• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • يكصد و هشتاد و هشتمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1370
    «اعوذ بالله من الشيطان الرحيم»
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    در ذيل مسئله پانزده مى‏فرمايند «ولو لم يقدر الاجير على العمل كان للمستأجر خيار الفسخ و لو بقى على هذا الحال حتى انقض الوقت فالظاهر انفساخ العقد و لو كان المتعارف تسليمها او تسليم مقدار منها قبل الخروج يستحق الاجير مطالبتها على المتعارف فى صورت الاطلاق و يجوز للوكيل و الوصى دفع ذالك من غير ضمان».
    عرض كرديم كه به مقتضاى قاعده اجاره در آن جايى كه مسئله اشتراط و قرينه در كار نباشد، مقتضاى اجاره اين است كه اجير قبل از آنيكه عمل را انجام بدهد، استحقاق اجرت را ندارد. و نمى‏تواند مطالبه بكند اجرت را قبل از عمل. روى اين حساب گفتيم اگر مستأجر وكيل يا وصى باشد وكيل و وصى اگر در دائره وكالت و وصايتشان اين معانى ذكر نشده باشد فقط صرف وكالت در استنابه و استيجار باشد، صرف وصى بودن در استنابه و استيجار باشد، اين نمى‏تواند در عقد اجاره زير بار شرط تعجيل برود. يعنى اگر اجير گفت من به شرطى اجير مى‏شوم كه مال الاجاره و اجرت قبلاً به من پرداخت بشود، اجير يعنى مستأجرى كه وكيل يا وصى است، نمى‏تواند اين شرط را بپذيرد. حقى براى پذيرفتن چنين شرطى ندارد. در باب وكيلش گفتند مگر در آن جايى كه موكل اذن بدهد. در باب وصى اش عرض كرديم امام بزرگوار فرمودند فقط در صورت تعذر وصى مى‏تواند چنين شرطى را بپذيرد. يعنى مى‏بيند يك اجيرى كه شرط تعجيل نكند اين وجود ندارد. هر كسى را مى‏خواهد استنابه يا استيجار بكند، اين قبول مى‏كند با شرط تعجيل يا اينكه پول را قبل از عمل بگيرد. امام قدس سره الشريف در صورت تعذر فقط فرمودند وصى مى‏تواند قبول بكند اشتراط تعجيل را. اما درعبارت مرحوم سيد اين معنا است كه وصى اگر وارث اذن بدهد، ديگر فرقى بين صورت تعذر و غير تعذر نمى‏كند. اگر وارث اذن داد، با اذن وارث مى‏تواند شرط تعجيل را بپذيرد. در حقيقت اذن وارث را مثل اذن خود موصى مرحوم سيد در عروه ذكر كرده‏اند. آن وقت اين حرف مرحوم سيد مورد اشكال هم محشين واقع شده و هم بعضى از شراح عروه به ايشان اعتراض كرده‏اند. امام بزرگوار هم قدس سره در حاشيه بر عروه تعبير مى‏فرمايند كه اذن وارث هيچ گونه مدخليتى در اين معنا ندارد. وارث چه كاره است كه اگر اذن بدهد وصى مى‏تواند زودتر اجرت را بدهد و شرط تعجيل را بپذيرد. و توضيح اين مطلب اين است كه عبارت امام در حاشيه عروه فقط يك جمله است. لا دخل الاذن الوارث فيه. همين مقدار. يك استدلالى هم بر آن ذكر نكرده‏اند.
    لكن خب دليل را بايد اين طور مطرح كنيم. بگوييم اين پولى را كه وصى ميخواهد به عنوان اجرت به اين اجير بدهد و حالا هم اجير شرط تعجيل كرده و قبل از اين كه عمل را انجام بدهد، مى‏خواهد اين اجرت را بگيرد، يك وقت تمام تركه ميت عبارت از همين پول است فقط. اين ميت واجب الحج بوده. نشده حج را انجام بدهد، وصيت كرده كه بعد از او حجة الاسلام براى او انجام بدهند. تمام تركه‏اش هم به اندازه يك پول حجة الاسلام و خرج حجة الاسلام است. يك وقت اينطور است مسئله. يك وقت اين است كه نه، اين يك ثروت زيادى دارد. چند برابر پول حجة الاسلام به عنوان تركه از اين باقى مانده. در صورت اول كه مسئله خيلى روشن است. آن جايى كه تمام تركه‏اش مثلاً پنجاه هزار تومان است حجة الاسلام هم انجام نداده وصيت هم كرده كه حجة الاسلام برايش زيد به عنوان وصى كسى را استيجار بكند، خب حالا بحث اين است كه تمام پول پنجاه هزار تومان است. ضمه ميت هم مشغول است. حجة الاسلام انجام داده نشده. خب حالا اين اجير مى‏خواهد شرط بكند كه اين پنجاه هزار تومان را قبل از شروع در عمل به من بپردازيد. خب شما مرحوم سيد كه مى‏فرماييد اگر وارث اذن بدهد با اذن وارث وصى مى‏تواند اين شرط تعجيل را بپذيرد، خب سوال اين است كه وارث اين جا چه كاره‏
    است؟ وارث چه نقشى دارد در اين جا؟ در حقيقت تركه‏اى نيست غير از پنجاه هزار تومان. اين پنجاه هزار تومان هم روى آن دو مبنايى كه سابقاً ذكر مى‏كرديم كه اگر نظرتان باشد يك مبنا اين بود كه اصلاً به اندازه وصيت بر ملك موصى باقى است. اصلاً انتقال به ورثه تحقق پيدا نمى‏كند. اين پنجاه هزار تومان اصلاً منتقل نشده به ورثه. بلكه بر ملك همان ميت باقى است و يجب صرفه فى حجة الاسلام. خب اگر اين طور شد اين ورثه چه كاره‏اند كه اگر اذن دادند اين پول را زودتر بدهد؟ چه بسا اين پول را ببرد و بخورد و حجة الاسلام را هم انجام ندهد، بعد هم پول ديگرى وجود ندارد كه با آن پول بشود حجة الاسلام انجام بگيرد.
    يك مبناى ديگر اين بود كه بگوييم نه، انتقال به ورثه پيدا مى‏كند اما حق ميت تعلق به او دارد. و با تعلق اين حق بايد رعايت حق ميت بشود. لذا عرض مى‏كرديم كه در آيات شريفه ارث هم در كثيرى از آيات وقتى كه سهام و فروض را بيان مى‏فرمايد خداوند تبارك و تعالى ذيل آيه مى‏فرمايد من بعد وصيةٍ يوصى بها عهدين. كه ظاهرش اين است كه مرحله ارث تأخر از وصيت دارد. و تأخر از دين دارد. خب با توجه به اين معنا حالا فرض كنيم كه انتقال هم پيدا شده اما وارث چه كاره است كه اجازه بدهد كه شما مى‏توانيد پنجاه هزار تومان را قبل از اين كه اين اجير حج را انجام بدهد، در اختيار اجير بگذاريد. وارث چه نقشى دارد كه اذن او اثر داشته باشد و مدخليت داشته باشد؟ اين در صورتى است كه تركه به اندازه حج باشد فقط. فقط تركه پنجاه هزار تومان است و مخارج حج هم پنجاه هزار تومان است. اما اگر فرض كرديم كه تركه بيش از اين مقدارها است. يك ميليون تركه دارد. پنجاه هزار تومان فقط پول حج است. اين جا آن وقت بايد يك تحليلى بكنيم و آن تحليل اين است كه وارث وقتى كه اجازه مى‏دهد كه توى وصى مى‏توانى پنجاه هزار تومان را قبل العمل به اجير بپردازى، چى مى‏خواهد بگويد وارث؟ اين اذن وارث معنايش چيه؟ معنايش اين است كه تو پنجاه هزار تومان را بده با اجير. اگر اجير خورد و حج هم انجام نداد، به ما ديگر ارتباطى ندارد؟ اين جورى مى‏خواهد اذن بدهد؟ حق چينين اذنى ندارد. وارث چه كاره است كه بگويد كه پنجاه هزار تومانى كه بر ملك پدر ما باقى است يا مثلاً متعلق حق اوست، نه او را شما بده به اين اجير، حالا اگر خورد هم خورد. حجى را هم انجام نداد، نداد. چه كاره است كه وارث چنين اذنى بدهد؟ بله، اگر اين جورى بخواهد وارث بگويد مثل يك تضمينى در كار باشد. بگويد بابا شما زير بار اين شرط برو. پنجاه هزار تومان را هم بده به اين اجير، اين از دو حال بيرون نيست. يا عمل را انجام مى‏دهد يا نمى‏دهد. اگر انجام داد فبها، اگر نداد ما از جيب خودمان يك اجير ديگرى را در نظر تو استخدام مى‏كنيم كه برود حج را انجام بدهد. كه در حقيقت تضيمن مى‏كند وارث مسئله حج را كه اگر اجرت را دادى و اجرت از بين رفت ما خودمان جاى اين اجرت را پر مى‏كنيم و از سهم خودمان يك پنجاه هزار تومان ديگرى را عرض ميشود اختصاص مى‏دهيم و يك اجيرى را استخدام مى‏كنيم كه حج را انجام بدهد.
    اين در حقيقت معنايش اذن نيست. معنايش تضمين است. اذن به همان فرض اولش گفته مى‏شود. و روى آن فرض اذن هيچ نقشى ندارد. وارث چه حق دارد بگويد پنجاه هزار تومان را بده. اگر خورد هم به ما ارتباط ندارد. چه كاره است كه چنين اذنى را صادر بكند و وصى بتواند به استناد اذن وارث قبول بكند شرط تعجيل در رابطه با اجرت را؟ لذا به اين صورت كلام مرحوم سيد يك كلام غير صحيحى به نظر مى‏رسد و حق همانى است كه امام بزرگوار فرمودند كه اگر مسئله تعذر نباشد وصى حق ندارد زير بار شرط تعجيل برود. اما اگر مسئله تعذر است ديگر چاره‏اى ندارد. يا بايد عمل به وصيت را كنار بگذارد به طور كلى. يا بايد به اين صورت عمل به وصيت بكند. چون راه، راه منحصر خواهد بود.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) چى؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) فرق نمى‏كند. (سؤال از استاد:... و جواب آن) غير وارث هم همينطور. (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله، يك مسئله ديگرى كه امروز شروع كرديم و عبارتش را خوانديم. خوب دقت بفرماييد، اين عبارت و طرح اين مسئله در كلام امام غير از آن جورى است كه در كلام مرحوم سيد و فقها طرح شده. حالا نمى‏دانم چه بوده كه آن نكته‏اش مغفول عنه واقع شده يااين كه نه، چون بحث ما در رابطه با اجرت است، آن را
    امام بزرگوار قرينه قرار دادند و نيازى به تصريح به اين معنا نديده‏اند. مسئله اين است. ايشان مى‏فرمايند «ولو لم يقدر الاجير على العمل». اين ظاهرش اطلاق دارد. اجير اگر قدرت پيدا نكرد بر اين كه عمل مستأجر عليه را انجام بدهد، خب منشأ عدم قدرت چيه؟ خب ممكن است مناشأ مختلفى داشته باشد عدم قدرت. اما عرض كردم در كلمات فقها از شهيد و صاحب مدارك و صاحب جواهر و امثال و ذالك وقتى انسان به كلمات آنها مراجعه مى‏كند مرحوم سيد هم در عروه به تبع آنها مسئله را اين جورى مطرح كرده‏اند. مسئله اين است كه اگر، خب حالا عقد اجاره بسته شده، مسئله انصراف و قرينه و امثال و ذالك هم نيست، شرط و تعجيل هم نشده، خب مستأجر به اجير مى‏گويد خب شما بايد عمل را انجام بدهى بعد العمل استحقاق دارى مطالبه اجرت را. و بر من لازم است كه بعد العمل اجرت را بپردازم. اجير مى‏گويد راست مى‏گويى شما. لكن من پول ندارم بروم مكه حج را انجام بدهم. اگر پول را بدهى به من، من قدرت دارم بروم حج را انجام بدهم. اما اگر پول به من ندهى روى عدم تسليم اجرت من قدرت ندارم بروم حج راانجام بدهم. لذا مرحوم سيد اين قيد را دنبال اين عبارت آورده ولو لم يقدر الاجير على العمل مع عدم تسليم اجرت عليه كه اين قيديت دارد در فرض مسئله. و تناسبش هم با ما نحن فيه روى همين جهت است. و الا ما كلى مسئله عدم قدرت اجير را در عمل چه مناسبت دارد كه اين جا طرح بكنيم. ما مسائل را در رابطه با اجرت و شرط تعجيل و انصراف و تعارف و امثال و ذالك همه در حول و حوش اجرت اين مسئله مطرح است. و لذا ما عرض كردم شايد هم امام بزرگوار همين اتكاى به همين قرينه كرده‏اند كه خب چون بحث در باب اجرت است وقتى كه گفته مى‏شود ولو لم يقدر الاجير على العمل اى لاجل عدم تسليم الاجرت اليه، چون بحث ما در رابطه با اجرت است. ولى در عين حال ينبغى كه اين تصريح مى‏شد و ذكر مى‏شد براى اين كه در كلمات فقها هم اصلاً صريحاً به همين صورت مسئله مطرح است.
    در حقيقت يك مشكله‏اى اين جا پيش آمده. از يك طرف مستأجر مى‏گويد تا عمل را انجام ندهى استحقاق ندارى اجرت را و مطالبه اجرت را. اجير هم مى‏گويد راست مى‏گويى شما اما اگر پول به من ندهى من قدرت ندارم بروم مكه. پول اگر در اختيارم بگذارى، اين براى من قدرت پيدا مى‏شود. اما اگر پول در اختيار من نگذارى، براى من قدرت پيدا نمى‏شود. آن وقت با اين فرض در كلام شهيد اول كه هم صاحب جواهر نقل مى‏فرمايد و هم صاحب مدارك وقتى كه اين مسئله مطرح شده شهيد در آن جا مى‏فرمايد كه اگر يك همچين حالتى در آن جا پيش آمد، راه حلش اين است كه بگوييم كه اجير خيار دارد. اجير مى‏تواند معامله را فسخ بكند. چرا؟ براى خاطر اين كه اگر ما بگوييم خيار ندارد روى هم مبناى خودشان معنايش اين است كه ضمه اجير اشتغال دارد به اين كه يك حجى را براى منوب عنه انجام بدهد، راهى هم ندارد براى اين كه حج را انجام بدهد. و در حقيقت لا ضرر اين جا حاكم مى‏شود. و لا ضرر حكم مى‏كند به اين كه اجير يجوز له فسخ المعامله. مى‏تواند اجير معامله را فسخ بكند تا ديگر اين اشتغال ضمه و اين گرفتارى كه در رابطه با اشتغال ضمه به حج عن المنوب عنه دارد، خب با خيار فسخ و اعمال فسخ جانش راحت مى‏شود و خيالش راحت مى‏شود.
    لذا شهيد به استناد در حقيقت قاعده لا ضرر يك خيارى را براى اجير ثابت كرده. بعد صاحب مدارك و همينطور صاحب جواهر منتها صاحب مدارك به صورت احتمال، صاحب جواهر خيلى تند و با حدت مى‏فرمايند كه مقصود شهيداز اين فرض كجاست؟ آيا آن جايى كه اين اجير فكر مى‏كند كه خب، حج مثلاً مقيد به امسال نيست. خب امسال قدرت ندارد، ممكن است سال آينده يك پولى، تمكنى براى او پيدا بشود. بتواند برود حج را عن المنوب عنه انجام بدهد. آيا در اين جا شهيد مى‏خواهد بگويد در عين حال خيار فسخ دارد؟ نه. اين جا ما موافق نيستيم. اين جا بايد صبر بكند سال آينده و سالهاى بعد ببيند تمكنى پيدا مى‏شود يا نه؟ ممكن است تمكن براى او پيدا بشود و بتواند وفاى به عقد اجاره بكند. اما اگر نه، جايى را فرض كرده شهيد كه يقين دارد كه در آينده هم براى او تمكنى پيدا نمى‏شود. اين جا حرف شهيد درست است. به استناد قاعده لا ضرر مى‏تواند عرض مى‏شود كه معامله اجاره را فسخ بكند و حداقل به تعبير مردم ديگر مشغول الضمه‏
    نباشد. ديگر ضمه اشتغال به حجى از ناحيه منوب عنه نباشد. در كلام شهيد و صاحب مدارك و جواهر، به اين كيفيت مطرح است. مرحوم سيد در عروه ظاهراً مى‏فرمايد كه در چنين حالى هم مستأجر خيار دارد و هم اجير خيار دارد. استدلالى هم براى آن ذكر نمى‏كند. مى‏فرمايد براى هر دويشان مسئله خيار مطرح است. بعض الاعلام و همينطور بعضى از شراح ديگر آمده‏اند به مرحوم سيد اشكال كرده‏اند. بعضى از شراح هم متأسفانه نمى‏دانم دقت نكرده‏اند حرف سيد را تأييد كرده‏اند لكن در مقام استدلال مسئله انفساخ را مطرح كرده‏اند. به عنوان استدلال بر حرف سيد. اين حالا يك اشتباهى بوده قاعدتاً از آنها. اما بعضى از شراح ديگر به مرحوم سيد اعتراض كرده‏اند. گفته‏اند كه اين خيارى كه شما مى‏گوييد ما نمى‏فهميم. بايد اين جا حكم بكنيد به انفساخ قهرى اجاره. نه ثبوت الخيار. چرا؟ براى خاطر اين كه در اجاره و شرط صحت اجاره، قدرت بر تسليم است. بايد اجير قدرت داشته باشد بر تسليم عمل مستأجر عليه. اگر قدرت نداشت ما كشف مى‏كنيم از اين كه اجاره باطل است. حالا منشأ عدم قدرت هر چى مى‏خواهد باشد. در ما نحن فيه منشأ عدم قدرت اين است كه مستأجر پول به اختيار او نمى‏گذارد. آن هم كه شرعاً لازم نيست كه به اختيار او بگذارد. مستأجر هم خلاف شرع نمى‏كند. آن هم پول در اختيار او نمى‏گذارد. منشأ عدم قدرت بر تسليم عدم تسليم الاجرت اليه است. لكن ما به منشأ كارى نداريم. ما به مسئله قدرت بر تسليم و عدم قدرت بر تسليم كار داريم. و چون اين جا به حسب واقع قدرت بر تسليم نبوده لذا ما حكم مى‏كنيم به انفساخ معامله. و مى‏فرمايند حرف سيد براى ما هيچ وجهش روشن نيست. ايشان روى چه ملاكى مسئله خيار را قائل است؟ خيارى وجود ندارد. بلكه انفساخ قهرى تحقق دارد.
    اما امام بزرگوار خب يك مطلبى و يك تفصلى را ذكر مى‏كنند كه در هيچ كجا اين تفصيل ملاحظه نشده. امام اين جورى مى‏فرمايند. مى‏فرمايند اولاً كانّ مسئله اجير را از نظر خيار شما حذفش كنيد. اصلاً معنا ندارد اجير خيار داشته باشد. قاعده لا ضرر اگر بخواهد خيار اين جا براى اجير درست بكند، بايد پنج شش تا مرحله را طى بكند. تمام اين مراحلش اشكال دارد. تمام مراحلش. اولاً قاعده لا ضرر همانطورى كه نظر امام است به مسائل فقهيه ارتباط ندارد. آن حكم حكومتى رسول خدا است. نه يك حكم به عنوان ثانوى اين طورى كه مشهور است. اين اولاً. ثانياً اگر لا ضرر را هم به همين صورت مشهور هم ما قائل بشويم شما نظرتان است كه مرحوم شيخ در كتاب الخيارات در باب خيار قبل مى‏فرمايد كه لا ضرر اثبات خيار نمى‏كند. لا ضرر مى‏گويد جلوى ضرر مقبون بايد گرفته بشود. يك راه جلوگيرى از ضرر مقبون اين است كه آن مقدارى كه مقبون شده در اختيار او بگذارند. آن مقدارى كه قبن مالى پيدا كرده، مثل عرش در باب خيار الاجز در اختيار او بگذارند. كجاى لا ضرر از آن خيار استفاده مى‏شود؟ حالا سلمنا كه لا ضرر در باب خيار قبن هم خيار ثابت بكند. قبول كرديم ما كه لا ضرر در باب قبن اثبات خيار مى‏كند. اما خب آن جا يك ضرر مالى است. آيا اين هم در ما نحن فيه اسمش ضرر است كه كسى اشتغال ضمه دارد به اين كه حج عن المنوب عنه انجام بدهد. خب اين اشتغال ضمه‏اش هم مجانى نيست. اين اشتغال ضمه در مقابل اجرت است. براى اين كه من دلم نمى‏خواهد اين اشتغال ضمه باقى باشد. خب اگر باقى شد، هذا ضررٌ عرفاً؟ تا ما بگويم اين جا خيار در كار است؟ لذا اگر پاى لا ضرر را بخواهيم پيش بكشيم عرض كرديم چند مرحله دارد كه تمام مراحلش اشكال دارد. لذا خيار اجير را بايد حذفش كرد. هيچ صحبتى از خيار اجير در مسئله مطرح نيست.
    و اما المستأجر. ايشان مى‏فرمايد در ابتداى كار مستأجر خيار دارد. در حاشيه مى‏فرمايند خيارش، خيار تعذر تسليم است. يعنى آن تعذر تسليم تارى على العقد. نه تعذر و تسليمى كه از ابتدا وجود داشته كه با قدرت بر تسليم منافات داشته باشد. اين مستأجر خب اين را اجير كرد بر اين كه حج انجام بدهد. به اجير مى‏گويد آقا چرا حج را انجام نمى‏دهى؟ مى‏گويد پول ندارم. شما پول بده من حج را انجام بدهم. مى‏گويد نه، من شرعاً لازم نيست كه قبل العمل پول در اختيار تو بگذارم. در اجاره بر اعمال پول مربوط به بعد العمل است. استحقاق اجرت مربوط به بعد العمل است. خب اين جا الان مستأجر با اين مواجه شده كه آن عملى را كه اجير را بر آن استيجار كرده الان نمى‏تواند اجير آن عمل را در اختيار مستأجر بگذارد. اين‏
    تعذر تسليم براى مستأجر خيار تعذر تسليم مطرح است. و اگر اين عدم قدرت ادامه پيدا كرد تا اين كه وقت منقضى شد، حالا تعبير ايشان به انقضاى وقت آيا حتى در آن جايى كه اجاره مقيد به امسال هم است، اين تعبير صادق است يا اين كه نه، اين مال آن جايى است كه مقيد به سنه خاصه نبوده لكن يكى دو سال اين اجير ديد قدرت ندارد. و ديگر امكان هم در آينده براى او نيست كه برود حج را انجام بدهد. اگر به اين صورت رسيد مسئله آن وقت است كه انفساخ تحقق پيدا مى‏كند كه در حقيقت كلام امام يك تفصيلى است كه فى اهدى صورتى المسئله حكم به خيار مى‏كنند آن هم تنها للمستأجر. اجير از دائره خيار بيرون است. و يك صورت هم حكم به انفساخ. خيار را به استناد تعذر تسليم انفساخ را هم در آن جايى كه وقت منقضى بشود و اين انقضاى وقت كشف از اين بكند كه اين اجير معلوم مى‏شود كه در هيچ برهه‏اى از اين وقت به حسب واقع قدرت بر انجام عمل نداشته. و اگر در هيچ برهه‏اى به حسب واقع قدرت نداشته اين كاشف از اين است كه شرط صحت اجاره از اول نبوده و اگر شرط صحت اجاره نبوده فى الاجارة منفسخه. كلاجارة باطلة من اصل‏ها و من رأسها. اين تفصيلى است كه امام بزرگوار مى‏دهند و عرض كرديم خيار در رابطه با خصوص مستأجر است در حالى كه در كلام شهيد و صاحب مدارك و صاحب جواهر اصلاً خيار را در رابطه با اجير روى آن ان قلت قلت كرده‏اند و بحث كرده‏اند. و در كلام آنها هيچ صحبتى از مستأجر مطرح نيست. مرحوم سيد هم كه هم براى اجير و هم براى مستأجر مسئله خيار را قائل شده. يك فرع كوچك در آخر كه اين ديگر شايد يك عنوان تكرارى هم داشته باشد. چون ما در صدر كلام گفتيم كه اگر قرينه‏اى بر اراده تعجيل اجرت باشد، بايد اجرت را زودتر بدهند. حالا در ذيل مسئله مى‏فرمايند اگر در اجاره‏اى متعارف اين جور بود كه همه اجرت را يا يك مقدار مثلاً نصف از اجرت را قبل العمل اجير اخذ بكند، اين تعارف خودش يك چيزى مى‏شود كه اطلاق را متوجه خودش ميكند. يعنى اگر يك همچين تعارفى بود كه الان در باب استيجار بالحج يك همچين تعارفى است كه اجير قبل الحج مال الاجاره را به تمامها اخذ مى‏كند. اين جا همين تعارف به منزله اشتراط تعجل است. همين تعارف به منزله بيان اين است كه بايد اجرت قبلاً داده بشود. لذا لازم نيست كه اجير ديگر صحبتى بكند. به اتكاى اين تعارف اگر متعارف اين بود كه همه اجرت را قبل بگيرد، همه را مطالبه مى‏كند. اگر متعارف اين بود كه نصف اجرت را قبل بگيرد، نصف رامطالبه ميكند. كما اين كه اگر يك همچين تعارفى در كار بود، ديگر مسئله وكيل و وصى هم حل مى‏شود. اگر تعارف در كار بود به وكيل هم اگر مراجعه كردند كه بايد اجرت را قبل بپردازى بايد بپردازد. به وصى هم اگر مراجعه كردند كه اجرت را قبل بپرداز بايد بپردازد و اگر هم پرداختند ضمانى ديگر گريبان وكيل و وصى را نمى‏گيرد و اگر آن اجير عمل را انجام نداد يا صحيحاً انجام نداد، كسى نمى‏تواند بيايد گريبان وكيل و وصى را بگيرد. براى اين كه متعارف اين بود كه اجرت را قبل العمل مى‏پرداختند و مى‏دادند. اين تمام كلام در مسئله پانزده. تا مسئله بعد.

    «و الحمد للّه رب العالمين»