دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 212
متن
بسم الله الرحمان الرحيم.
نام درس: خارج فقه بحث حج.
نام استاد: فاضل لنكرانى.
تاريخ: 1370 ه.ش
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم كه در مسئله شش كه سه فرع را عنوان فرمودند، هر كدام از اين سه فرع داراى سه صورت است. يك صورت اين كه ما علم به تعدد مطلوب داريم. و يك صورت علم به وحدت مطلوب داريم، و صورت سوم شك در وحدت و تعدد است. در آن دو صورت علم مسئله روشن است و نيازى به روايت هم وجود ندارد. اگر ما علم به تعدد مطلوب داشته باشيم اين موصى كه مثلا وصيت مىكند 250 هزار تومان از مال او صرف پنج سال حج بشود. اگر علم به تعدد مطلوب داشته باشيم، هيچ مانعى ندارد كه اگر اين مقدار كافى براى پنج حج نبود، در چهار حج صرف بكنيم. در سه حج صرف بكنيم،حتى در يك حج اگر صرف بكنيم، روى مسئله تعدد مطلوب هيچ مانعى ندارد. و عرض كردم نياز به روايت هم در صورت علم ما نداريم اصلا. كما اينكه اگر ما علم به وحدت مطلوب داشته باشيم. يعنى اين دو مطلوبها مرتبط با هم باشد و تقيّد مطرح باشد. اين ميخواهد 250 هزار تومان صرف پنج حج بشود به طورى كه اگر كمتر از پنج حج شد اصلا وصيتى وجود ندارد و بر وصى لازم نيست كه حجى انجام بدهد. اينجا روى قاعده گفتيم كه وصيت در اين فروع ثلاثه باطل است و علت بطلانش هم عدم امكان عمل به وصيت است. چون وصيت به نحود تقيّد مطرح است و به نحو وحدت مطلوب مطرح است و با اين خصوصيت امكان تحقق در خارج را ندارد لذا بايد حكم بكنيم به بطلان وصيت. مگر آنجايى كه احتمال بدهيم در آينده امكان داشته باشد عمل به وصيت آنجا به انتظار آينده بايد بنشينيم. اين مورد هم كه صورت علم به وحدت مطلوب است، اين بلا اشكال آن دو روايت اين مورد را شامل نمىشود و از اين دو مورد انصراف دارد. پيدا است كه ابراهيم ابن مهزيار نمىخواهد اينجور سؤال بكند يا يك فرض از مورد سؤالش اين باشد كه ما مىدانيم وحدت مطلوب را و اين كه عمل به وصيت امكان ندارد آن وقت امام هم در جواب بفرمايد يك چيز ديگرى كه هيچ ربطى به وصيت ندارد، شما او را عمل كنيد. او را به جاى وصيت انجام بدهيد. بلا اشكال آن دو روايت از اين صورت علم به وحدت مطلوب انصراف دارد و شامل اين مورد نيست اصلا.
و اما صورت سوم كه عمده در مسئله همين صورت سوم است. آن صورت شك در وحدت و تعدد است. گفته است 250 هزار تومان صرف پنج حج بشود. ما نمىدانيم كه به نحو وحدت مطلوب اراده شده است تا در نتيجه امكان نداشته باشد عمل به وصيت يا به نحود تعدد مطلوب اراده شده است تا در نتيجه امكان داشته باشد عمل به وصيت. اين جا بلا اشكال آن دو روايتى كه خوانديم موردش و يا قدر متيقن از موردش همين صورت شك در وحدت و تعدد است. لاكن يك بحثى هم قبل از روايت مىكنيم تا بعد ببينيم روايت چه مىخواهد حكم بكند؟ آيا اگر ما روايتى در اين باب نمىداشتيم، اين دو روايت ابراهيم ابن مهزيار اگر نبود يا ما در حجيتيش مناقشه مىكرديم كما اينكه بعضى از بزرگان مثل صاحب مدارك و ديگران اين دو تا روايت را تضعيف كردهاند و ابراهيم ابن مهزيار را گفتهاند كه ثابت نشده است كه انه ثقة. حالا با قطع نظر از اين دو روايت اگر ما بوديم و قاعده، آيا قاعده در صورت شك در وحدت و تعدد چه اقتضايى داشت؟ چكار بايد بكند وصى در اينجايى كه شك در وحدت و تعدد دارد؟ روى قاعده حكمش چيست؟ از عبارت مرحوم آقاى حكيم در مستمسك استفاده مىشود كه اصالت عدم الوصيه حكم مىكرد به اينكه لازم نيست عمل به وصيت بشود. براى اينكه ما نميدانيم كه اينجا آيا وصيت امكان عمل دارد و صحيح است؟ يا امكان عمل ندارد و صحيح
نيست؟ و به عبارت ديگر، الان كه 250 هزار تومان به پنج حج نمىرسد، ما شك داريم كه وصيتى تحقق دارد يا تحقق ندارد؟ لذا اصالت عدم الوصيه اقتضى مىكند كه وصيتى تحقق ندارد و لذا بر وصى روى قاعده لازم نيست كه كارى انجام بدهد. وقتى ديد كه 250 هزار تومان وافى به پنج حج نيست، لا يلزم على الوصيه شىء لاصالت عدم الوصيه. پس در حقيقت روى بيان ايشان صورت شك در وحدت و تعدد از نظر حكم ملحق به صورت علم به وحدت است. همانطورى كه در صورت علم به وحدت ديگر وصى وظيفهاى ندارد، در صورت شك در وحدت و تعدد هم وصى وظيفهاى ندارد و مستندش هم استسحاب عدم وصيت است. لكن اين حرف به نظر مورد اشكال است. براى اينكه ما كه ترديد نداريم كه هم مسئله 250 هزار تومان مورد وصيت و موصى به است و هم پنج حج مورد وصيت و موصى به است. در اصل اين مسئله كه ما ترديدى نداريم كه بخواهيم يك استسحاب عدمى را جارى بكنيم. ما يقين داريم كه اين مقدار معين موصى به است. اين سنين معينه در حج هم موصى به است. 250 هزار تومان و مصرفش هم پنج حج. اين كه مورد ترديد نيست. آنى كه مورد ترديد است ارتباط اين دو تا موصى به يكديگر است. تقيّد قييد و ارتباط مورد شك است. خب، آيا اگر ارتباط مورد شك باشد، به عنوان اينكه اگرارتباط هم مورد نظر موصى بود در حقيقت يك موصى به سومى ما در كار داريم. يكى 250 هزار تومان، يكى پنج حج، يكى ارتباط اين دو تا با يكديگر. به طورى كه اگر پنج حج نشد، هيچى. ديگر چهار حج هم به درد موصى نمىخورد و خلاف نظر موصى هست. پس در حقيقت شك ما به اين برمىگردد كه آيا يك موصى به سومى به نام تقيد و به نام ارتباط وجود دارد يا ندارد؟ اصل اين است كه سومى متعلق وصيت قرار نگرفته است. ارتباط متعلق وصيت قرار نگرفته است. تقييد به عنوان موصى به سوم متعلق وصيت نيست. اصالة عدم تقييد او عدم الوصية بالتقييد و الارتباط را چه مانعى دارد كه ما جارى بكنيم؟ حالت مثبتييت هم در اين اصل وجود ندارد. براى اينكه ما مىدانيم كه اين 250 هزار تومان متعلق وصيت است. مىدانيم كه پنج حج متعلق وصيت است. يك مطلب سوم به نام ارتباط و تقييد آيا متعلق وصيت هست يا نه؟ ما اصالت عدم تقييد را جارى مىكنيم. خب اگر اصالت عدم تقييد جارى شد و ما به استسحاب تقييد را منتفى كرديم، باقى مىماند موصى به اول و موصى به دوم. خب وقتى تقييد نبود، دو تا موصى به هم وجود داشت، خب اگر نشد 250 هزار تومان صرف در پنج حج بشود ما صرف در چهار حج مىكنيم، صرف در سه حج، تا يك حج هيچ مانعى ندارد. لذا به نظر مىرسد بر خلاف آنچه كه از عبارت مقلق و پيچيده ايشان در اينجا استفاده مىشود كه ايشان مىخواهند بفرمايند با قطع نظر از دو روايت مقتضاى اقتضاى عدم الوصيه اين است كه وصى هيچ ترتيب اثرى به اين وصيت ندهد و عكس العملى در اين رابطه نداشته باشد. نه، قاعده اقتضى مىكند كه همان حكم صورت علم به تعدد مطلوب را در همين صورت شك در وحدت و تعدد ما بار بكنيم. و اما با ملاحظه روايتين ايشان در رابطه با روايتين عرض كردم اصلا عبارت ايشان اينجا خيلى پيچيده و مقلق است. اين معنا را قبول دارند كه روايتين اصلا در مورد همين شك در وحدت و تعدد وارد است و حكم مىكند به اينكه دو حج را در يك حج و سه سال را در دو سال شما صرف بكنيد يا يك سال. اما يك فرمايشى دارند، با توجه به دلالت دو روايت مىفرمايند كه خب، اولا چيزى كه موضوع شك شد لابد به عنوان يك حكم ظاهرى مطرح مىشود. در جميع موارد شما فرق بين حكم واقعى و حكم ظاهرى را به همين معنا ذكر ميكنيد كه در حكم واقعى، واقع آن عنوان و موضوع مطرح است. اما در حكم ظاهرى موضوع و مورد شك است. شك در حليت و حرمت. شك در طهارت و نجاست و هكذا. اينجا نه اينكه مورد سؤال ابراهيم ابن مهزيار صورت شك در وحدت و تعدد بوده است. قاعدة آن حكمى كه امام در رابطه با اين مورد شك بيان مىكنند طبعا يك حكم ظاهرى خواهد بود. مىخواهد بفرمايد اذا شكشت فى الوحدت و التعدد در حقيقت... كان اينطورى مىشود، اذا شككت فى الوحدت و التعدد فبن على التعدد. اين حكم ظاهرى شد. حالا مىفرمايد اين حكم ظاهرى مستندش يك قرائن عامه است. يعنى مىخواهند بفرمايند كه نوعا، چون مثلا مسئله تعدد مطلوب مطرح است به
استناد نوعيت مسئله تعدد مطلوب در مورد شك در وحدت و تعدد حكم كردهاند به اينكه ابن على التعدد. پس لزوم بنا بر تعدد با توجه به يك قرائن عامهاى است كه در اين رابطه وجود دارد. و اگر در يك موردى يك مسئلهاى در مقابل اين قرينه عامه ايستاد و در برابر اين قرينه عامه واقع شد، آن جا ديگر ما مشكل مىدانيم كه شما بتوانيد به اين دو روايت تمسك بكنيد، بلكه نه تنها مشكل مىدانيم، اوضح اين است كه حق ندارد به اين دو روايت تمسك بكنيد. خب، سوال اين است كه حرفها ديگر از كجا آمده است؟ اگر روايت در مورد شك در وحدت و تعدد مىگويد ابن على التعدد به صورت يك حكم ظاهرى است، ديگر اينكه ما بگوييم مستندش يك قرائن عامه است، مگر ما بايد مستند حكم روايت را مشخص بكنيم؟! بعد هم بياييم در مقابل آن مستند در بعضى از موارد يك مقابل و معارضى طرح بكنيم؟ خب، نه اين مثل موارد ديگر است. چطور در نماز مىگويد اذا شككت بين الاثنتين و الثلاث... شما مىنشينيد آنجا براى ابن على اربع يك مستندى درست بكنيد؟ يا اينكه نه، يك حكم ظاهرى كه عبارت از لزوم بناء بر اكثر در كثيرى از موارد شك در عدد ركعات مطرح است. حتى اگر ظن در ركعات هم حجت نبود كه حالا دليلى بعضىها اقامه كردهاند و اكثر اقامه بر حجيت كردهاند، اگر ان معنا نبود ما حتى دايره شكش را هم توسعه مىداديم. مىگفتيم اگر ظن به دو تا هم داشته باشيم باز بايد بناء بر سه را بگذاريد، ظن به سه هم داشته باشيد بايد بنا بر چهار بگذاريد. به عبارت ديگر اگر ما دو روايت ابراهيم ابن مهزيار را پذيرفتيم و موردش را يا قدر متيقن از موردش را صورت شك در وحدت و تعدد قرار داديم، و حكم را به لحاظ اينكه مورد صورت شك است، به عنوان يك حكم ظاهرى تلقى كرديم، ديگر اين حرف چيست كه ما بگوييم، مستند به قرائن عامه است؟ و گاهى هم در مقابل قرائن عامه، بعضى از قرائن خاصه مىايستد و جلوى آن قرائن عامه را مىگيرد. اينها ديگر از كجا درآمده است؟ وقتى ما روايتين را گرفتيم، روايتين مىگويد ابن على التعدد. او مىگويد اذا شككت صلاة و الاربع ابن على الاربع. اين هم مىگويند اذا شككت بالوحدت و التعدد ابعلى التعدد. به عنوان يك حكم ظاهرى در اين جا مطرح است و ما نبايد دنبال مستند و فلسفه اين حكم ظاهرى برويم از و جيب خودمان يك فلسفهاى درست بكنيم بعدهم بگوييم گاهى در مقابل اين فلسفه بعضى از قرائن خاصه مىايستد و اگر ايستاد شما ديگر حق نداريد در ان مورد رجوع به اين دو روايت كنيد، بلكه بايد رجوع به آن قرائن خاصه بكنيد. لذا اين بيان ايشان هم با توجه به روايات به نظر داراى خدشه و مناقشه است. اين مسئله شش تمام.
حالا مسئله هفت كه خيلى حرفى هم ندارد. مسئله هفت لو اوصى وعيّن الاجرت فى مقدار فان كان واجباو لم يزد على اجرت المثل او زاد و كفى ثلثه بزياده. او اجاز الورثه تعيّن و الاّ بطلت و يرجع الى اجرت المثل و ان كان مندوبا فكذالك مع وفاء الثلث به و الاّ فبقدر وفاء اذا كانت تعيين لا على وجه التقيد و ان لم يف به حتى من الميقات و لم يعظن الورثه او كان على وجه التقييد بطلت. چون بحث اولى ما در رابطه با وصيت به حج است اينها مسائلى است كه در همين رابطه عنوان مىكنند. مىفرمايند اگر كسى وصيت به حج كرد. و يك مقدار معينى را به عنوان اجرت براى اجير مشخص كرد، گفت براى من يك حجى انجام بدهيد و پنجاه هزار تومان هم به اجير در اين رابطه بپردازيد. اين جا ابتداء اين تقسيم پيش مىآيد كه اين حجى كه متعلق وصيت است، آيا حج واجب است؟ مثل حجة الاسلام يا اينكه نه اين حج واجبش را انجام داده است و دارد به يك حج مستحبى وصيت مىكند كه در اين جهتش ترديدى نيست كه يا محصول حج واجب است در فرض اول و يا حج مستحبى است در فرض دوم. حالا در آنجايى كه حج، حج واجب باشد. گفته است پنجاه هزار تومان بعد از فوت من بدهيد و براى من حجة الاسلامى كه به گردن من مستقر شده است، انجام بدهند. حالا مىآييم حساب ميكنيم، اگر اين پنجاه هزار تومان، زايد بر اجرت المثل نباشد، اصلا قيمت متعارف و اجرت متعارف حج همين پنجاه هزار تومان است، خب اينجا هيچ مسئلهاى در كار نيست. بايد پنجاه هزار تومان را بدهند و اجير برود حجة الاسلام اين موصى را انجام بدهد. پنجاه هزار تومان زايد بر اجرت المثل است. مثلا اجرت المثل سى هزار تومان است و اين
بيست هزار تومان زايد بر اجرت المثل مشخص كرده است. اينجا اگر اين بيست هزار تومان اضافى و تفاوت به اندازه ثلث اين موصى باشد بيست هزار تومان تفاوت اگر به اندازه ثلث موصى است يا يك مقدار از ثلث موصى است. على اىّ حال ثلث مىتواند اين تفاوت را پر بكند باز اينجا مطلب تمام است. براى اينكه هر كسى نسبت به ثلث خودش حق دارد و آن سى هزار تومانى كه در اجرت المثل است، به لحاظ اينكه حج، حج واجب است، او در رابطه با اصل تركه است. اگر وصيت هم نمىكرد آن سى هزار تومان اجرت المثل مىبايست پرداخت بشود. او از اصل تركه خارج مىشود. لذا او را نبايد به حساب بياوريم. اما اين بيست هزار تومان تفاوت بين اجرت المثل و بين پنجاه هزار تومانى كه وصيت كرده است، اگر بشود از ثلث پر بشود هيچ بحثى ندارد. باز هم بايد ما پنجاه هزار تومان را به اجير بپردازيم برود حجة الاسلام را انجام بدهد. اما اگر فرض كرديم كه ثلثش به اندازه ده هزار تومان است. يك ده هزار تومان ديگر باقى مىماند. اجرت المثل سى هزار تومان. ده هزار تومان هم ثلث، يك ده هزار تومان به اصطلاح كسرى دارد. اگر اين كسرى را ورثه اجازه بدهد، باز مشكلى در كار نيست. براى اينكه زايد بر ثلث اگر متعلق اجازه ورثه قرار بگيرد، وصيت نسبت به آن زايد هم نفوذ به وجوب عمل دارد. پس اگر ورثه اين ده هزار تومان كسرى را اجازه كردند باز مشكلى نيست.
انما الكلام در آنجايى كه اجازه نكنند. سى هزار تومان اجرت المثل است. ده هزار تومان ثلث است، ده هزار تومان هم كمبود دارد ورثه هم به هيچ وجه اجازه نمىكنند. اينجا هم ظاهر عبارت امام بزرگوار و هم ظاهر عبارت مرحوم سيد در عروه اين است كه در اين صورت ما برمىگرديم به همان اجرت المثل. يعنى در حقيقت مىگوييم وصيت باطل است. وجوب الوصيت كالعدم. اگر وصيت كالعدم شد، خب، ما مىبايست چون حج، حج واجب است ما سى هزار تومان از اصل تركه صرف حج واجب بكنيم. ظاهر عبارت اين دو بزرگوار اين است كه اينجايى كه زايد بر سى تومان يك ده تومان ثلث دارد لكن يك ده تومان كسرى دارد و آن كسرى را هم ورثه اجازه نمىدهد ما اين ده تومان ثلث را هم ناديده بگيريم. برگرديم به همان اجرت المثلى كه عبارت از سى هزار تومان است در حالى كه همانطورى كه هم به ذهن مىآمد و هم بعض الاعلام ذكر كردهاند، اينكه چرا ما بگوييم نسبت به آن ده هزار تومان ثلث وصيت باطل است؟ خب چهل هزار تومان بدهند به اجير برود حج را انجام بدهد. حالا كه نمىشود پنجاه هزار تومان را صرف كرد به لحاظ اينكه زايد بر اجرت المثل است، زايد بر ثلث است، ورثه هم اين زياده را اجازه نمىدهند، خب، پنجاه هزار تومان كنار برود اما چهل هزار تومان چرا صرف نشود؟ سى هزار تومان به عنوان اجرت المثل ده هزار تومان هم به عنوان ثلث در حقيقت مقدار ميسور از عمل به وصيت است. لذا ما بخواهيم بگوييم در اين صورت وصيت باطل مىشود، و وجود الوصيه كالعدم و بايد رجوع به همان مقدار سى هزار تومان بشود اين محل اشكال است. اگر اصلا مثلا اين ثلثش چيزى نيست اصلا. ثلث به آن معنا ندارد. ده هزار تومان هم به عنوان ثلث مطرح نيست. اگر يك چنين چيزى باشد يرجع الى اجرت المثل. اما با وجود ده هزار تومان ثلث اضافه بدون اينكه اين ده هزار تومان نيازى به اجازه ورثه داشته باشد ما بخواهيم خط بطلان به طور كلى روى اين وصيت بكشيم اين على القاعده اين حرف جور در نمىآيد. لذا روى قاعده اينجا بايد چهل هزار تومان از پنجاه هزار تومان را ما به اجير بدهيم، ولو اينكه اجرت المثلش عبارت از سى هزار تومان است.
اين در آنجايى كه حج موصى به، حج واجب باشد. اما اگر حج موصى به، حج مستحبى بود، اين حج واجبش را قبلا انجام داده است. يا اصلا مستطيع نبوده است كه حج واجبى به او ارتباط داشته باشد. اين جا هم حكمش همان حكم صورت حج واجب است اما دو تا فرق دارد. حج مستحب فقط دو تا فرق با حج واجب دارد. يك فرقش اين است كه در حج واجب، آن اجرت المثل را ما از اصل تركه خارج مىكرديم و لذا ميگفتيم اگر وصيت به حج هم نكند وظيفه اين است كه سى هزار تومان را بدهند و حجة الاسلام را انجام بدهند. اما اينجا چون حج، حج مستحب است ديگر اينطور نيست كه ما بگوييم اجرت المثل را بايد از اصل خارج كرد. همه حسابها از همين اول شروع مىشود. يعنى مسئله ثلث را در
رابطه با خود سى هزار تومان بايد حساب بكنيم. آنجا ثلث زايد بر سى هزار تومان حساب مىكرديم به اعتبار اينكه سى هزار تومان از اصل تركه خارج مىشد، اما اينجا نه حساب ثلث را بايد در مجموع و از مجموع پياده بكنيم. ببينيم آيا اين وصيت به اين مقدارى كه كرده است با توجه به ثلث آيا ثلث كمتر از اجرت المثل است، ثلث به اندازه اجرت المثل است؟ ثلث زايد بر اجرت المثل است؟ در حقيقت اين مقدارى را كه مشخص كرده است، حتما بايد در رابطه با ثلث حساب بكنيم و ثلث را هم در رابطه با مجموع هزينه حج نه در رابطه با زايد بر اجرت المثل. لذا يك فرق مهم حج مستحب با حج واجب اين است. يك فرق ديگر هم دارد و آن اين است، در حج واجب مسئله تقييد و وحدت مطلوب نمىشود اصلا پياده بشود. اين نمىتواند بگويد كه پنجاه هزار تومان بدهيد براى حجة الاسلام من و اگر نه، نه. چنين حقى را ندارد. تو حج برايت واجب است، حج واجب را ما بايد انجام بدهيم. مىخواهد پنجاه هزار تومان باشد، مىخواهد كمتر باشد. اين كه تو بخواهى مقدار معين را مقيد بكنى و حج را به اين مقدار مقيّد بكنى كه امكان، مكان و الاّ نه اين حرف در حج واجب قابل پياده شدن نيست. اما در حج مستحب قابل پياده شدن است. ممكن است بگويد كه من وصيت كردم كه حج مستحبى پنجاه هزار تومانى انجام بدهيد. شما هم مىآييد حساب مىكنيد مىبينيد پنجاه هزار تومان زايد بر ثلثش است. و از آن طرف هم به نحو تقييد مطرح است، كنار مىگذاريد اين وصيت را. به طور كلى وصيت را كنار مىگذاريد. پس در حج مستحبى مسئله تقييد كه معنايش وحدت مطلوب است و حكمش هم بطلان در صورت عدم امكان است عمل به وصيت است، اين يك چيزى است كه قابل تغيير است اما در حج واجب مسئله تقييد و وحدت مطلوب اين قابل پياده شدن نيست، براى اينكه وظيفه وصى، وظيفه وارث اين است كه حج واجب را از ناحيه اين انجام بدهد حتى اگر وصيت هم نكرده باشد. يجب عليه اين كه اجيرى انتخاب بكند براى انجام حج. پس در حقيقت حج مندوب هم همين حكم حج واجب بر آن جريان دارد منتهى با توجه به اين دو فرع.
يكى اينكه همه هزينه را در حج مستحبى حساب مىكنيم نه زايد بر اجرت المثل را و ديگر اينكه در اينجا تقييد قابل پياده شدن هست، اما در حج واجب تقييد قابل پياده شدن نيست. اين هم مجموعه بحثهاى اين مسئله است و مطلب اضافى ديگر در اين مسئله وجود ندارد. تا مسئله بعد انشاء الله.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...