را از زير بار اشتغال بيرون بياورند، بلكه اين به صورت يك واجب كفايى بر همه واجب است. بر همه واجب است كه يك كارى بكنند اين ميت بيچاره از گرفتارى بيرون بيايد. خب، همه اين كار را بكنند به چه كيفيت؟ يعنى مىخواهيد بگوييد كه وارث اصلا هيچ اولويتى ندارد؟ مىفرمايند چرا، وارث اولويت دارد، اما زمانى كه تركه پيش وارث باشد و در اختيار وارث باشد. اما اينجايى كه مال ميت به صورت وديعه پيش اين اجنبى وجود دارد و در نتيجه اين وديعه در اختيار وارث نيست، اينجا به صورت واجب كفايى، واجب است كه اين پول صرف اداء دين ميت بشود. مىگوييم ورثه چطور؟ خب، ورثه اگر تركهاى باشد در اختيارش باشد، اولويت دارد. يعنى كسى حق ندارد برود پول از ورثه بگيرد و اداء دين بكند. اين اولويت اين مقدار را اقتضى دارد. اما اينكه اين ودعى هم لازم باشد اين وديعه را در اختيار وارث بگذارد به مقتضاى ولايت و الويت وارث، نه چنين چيزى لزوم ندارد. خود اين ودعى هم مكلف است، تكليفش هم به صورت واجب كفايى است، خب، مال هم كه در دست اين است. نه ورثه مال در دستشان هست يعنى اين وديعه و نه ديگران. لذا بر اين واجب است كه اين مال را صرف اداء دين بكند و ذمه ميت را از اشتغال بيرون بياورد. صاحب مستند يك چنين مطلبى را بيان كردهاند. لكن مرحوم سيد مىفرمايد اين يك حرفى است كه فاسدٌ جدا و اصلا وجوه بطلانش سبب شده است كه مرحوم سيد ديگر اشاره به علت بطلان اين حرف هم نكند. و واقعش هم همين طور است. هم در باب حجة الاسلام و هم در باب دين هم رواياتى هست. مخاطب ابتداء عبارت از وارث است در آنجايى كه پاى وديعهاى مطرح نيست. كسى مرده است و تركه زيادى دارد. حجة الاسلام هم انجام نداده است. آيا اينجا ما مىتوانيم بگوييم كه اين حجة الاسلام وجوبش بر همه به عنوان واجب كفايى است، منتهى وارث چون تركه در اختيارش است، داراى يك اولويت و ولايت است. يا اينكه نه از اول مخاطب عبارت از اين ورثه است. خود ورثه مخاطب هستند
به اينكه حجة الاسلام را از ناحيه ميت انجام بدهند و غير ورثه خطاب به او توجه ندارد. و تكليف به او توجه ندارد. و لذا در مورد اين روايت هم در خود حجة الاسلامش ما گفتيم حكم بر خلاف قاعده است. براى اينكه چه معنا دارد يك كسى كه اجنبى است، لا يكون وارثا و لا وصيا اين برايش واجب باشد كه حجة الاسلام ميت را ان ما مباشرة و ان ما تصبيبا انجام بدهد. لكن خب روايت در مورد حجة الاسلام با اين شرايط اين حكم مخالف قاعده را بيان كرده است. اما اين معنايش اين نيست كه مخاطب به انجام دادن حجة الاسلام همه هستند مثل تجهيز ميت. يعنى همانطورى كه صلاة بر ميت واجب كفائى، تجهيزات ديگر ميت به صورت واجب كفائى مطرح است، پرداخت ديون ميت هم به صورت واجب...
هستند در باب دين هم مرحوم آقاى حكيم دو، سه تا روايت نقل ميكنند كه از آنها هم استفاده مىشود كه مخاطب عبارت از وارث است و اصلا كس ديگرى در اين وظيفه از نظر اصل تكليف هيچ گونه خطاب و تكليفى به او توجه پيدا نكرده است.
پس چه بايد گفت؟ يك راه چهارمى مرحوم سيد خودشان تكيه كردهاند روى اين راه. خيلى تكله كردهاند. من اصل حرف ايشان را عرض بكنم تا بعد ببينيم اين حرف ايشان چه مقدارش قابل قبول است و چه مقدار نيست. مرحوم سيد مىفرمايد از اول بايد مسئله را دو شق مىكند. مىفرمايد يك شق آنجايى است كه اين ودعى يقين دارد، اينجا حالا تعبير مىكنند يا ظنّ قوى دارد به اينكه اگر اين وديعه را در اختيار ورثه بگذارد ورثه اداء دين ميت را نمىكنند. خمس و زكات ميت را نمىدهند. حج نذرى و حج استيجارىاش را انجام نمىدهند يك مورد هم اين است كه شك در اين معنا دارد. كه اگر اين وديعه را در اختيار بگذارد، آيا وارث در رابطه با اشتغال ذمه ميت عملى انجام مىدهند يا نه؟ مىفرمايند اما در صورت اول كه علم و ظنّ قوى دارد به اينكه وارث اقدام نمىكنند ايشان مىفرمايد كه در اينجا البته تعبير به جاز كردهاند لكن قاعدة مرادشان همان وجوه است نه جواز به معناى اخذ. مىفرمايند كه جايز است كه اين ودعى اين وديعه را صرف دين ميت بكند. چه ما قائل به اين معنا بشويم، يك مطلبى را سابقا هم ما در بعضى از مباحث ذكر مىكرديم در رابطه با همان خود حجة الاسلام بود. و او اين بود كه، آيا در آنجايى كه ميت مديون است و داراى تركهاى هست، حالا مثال روشن، روشنش آنجايى است كه تركهاش هم به اندازه دينش است. ميتى صد هزار تومان مقروض است و صد هزار تومان هم تركه دارد. اين مثال روشنش است. آيا اينجا وقتى كه مسئله موت پيش مىآيد اين صد هزارتومان به لحاظ اينكه دين مستقرق اين صد هزار تومان است، آيا اصلا از ملك ميت خارج نشده است و باقى بر ملك ميت است؟ مثل زمان حياتش. همانطورى كه در زمان حيات اين ميت با اينكه مديون بود، مالك بود صد هزار تومان را، الان هم كه دينش به اندازه صد هزار تومان هست،اين صد هزار تومان از ملكش بيرون نرفته است. حالت مرحوم سيد تعبير مىكند به حكم مال الميت لكن ضرورتى ندارد كه ما تعبير بكنيم به حكم مال الميت. آنى كه بحث مىكرديم سابقا مىگفتيم اين صد هزار تومان، چون به اندازه او ميت مديون است، اصلا از ميت انتقال به وارث پيدا نكرد. الان هم صد هزار تومان مال ميت است. پس وارث چه كاره است در آنجاهايى كه پول در اختيار خودش است؟ آنجايى كه پول در اختيار خودش است، وارث چكاره است؟ وارث فقط عرض مىشود كه حق اين معنا را دارد، كه اين پول را صرف اداء دين و اداء حجة الاسلام بكند. همين مقدار. له الولايه على التصرف فى المال بهذه الكيفيه، اما سنارش هم مال خودش نيست. اين مال، مال ميت است فرض كنيد مثل اينكه اين وارث، در حال حيات ميت وكيل بود از طرف پدرش كه اين صد هزار تومان را ببرد و دين را اداد كند. اگر پدر زنده بود به پسرش وكالت مىداد كه اين صد هزار تومان را ببر بده به زد كه من به زيد صد هزار تومان مديون هستم. اين وكيل در رابطه با اين مال چه نقشى داشت؟ سر سوزنى مالك اين مال نبود ما به مقتضاى وكالتى كه پدر به او داده بود مىتوانست اين صد هزار تومان را بريزد در يك چمدانى بردارد ببرد بدهد به زيدى كه داين نسبت به پدرش هست.
يك قول در باب اين دين كذايى اين است كه وارث بعد الموت در رابطه با اين صد هزار تومان تركهاى كه ميت به اندازه او مديون است، اين يكون كوكيل الميت. همين مقدار. بيشتر از اين نيست. يك قرانش هم ملك او نيست، ربطى به او ندارد. اضافهاى به او ندارد. فقط بايد صرف در دين بشود. اين يك قول در مسئله. اما قول ديگر در مسئله اين است كه نه، در همين جايى كه ميت صد هزار تومان مقروض است و تركهاش هم صد هزار تومان بيشتر نيست كه عرض كردم اين مثال روشن اين مسئله است، بياييم اين حرف را بزنيم، بگوييم نخير اين صد هزار تومان منتقل شد به وارث. يعنى مالكش الان وارث است. مثل آنجايى كه ميت دينى نداشت. آنجايى كه دينى نداشت، چطور صد هزار تومان انتقال به وارث پيدا مىكرد؟ حالا هم همين است. منتهى يك فرق دارد. فرقش اين است كه در انجايى كه ميت دين نداشت، صد هزار تومان ملك وارث مىشد اما به ملك طلع. يعنى ملكى كه حق ديگرى به آن متعلق نشده است كه شما اصطلاحا در باب معاملات و مكاسب از آن تعبير به ملك طلع ميكنيد. يعنى ملك مطلق. يعنى ملكى كه متعلق حق هيچ كسى نيست. در آنجايى كه دين نداشت، انتقالش به وارث به صورت ملك طلع بود، اما اينجايى كه ميت صد هزار تومان مقروض است، اين صد هزار تومان به وارث منتقل شده است مالكش هم هست، لكنّه لا بملك طلع. بلكه به ملك متعلق حق ميت. حق ميت به اين متعلق است. حق ميت به اين متعلق است، مثل تعلق حقّ مرتهن به عين مرهونه. عين مرهونه مال كيست؟ مال راهن. اما راهن مىتواند بفروشد؟ مىتواند تصرف بكند؟ نه، اين فقط بايد بماند تا مسئله رهن روشن بشود و قرض روشن بشود و اگر يك روزى قرضش را نپرداخت مرتهن مىفروشد واز اين عين مرهونه آن بدهى را كه راهن داشت، براى خودش برمىدارد. اينجا بياييم يك چنين حرفى بزنيم. بگوييم كه صد هزار تومان ينقبل الى الوارث و يسير الوارث مالكا له، اما لكنه لا بملك طلع بل ملك متعلق حق غير. حق غير هم چيست؟ عبارت از حق ميت و حقى است كه در رابطه با دين مطرح است. در نتيجه اين مىشود كه وارث مالك است اما سر سوزنى به نفع خودش نمىتواند استفاده بكند. مىتواند تبديل بكند، كارهايى انجام بدهد. اگر رفت مثلا اگر رفت آن داين را راضى كرد، گفت حالا پدر ما مرده است، نصف دين را نخواه از پدر ما، مانعى ندارد. نصفش جايز مىشود تصرف براى وارث و همين طور آثار ديگرى بر آن مترتب است.
اين مسئله در آن دو تا قول است. يك قول، قول اول كه در صورتى كه ميت مديون باشد يا مثل حج باشد ولو فى حجة الاسلام لا ينتقل هزينه حجة الاسلام الى الوارث بل يبقى على ملك المال و به قول سيد به حكم مال الميت. يك حكم هم اين است كه نه، انتقال هست ملكيت براى وارث هست منتهى اين متعلق حق غير است. حالا مرحوم سيد روى هر دو قول يك نظرى مىدهند آن فرض هم كه صورت شك باشد، باز حكمش را بيان مىكنند تا بعد ببينيم چه مقدار از اين حرفها قابل قبول است يا نيست؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...