• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    نام درس: خارج فقه بحث حج.
    نام استاد: فاضل لنكرانى.
    تاريخ: 1370 ه.ش‏
    اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
    عرض كرديم كه يك روايت صحيحه در مورد طواف نساء وارد شده است. و ظاهرش اين است كه اگر زن گرفتار حيض باشد و نتواند طواف نساء را انجام بدهد و علتش هم اين است كه قافله و كاروان صبر نمى‏كنند و نمى‏مانند تا اين پاك بشود و طواف بكند اين روايت ظاهرش اين بود، كه طواف نساء از اين زن ساقط است و واجب نيست بر او طواف نساء. صاحب جواهر عليه الرحمه بعد از نقل اين روايت مى‏فرمايند چون كه اين روايت به اين مفاد ظاهرى‏اش كسى بر طبقش عمل نكرده است و فتوا نداده است لذا ما مى‏آييم اين روايت را حمل مى‏كنيم بر اين كه اين زن براى طواف نسائش نايب بگيرد. اما نيابت هم كه ميخواهد بگيرد، نه به اين صورتى كه زن در مكه خودش حاضر است و گرفتار حيض است و با توجه به حضور و حيضش نايب بگيرد. نه، اين يك نايبى بگيرد و حركت بكند و برود. از مكه غايب بشود. بعد از آنى كه غايب شد و طهارت از حيض هم براى او پيدا شد، آن وقت نايب طواف نساء را انجام بدهد. پس استناد مى‏كند لكن به هذه الكيفيت كه نايب طواف نساء در شرايطى انجام بدهد كه اين زن غايب باشد و طهارت از حيض هم براى او پيدا شده باشد. يعنى به نايب بگويد ما از مكه مى‏رويم. شما بعد از مثلا هشت روز ديگر، هفت روز ديگر طواف نساء را به نيابت از من انجام بده كه هم در ذمه هفت روز غيب از مكه تحقق پيدا كرده است و هم طهارت از حيض محقق شده است. ما روايت را حمل بر يك چنين مطلبى مى‏كنيم. بعد ايشان مى‏فرمايد كه نه تنها كه اين را البته در ضمن يك جمله كوتاهى صاحب جواهر مى‏فرمايد، مى‏دانيد كه خب، عبارات جواهر خيلى موجز و دقيق است و بايد انسان با ممارست با جواهر آشنايى به او پيدا بكند و مراد ايشان را درك بكند. مى‏فرمايد نه تنها در طواف نساء اين طور است، بلكه در آن فرض دومى كه ديروز ما ذكر كرديم و هنوز حكمش را بيان نكرديم و او آنجايى است كه طواف حج را به علت حيض نتواند انجام بدهد، ايشان مى‏فرمايد در آنجا هم ما همين حرف را مى‏زنيم. مى‏گوييم استنابه بكند، نايب بگيرد. اما كى نايب اين طواف حج را انجام بدهد؟ زمانى كه اين زن از مكه غايب شده باشد و طهارت از حيض هم براى او حاصل شده باشد. پس در حقيقت صاحب جواهر هم در فرض دوم و هم در فرض سوم استنابه بهذه الكيفيه را قائل است. نيابت با اين دو خصوصيت را كه منوب عنه هم غايب شده باشد و هم طهارت از حيض براى او پيدا شده باشد. اين بيان صاحب جواهر. حيضى قابل بحث و قابل بررسى است.
    اولا مى‏گوييم كه اين روايت صحيحه‏اى كه ديروز ما خوانديم اين ظهور داشت در اينكه طواف نساء ساقط است. اصلا مسئله استنابه مطرح نيست ظهور در سقوط طواف نساء داشت. شما مى‏آييد مى‏فرماييد اين روايت كسى بر طبقش عمل نكرده است در حقيقت اعراض مشهور از اين روايت در كار است. خب، اعراض مشهور از روايت سبب مى‏شود كه روايت از حجيت ساقط بشود نتيجه اين مى‏شود كه اين فرض سوم هم بلا روايت مى‏شود. اگر يك روايت صحيحه ظاهرة الدلالت به علت اينكه مشهور از آن اعراض كردند، و بر طبقش عمل نكرده‏اند، اين روايت كنار زده شد. تفسير المسئلة بلا روايت. خب، مثل فرض دوم ما كه حالا بحث مى‏كنيم در فرض دوم هيچ روايتى در رابطه با حيض ما نداريم. خب، فرض مى‏كنيم كه فرض سوم هم همين نحو است. براى اينكه وجود يك روايت صحيحه معرض عنها انّما يكون كه عدم الروايه. پس چرا سما در مقام توجيح برمى‏آييد؟ در مقام حمل بر خلاف ظاهر برمى‏آييد؟ اين اولا و ثانيا شما
    بفرماييد كه نه، حالا روايت را تا بشود انسان توجيح بكند، مخصوصا روايت صحيحه را، نبايد اين روايت را انسان كنار بگذارد. خب، مى‏گوييم توجيح اين روايت چه جورى است؟ امام مى‏فرمايد طواف نساء ساقط مى‏شود. شما از اين سقوط رفعيت مى‏كنيد يك مرحله پايين‏تر اين است كه استنابه كند. استنابه به چه كيفيت؟ در همان حالى كه در مكه است. در همان حالى كه حائض است. همان آنى كه گرفتار حيض شد و ديگر قافله هم توقف نمى‏كند تا اين طهارت از حيض پيدا بكند، در همان زمان حيض نايب بگيرد مع كونها حاضرة و مع كونها حائضا. اين دو خصوصيت را شما از كجا آورده‏ايد و به آن اضافه كرده‏ايد؟ كه نه بايد نايب بگيرد اما خودش از مكه خارج بشود با نائب هم قرار داد ببندد كه بعد از هفت روز ديگر طواف را انجام بدهد كه اين طهارت از حيض پيدا ميكند. اين دو تا خصوصيت را شما از كجا مى‏آييد به روايت مى‏چسبانيد و ضميمه روايت ميكنيد؟ روايت كه مى‏گويد طواف نساء ساقط است. خب يك درجه كه انسان پايين‏تر مى‏آيد استنابه است. در همان حال استنابه بكند. كما اينكه، اين نكته را هم از نظر دقت در روايت به آن توجه بفرماييد، آن استدلالى كه امام در حقيقت با خودشان كردند، نه اينكه در روايت بود كه هو يناجى نفسه و يقول، يعنى با خودشان صحبت مى‏كردند، خب چه باخودشان صحبت ميكردند، مى‏فرمودند، اگر يك طرف لا يقيم عليها جمالها، كاروان نمى‏ماند تا اين زن طهارت از حيض پيدا بكند. از طرف ديگر لا تسطيع ان تتخلف اصحابها. خود زن هم نمى‏تواند تنها در يك كشور يا در يك شهر غريب بماند. خب، اين دو تا كه كنار هم بگذاريد كه كاروان نمى‏ماند، خود زن هم قدرت ندارد تنها بماند، اين معنايش اين است كه طواف النساء بر زن حرجى است. بالاتر از اين نيست كه بخواهيم صبر كن طواف نساء را بعد از طهارت انجام بده. اين يكون حرجيا عليها. پس قاعده لا حرج اينجا مطرح است. خب، در رابطه با حرج چه حرجى است؟ طواف نساء مباشرى حرجى است. اما طواف نساء استنابهى كه لايكون حرجيا عليها. يعنى الان نايب بگيرد و طواف نساء انجام بدهد. خود استدلال روايت هم ولو اينكه نتيجه ظهور بر سقوط طواف نساء داشت اما استدلال هم منجر به سقوط وجوب طواف نساء نمى‏شود. استدلال منجر به اين مى‏شود كه بالمباشرت لازم نيست طواف نساء را انجام بدهد. اما اگر بخواهد بالاستنابه انجام بدهد هيچ گونه مشقت و حرجى در اين رابطه تحقق پيدا نمى‏كند. مقصود من اين است كه خود دقت در روايت هم و در استدلالى كه امام پيش خودشان در حال نجواى با نفس شريفشان مطرح ميكردند نتيجه اين استدلال هم استنابه در طواف نساء است. در همان حالى كه حاضر است و در همان حالى كه حائض است. منتهى چرا صاحب جواهر اين دو خصوصيت را اضافه مى‏كند؟ يك جهتش را ما ديروز در توضيح كلام شهيد در دروس كه صاحب جواهر توضيح داده بودند ما نقل كرديم. صاحب جواهر اينجورى معتقد هستند كه اگر كسى نايب از كسى شد در يك امر عبادى بايد آن عبادت از منوب عنه در همان حال نيابت امكان صحت داشته باشد. لذا مى‏فرمايند نيابت از حائض اصلا درست نيست. براى اينكه حائض فى حالت الحيض لا يمكن... و در نيابت شرط است كه عمل عبادى در همان حال نيابت امكان صحت از منوب عنه را داشته باشد. لذا است كه مى‏فرمايد ما استنابه در طواف نساء را حمل ميكنيم بر صورتى كه اين طهارت براى آن پيدا شده باشد. خب، جواب ايشان اين است كه ما اين حرف را قبول نداريم. چه كسى گفته است كه در نيابت شرط است كه در همان حال نيابت، امكان صحت از منوب عنه داشته باشد؟ چه كسى اين حرف را زده است؟ آنى كه در نيابت شرط است، اين است كه نايب به عنوان انه نايبٌ امكان داشته باشد كه عبادت صحيح از او تحقق پيدا بكند. اما منوب عنه هم فى حالت النياب امكان صحت داشته باشد اين لا يشترت فى صحة النياب. دليلش يكى از اين اعزارى كه خود صاحب جواهر قائل است، مغمى عليه است. نيابة مغمى عليه مااز صاحب جواهر مى‏پرسيم كه صحيح عن باطل؟ مگر جز آن اعزار چهارگانه مريض مغلوب مبطون، كسير، مغمى عليه، آيا مغمى غليه فى حالت الاغماء اگر يك عبادتى از خودش فرضا تحقق پيدا بكند، اين امكان صحت دارد؟ مثل آدم خواب مى‏ماند. آدم خواب اگر بلند شد واقعا در حال خواب همان نماز صبحش را انجام داد. واقعا خواب است. ديديد بعضى از رانندگان‏
    جدا در حالى كه خواب هستند رانندگى مى‏كنند روى همان ملكه رانندگى كه در آنها پيدا شده است و گاهى از اوقات ديده شده است كه افرادى در تابستان باى پشت بام خواب بودند در همان حالت خواب از رختخواب بيرون آمدند، از پله‏ها پيين آمدند توى حياط يك گردشى كرده است، برگشته است رفته بالاى پشت بام باز ادامه داده است و واقعا هم خواب بوده است. حالا اگر يك عبادتى هم نايب به هذه الكيفيه واقع بشود. بلند شد روى ارتكاضى كه هميشه، مثلا ساعت پنج نماز صبح مى‏خواند امروز در حال خواب نماز صبحش را خواند. شما حكم مى‏كنيد به صحت هذه الصلاة؟ مغمى عليه بدتر. پس به صاحب جواهر عرض ميكنيم كه شما در مسئله نيابت از مغمى عليه چه جور نيابت را تسريح كرده‏ايد، در حالى كه عمل عبادى از مغمى عليه ولو اينكه با تمام خصوصيات و شرايط واقع بشود، لكن يمكن صحيحا. شما در مغمى عليه اشكال نداريد، اما به حائض كه مى‏رسيد، ميگوييد نيابت از حائض درست نيست. لانّه لا يمكن عن طبع العباد من الحائض صحيحة. لذا خودتان در مغمى عليه اين فرمايش را مى‏گوييد، روايات هم ميگويد. اينها دليل بر اين است كه در نيابت چنين مسئله‏اى شرطيت ندارد. آنى كه در نيابت شرطيت دارد اين است كه نايب واجب شرايط باشد. نايب امكان تحقق عبادت از او صحيحا باشد. و بالاتر از اين در مسئله اصل نيابت حج از ميت. يك آدم مستطيع بيست ساله مرد، حج انجام نداد. خب شما مى‏گوييد نايب بايد برود براى او حج انجام بدهد. خب، منوب عنه بما انه ميت كه لا يمكن كه عبادت ازاو صحيحا واقع بشود. پس چطور نيابت از او مى‏كنيد؟ و اگر فرض حياتش را بكنيد اين فى فرض الحيات جايز نبود نيابت بكند. براى اينكه آدم بيست ساله مستطيع حق ندارد نيابت بكند. خودش بايد برود حجش را انجام بدهد. نيابت على فرض الموت است و مقيدا بالموت است. خب با تقييد به موت شما چطور نيابت را تصريح ميكنيد؟ ميت كيف يكمن ان يقع منه العبادت الصحيح؟ وقتى لا يمكن و كيف... عنه. آيا نيابت از حائض از نيابت از ميت پست‏تر است؟ نيابت از ميت قبيح است؟ اما نيابت از حائض باطل است. لذا اين حرف از عجايب مطالبى است كه صاحب جواهر فرموده است كه ما بياييم روى نيابت از حائض اشكال بكنيم براى اينكه از حائض كه منوب عنه است، فى حالت النياب نمى‏شود عبادت صحيحه واقع بشود. نشود، خودش كه نمى‏خواهد انجام بدهد. نايب ميخواهد انجام بدهد، نايب هم يا مرد است يا اگر زن است زنى است كه گرفتار حيض نيست، بلكه طهارت از حيض براى او تحقق دارد. لذا اين قيدش كه خيلى به نظر من حتى دور از شأن ايشان است كه ايشان يك چنين مسئله‏اى را در نيابت بفرمايند.
    سؤال؟ مگر بحث در غير عبادت بود؟
    عرض مى‏شود اشكال دومى كه به صاحب جواهر وارد است، ايشان مى‏فرمايد كه بايد اين زن حائض از مكه خارج بشود. غايب بشود آن وقت نايبش بتواند در طواف نساء نيابت كند. مى‏گوييم اين غيبت درست است. غيبت صحيح است. لكن غيبت را در طواف مستحبى مطرح كرده‏اند. اما در طواف واجب اگر آن منوب عنه عذر دارد، مثل همان عرض مى‏شود مغمى عليه و مريض مغلوب، يعنى در حقيقت از صاحب جواهر مى‏پرسيم كه شما در مريض مغلوب هم، همين فرمايش را مى‏فرماييد؟ خب مريض مغلوب اول از مكه بيرون ببرند. غيبت پيدا بكند بعد نايب نيابت از بكند. مى‏شود كسى يك چنين حرفى بزند؟ يا اينكه مى‏گوييد مريض مغلوب چون عذر دارد با اينكه حاضر در مكه هم هست، باز هم نيابت از او تحقق پيدا مى‏كند. خب ما در باب حائض هم همين را مى‏گوييم. منتهى يك دليل لازم داريم كه ثابت بكنيم كه حيض هم مثل مريض مغلوب است. اگر اين عذر بودن حيض را ما ثابت كرديم، ديگر چه ضرورتى دارد كه اين زن حائض غايب از مكه بشود. آن وقت نايبش طواف نساء را انجام بدهد. لذا خلاصه اشكال در رابطه با طواف نساء نسبت به صاحب جواهر اين است كه اين اگر اين روايت صحيحه ديروز را ما خواستيم توجيحش بكنيم، به طورى كه معرضٌ عنه مشهور نباشد، توضيحش استنابه است. اما استنابه‏اش ديگر قيد و شرط ندارد. لا يلزم يكون المنوب عنه غايبا. لا يلزمى كه منوب عنه طهارت از حيض پيدا بكند. در همان لحظه اول حيض، وقتى مى‏بيند حيضش هفت روز طول مى‏كشد قافله‏
    هم فردا ميخواهد حركت كند. حيض هفت روز است، حركت قافله فردا. امروز اين حائض شده است. همين امروز نايب مى‏گيرد و او طواف نساء انجام مى‏دهد. توجيح روايت به اين كيفيت بايد تحقق پيدا بكند، همانطورى كه عرض كرديم استدلال خود امام عليه السلام در نجواى با نفسشان هم تأييد اين معنا را مى‏كند. حالا بدتر از اين، آن فرمايشى است كه صاحب جواهر در آن طواف حج دارد. در طواف نساء به عنوان اينكه طواف نساء آخرين عمل حج تمتع است، يا اخرين عمل عمره مفرده است و عمره مفرده بعد از حج قران و افراد است به عبارت روشن‏تر طواف نساء آخرين عمل يك كسى است كه در مكه مناسك و اعمال را انجام ميدهد حالا فرض كرديم فرمايش صاحب جواهر را قبول كرديم. خيلى خب، فرضا قبول كرديم، اما در طواف حج چطور؟ شما كه مى‏فرماييد عين اين مطلب در طواف حج هم جريان دارد. خب زن كارهاى مشعر و منا را انجام داد، وارد مكه شد براى طواف حج. صارت‏ها اذا. قافله هم صبر نمى‏كند كه اين طاهر بشود و اعمالش را انجام بدهد. خب، شما، صاحب جواهر مى‏فرماييد چه كند اين زن؟ مى‏فرماييد نايب بگيرد، كه بعد از هشت روز ديگر برايش هم طواف حج را انجام بدهد هم طواف نساء را انجام بدهد. خب، سعى بين طواف اين چه مى‏شود؟در مسئله سعى اين زن چه كند؟ از صاحب جواهر اين سؤال شده است و سؤال خوبى هم هست.
    اين سعى بين طوافين را چه كند؟ سعى كه طهارت نمى‏خواهد. الان حائض شده است، هشت روز ديگر هم طهارت، چهار روز ديگر هم قافله حركت مى‏كند. در رابطه با سعى چه كند اين زن؟ سعى را انجام بدهد يا ندهد؟ اگر مى‏گوييد انجام بدهد، يعنى قبل از طواف حج سعى را انجام بدهد، چون طواف حج را بعد از غيبت و طهارتش بايد انجام بدهند. يعنى ده روز ديگر بايد طواف حج انجام بگيرد. الان سعى را انجام بدهد، هنوز طواف حج را انجام نداده؟ معنا ندارد. بگوييد سعى را انجام ندهد و رها كند، و ول كند سعى را، آن هم معنا ندارد. بگوييد نايب بگيرد در سعى، سعى كه طهارت نمى‏خواهد كه نياز به نايب داشته باشد. پس در اينجا شما چه جور مسئله را تصوير ميكنيد؟ اين ديگر يك مشكل خيلى بالاتر از طواف النساء است. حالا طواف النساء آخرين عمل بود. فرض كنيم فرمايش شما هم درست. اما در طواف حج كه بين او و بين طواف نساء سعى واسطه مى‏شود و وسط قرار ميگرد شما در رابطه با اين سعى چه نظرى مى‏توانيد داشته باشيد؟ نه استنابه‏اش درست است لانّه لا يحتاج الطهاره. نه تركش معنا دارد نه تقديمش بر طواف حج به صورت عمد معنا دارد. پس راه چاره عبارت از اين است كه ما بياييم بگوييم در استنابه اين دو خصوصيت كه شما مى‏گوييد اعتبار ندارد. مسئله غيبت و طهارت هيچ نقشى در استنابه ندارد. زن الان كه از منا وارد مكه شد، اذا صارت حائضا و مى‏بيند كه بليطش روز پانزدهم ذى حجه است، تغيير بليط هم امكان ندارد، همين لحظه نايب مى‏گيرد. نايب مى‏گيرد برايش طواف حج را انجام ميدهد، نماز طواف را هم نايب مى‏خواند، بعد خود زن مى‏رود بالمباشره سعى را انجام مى‏دهد، بعد از آنى كه سعى را انجام داد يك نايبى هم براى طواف نساء مى‏گيرد. براى طوافين نايب مى‏گيرد، و براى سعى واقع بين طوافين چون نيازى به طهارت ندارد، خودش بالمباشره انجام مى‏دهد. فالنتيجه اين روايتى كه در باب طواف النساء وارد شده است اگر معرض عنه مشهور شد و هست يا ما بايد اين روايت را رها كنيم و مسئله را كانّه بلا روايت بدانيم در نتيجه از راههاى ديگر حكم اين فرض را استفاده كنيم و يا اگر خواستيم در روايت يك توجيحى مرتكب بشويم كه منابت با استدلال خود امام هم دارد، مسئله استنابه است. نتيجه اين مى‏شود كه در فرض سوم روى اين فرض نيابت در طواف نساء براى حائض يك امر صحيحى بود و در فرض اول اگر نظرتان باشد گفتيم نيابت نيست، بلكه مسئله تبدل حج تمتع الى حج الافراد است.
    باقى ماند فرض وسط. فرض وسط همانى است كه زن از منا وارد مكه مى‏شود، مى‏خواهد طواف حج را انجام بدهد كثير حائضا و وقت هم مذيّق است. اينطور نيست كه بتواند بماند تا طهارت برايش پيدا بشود و خودش طوافش را انجام بده. از نظر وقت طواف خود وقت وسعت دارد. اما در رابطه با شرايط زن وقت ذيق است و وسعت ندارد. خب اينجا
    همانطورى كه عرض كرديم اينجا روايت ما نداريم. براى خاطر اينكه آن رواياتى كه خوانديم درباره چهار عنوان بود. مريض مغلوب و مغمى عليه و مفطون و كسير. آيا از آن روايات ما نمى‏توانيم القاء خصوصيت بكنيم؟ بگوييم اين روايت وقتى كه مى‏گويند المريض المغلوب يطاف عنه، اين مرض خصوصيت دارد. اين اغما خصوصيت دارد. اين مفعول بودن و كسير بودن خصوصيت دارد. اگر يك دانه عنوان در روايات ذكر شده بود انسان احتمال خصوصيت مى‏داد. اما وقتى كه چهار تا عنوان در روايت ذكر شده است و انسان مى‏بيند كه اين چهار تا عنوان قدر جامعشان و قدر مشتركشان عنوان معذوريت است. آيا بين مريض و بين مغمى عليه و بين مفطون و كسير چه قدر جامع وقدر مشتركى از نظر عرف وجود دارد؟ عرف ميگويد خب اينها همه عذر است. اينها نمى‏توانند طواف انجام بدهند. مغمى عليه چه جور برود طواف انجام بدهد؟ آدمى كه دست و پايش شكسته است و در بيمارستان چه جور برود طواف را انجام بدهد؟ عرف از اين عناوين مخصوصا به لحاظ تعدد اين عناوين القاء خصوصيت مى‏كند. مى‏گويد ملاك معذور بودن است. حالا معذوريت، معذوريت شرعى باشد يا معذورت، معذوريت تكوينى باشد؟ عرف اين معنا را از اين عناوين چهار گانه استفاده مى‏كند. لذا در خصوص حيض در اين فرض كه در حقيقت فرض دوم از فرض ثلاثه‏اى است كه ما ديروز گفتيم در خصوص حيض ما روايت نداريم. ما نصى به عنوان حيض در اين فرض نداريم. لكن از آن عناوين چهارگانه عرف القاء خصوصيت ميكند و در نتيجه استفاده ميكند كه همانطورى كه المريض المغلوب يطاف عنه الحائض هم يطاف عنها. براى اينكه چه فرق ميكند در معذوريت بين مريض مغلوب و بين حائض؟ و اينجا يك نكته زايدى هم هست و آن اين است كه ما اگر روايتى را كه در طواف نساء وارد شده بود اگر آن روايت را ما كنار گذاشتيم باز آنجا را هم به القاء خصوصيت از همين روايات استفاده ميكنيم. و چه بسا آنجا را به اطلاق هم مى‏توانيد تمسك بكنيد. اما اگر آمديم روايت را حمل بر استابه كردم. خب، در مورد حائض، در طواف نساء اگر امام بفرمايد استابه كند، دليلش هم اين باشد كه لا يقيم عليها جمالها و لا تسطيع ان تتخلف هى عن اصابها، خب اين معنا به عينه در طواف حج هم جارى است. چه فرق مى‏كند بين طواف حج و طواف نساء؟ آيا اگر در طواف حج زن حائض شد اين گرفتارى برايش نيست، لا يقيم عليها جمالها و لا تسطيع هى ان تتخلف نيست؟ يا اين عينا در همانجا هم جريان دارد؟ نتيجه اين مى‏شود يعنى ما حصل حرف در فرض دوم اين مى‏شود كه ما اگر روايت وارد در طواف نساء كه مربوط به حائض است، اگر حمل بر استنابه كرديم، خيلى نزديك است كه آن روايت در طواف حج هم پياده مى‏شود. همان دليل عينا در طواف حج هم جريان دارد. اما اگر آن روايت گفتيم قابل توجيح نيست. معمول به هم نيست. معرض عنه است و آن روايت را كنار گذاشتيم بياييم سراغ المريض و المغلوب يطاف عنهما مى‏گوييم عرف از اين عناوين القاء خصوصيت مى‏كند و استفاده مى‏كند، همانطورى كه اين عناوين اربعه مصحح نيابت و مجوز استنابه است، همين طور حيض هم مصحح استنابه و مجوز نيابت است.
    نتيجه اين مى‏شود كه از اين فروض ثلاثه تنها در فرض اول مسئله نيابت نيست و عدول به حج افراد است. اما در فرض دوم و سوم مسئله استنابه بدون اينكه غيبت شرطش باشد و بدون اينكه طهارت از حيض شرطيت داشته باشد استنابه به صورت مطلق هيچ مانعى ندارد. اين در رابطه با طواف حالا يك بحثى در رابطه با سعى جريان دارد.