دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 205
متن
بسم الله الرحمان الرحيم.
نام درس: خارج فقه بحث حج.
نام استاد: فاضل لنكرانى.
تاريخ: 1370 ه.ش
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.بسم الله الرحمن الرحيم.
در دنبال مسئله پنج مىفرمايند، ولو اوصى باثلث و لم يعيّن الاّ الحج لا يعبد لزوم صرفه فيه الحج و لو اوصى بتكرار الحرجة كفى مراتان الاّ ان تقوم قرينة على الازيد ولو اوصى فى الحج الواجب و عيّن اجيرا محينا تعين ان كان يقبلا الاّ بازيد باجرت المثل خرجة الزيادة من الثلث ان امكن و الاّ بطلة الوصيه و استوجر غيره باجرت المثل الاّ ان يعظن الورثه و كذا فى نظاير المسئله ولو اوصى فى المستحب، خرج من الثلث و ان لم يقبل الاّ بزيادة من، بطلة و حين اذا ان كانت وصيته بنحو تعدد المطلوب يستأجر غيره منه و الاّ بطلت.
در اين مسئله پنج فروعى باقى مانده است. اين فرعى كه قبلا بحث شد و رواياتى در آن وارد شده بود و مسائلى در رابطه با آن روايات بود موردش عبارت از اين بود، كه اگر كسى وصيت به حج بكند، به همين مقدار و مره و تكرار را اصلا متعرض نشود، متعرض مرّه و تكرار به هيچ وجه نشود. اينجا مشهور بين متأخرين اين بود كه يك حج واحد كفايت مىكند لكن شيخ و جماعتى بلكه مشهور بين متقدمين به استناد روايات اين بود كه نه، هر مقدارى كه ثلث ظرفيت دارد، بايد صرف در حج بشود. دو مرتبه، سه مرتبه، هر مقدارى كه ظرفيت پيدا كرد.
اما فرع بحث امروز عبارت از اين فرع است كه موصى از طرفى وصيت فى الثلث كرده است. عنوان ثلث را در وصيتش مطرح كرده است و از طرفى هم ذكر حج را به ميان آورده است. اما نگفته است كه مجموع ثلث را صرف در حج بكنيد. اما هم مسئله ثلث را مطرح كرده است و هم مسئله حج را. در حج هم عنوان مرّه و تكرار مطرح نشده است كه در حقيقت دو جهت مورد تسريح واقع شده است، يكى مسئله ثلث، و يكى مسئله حج. دو جهت مورد تعرّض واقع نشده است، يكى اينكه حج را يك بار انجام بدهيد، يا چند بار انجام بدهيد و ديگر اينكه آيا همه ثلث را صرف در حج بكنيد يا نه؟ اين هم مورد تعرّض واقع نشده است. اينجا چه بايد گفت؟ امام بزرگوار طبعا لمرحوم سيد در كتاب عروه، اين دو بزرگوار مىفرمايند كه در اين فرض بعيد نيست كه ما بگوييم همه ثلث بايد صرف در حج بشود. اگر ثلث ظرفيت سه تا حج دارد، سه تا حج واقع بشود، ظرفيت بيشتر دارد، بيشتر واقع بشود. براى اينكه خودش مسئله ثلث را مطرح كرده است. و چون مسئله ثلث مطرح شده است، اينجا بعيد نيست كه بگوييم لازم است، تمامى ثلث بايد صرف در حج بشود ولو مكررا. اين فرمايش اين دو بزرگوار.
در مقابل اين فرمايش دو تا حرف است در دو طرف متقابل. يك حرف فرمايش صاحب جواهر عليه الرحمه است. صاحب جواهر مىفرمايد كه اگر كسى وصيت به حج بكند ولو اينكه ذكرى از كلمه ثلث هم به ميان نياورد ظاهر اين است كه همه ثلث بايد صرف در حج بشود، ولو مكررا با اينكه مورد وصيت حج است و هيچ اشارهاى به مسئله ثلث نشده است، اما لازم نيست كه مسئله ثلث مورد ذكر و تعرض واقع بشود. اين ظاهرش اين است كه ميخواهد بگويد ثلث من را صرف حج بكنيم. پس معنايش اين است كه هر مقدارى كه ثلث ظرفيت دارد صرف در حج بشود، ولو اينكه موصى اشارهاى به كلمه ثلث و ذكرى از كلمه ثلث به ميان نياورده است. صاحب جواهر اين طرف بيان اين دو بزرگوار قرار گرفته است. و اما آن طرف بعض الاعلام مىفرمايند كه حتى اگر كلمه ثلث هم مورد تعرّض واقع شده است، و كلمه حج هم ذكرش به ميان آمده است، ما مطلقا نمىتوانيم بگوييم همه ثلث بايد صرف در حج بشود. نه، ما بايد ببينيم ظاهر كلام
موصى چيست؟ و نمىشود يك حكم كلى كرد، ممكن است ظاهر كلامش به اختلاف موارد فرق بكند. اگر ظاهر كلامش اين است كه همه ثلث صرف در حج بشود، خب، حج را انجام مىدهند. ما بقى من ثلثه شىء. هر مقدراى كه ثلث ظرفيت داشته باشد، ثلث را صرف در حج مىكنند. اما اگر يك چنين ظهورى براى كلام موصى در كار نباشد، خب، درست است كه از يك طرف وصيت به ثلث كرده است و از يك طرف مسئله حج را مطرح كرده است اما اين دليل نمىشود كه همه ثلث بايد صرف در حج بشود. نه، يك حجى انجام مىدهند بقيه ثلث را هم صرف در وجوه خير و چيزهايى كه نفعش عائد به ميت و موصى خواهد شد. از كارهاى خير صرف در آنها ميكنند. پس مجرد اينكه از يك طرف عنوان ثلث مطرح شده است و از طرف ديگر ذكرى از حج به ميان آمده است، اين به تنهايى اقتضى نمىكند كه همه ثلث صرف در حج بشود. نه، ممكن است مقصود اين باشد كه ثلث يك قسمت صرف در حج بشود، بقيهاش را هم ورثه نخورند بلكه صرف در شئون و امور خيرى كه نفعش عائد به ميت است صرف آن بشود. پس ملاحظه فرموديد كه كلام صاحب جواهر درست نقطه مقابل اين كلام بعض الاعلام است. صاحب جواهر مىفرمايد كه حتى اگر ذكرى از ثلث هم به ميان نيايد، فقط مسئله حج مورد وصيت واقع بشود، ظاهر اين است كه مقصود موصى اين است كه، همه ثلث صرف در حج بشود. با اينكه اصلا كلمه ثلث و عبارت ثلث در وصيت مطرح نيست، اما در عين حال ظاهر اين است و صاحب جواهر اضافه مىكند، مىفرمايد كه من معتقد هستم كه آن فتوايى كه شيخ طوسى در آن مسئله گذشته ما از آنها نقل كرديم، بعيد نيست كه مورد فتواى شيخ طوسى اين مسئله باشد كه پايه ثلث نه به حسب عبارت، بلكه به حسب ظهور اراده موصى ظاهر اين است كه موصى اراده از تعلق گرفته است به اينكه ثلثش صرف در حج بشود. مىفرمايد بعيد نيست كه شيخ در يك چنين موردى اين فرمايش را فرموده باشد. پس اين كلام صاحب جواهر تقريبا 180 درجه اين طرف فرمايش امام و مرحوم سيد است و كلام بعض الاعلام درست نقطه مقابل كلام مرحوم صاحب جواهر است. كه حتى اگر تسريح به ثلث هم بكند ما به طور كلى نمىتوانيم بگوييم ثلث صرف در حج بشود مگر اينكه كلامش و عبارتش ظهور در اين معنا داشته باشد كه همه ثلث صرف در باب حج و در مورد حج بشود.
حالا كلام صاحب جواهر، انصافا خيلى كلام بعيد است و بعيدتر اينكه مورد فتواى شيخ طوسى را عبارت از اين مسئله قرار داده است واستدلال مىكند به اينكه بعيد است كه شيخ طوسى در مسئله گذشته بخواهد يك چنين فتوايى بدهد. خب، اين حرف اخيرشان كه خيلى حرف بعيدى است. براى اين كه اگر شيخ طوسى على القاعده مىخواست يك فتوا بدهد، شما ممكن بود بگوييد بعيد است شيخ طوسى با آن مقام و با آن عظمت يك چنين فتوايى بر خلاف قاعده بدهد. اما اگر شيخ طوسى خودش به مقتضاى قاعده اعتراف مىكند، اما ميگويد روايات ما را مجبور كرده است كه يك چنين فتوايى بر خلاف قاعده بدهيم باز هم مىتواند انسان استبعاد كند، اين فتوا را از شيخ طوسى؟ نه انسان مىتواند همانطورى كه ما عرض كرديم در دلالت روايات يا در سند روايات مناقشه بكند. اما اگر روايات سندا و دلالتا تمام بود، خوب همه مجبور بودند كه بر طبق روايات فتوا بدهند. ولو اينكه حكم مخالف با قاعده باشد. پس اين كه انسان استبعاد بكند از شيخ طوسى چنين فتوايى را، اين در جايى اين استبعاد موقعيت دارد كه بخواهد كسى على القاعده چنين فتوايى را بدهد. اما به استناد روايات اگر كسى سند و دلالت روايات پيش او تمام شد ديگر معنا ندارد ما بياييم استبعاد بكنيم، بگوييم بعد از شيخ طوسى يك چنين فتوايى را بدهد. و اما اصل كلام صاحب جواهر، كه كسى كه وصيت به حج مىكند و هيچ اشارهاى به مسئله ثلث ندارد، ظاهر اين است كه مىخواهد بگويد مجموع ثلث من را صرف در حج بكنيد. خب، اين ظهور از كجا آمده است؟ او كه كلمه ثلث را مطرح نكرده است و همين طور كارهاى ديگر. اگر كسى گفت كه مثلا بعد از من يك بيمارستانى بسازيد. حالا تقييد به وحدت نه، بيمارستان ساخته بشود. حالا آمديم ثلثش را حساب كرديم ديديم سه تا بيمارستان مىشود با اين ثلث ساخت. اما خودش نگفته است كه همه ثلث را صرف در ساختن بيمارستان بكنيد.
فقط گفته است بيمارستان ساخته بشود. اشارهاى هم به كلمه ثلث نكرده است. آيا اين ظهور در اين معنا دارد كه اين ناظر به تمام ثلث است؟ و مىخواهد بگويد همه ثلث بايد صرف در بيمارستان بشود، ولو پنج تا بيمارستان ساخته بشود. يا اينكه چنين ظهورى براى كلام موصى در كار نيست و انسان از صرف وصيت به حج وصيت به ساختن بيمارستان اين معنا را استفاده نمىكند كه بايد همه ثلث صرف در حج بشود، ولو مكررا. همه ثلث صرف در ساختن بيمارستان بشود ولو متعددا. يك چنين ظهورى را ما به ما اننا عرفٌ ما از تعبير موصى و از كلام موصى استفاده نمىكنيم. لذا فرمايش صاحب جواهر هم اصلش و آن حملى كه كلام شيخ را حمل بر او كرده است هيچ كدام از اين دو تا به نظر صحيح نمىآيد.
اما كلام بعض الاعلام كه ايشان فرمودند كه در حقيقت بايد در مسئله ما تفسيل قائل بشويم. ببينيم اين كه از يك طرف ثلث را تعرض مىكند، و از طرف ديگر حج را تعرض مىكند، آيا ظاهر كلامش اين است كه همه ثلث صرف در حج بشود ولو مكررا. اگر ظاهرش بود، ما قبول مىكنيم. اما ممكن است كه ظهور نداشته باشد. با اينكه هر دو طرف مسئله را تعرض كرده است، ولى يمكن كه در يك موردى يك چنين ظهورى در كار نباشد و ما در اينجا مىآييم مىگوييم يك حج انجام بگيرد و بقيه ثلث هم در كارهاى خير ديگر براى ميت صرف بشود. اين حرف هم به نظر مورد مناقشه است. براى اينكه درست است كه اين نگفته است، همه ثلث را صرف در حج كنيد، اما آيا بين اين دو تا ارتباط هست يا نه؟ سؤال، از يك طرف وصيت به مجموع ثلث شده است، از يك طرف هم ذكرى از حج به ميان آمده است. آيا بين اين دو تا ارتباط است يا نه؟ اگر بخواهيم بگوييم بين اينها ارتباط نيست، انصافا خلاف ظاهر است. كسى كه مىگويد كه، مثل همين تعبيرات فارسى ايها الورثه همه ثلثم بايد در رابطه با من خرج بشود، بعد هم حج را مطرح مىكند. هيچ اشارهاى به كارهاى خير و كارهاى ديگر نمىكند. آيا اين مطلقا ظهور در اين ندارد كه بايد همه ثلث صرف در حج بشود، يا اينكه بگوييم نه، موارد مختلف است. بعضى جاها ظهور دارد، آنجايى كه ظهور داشته باشد ما صرف ميكنيم، اما آنجايى كه ظهور ندارد، از يك طرف وصيت به حج كرده است، يك حج، از يك طرف وصيت به مجموع ثلث كرده است، بقيهاش را صرف در وجوه برّ و صرف در كارهاى خير براى ميّت مىكنيم. اين انصافا خلاف ظاهر است. خلاف ظاهر هميشگى است. مگر اينكه دليل بر آن قائم بشود والاّ بين اين دو تا وصيت عرف ارتباط مىبيند. از يك طرف مىگويد مجموع ثلث براى خودم. از طرفى هم مىگويد حج انجام بدهيد. آيااين معنايش اين است كه يك حج و بقيهاش صرف در كارهاى ديگر؟ خب، اگر مرادش اين بود، كان ينبقى كه اشارهاى به غير حج هم داشته باشد. يك وقت مىگويد در ضمن كارها حج هم انجام بدهيد، آن جاى بحث نيست. اما فرض اين است كه تنها اشاره به حج شده است و به هيچ كار خير ديگر اشاره نشده است. اينجا به نظر مىرسد كه مطلقا بين اين دو تا وصيت كه قطعا ارتباط تحقق دارد، ارتباطش به حسب ظاهر عرفى فى جميع الموارد، همين فرمايشى است كه امام بزرگوار و مرحوم سيد قدس سرهما فرمودهاند كه اگر روى ثلث انگشت گذاشت و روى حج انگشت گذاشت، ظاهر اين است كه آن مجموع بايد صرف در حج بشود. حالا اگر يك حج، پنج حج، سه حج، ديگر فرقى نمىكند؛ تمام ثلث بايد صرف در حج بشود. به حسب ظاهر فتواى اين دو بزرگوار با فهم عرفى ما مناسبتتر و نزديكتر است. اما آن دو فرمايش كه يكى در آن طرف واقع شده بود، و يكى هم در نقطه مقابل، حالا به نظر ما ناتمام مىرسد. اين يك فرع.
فرع ديگر اين بود كه، اگر كسى وصيت كرد كه از من مكرر حج انجام بدهيد. كلمه تكرار و مكرر را مورد تسريح قرار داد. يا امثال اين، گفت متعدد حج انجام بدهيد. آيا تكرار و تعدد به چه حاصل مىشود؟ اين مثل به اصطلاح جمع نحوى است كه اقلش عبارت از سه تا است يا جمع منطقى است كه اقلش عبارت از دو تا است. ظاهر اين است كه تكرر به دو تا حاصل مىشود. اگر كسى دو مرتبه منزل انسان بيايد، ما مىگوييم جائنى زيدٌ مكررا. پس كلمه تكرار ديگر در آن بيش از دو تا لازم نيست، و اين چون در وصيتش تسريح به تكرار كرده است، همين تسريح به تكرار، قدر متيقن و قدر لازمش
عبارت از دو حج است و ديگر بيش از دو حج بر ورثه يا وصى لازم نيست انجام بدهد، ولو اينكه ثلث هم اقتضى داشته باشد. براى اينكه فرض اين است كه صحبتى از ثلث مطرح نيست. حجّ انّى مكررا. ما مىخواهيم ببينيم اين عنوان مكرر به چه حاصل مىشود؟ به دو مرتبه تحقق پيدا مىكند و مورد وصيت انجام گرفته است. اين جاى بحث نيست. البته فرضش هم آنجايى است كه قرينهاى بر اراده مازاد در كار نباشد. اما اگر يك قرينهاى بر اراده مازاد بر دوتا در كار باشد، يك قرينه عاليه يا مقاليهاى كه دلالت بكند بر اينكه مقصودش، مثلا سه مرتبه حج انجام دادن است، خب، آن جاى بحث نيست. قرينه دلالت بر اين معنا كرده است. اما محل بحث ما آنجايى است كه فقط به همين مقدار اكتفا كند. بگويد حجّوا انّ مكررا. هيچ گونه قرينه حاليه يا مقاليهاى هم در كنارش نباشد. مىخواهيم ببينيم عنوان تكرر به چه تحقق پيدا مىكند؟ به دو تا تحقق پيدا مىكند و اين يك معناى عرفى و چيزى است كه عرف از عنوان تكرر و تعدد استفاده مىكند. اين جا، تا اينجا تقريبا اين مسئله پنجمى كه ما در آن وارد هستيم، به اصطلاح روز دو تا بخش بود. يك بخشش تا اينجا مسائل مربوط به مره و تكرار و فروض مختلفهاى كه در رابطه با مره و تكرار بود، اين بخش تا اينجا در اين مسئله پنجم تمام مىشود. لذا است كه مرحوم سيد همين مقدار را يك مسئله مستقله قرار داده است و از اينجا به بعد كه حالا در همين مسئله پنجم امام بزرگوار قدس سره به عنوان دنباله اين مسئله قرار دادند، مرحوم سيد ديگر آن را به صورت يك مسئله مستقله ذكر كرده است. حالا ما اين را به عنوان بخش دوم اين مسئله پنجم قرار مىدهيم. بخش اول مسائل مربوط به مره و تكرار بود كه فروع مختلف و فروض مختلفش بحث شد و تمام شد.
اما اين بخش مربوط به اين مسئله است، كه اگر موصى وصيت به حج يك اجير معينى را تعيين مىكند، مىگويد حج از ناحيه من انجام بدهيد و زيد را هم اجير بكنيد، زيد را نايب بكنيد. روى اطمينانى كه به زيد دارد و سوابقى كه با زيد داشته است، خلاصه زيد را مشخص مىكند به عنوان اجير و نايب. خب، اينجا يك وقت اين است كه متعلق وصيت حجّ واجب است، مىگويد حجة الاسلام من را بعد از من به زيد بگوييد انجام بدهد و زيد را استيجار كنيد براى اينكه حج الاسلام من را انجام بدهد. يك وقت اين است كه نه، متعلق وصيت حج مستحبى است و در اين حج مستحبى يك اجير معينى را تعيين مىكند. مىگويد بعد از من يك حج مستحبى از ناحيه من بدهيد و زيد را استيجار كنيد كه اين حج مستحبى را از ناحيه من انجام بدهد. حالا فعلا بحث ما در صورت اول است كه او عبارت از حج واجب است. او حجة الاسلام من را، بعد از من زيد را اجير كنيد كه زيد انجام بدهد. خب، اينجا صورى دارد. حالا بعد از اين مىآييم سراغ زيد.
يك وقت زيد قبول مىكند و به اجرت المثل هم قبول مىكند. يك آدم منصفى هست. به همان اجرت متعارف به اجرت المثل حاضر است كه برود حجة الاسلام اين ميّت را انجام بدهد. خب، اينجا ديگر بحثى ندارد. هيچ بحث اضافهاى مطرح نيست. حجة الاسلام يك چيزى است كه اصل تركه خارج مىشود. اين اجيرى را هم كه موصى تعيين كرده است، هم پذيرفته است و هم به اجرت المثل پذيرفته است. خب، اين وصيتش نسبت به اين امر يك وصيت لازم العمل است و هيچ مشكلهاى در اين صورت نداريم. اما يك وقتى اين است كه مىآيند سراغ زيد. زياد را مىخواهند استيجار كنند براى حجة الاسلام اين ميّت. زيد مىگويد نه، من به اجرت المثل نمىپذيريم. اگر پنجاه هزار تومان اجرت المثل حج است مىگويد نه، من صد هزار تومان ميگيرم مىروم اين حج را انجام مىدهم و در غير اين صورت به هيچ وجه حاضر نيستم اجير بشوم براى انجام حج. البته ممكن است ايجا يك شبههاى در ذهن شما بيايد، چون در باب وصيت يك مسئلهاى هست كه اگر موصى يك كسى را وصى خودش قرار داد و بعد الموت اين وصيت به گوش وصى رسيد، ظاهرا آنجا مىگويند ديگر حق رد كردن ندارد، بايد بپذيرد اين وصيت را و ناچار و قهرا اين وصيت با بايد بر طبقش عمل بكند. اما اينجا آن اجيرى را كه معين مىكند، او كه وصى اين نيست. وصى كس ديگرى است. عمر او را وصى كرده است. گفته است تو وصى من كه بعد از فوت من زيد را اجير كنى كه حجة الاسلام من را انجام بدهد. اما زيد وصى نيست كه
براى او لازم باشد بپذيرد اين معنا را. آمدهاند سراغش، مىگويد من حاضر هستم اين حجة الاسلام را انجام بدهم، لكن با صد هزار تومان. دو برابر اجرت المثل، در غير اين صورت نمىپذيريم و اجير نمىشوم براى اين موصى شما. خب، اينجا تكليف چيست؟ اينجا در درجه اول بايد ما اين حساب را بكنيم، چون اصل پنجاه هزار تومان كه اجرت المثل است، چون متعلق وصيت حج واجب است، آن پنجاه هزار تومان از اصل تركه بايد خارج بشود. لذا پنجاه هزار تومان مربوط به اصل تركه است، حالا اين پنجاه هزار تومان اضافى را بايد بياييم با ثلث ما حساب سنجى بكنيم. ببينيم آيا ثلث اين ميت كه ميّت نسبت به مقدار ثلث حق وصيت دارد و در ثلث هم نيازى به اجازه ورثه ندارد، آيا اين پنجاه هزار تومان اضافى بيش از ثلث اين ميت است؟ يا اينكه نه، مساوى با ثلث است يا كمتر از ثلث است؟ اگر اين پنجاه هزار تومان اضافى كمتر از ثلث باشد يا مساوى با ثلث باشد، باز هم مشكلى نيست در كار. براى اينكه آن پنجاه هزار تومان اجرت المثل از اصل تركه به لحاظ اينكه حج، حج واجب است خارج مىشود. خب، اين پنجاه هزار تومان اضافى هم گريبان ثلث را ميگيرد و ميت نسبت به ثلثش حق دارد و اين تعيين الاجير با ملاحظه اينكه اجير پنجاه هزار تومان اضافه ميگيرد اين معنايش اين است كه اين اضافه را برده است در محدوده ثلث اين ميت. خب، اگر اين اضافه كم كتر از ثلث بود، و يا به اندازه ثلث بود، باز هيچ مشكلى نيست در كار. آن اضافه را از ثلث ميت ضميمه مىكنند به پنجاه هزار تومان اجرت المثل اصل تركه، مجموعش را در اختياز زيد ميگذارند و در حقيقت عمل به تمام وصيت تحقق پيدا مىكند، بدون اينكه يا در حق ورثه يك تصرف زايدى شده باشد و نيازى به اجازه ورثه داشته باشد.
اما انّما الكلام در آنجايى است كه اين اضافهاى را كه اين مطالبه مىكند، بيش از ثلث است. مثلا ثلث مال اين مثلا عبارت از چهل هزار تومان است، اما اين پنجاه هزار تومان اضافه طلب مىكند. يك قران هم كمتر از پنجاه هزار تومان اضافه حاضر نيست بپذيرد. اينجا چه كنيم؟ از يك طرف اجير معين شده است. اجير هم زايد بر اجرت المثل مىگيرد. تفاوتى را كه اجيز مطالبه مىكند، بيش از ثلث ميت است. و ميت هم در رابطه با بيش از ثلث حق وصيت ندارد. مگر اينكه ورثه اجازه بدهند. اما اگر ورثه اجازه ندادند، چنين حقى نيست در كار. اينجا است كه هم امام بزرگوار و هم مرحوم سيد فتوايى را ذكر مىفرمايند كه اين فتوا مورد اشكال واقع شده است. حالا من فتوا را عرض ميكنم تا بعد به اشكالش برسيم. فتوا اين است كه، مىفرمايند7 خب، حالا كه اينطور است در حقيقت اين بخش از وصيت ميّت باطل مىشود. اين بخش كه گفته است يك اجير معين و زيد را براى من اين حج را انجام بدهد ما اين بخش از وصيت را كنار ميگذاريم. اين را حكم به ابطالش مىكنيم. چرا؟ براى اينكه زيد مىگويد صد هزار تومان، آن اضافهاى را كه مىخواهد بيش از ثلث است، ورثه هم به بيش از ثلث اجازهاى را نمىدهند. پس بايد بگوييم اين وصيت در رابطه با تعيين اجير معين باطل در نتيجه زيد را رها كند، برود به سراغ يك اجير ديگرى كه چقدر ميگرد؟ پنجاه هزار تومان. آن نكته حساس اين است. بعد از اينكه زيدى را كه مطالبه ميكند صد هزار تومان را، در حالى كه اينها نود هزار مىتوانند جايش را پر كنند، پنجاه هزار تومان از اصل تركه، چهل هزار تومان از ثلث مىفرمايند نه، اين وصيت نسبت به تعيين اجير باطل ينتقل باجيرى كه همان پنجاه هزار تومان اجرت المثل را ميگيرد.
حالا امام بزرگوار و مرحوم سيد يك چنين فتوايى را دادهاند حالا عرض ميكنيم فردا انشاء الله كه اين فتوا خمورد مناقشه وارد شده است با دنباله اين مسئله. البته فردا را در اين هفته بيشتر درس نداريم. چون از پس فردا مجالس ترحيم شروع مىشود و هم روز اول عزاى (قطع نوار).
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...