دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 224
متن
بسم الله الرحمن الرحيم.
نام درس: خارج فقه بحث حج.
نام استاد: فاضل لنكرانى.
تاريخ: 1370 ه.ش
اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم كه يك روايت صحيحه در مورد طواف نساء وارد شده است. و ظاهرش اين است كه اگر زن گرفتار حيض باشد و نتواند طواف نساء را انجام بدهد و علتش هم اين است كه قافله و كاروان صبر نمىكنند و نمىمانند تا اين پاك بشود و طواف بكند اين روايت ظاهرش اين بود، كه طواف نساء از اين زن ساقط است و واجب نيست بر او طواف نساء. صاحب جواهر عليه الرحمه بعد از نقل اين روايت مىفرمايند چون كه اين روايت به اين مفاد ظاهرىاش كسى بر طبقش عمل نكرده است و فتوا نداده است لذا ما مىآييم اين روايت را حمل مىكنيم بر اين كه اين زن براى طواف نسائش نايب بگيرد. اما نيابت هم كه ميخواهد بگيرد، نه به اين صورتى كه زن در مكه خودش حاضر است و گرفتار حيض است و با توجه به حضور و حيضش نايب بگيرد. نه، اين يك نايبى بگيرد و حركت بكند و برود. از مكه غايب بشود. بعد از آنى كه غايب شد و طهارت از حيض هم براى او پيدا شد، آن وقت نايب طواف نساء را انجام بدهد. پس استناد مىكند لكن به هذه الكيفيت كه نايب طواف نساء در شرايطى انجام بدهد كه اين زن غايب باشد و طهارت از حيض هم براى او پيدا شده باشد. يعنى به نايب بگويد ما از مكه مىرويم. شما بعد از مثلا هشت روز ديگر، هفت روز ديگر طواف نساء را به نيابت از من انجام بده كه هم در ذمه هفت روز غيب از مكه تحقق پيدا كرده است و هم طهارت از حيض محقق شده است. ما روايت را حمل بر يك چنين مطلبى مىكنيم. بعد ايشان مىفرمايد كه نه تنها كه اين را البته در ضمن يك جمله كوتاهى صاحب جواهر مىفرمايد، مىدانيد كه خب، عبارات جواهر خيلى موجز و دقيق است و بايد انسان با ممارست با جواهر آشنايى به او پيدا بكند و مراد ايشان را درك بكند. مىفرمايد نه تنها در طواف نساء اين طور است، بلكه در آن فرض دومى كه ديروز ما ذكر كرديم و هنوز حكمش را بيان نكرديم و او آنجايى است كه طواف حج را به علت حيض نتواند انجام بدهد، ايشان مىفرمايد در آنجا هم ما همين حرف را مىزنيم. مىگوييم استنابه بكند، نايب بگيرد. اما كى نايب اين طواف حج را انجام بدهد؟ زمانى كه اين زن از مكه غايب شده باشد و طهارت از حيض هم براى او حاصل شده باشد. پس در حقيقت صاحب جواهر هم در فرض دوم و هم در فرض سوم استنابه بهذه الكيفيه را قائل است. نيابت با اين دو خصوصيت را كه منوب عنه هم غايب شده باشد و هم طهارت از حيض براى او پيدا شده باشد. اين بيان صاحب جواهر. حيضى قابل بحث و قابل بررسى است.
اولا مىگوييم كه اين روايت صحيحهاى كه ديروز ما خوانديم اين ظهور داشت در اينكه طواف نساء ساقط است. اصلا مسئله استنابه مطرح نيست ظهور در سقوط طواف نساء داشت. شما مىآييد مىفرماييد اين روايت كسى بر طبقش عمل نكرده است در حقيقت اعراض مشهور از اين روايت در كار است. خب، اعراض مشهور از روايت سبب مىشود كه روايت از حجيت ساقط بشود نتيجه اين مىشود كه اين فرض سوم هم بلا روايت مىشود. اگر يك روايت صحيحه ظاهرة الدلالت به علت اينكه مشهور از آن اعراض كردند، و بر طبقش عمل نكردهاند، اين روايت كنار زده شد. تفسير المسئلة بلا روايت. خب، مثل فرض دوم ما كه حالا بحث مىكنيم در فرض دوم هيچ روايتى در رابطه با حيض ما نداريم. خب، فرض مىكنيم كه فرض سوم هم همين نحو است. براى اينكه وجود يك روايت صحيحه معرض عنها انّما يكون كه عدم الروايه. پس چرا سما در مقام توجيح برمىآييد؟ در مقام حمل بر خلاف ظاهر برمىآييد؟ اين اولا و ثانيا شما
بفرماييد كه نه، حالا روايت را تا بشود انسان توجيح بكند، مخصوصا روايت صحيحه را، نبايد اين روايت را انسان كنار بگذارد. خب، مىگوييم توجيح اين روايت چه جورى است؟ امام مىفرمايد طواف نساء ساقط مىشود. شما از اين سقوط رفعيت مىكنيد يك مرحله پايينتر اين است كه استنابه كند. استنابه به چه كيفيت؟ در همان حالى كه در مكه است. در همان حالى كه حائض است. همان آنى كه گرفتار حيض شد و ديگر قافله هم توقف نمىكند تا اين طهارت از حيض پيدا بكند، در همان زمان حيض نايب بگيرد مع كونها حاضرة و مع كونها حائضا. اين دو خصوصيت را شما از كجا آوردهايد و به آن اضافه كردهايد؟ كه نه بايد نايب بگيرد اما خودش از مكه خارج بشود با نائب هم قرار داد ببندد كه بعد از هفت روز ديگر طواف را انجام بدهد كه اين طهارت از حيض پيدا ميكند. اين دو تا خصوصيت را شما از كجا مىآييد به روايت مىچسبانيد و ضميمه روايت ميكنيد؟ روايت كه مىگويد طواف نساء ساقط است. خب يك درجه كه انسان پايينتر مىآيد استنابه است. در همان حال استنابه بكند. كما اينكه، اين نكته را هم از نظر دقت در روايت به آن توجه بفرماييد، آن استدلالى كه امام در حقيقت با خودشان كردند، نه اينكه در روايت بود كه هو يناجى نفسه و يقول، يعنى با خودشان صحبت مىكردند، خب چه باخودشان صحبت ميكردند، مىفرمودند، اگر يك طرف لا يقيم عليها جمالها، كاروان نمىماند تا اين زن طهارت از حيض پيدا بكند. از طرف ديگر لا تسطيع ان تتخلف اصحابها. خود زن هم نمىتواند تنها در يك كشور يا در يك شهر غريب بماند. خب، اين دو تا كه كنار هم بگذاريد كه كاروان نمىماند، خود زن هم قدرت ندارد تنها بماند، اين معنايش اين است كه طواف النساء بر زن حرجى است. بالاتر از اين نيست كه بخواهيم صبر كن طواف نساء را بعد از طهارت انجام بده. اين يكون حرجيا عليها. پس قاعده لا حرج اينجا مطرح است. خب، در رابطه با حرج چه حرجى است؟ طواف نساء مباشرى حرجى است. اما طواف نساء استنابهى كه لايكون حرجيا عليها. يعنى الان نايب بگيرد و طواف نساء انجام بدهد. خود استدلال روايت هم ولو اينكه نتيجه ظهور بر سقوط طواف نساء داشت اما استدلال هم منجر به سقوط وجوب طواف نساء نمىشود. استدلال منجر به اين مىشود كه بالمباشرت لازم نيست طواف نساء را انجام بدهد. اما اگر بخواهد بالاستنابه انجام بدهد هيچ گونه مشقت و حرجى در اين رابطه تحقق پيدا نمىكند. مقصود من اين است كه خود دقت در روايت هم و در استدلالى كه امام پيش خودشان در حال نجواى با نفس شريفشان مطرح ميكردند نتيجه اين استدلال هم استنابه در طواف نساء است. در همان حالى كه حاضر است و در همان حالى كه حائض است. منتهى چرا صاحب جواهر اين دو خصوصيت را اضافه مىكند؟ يك جهتش را ما ديروز در توضيح كلام شهيد در دروس كه صاحب جواهر توضيح داده بودند ما نقل كرديم. صاحب جواهر اينجورى معتقد هستند كه اگر كسى نايب از كسى شد در يك امر عبادى بايد آن عبادت از منوب عنه در همان حال نيابت امكان صحت داشته باشد. لذا مىفرمايند نيابت از حائض اصلا درست نيست. براى اينكه حائض فى حالت الحيض لا يمكن... و در نيابت شرط است كه عمل عبادى در همان حال نيابت امكان صحت از منوب عنه را داشته باشد. لذا است كه مىفرمايد ما استنابه در طواف نساء را حمل ميكنيم بر صورتى كه اين طهارت براى آن پيدا شده باشد. خب، جواب ايشان اين است كه ما اين حرف را قبول نداريم. چه كسى گفته است كه در نيابت شرط است كه در همان حال نيابت، امكان صحت از منوب عنه داشته باشد؟ چه كسى اين حرف را زده است؟ آنى كه در نيابت شرط است، اين است كه نايب به عنوان انه نايبٌ امكان داشته باشد كه عبادت صحيح از او تحقق پيدا بكند. اما منوب عنه هم فى حالت النياب امكان صحت داشته باشد اين لا يشترت فى صحة النياب. دليلش يكى از اين اعزارى كه خود صاحب جواهر قائل است، مغمى عليه است. نيابة مغمى عليه مااز صاحب جواهر مىپرسيم كه صحيح عن باطل؟ مگر جز آن اعزار چهارگانه مريض مغلوب مبطون، كسير، مغمى عليه، آيا مغمى غليه فى حالت الاغماء اگر يك عبادتى از خودش فرضا تحقق پيدا بكند، اين امكان صحت دارد؟ مثل آدم خواب مىماند. آدم خواب اگر بلند شد واقعا در حال خواب همان نماز صبحش را انجام داد. واقعا خواب است. ديديد بعضى از رانندگان
جدا در حالى كه خواب هستند رانندگى مىكنند روى همان ملكه رانندگى كه در آنها پيدا شده است و گاهى از اوقات ديده شده است كه افرادى در تابستان باى پشت بام خواب بودند در همان حالت خواب از رختخواب بيرون آمدند، از پلهها پيين آمدند توى حياط يك گردشى كرده است، برگشته است رفته بالاى پشت بام باز ادامه داده است و واقعا هم خواب بوده است. حالا اگر يك عبادتى هم نايب به هذه الكيفيه واقع بشود. بلند شد روى ارتكاضى كه هميشه، مثلا ساعت پنج نماز صبح مىخواند امروز در حال خواب نماز صبحش را خواند. شما حكم مىكنيد به صحت هذه الصلاة؟ مغمى عليه بدتر. پس به صاحب جواهر عرض ميكنيم كه شما در مسئله نيابت از مغمى عليه چه جور نيابت را تسريح كردهايد، در حالى كه عمل عبادى از مغمى عليه ولو اينكه با تمام خصوصيات و شرايط واقع بشود، لكن يمكن صحيحا. شما در مغمى عليه اشكال نداريد، اما به حائض كه مىرسيد، ميگوييد نيابت از حائض درست نيست. لانّه لا يمكن عن طبع العباد من الحائض صحيحة. لذا خودتان در مغمى عليه اين فرمايش را مىگوييد، روايات هم ميگويد. اينها دليل بر اين است كه در نيابت چنين مسئلهاى شرطيت ندارد. آنى كه در نيابت شرطيت دارد اين است كه نايب واجب شرايط باشد. نايب امكان تحقق عبادت از او صحيحا باشد. و بالاتر از اين در مسئله اصل نيابت حج از ميت. يك آدم مستطيع بيست ساله مرد، حج انجام نداد. خب شما مىگوييد نايب بايد برود براى او حج انجام بدهد. خب، منوب عنه بما انه ميت كه لا يمكن كه عبادت ازاو صحيحا واقع بشود. پس چطور نيابت از او مىكنيد؟ و اگر فرض حياتش را بكنيد اين فى فرض الحيات جايز نبود نيابت بكند. براى اينكه آدم بيست ساله مستطيع حق ندارد نيابت بكند. خودش بايد برود حجش را انجام بدهد. نيابت على فرض الموت است و مقيدا بالموت است. خب با تقييد به موت شما چطور نيابت را تصريح ميكنيد؟ ميت كيف يكمن ان يقع منه العبادت الصحيح؟ وقتى لا يمكن و كيف... عنه. آيا نيابت از حائض از نيابت از ميت پستتر است؟ نيابت از ميت قبيح است؟ اما نيابت از حائض باطل است. لذا اين حرف از عجايب مطالبى است كه صاحب جواهر فرموده است كه ما بياييم روى نيابت از حائض اشكال بكنيم براى اينكه از حائض كه منوب عنه است، فى حالت النياب نمىشود عبادت صحيحه واقع بشود. نشود، خودش كه نمىخواهد انجام بدهد. نايب ميخواهد انجام بدهد، نايب هم يا مرد است يا اگر زن است زنى است كه گرفتار حيض نيست، بلكه طهارت از حيض براى او تحقق دارد. لذا اين قيدش كه خيلى به نظر من حتى دور از شأن ايشان است كه ايشان يك چنين مسئلهاى را در نيابت بفرمايند.
سؤال؟ مگر بحث در غير عبادت بود؟
عرض مىشود اشكال دومى كه به صاحب جواهر وارد است، ايشان مىفرمايد كه بايد اين زن حائض از مكه خارج بشود. غايب بشود آن وقت نايبش بتواند در طواف نساء نيابت كند. مىگوييم اين غيبت درست است. غيبت صحيح است. لكن غيبت را در طواف مستحبى مطرح كردهاند. اما در طواف واجب اگر آن منوب عنه عذر دارد، مثل همان عرض مىشود مغمى عليه و مريض مغلوب، يعنى در حقيقت از صاحب جواهر مىپرسيم كه شما در مريض مغلوب هم، همين فرمايش را مىفرماييد؟ خب مريض مغلوب اول از مكه بيرون ببرند. غيبت پيدا بكند بعد نايب نيابت از بكند. مىشود كسى يك چنين حرفى بزند؟ يا اينكه مىگوييد مريض مغلوب چون عذر دارد با اينكه حاضر در مكه هم هست، باز هم نيابت از او تحقق پيدا مىكند. خب ما در باب حائض هم همين را مىگوييم. منتهى يك دليل لازم داريم كه ثابت بكنيم كه حيض هم مثل مريض مغلوب است. اگر اين عذر بودن حيض را ما ثابت كرديم، ديگر چه ضرورتى دارد كه اين زن حائض غايب از مكه بشود. آن وقت نايبش طواف نساء را انجام بدهد. لذا خلاصه اشكال در رابطه با طواف نساء نسبت به صاحب جواهر اين است كه اين اگر اين روايت صحيحه ديروز را ما خواستيم توجيحش بكنيم، به طورى كه معرضٌ عنه مشهور نباشد، توضيحش استنابه است. اما استنابهاش ديگر قيد و شرط ندارد. لا يلزم يكون المنوب عنه غايبا. لا يلزمى كه منوب عنه طهارت از حيض پيدا بكند. در همان لحظه اول حيض، وقتى مىبيند حيضش هفت روز طول مىكشد قافله
هم فردا ميخواهد حركت كند. حيض هفت روز است، حركت قافله فردا. امروز اين حائض شده است. همين امروز نايب مىگيرد و او طواف نساء انجام مىدهد. توجيح روايت به اين كيفيت بايد تحقق پيدا بكند، همانطورى كه عرض كرديم استدلال خود امام عليه السلام در نجواى با نفسشان هم تأييد اين معنا را مىكند. حالا بدتر از اين، آن فرمايشى است كه صاحب جواهر در آن طواف حج دارد. در طواف نساء به عنوان اينكه طواف نساء آخرين عمل حج تمتع است، يا اخرين عمل عمره مفرده است و عمره مفرده بعد از حج قران و افراد است به عبارت روشنتر طواف نساء آخرين عمل يك كسى است كه در مكه مناسك و اعمال را انجام ميدهد حالا فرض كرديم فرمايش صاحب جواهر را قبول كرديم. خيلى خب، فرضا قبول كرديم، اما در طواف حج چطور؟ شما كه مىفرماييد عين اين مطلب در طواف حج هم جريان دارد. خب زن كارهاى مشعر و منا را انجام داد، وارد مكه شد براى طواف حج. صارتها اذا. قافله هم صبر نمىكند كه اين طاهر بشود و اعمالش را انجام بدهد. خب، شما، صاحب جواهر مىفرماييد چه كند اين زن؟ مىفرماييد نايب بگيرد، كه بعد از هشت روز ديگر برايش هم طواف حج را انجام بدهد هم طواف نساء را انجام بدهد. خب، سعى بين طواف اين چه مىشود؟در مسئله سعى اين زن چه كند؟ از صاحب جواهر اين سؤال شده است و سؤال خوبى هم هست.
اين سعى بين طوافين را چه كند؟ سعى كه طهارت نمىخواهد. الان حائض شده است، هشت روز ديگر هم طهارت، چهار روز ديگر هم قافله حركت مىكند. در رابطه با سعى چه كند اين زن؟ سعى را انجام بدهد يا ندهد؟ اگر مىگوييد انجام بدهد، يعنى قبل از طواف حج سعى را انجام بدهد، چون طواف حج را بعد از غيبت و طهارتش بايد انجام بدهند. يعنى ده روز ديگر بايد طواف حج انجام بگيرد. الان سعى را انجام بدهد، هنوز طواف حج را انجام نداده؟ معنا ندارد. بگوييد سعى را انجام ندهد و رها كند، و ول كند سعى را، آن هم معنا ندارد. بگوييد نايب بگيرد در سعى، سعى كه طهارت نمىخواهد كه نياز به نايب داشته باشد. پس در اينجا شما چه جور مسئله را تصوير ميكنيد؟ اين ديگر يك مشكل خيلى بالاتر از طواف النساء است. حالا طواف النساء آخرين عمل بود. فرض كنيم فرمايش شما هم درست. اما در طواف حج كه بين او و بين طواف نساء سعى واسطه مىشود و وسط قرار ميگرد شما در رابطه با اين سعى چه نظرى مىتوانيد داشته باشيد؟ نه استنابهاش درست است لانّه لا يحتاج الطهاره. نه تركش معنا دارد نه تقديمش بر طواف حج به صورت عمد معنا دارد. پس راه چاره عبارت از اين است كه ما بياييم بگوييم در استنابه اين دو خصوصيت كه شما مىگوييد اعتبار ندارد. مسئله غيبت و طهارت هيچ نقشى در استنابه ندارد. زن الان كه از منا وارد مكه شد، اذا صارت حائضا و مىبيند كه بليطش روز پانزدهم ذى حجه است، تغيير بليط هم امكان ندارد، همين لحظه نايب مىگيرد. نايب مىگيرد برايش طواف حج را انجام ميدهد، نماز طواف را هم نايب مىخواند، بعد خود زن مىرود بالمباشره سعى را انجام مىدهد، بعد از آنى كه سعى را انجام داد يك نايبى هم براى طواف نساء مىگيرد. براى طوافين نايب مىگيرد، و براى سعى واقع بين طوافين چون نيازى به طهارت ندارد، خودش بالمباشره انجام مىدهد. فالنتيجه اين روايتى كه در باب طواف النساء وارد شده است اگر معرض عنه مشهور شد و هست يا ما بايد اين روايت را رها كنيم و مسئله را كانّه بلا روايت بدانيم در نتيجه از راههاى ديگر حكم اين فرض را استفاده كنيم و يا اگر خواستيم در روايت يك توجيحى مرتكب بشويم كه منابت با استدلال خود امام هم دارد، مسئله استنابه است. نتيجه اين مىشود كه در فرض سوم روى اين فرض نيابت در طواف نساء براى حائض يك امر صحيحى بود و در فرض اول اگر نظرتان باشد گفتيم نيابت نيست، بلكه مسئله تبدل حج تمتع الى حج الافراد است.
باقى ماند فرض وسط. فرض وسط همانى است كه زن از منا وارد مكه مىشود، مىخواهد طواف حج را انجام بدهد كثير حائضا و وقت هم مذيّق است. اينطور نيست كه بتواند بماند تا طهارت برايش پيدا بشود و خودش طوافش را انجام بده. از نظر وقت طواف خود وقت وسعت دارد. اما در رابطه با شرايط زن وقت ذيق است و وسعت ندارد. خب اينجا
همانطورى كه عرض كرديم اينجا روايت ما نداريم. براى خاطر اينكه آن رواياتى كه خوانديم درباره چهار عنوان بود. مريض مغلوب و مغمى عليه و مفطون و كسير. آيا از آن روايات ما نمىتوانيم القاء خصوصيت بكنيم؟ بگوييم اين روايت وقتى كه مىگويند المريض المغلوب يطاف عنه، اين مرض خصوصيت دارد. اين اغما خصوصيت دارد. اين مفعول بودن و كسير بودن خصوصيت دارد. اگر يك دانه عنوان در روايات ذكر شده بود انسان احتمال خصوصيت مىداد. اما وقتى كه چهار تا عنوان در روايت ذكر شده است و انسان مىبيند كه اين چهار تا عنوان قدر جامعشان و قدر مشتركشان عنوان معذوريت است. آيا بين مريض و بين مغمى عليه و بين مفطون و كسير چه قدر جامع وقدر مشتركى از نظر عرف وجود دارد؟ عرف ميگويد خب اينها همه عذر است. اينها نمىتوانند طواف انجام بدهند. مغمى عليه چه جور برود طواف انجام بدهد؟ آدمى كه دست و پايش شكسته است و در بيمارستان چه جور برود طواف را انجام بدهد؟ عرف از اين عناوين مخصوصا به لحاظ تعدد اين عناوين القاء خصوصيت مىكند. مىگويد ملاك معذور بودن است. حالا معذوريت، معذوريت شرعى باشد يا معذورت، معذوريت تكوينى باشد؟ عرف اين معنا را از اين عناوين چهار گانه استفاده مىكند. لذا در خصوص حيض در اين فرض كه در حقيقت فرض دوم از فرض ثلاثهاى است كه ما ديروز گفتيم در خصوص حيض ما روايت نداريم. ما نصى به عنوان حيض در اين فرض نداريم. لكن از آن عناوين چهارگانه عرف القاء خصوصيت ميكند و در نتيجه استفاده ميكند كه همانطورى كه المريض المغلوب يطاف عنه الحائض هم يطاف عنها. براى اينكه چه فرق ميكند در معذوريت بين مريض مغلوب و بين حائض؟ و اينجا يك نكته زايدى هم هست و آن اين است كه ما اگر روايتى را كه در طواف نساء وارد شده بود اگر آن روايت را ما كنار گذاشتيم باز آنجا را هم به القاء خصوصيت از همين روايات استفاده ميكنيم. و چه بسا آنجا را به اطلاق هم مىتوانيد تمسك بكنيد. اما اگر آمديم روايت را حمل بر استابه كردم. خب، در مورد حائض، در طواف نساء اگر امام بفرمايد استابه كند، دليلش هم اين باشد كه لا يقيم عليها جمالها و لا تسطيع ان تتخلف هى عن اصابها، خب اين معنا به عينه در طواف حج هم جارى است. چه فرق مىكند بين طواف حج و طواف نساء؟ آيا اگر در طواف حج زن حائض شد اين گرفتارى برايش نيست، لا يقيم عليها جمالها و لا تسطيع هى ان تتخلف نيست؟ يا اين عينا در همانجا هم جريان دارد؟ نتيجه اين مىشود يعنى ما حصل حرف در فرض دوم اين مىشود كه ما اگر روايت وارد در طواف نساء كه مربوط به حائض است، اگر حمل بر استنابه كرديم، خيلى نزديك است كه آن روايت در طواف حج هم پياده مىشود. همان دليل عينا در طواف حج هم جريان دارد. اما اگر آن روايت گفتيم قابل توجيح نيست. معمول به هم نيست. معرض عنه است و آن روايت را كنار گذاشتيم بياييم سراغ المريض و المغلوب يطاف عنهما مىگوييم عرف از اين عناوين القاء خصوصيت مىكند و استفاده مىكند، همانطورى كه اين عناوين اربعه مصحح نيابت و مجوز استنابه است، همين طور حيض هم مصحح استنابه و مجوز نيابت است.
نتيجه اين مىشود كه از اين فروض ثلاثه تنها در فرض اول مسئله نيابت نيست و عدول به حج افراد است. اما در فرض دوم و سوم مسئله استنابه بدون اينكه غيبت شرطش باشد و بدون اينكه طهارت از حيض شرطيت داشته باشد استنابه به صورت مطلق هيچ مانعى ندارد. اين در رابطه با طواف حالا يك بحثى در رابطه با سعى جريان دارد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...