• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • يكصد و نود و دومين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1370
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    بحث در باره اين بود كه اگر كسى بخواهد از ناحيه ميت يك حج تبرئى انجام بدهد آيا جايز است يا نه؟ بحثى كه گذشت در آن فرض بود كه آن حج واجب بر ميت باشد و اين بخواهد تبرءً حجى را كه بر ميت واجب بوده، چه حجة الاسلام باشد و چه غير حجة الاسلام، انجام بدهد. به مقتضاى روايات و به مقتضاى فتاوا گفتيم مانعى ندارد. جهت دوم در رابطه با همين ميت اين است كه اگر كسى بخواهد تبرءً يك حج مستحبى از ناحيه ميت انجام بدهد، حالا اجمالاً آيا انجام دادن يك حج مستحبى به نيابت از ميت، اين مشروعيت دارد؟ اين ظاهراً اجمالاً هيچ اشكالى در آن نيست و روايات كثيره‏اى دلالت بر اين معنا مى‏كند. و اين روايات را صاحب وسائل در باب بيست و پنجم از ابواب نيابت جمع كرده و اصلاً عنوان باب عبارت از اين معناست كه انسان مستحب است كه از ناحيه مومنين احياءً و امواتاً حج انجام بدهد. منتها در بين مومنين خويشاوندان خصوصيت دارند و بر حسب تعبير بعضى از روايات اين يك نوع صله رحمى شناخته مى‏شود كه انسان از ناحيه بستگانش حج مستحبى يا عمره مستحبى انجام بدهد. لذا خويشاوندان خصوصيت دارند و در رابطه با ائمه معصومين عليهم السلام ديگر اين معنا استحباب بيشترى دارد. چه ائمه‏اى كه به حسب ظاهر از دنيا رفته‏اند و چه امام حى، حضرت بقية الله روحى له الفداء، كه يكى از وظايف استحبابى مردم اين است كه حج مستحبى از ناحيه اين وجود مقدس انجام بدهند بر حسب روايات و ادله زياد.
    منتها اين رواياتى كه صاحب وسائل جمع آورى كرده، بعضى از اين روايات ظهور دارد در اين كه اين حج، حج نيابى است. يعنى رسماً انسان از طرف برادر مومنش نيابت مى‏كند. مثل اين كه در اين زيارت‏ها هم اين تعبير عرفى است كه مى‏گويند ما نائب الزياره بوديم. يعنى زيارتى به نيابت از شما انجام داديم. اما بعضى از روايات ديگرش ظهور در نيابت ندارد. ظهور در اهداء ثواب دارد. نفى نمى‏كند نيابت را. اهداء ثواب را حكم به استحبابش مى‏كند و بين اين دو دسته روايات هيچ گونه منافاتى وجود ندارد. يعنى انسان در رابطه با ميت وقتى مى‏خواهد حج مستحبى انجام بدهد، دو راه براى او باز است. يك راه اين كه از اول به عنوان نيابت از او حج استحبابى را شروع بكند كه محل بحث ما فعلاً همين است. راه دوم اين است كه نه، در حج نائب نيست. حج را براى خودش انجام مى‏دهد و در نتيجه ثواب هم ابتداءً به خود اين ارتباط پيدا مى‏كند. منتها اين ثواب را اهداء الى الميت مى‏كند كه فرق است بين مسئله نيابت و مسئله اهداء ثواب. لكن روايات هر دو جهتش را، بعضى از روايات مسئله نيابت را متعرضند، بعضى از روايات را هم مسئله اهداء ثواب را متعرضند و بين اينها هيچ گونه منافاتى هم وجود ندارد. انسان بخواهد به ميت مثلاً صديقش يا خويشاوندش يك خدمتى بكند، دو راه براى او باز است. يك راه نيابت، يك راه هم اهداء ثواب.
    پس در حقيقت اجمالاً نيابت از ميت در حج مندوب هيچ مانعى ندارد. روايات متظاره‏اى دلالت بر اين معنا مى‏كند. لكن در يك فرضش يك شبهه‏اى وجود دارد و او آن جايى است كه اين ميتى كه شما فرضاً مى‏خواهيد از طرف او يك حج مستحبى انجام بدهيد، فرض كنيد كه اين ميت يك حج واجب هم به عهده او است. حجة الاسلام به عهده او است. شما نمى‏خواهيد حجة الاسلام را انجام بدهيد. شما مى‏خواهيد يك حج مستحبى را به نيابت از او انجام بدهيد. اما در شرايطى است كه حجة الاسلام بر عهده اين ميت است. اين جا هم كه حجة الاسلام بر عهده او است، باز دو صورت دارد. يك صورت اين است كه ورثه اين ميت، كسى را استيجار كرده‏اند بر اين كه آن حجة الاسلام را انجام بدهد. و شما بعد الاستيجار منتها هنوز او انجام نداده. مى‏خواهيد در يك حج مستحبى از او نيابت بكنيد. اما يك صورت ديگرش اين است كه نه، هنوز ورثه كسى را هم استيجار نكرده‏اند بر اين كه آن حجة الاسلامى كه بر عهده ميت است، او را انجام بدهد. با اين كه استيجارى تحقق پيدا
    نكرده، مع ذالك شما مى‏خواهيد برويد به نيابت تبرئيه، يك حج استحبابى از ناحيه او انجام بدهيد. در اين جا يك شبهه‏اى پيش آمده و آن شبهه اين است كه كسى كه ضمه‏اش مشغول به حج واجب است وهنوز برائت ضمه نسبت به حج واجب پيدا نكرده، چه جور مى‏شود كه براى او حج مستحبى انجام بدهند؟ چطور امكان دارد كه براى او حج مستحبى انجام بدهند. يك همچين شبهه‏اى ابتداءً در ذهن مى‏آيد. لكن جوابش اين است كه چه اشكالى دارد؟ اشكالش را بفرماييد ببينيم. غايت امر اين است كه اين مثل مسئله صلات و اضاله است. در صلات و اضاله، خوب دقت بفرماييد، آنهايى كه قائل به صحت صلات هستند، با اين كه اضاله واجب اهم است و صلات واجب مهم است، آنهايى كه مى‏گويند نماز به جاى اضاله صحيح است. حالا يا از راه قاعده ترتب، يا از راه‏هاى مختلف ديگرى كه در اين باب است. بالاخره كسى كه وارد مسجد شد، ديد مسجد آلوده به نجاست است، با اين كه بر او وجوب فورى دارد، اضاله نجاست، لكن اگر رها كند اين واجب اهم را و بپردازد به واجب مهم كه عبارت از صلات است، مى‏گويند صلات صحيح است. خب سوال اين است، اينهايى كه مى‏گويند نماز صحيح است، يعنى نماز واجب صحيح است يا اگر به جاى اضاله يك نماز مستحبى هم خواند، باز صحيح است. به عنوان تحيت مسجد، آدم مقدسى بود، خيلى هم بناى به اين مسائل نداشت. با اين كه چشمش افتاد به اين كه مسجد آلوده است و وجوب اضاله فورى است. لكن گفت نه، ما فعلاً مى‏خواهيم نماز تحيت مسجد كه مستحب است انجام بدهيم. حالا آنهايى كه مى‏گويند نماز صحيح است، نماز مستحبى را مى‏گويند باطل است؟ يا چه فرقى مى‏كند كه نماز، نماز ظهر و عصر باشد، يا نماز تحيت مسجد كه استحباب دارد؟
    خب ما نحن فيه هم همينطور است. يك حجة الاسلام واجبى است. يك حج مستحبى هم است. پيداست كه واجب هميشه اهم است و مستحب در درجه بعد مطرح است. مستحب كه نمى‏تواند مزاحمت با واجب بكند. لكن خب نتواند مزاحمت بكند. اما اگر واجب را رها كرد و اشتغال به مستحب پيدا كرد، روى آن مبنا ما بايد حكم بكنيم به اين كه هيچ مانعى ندارد. مثل كسى است كه اضاله را رها كند، اشتغال به نماز تحيت مسجد كه يك نماز مستحبى است پيدا بكند. اين اولاً. ثانياً مسئله اين جا، با مسئله صلات و اضاله فرق مى‏كند اصلاً. آن جا دو تا تكليف به يك انسان متوجه شده بود. يك انسان مى‏خواست هم اضاله كند و هم نماز بخواند. منتها يك وقت اضاله را ترجيح مى‏داد عملاً. يك وقت نماز را ترجيح مى‏داد عملاً. اما در ما نحن فيه دو شخص مطرح است. وجوب حجة الاسلام على الميت است. اين جا نائب مى‏خواهد حج نيابت تبرئى انجام بدهد. و ما فرض كنيم كه اگر خود ميت زنده بود، و ميخواست به جاى حجة الاسلام يك حج مستحبى انجام بدهد، مى‏گفتيم حجش باطل است. اما حالا كه ميت نمى‏خواهد حج مستحبى انجام بدهد. نائب مى‏خواهد انجام بدهد و نائب لازم نيست كه با منوب عنه در شرايط متحد باشند و الا اگر لازم باشد كه در شرايط متحد باشند اصلاً بايد نيابت از ميت ولو در حج واجب هم از او قلم گرفته بشود. چرا؟ براى اين كه ميت كه قدرت ندارد حج را انجام بدهد. نائب است كه قدرت دارد. از ميت به واسطه موت صلب قدرت شد. كسى كه صلب قدرت از او شده، اين با كسى كه الان واجد قدرت است متغاير با هم هستند و همينطور در اشباح اين، خب زن حائض نمى‏تواند مثلاً وارد مسجد بشود، نمى‏تواند نماز بخواند، حالا اگر كسى به نيابت از يك زن حائضى وارد مسجد شد و يك نماز تحيتى به نيابت از آن زن حائض خواند. بگوييم نه، چون منوب عنه تو نمى‏توانسته نماز بخواند و وارد مسجد بشود، توى نائب هم حق ندارى اين كار را بكنى. مسئله كه اين نيست. لذا اگر ما در باب صلات و اضاله هم حكم به بطلان صلات بكنيم و نتيجه در ما نحن فيه اگر خود ميت زنده بود و كان عليه حجة الاسلام بگوييم حق نداشت حج مستحبى انجام بدهد. اما بحث ما ميت نيست. ميت عليه حجة الاسلام نائب مى‏خواهد يك حج مستحبى از او انجام بدهد. و اين طور نيست كه همه خصوصياتى كه در منوب عنه اعتبار دارد، نائب هم بايد آن خصوصيات را رعايت بكند. نائب حج واجب به عهده‏اش نيست. نائب مى‏خواهد يك حج مستحبى از منوب عنه انجام بدهد. اين چه ربطى به مسئله صلات و اضاله دارد كه هر دويش عمل يك مكلف است. عمل يك انسان است، يك‏
    انسان مخاطب به اضاله و مخاطب به صلات است، مع الممكن كسى آن جا بيايد مسئله صلات را حكم به بطلان بكند. اما اين ملازم با اين نيست كه در ما نحن فيه هم مسئله بطلان مطرح بشود. لذاست كه دائره استحباب نيابت تبرئيه در حج مستحب هم آن جايى را شامل مى‏شود كه ميت كان عليه حجاً واجب و هم آن جايى را كه لم يكن عليه حجٌ واجب. آن جايى كه كان عليه حجٌ واجب، قبل از اين نيابت كسى را استيجار كرده باشند بر اين كه اين حج واجب را انجام بدهد يا استيجار هم نكرده باشند. تمام صور در اين نيابت تبرئيه در حج مستحبى هيچ گونه فرقى نمى‏كند.
    از اين جا معلوم مى‏شود كه همانطورى كه نيابت از ميت در حج مستحبى جايز است. همانطور اگر بعضى از ورثه خودشان حال ندارند بروند از ناحيه پدرشان حج مستحبى انجام بدهند. مى‏خواهند از مال شخصى خودشان يك نائبى را بگيرند كه آن نائب برود از ناحيه پدر ميتشان يك حج مستحبى انجام بدهد. اين هم روى قاعده هيچ مانعى ندارد. همانطورى كه نيابت صحيح است و مشروع است، استنابه هم مشروع است كه معناى استنابه اين است كه با استيجار و پول دادن به يك اجيرى اينها وسيله اين را فراهم كنند كه يك حج مستحبى نيابى استيجارى از ناحيه پدر ميتشان تحقق پيدا بكند. پس نتيجه اين مى‏شود كه در رابطه با منوب عنه ميت، هيچ فرضى ما نداريم كه اشكال داشته باشد نيابت تبرئيه و يا استنابه. حتى يك موردى كه ما بخواهيم حكم به عدم جواز كنيم، در آن جايى كه منوب عنه ميت است، يك دانه مورد هم نمى‏توانيم پيدا بكنيم. اين حرفها مال منوب عنه ميت.
    از اين جا به بعد، حكم منوب عنه حى شروع مى‏شود. امام بزرگوار در ذيل مسئله هفده اين طور مى‏فرمايند. مى‏فرمايند «و قد مرّ حكم الحى فى الواجب و اما المندوب فيجوز التبرء عنه كما يجوز الاستيجار له حتى اذا كان حجٌ واجبٌ لا يتمكن من ادائه فعلاً بل مع التمكنه ايضاً فجواز الاستيجار للمندوب قبل اداء الواجب اذا لم يخل بالواجب اين لا يخل من قوتٍ. كما ان الاقوى صحت التبرء عنه». خوب اين جا را دقت بفرماييد. در باب حى يك موردش است كه بلا اشكال جايز نيست. خب يك انسانى حيات دارد. حجة الاسلام هم بر او واجب است در حج واجب. حجة الاسلام هم بر او واجب است. خودش هم هيچ عذرى ندارد. نه مرضى، كسالتى، پيرمردى، امثال و ذالك، هيچ مسئله‏اى هم مطرح نيست. يك آدم صحيح سالم، حجة الاسلام هم بر او واجب، اين بخواهد حالا بيايد نائب بگيرد. اين بديهى است كه جايز نيست استنابه بكند و بايد خودش بالمباشره برود حج را انجام بدهد و احدى هم در اين معنا مخالفت نكرده.
    صورت دوم آن حيى است كه به واسطه يك كسالتى كه لا يرجى زواله و يا به واسطه پيرى كه ديگر قوس نزولى را طى مى‏كند، اين عادتاً قدرت ندارد كه حج را طى بكند. اين جا ما بحثش را سابقاً گذرانده‏ايم و تكرار هم نمى‏كنيم لكن خلاصه‏اش را عرض مى‏كنيم. آنى كه در اين جا مسلم است به مقتضاى روايات، اين است كه در رواياتش هم بود يجهز رجلاً مكانه. چنين مريض يا پيرمردى كه ديگر نمى‏تواند مكه برود، اين بايد تجهيز بكند و وسيله آماده بكند و كه يك كس ديگرى به جاى اين برود حج را انجام بدهد. يعنى بايد استنابه كند. استنابه وجوب دارد. همانطورى كه اگر مريض نبود، بر خودش واجب بود حج را انجام بدهد حالا كه مبتلا به كسالت اين چنينى شده و يا دچار پيرى اين چنينى شده، اين واجب است كه نائب بگيرد براى خودش. آن وقت يك بحثى آن جا كرديم كه اگر به جاى استنابه يك كسى پيدا بشود كه تبرءً برود اين حج را از ناحيه اين زنده انجام بدهد، آيا اين معنا جايز است يا نه؟ اين مسئله محل خلاف بود. بعضى‏ها مى‏گفتند مانعى ندارد. آن يجهز رجلاً مكانه معنايش اين است كه يك كس ديگر حج اين را انجام بدهد. حالا آن مى‏خواهد تبرءً انجام بدهد، يا اين كه نه، استنابه كه استنابه اضافه به انسان حى پيدا مى‏كند. در حقيقت اين حج تسبيبى و به صورت فعل تسبيبى استناد به اين لم يجب عليه الحج پيدا مى‏كند. اما در حج تبرئى اين منوب عنه ديگر نقشى در اين حج نداشته. لا بالمباشره و لا بالتسبيب. بعضى‏ها گفته‏اند فرقى نمى‏كند. حالا كه مباشرت امكان نداشت، ديگر بين تسبيب و بين تبرء فرقى وجود ندارد. لكن امام بزرگوار على ما هو ببالى، آن جا مناغشه فرموده‏اند در جواز تبرء و آن طورى كه ما هم از روايات باز على ما
    هو ببالى استفاده كرديم، از روايات نمى‏شد مسئله جواز تبرء را استفاده كرد. مى‏بايست آن حج چون منوب عنه زنده است، يك اضافه‏اى به اين منوب عنه پيدا بكند و اضافه حالايى كه بالمباشره امكان ندارد با تسبيب امكان پيدا مى‏كند. اما اگر مسئله، مسئله تبرء شد، در تبرء هيچ اضافه‏اى به اين ندارد لا مباشرتاً و لا تسبيباً. لذا ما هم از ادله طبعاً للامام قدس سره الشريف استفاده كرديم كه تبرء در آن جا محل اشكال است. از روايات آن مقدارى كه استفاده مى‏شود مسئله استنابه است. اين راجع به حج واجب.
    اما حج مستحبى، كسى خودش زنده است. منوب عنه زنده است. حالا يك كسى بخواهد تبرءً برود از ناحيه اين زنده يك حج مستحبى انجام بدهد. عرض كرديم آن بابى كه صاحب وسائل بيست و پنجم از ابواب نبابت، آن باب را عقد كرده حتى صاحب وسائل در عنوان باب تصريح مى‏كند به اين كه مستحب است اين كه انسان تبرءً حج و عمره مستحبى از ناحيه مومنين انجام بدهد احياءً و امواتاً. مى‏خواهداين مومنين زنده باشند يا مرده باشند و عرض كرديم در بعضى از روايات در رابطه با اقوام اين را يك نوع صله رحم مى‏شناسد و در باره حضرت ولى عصر اروحنا له الفداء هم از همين قبيل است. با اين كه ايشان حيات دارند. مع ذالك مستحب است كه انسان حج عمره از ناحيه وجود مقدس ايشان انجام بدهد. لذا اجمالاً باز اين جاى ترديد و جاب بحث نيست. مى‏فرمايند كه كما اين كه اين آدم زنده اگر بخواهد كسى را اجير بكند كه از ناحيه اين يك حج مستحبى انجام بدهد. خب اگرنيابتش مانعى نداشت، استنابه‏اش هم مانعى ندارد. پول بدهد يك كسى از طرف اين يك حج مستحبى انجام بدهد. باز اجمالاً مانعى ندارد. اما اگر اين انسان زنده خودش واجب الحج است. گرفتار آن كسالتها و پيرى‏ها و اين حرفها هم نيست. حج هم بر او واجب است. اين جا دو صورت دارد. يك وقت حج بر او واجب است لكن پول ندارد خودش برود حج انجام بدهد. شرايط اين اقتضا مى‏كند كه اگر بخواهد حج انجام بدهد، مثلاً پنجاه هزار تومان خرجش است. با توجه به شخصيتش و گرفتارى و عائله‏اش. اما خب مى‏گويد حالا كه ما پول نداريم برويم حج واجب را انجام بدهيم. ما بيست هزار تومان يك كسى را اجير مى‏كنيم برود يك حج مستحبى لا اقل از ناحيه ما انجام بدهد. يك وقت اين است كه نه، قدرت هم دارد بر اين كه حج واجب را انجام بدهد، لكن نمى‏خواهد برود انجام بدهد. يا اين كه نه، مى‏خواهد هم برود انجام بدهد، مى‏گويد ما امسال دو كار مى‏كنيم. خودم مى‏روم حج واجبم را انجام مى‏دهم، برادرم را هم پول به او مى‏دهم، اجيرش مى‏كنم مى‏برمش يك حج مستحبى براى من انجام بدهد. فى سنةٍ واحده كه خودش تمكن دارد از اين كه حج واجب را انجام بدهد. حالا يا مخالفت مى‏كند نمى‏رود يا اين كه نه، مى‏رويم، خود هم مى‏روم حج واجبم را هم انجام مى‏دهم لكن در همين سالى كه خودم حج واجب خودش را انجام مى‏دهم اين برادرم، رفيقم را هم اجير مى‏كنم كه يك حج مستحبى فى هذا العام از ناحيه من انجام بدهد. اينها مانعى دارد؟
    مى‏فرمايد هيچ اينها مانع در آن تصور نمى‏شود. البته در بين فقهاى اهل تسنن ظاهراً احمد و بعض ديگر اينها گفته‏اند نه، اين جايز نيست. براى اين كه كسى كه ضمه‏اش مشغول به حج واجب است، چه معنا داردكه اجير بكند براى حج مستحب. خب چه اشكالى دارد كه اجير بكند براى حج مستحب. اگر مى‏خواهيد بگوييد كه خودش قدرت نداشته فى سنة واحده هم حج واجب را انجام بدهد و هم حج مستحب را، مى‏گوييم به خود او چه كار داريم؟ چه اشكال داردكه يك كسى در ايام زيارتى يك كسى را اجير كند براى زيارت كربلا، در همان زمان هم يك كس ديگر را اجير كند براى زيارت مشهد. خب اگر خودش بود قدرت نداشت كه در آن واحد هم زيارت كربلا و هم زيارت مشهد را انجام بدهد. اما عدم قدرت خودش بر انجام دو تا عمل اين مثل همان عدم قدرت ميت مى‏ماند. خب پس نيابت از ميت چه جورى است؟ ميت كه قدرت ندارد كارى انجام بدهد. هو ميتٌ. اما در عين حال نائب مى‏رود از طرف او حج انجام مى‏دهد. زيارت مستحبه انجام مى‏دهد. پس مجرد اين كه خود اين قدرت ندارد، بر اين كه در يك سال دو تا را انجام بدهد، اين ضربه‏اى به استيجار و استنابه نمى‏زند. كما اين كه نرفتنش هم ضربه نمى‏زند. اين واجب الحج است. بله. قدرت هم دارد برود؟ بله. نمى‏خواهد برود. بالاتر از اين‏
    نيست كه. مى‏خواهد خلاف شرع بكند و مى‏كند. نمى‏رود حج واجبش را انجام بدهد. اما اين چه ضربه‏اى مى‏زند براى استنابه به حج مستحبى؟ چه ضربه‏اى به آن مى‏زند؟ خب حج مستحبى در جاى خودش محفوظ است. هيچ ربطى هم به اين مسئله ندارد كه اين قدرت دارد يا ندارد، مى‏خواهد حج را انجام بدهد، يا نمى‏خواهد حج را انجام بدهد. ولو اين كه مرحوم سيد گفته فيهٌ اشكالٌ. اما امام مى‏فرمايند نه. لا يخلوا ان قوتٍ كه اگر تمكن هم دارد كه حج واجب را انجام بدهد، مع ذالك يك كسى را بيايد استيجار بكند براى انجام دادن يك حج مستحبى اين لا يخلوا من قوتٍ. فقط يك قيدى امام ذكر مى‏كنند كه ما بايد آن قيد را در آن تأمل بكنيم. آن قيد اين است. مى‏فرمايند كه اين آدم الان كسى را اجير مى‏كند براى اين كه يك حج مستحبى براى او انجام بدهد، آن وقت يك آدم خيلى پولدارى است. آن استيجار براى حج مستحبى هيچ ربطى براى انجام حج واجب ندارد. او آدم پولدارى است. يك مقدار پول را براى اجير در حج استحبابى مى‏دهد. يك مقدار پول هم خودش براى حج واجبش محفوظ است.
    اما اگر استيجار براى حج مستحبى مخل به حج واجب بشود، يعنى اين آدم پنجاه هزار تومان پول دارد. پنجاه هزار تومان هم براى حج واجبش كافى است. از اين پنجاه هزار تومان بر دارد سى هزار توامانش را بدهد يك كسى براى او حج مستحبى انجام بدهد. خب ديگر با بيست هزار تومان خودش نمى‏تواند برود حج واجب را انجام بدهد، از مفهوم عبارت امام استفاده مى‏شود كه اين مورد محل اشكال است. در حالى كه همين مورد هم محل اشكال نيست. چرا؟ براى اين كه خوب دقت بفرماييد، ما يك وقت بحث مى‏كنيم در حكم تكليفى، آيا اين آدمى كه پنجاه تومان بيشتر پول ندارد مخارج حج خودش هم پنجاه تومان است. شرعاً مى‏تواند اين پنجاه تومان را در غير مصرف حج خودش مصرف كند؟ نه. كما اين كه آدمى كه مستطيع شد، حق ندارد استطاعتش را از بين ببرد. استطاعت كه پيدا شد، حج واجب شد، بايد اين استطاعت را حفظش بكند. حق ندارد از بين ببرد. اين هم همينطور. پنجاه تومان براى حج وجوبى هزينه لازم است اينهم پنجاه تومان هم بيشتر پول ندارد. شرعاً حق ندارد اين پنجاه تومان را در غير مصرف حج خودش صرف بكند. حالا اما اگر آمد و صرف كرد. اگر كسى استطاعتى را كه مى‏بايست حفظ بكند، بر داشت و رفت مثلاً با آن استطاعتش يك فرش خريد. معامله‏اش باطل است يا صحيح است. حق نداشته اين كار را بكند. اما حالا كه رفت با اين پول استطاعت يك فرش خريد. شما مى‏گوييد معامله فرش باطل است. چرا معامله فرش باطل است؟ مگر اين مالش نبوده. منتها اين يك مخالفت حكم تكليفى كرده. مخالفت حكم تكليفى ضربه‏اى به صحت معامله نمى‏زند. هم عمل حرام كرده، هم فرشى كه خريده معامله‏اش صحيح است. آيا مى‏توانيم بگوييم اگر كسى مستطيع شد، و مى‏بايست استطاعتش را حفظ بكند، لكن نكرد، گفت چه راهى داريم پولها را ببريم مكه. مى‏رويم اين پول را بر مى‏داريم فرش مى‏خريم. آن هم فرشى كه خيلى مورد نياز نيست. نمى‏شود گفتش كه اين معامله فرشش باطل است. ما نحن فيه هم همين است. اين وقتى مى‏بيند پنجاه هزار تومان اگر صرف در پنجاه هزار تومان مورد نيازش است و اگر يك مقدارش را به اجير بدهد كه حج مستحبى انجام بدهد، ديگر خودش قدرت ندارد كه حج انجام بدهد، اين شرعاً حق ندارد اين كار را بكند. اما حالا اگر كرد. آمد و رفت يك اجيرى را استيجار كرد. سى هزار تومان از اين پنجاه هزار تومان را به او داد. آن اجير هم رفت از طرف اين يك حج مستحبى انجام داد. آيا اجاره باطل است؟
    عمل اجير غير صحيح است؟ اينها را كه نمى‏توانيم ما در آن مناغشه بكنيم. فقط مخالفت يك حكم در تكليفى در اين وسط تحقق پيدا كرده. اما مخالفت حكم تكليفى ضربه‏اى به صحت استيجار و به صحت حج مستحبى نيابى كه از اجير واقع مى‏شود ضربه‏اى به او نمى‏زند.
    (سوال از استاد:... و جواب آن) اگر بگوييم كه نمى‏گوييم. تازه نهى هم كه باشد نهى، نهى تكليفى است. نهى تكليفى كه معامله را باطل نمى‏كند. نهى تكليفى اين موجب بطلان نيست. مسئله صحت و بطلان يك داستان است. مسئله حرمت و حليت هم يك داستان ديگر. خودتان كه حتى در معالم هم داستانش را خوانديد. مثل بيع وقت الندا. آيه شريفه مى‏گويد
    فضر البيع. وقتى صداى موذن نماز جمعه را شنيديد ديگر كسب و تجارت را رها كنيد. خب شرعاً واجب است رها كردن. حالا اگر كسى رها نكرد، معامله‏اش هم باطل است. ديگر تمليك و تملك حاصل نمى‏شود. لذا به نظر مى‏رسد كه اين قيدى هم كه در كلام امام ذكر شده، اين قيد هم مورد اشكال است. ببنيد عبارت را. (سوال از استاد:... و جواب آن) گوش بدهيد حالا. گوش بدهيد. تعبير امام اين بود كما يجوز الاستيجار له براى اين انسان زنده استيجار جايز است. حتى اذا كان حجٌ واجبٌ لا يتمكن من ادائه فعلاً. بعد ترقى مى‏فرمايند. بل مع التمكنه، اگر تمكن از ادا هم داشته باشد مانعى ندارد. ما اضافه كرديم حتى اگر برود خودش هم انجام بدهد، مانعى ندارد. در يك سال خودش حج واجبش را انجام مى‏دهد. يك كسى هم از طرف او حج مستحب انجام مى‏دهد. آن وقت يك تفريع مى‏فرمايند. مى‏فرمايند فجواز الاستيجار للمندوب، انسان زنده كسى را اجير بكند براى حج مندوب، قبل اداء الواجب، در حالى كه واجب خودش را و حج واجب را انجام نداده، اين جواز الاستيجار اذا لم يخل بالواجب اين لا يخل من قوتٍ. ما عرض كرديم اذا اخل بالواجب هم باز همينطور است. براى اين كه ما بحثمان در حكم تكليفى نيست كه آيا اين عمل شرعاً جايز است يا جايز نيست. بحث در اين است كه آيا اين استيجار صحيح است يا نه؟ و به دنبال اين استيجار آن حجى كه از اجير واقع مى‏شود صحيح است يا نه؟ لذا از نظر حكم تكليفى هم در اين صورت اگر اشكال داشته باشد اين ربطى به حكم وضعى ندارد. آن وقت يك مسئله عبارتى مطرح است. كما ان الاقوى صحت التبرء عنه. اين جا عبارت عروه را كه ببينيد مرحوم سيد در عروه در آخر اين بحث با اين كه مربوط به حج مستحب است، يك كلمه فى الحج الواجب ذكر كرده‏اند كه مرحوم آقاى حكيم و ديگران مى‏فرمايند كه حالا يا خود مرحوم سيد يا نساخ اين جا يك اشتباهى كرده‏اند. كلمه حج واجب مال يك مسئله بعد از اين مسئله است. و يك عبارتى در ان مسئله بعدى است كه آن جاى اين فعل الحج الواجب در كلام سيد است. كه دو تا جمله در دو تا مسئله جا به جا شده در عبارت سيد.
    اما در عبارت امام بزرگوار اين حرف نيست. اما اين اشكال به عبارت امام است كه ايشان قبلاً فرمودند و اما المندوب فيجوز التبرء عنه. پس اين كه در ذيل مى‏فرمايند كما ان الاقوى صحت التبرء عنه، اين با آن چه فرق مى‏كند؟ البته ما توجيه مى‏كنيم. ولى لازمه توجيه اين است كه يك كلمه اضافه مى‏بايد روى دقت در عبارت شده باشد. آن جا كه مى‏فرمايند و اما المندوب فيجوز التبرء عنه يعنى بگوييم فى الجمله. فى الجمله از آدم زنده يك حج استحبابى تبرئى مانعى ندارد. آن را ناظر به فى الجمله بدانيم. اينى كه در ذيل دارند بياييم بگوييم كما ان الاقوى صحت التبرء عنه، يعنى حتى فى ما اذا كان عليه حجٌ واجب. حتى در آن جايى كه اين زنده حج واجبى به عهده او است حالا لا يتمكن من ادائه يا بلكه مع تمكنه ايضاً. آن جا ديگر اذا لم يخل بالواجب هم مطرح نيست. براى اين كه آدم متبرء كه ديگر نمى‏خواهد پول بگيرد كه بگوييم كه اخلال به واجب مى‏كند. ما نهايت توجيه براى كلام امام بزرگوار اين است كه شروع مسئله كه مى‏فرمايد و اما المندوب فيجوز التبرء عنه يعنى فى الجمله اين كه در ذيل مى‏فرمايند كما ان الاقوى صحت التبرء عنه اى كذالك. يعنى حتى فى ما اذا كان على الميت حجٌ واجب لا يتمكن من ادائه بل مع تمكنه. اما خب اين نياز دارد كه به كلمه كذالك و امثال و ذالك بايد اضافه بشود به اين عبارت. و الا همينطورى بدون اضافه آن كذالك يا مثلاً فى هذه الصوره بگوييم كما ان الاقوى صحت التبرء عنه. اصلش را در آن فيجوز التبرئ عنه ذكر كرديم تعميمش را در اين الاقوى صحت التبرء عنه ذكر بكنيم. و الا اگر بخواهيم صورت ظاهر ما با اين دو كلام برخورد بكنيم يك تكرارى در اين جا ملاحظه ميشود. تا مسئله بعدى.

    «و الحمد للّه رب العالمين»