• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • يكصد و هشتاد و چهارمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1370
    «اعوذ بالله من الشيطان الرحيم»
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    بحث در اين بود كه اگر اجير و آن كسى كه حج را به نيابت استيجاريه انجام مى‏دهد مصدود بشود يا محصور. يعنى بعد از آنى كه محرم شد، لعلتٍ حالا آن علت مرض يا كسالت باشد، يا عدو باشد نتواند حج را به آخر برساند. اين جا عرض كرديم كه جهاتى از بحث وجود دارد. يك جهت اين است كه وظيفه خود اجير با توجه به اين كه محرم شده و لا محاله مى‏بايست از اين احرام بيرون بيايد و تعلل پيدا بكند وظيفه شخص اجير چيه؟ در اين رابطه عرض كرديم كه وظيفه‏اش عين آن وظيفه كسى است كه از ناحيه خودش حج را انجام مى‏دهد. الحاج النفس اذا صد او احصر، هر وظيفه‏اى را كه دارد ظاهر ادله احصار و صد اطلاق است. يعنى اختصاص ندارد به آن كسى كه النفسه حج را انجام مى‏دهد. كل من كان مصدوداً او محصوراً يا محصراً آن وظيفه را دارد.
    جهت دوم اين بود كه آيا اين عملى كه انجام گرفته اين مقدار عملى كه انجام گرفته، آيا به درد منوب عنه مى‏خورد و مجزى از منوب عنه است يا مجزى از منوب عنه نيست. روى قاعده نبايد مجزى باشد. براى اين كه ضمه منوب عنه اشتغال به حج پيدا كرده. بايد حج در خارج واقع بشود. حج تحقق پيدا بكند. و پيداست كه مصدود و محصور حجى از او تحقق پيدا نكرده بعضى از اعمال حج، جزئى از اجزا حج تحقق پيدا كرده. منتها گفتيم كه در مسئله احرام و دخول حرم، تنها در مورد موت ولو موت الاجير دليل قائم بر اجزا شده است. اما خب اين دليل بر خلاف قاعده است و موردش موت است و ما نمى‏توانيم تعدى به غير موت بكنيم. دليلى بر القاء خصوصيت موت نداريم. حكم هم بر خلاف قاعده است. اين را هم ديروز عرض كرديم. حالا چند مطلب ديگر باقى مانده. يكى اين كه آيا اين اجاره‏اى كه با اين اجير بسته شده بود اين اجاره چه حالى پيدا مى‏كند؟ چه وضعى پيدا مى‏كند اين اجاره؟ آيا منفسخ مى‏شود؟ آيا باقى مى‏ماند؟ وقتى هم كه باقى ماند آيا براى مستأجر خيار فسخ وجود دارد يا ندارد؟ و يا اين كه بين صور مسئله فرق مى‏كند حكم اجاره؟
    مرحوم سيد و همينطور امام بزرگوار (قدس سرهما) اينها مى‏فرمايند بين صور مسئله فرق مى‏كند. حالا اجمال فرق اين است تا توضيحش را ان شاء الله عرض كنيم. مى‏فرمايند اگراين سنه معينه كه اجير در آن مصدود يا محصور شده، اگر اين به نحو قيديت در اجاره اخذ شده بود مثل اين كه مستأجر گفته بود به اجير استأجرتك للحج المقيد بهذه السنه. تصادفاً در امسال اين اجير برايش صد و احصار پيش آمد. نتوانست حج را به آخر برساند و انجام بدهد. اين جا هم مرحوم سيد و هم امام بزرگوار مى‏فرمايند اجاره منفسخ مى‏شود كه حالا عرض مى‏كنيم ان شاء الله وجهش را. پس اگر به صورت تقييد باشد، اين سنه امسال كه در آن اين مسئله پيش آمد تنفسخ الاجاره و اگر به صورت اشتراط بوده اين زمان معين امسال گفته استأجرتك للحج و الشترط عليك ان تأتى به فى هذه السنه. بعد در امسال هم اجير بيچاره گرفتار صد و احصار شد. اين جا مى‏فرمايند اجاره صحيح است لكن مستأجر خيار تخلف شرط دارد. مى‏تواند اجاره را فسخ بكند و مى‏تواند اجاره را ابقا بكند. صورت سوم هم مسئله اطلاق است. آن جايى كه ذكرى از زمان معين نشده. نه به صورت تقييد و نه به صورت اشتراط. در اين جا مى‏فرمايند اجاره به قوت خودش باقى است بدون اين كه مسئله انفساخ در كار باشد و بدون اين كه مسئله خيار براى مستأجر دركار باشد. اجاره به همان نحوى كه بوده به قوت خودش باقى است. خب حالا اينها وجوهش را بايد ذكر كرد. اما در صورت اشتراط كه خيار تخلف شرط است خب آن يك مسئله روشنى است. شرط كرده ايقا حج را فى هذه السنه و نشده حج در امسال انجام بگيرد. در خيار تخلف شرط لازم نيست كه آن متخلف اختياراً تخلف كرده باشد.
    حتى اگر لعذرٍ هم تخلف بكند. باز خيار تخلف شرط است. مسئله، مسئله حكم تكليفى نيست كه بين عذر و عدم عذر فرق‏
    داشته باشد. به عبارت روشن‏تر وقتى كه اجير مصدود مى‏شود يا محصور يا محصر مى‏شود، ديگر وجوب تكليفى وفاى به شرط از او ساقط ميشود. تكليفاً ديگر نمى‏تواند وفاى به شرط بكند. دشمن يا كسالت مانع از وفاى به شرط است. وفاى به شرط مقدورش نيست لا يجب عليه الوفاء بالشرط. اما از نظر حكم وضعى كه عبارت از خيار تخلف شرط براى مستأجر است، او ديگر فرقى بين صورت عذر و عدم عذر نمى‏كند. در همان مسئله گذشته هم كه اين جهت را بحث مى‏كرديم همان جا هم امام بزرگوار تصريح فرموده بودند به اين تأخيرى كه، در مسئله گذشته، اين تأخيرى كه از اجير واقع مى‏شود مى‏خواهد اين تأخير لعذرٍ باشد يا تأخير لغير عذرٍ باشد. عذر و عدم عذر در حكم تكليفى ايجاد فرق مى‏كند. اما در رابطه با حكم وضعى مربوط به معامله و خيار تخلف شرط و امثال ذالك ديگر عذر و عدم عذر فرقى ندارد. لذا در ذهن كسى نرود كه خب اين اجير مريض شده نتوانسته حج را به اتمام برساند. يا دشمن مانع شده از اين كه حج را به اتمام برساند. باز هم شما مى‏گوييد خيار تخلف شرط براى مستأجر است؟ بله. اين عذر فقط تكليف راكنار مى‏برد اما مسئله خيار به عنوان يك حكم وضعى اين در جاى خودش باقى است.
    پس اين صورتش تقريباً روشن است كه اگر زمان امسال به صورت شرطيت در عقد اجاره اخذ شده باشد، ما مسئله صد و احصار فقط براى مستأجر خيار تخلف شرط پيدا مى‏شود. و اما در صورت تقييد عرض كرديم كه هم امام و هم مرحوم سيد حكم به انفساخ مى‏كنند. مرحوم سيد، اين جا را خوب دقت بفرماييد، مرحوم سيد در صورت تأخير در مسئله متقدمه ايشان آن هم حكم به انفساخ مى‏كردند. اين جا هم حكم به انفساخ مى‏كنند. اما امام بزروگوار در صورت تقييد در مسئله تأخير حكم به خيار مى‏كردند براى مستأجر. اما اين جا حكم به انفساخ مى‏كنند. در همان فرض تقييد در مسئله گذشته مى‏فرمودند خلافاً لمرحوم سيد ما حكم به انفساخ نمى‏كنيم. بلكه حكم به ثبوت خيار مى‏كنيم. اما اين جا تبعيت مى‏كنند از مرحوم سيد در حكم به انفساخ. حالا فرق چيه؟ چرا اين جا مسئله، مسئله انفساخ است اما در مسئله گذشته كه تأخير است آن جا مسئله خيار بنا بر قول امام ثابت است؟ فرق بين اين دو تا چيه؟ فرقش اين است كه در مسئله گذشته آن تأخير عرض مى‏شود كه به عنوان اين معنا بود كه در حال معامله، معامله صحيحاً واقع شده بود. يكى از شرايط صحت معامله چه در باب بيع و چه در باب اجاره مسئله قدرت بر تسليم است. قدرت بر تسليم شرط صحت معامله است. كسى نمى‏تواند مثلاً عبد عبابق خودش را اجاره بدهد. همانطورى كه عبد عابق خودش را نمى‏تواند بفروشد به تنهايى. براى اين كه قدرت بر تسليم ندارد نه در باب بيعش قدرت بر تسليم دارد، نه در باب اجاره‏اش قدرت بر تسليم دارد. لذا اگر عبد عابق را به تنهايى بفروشند روى مسئله نبودن قدرت بر تسليم معامله از اول باطل است. و همينطور اگر اجاره بدهند آن هم از اول اجاره باطل است. اما اگر در هنگام معامله قدرت بر تسليم است، لكن بعد يك مانعى پيش مى‏آيد كه اين مانع قدرت بر تسليم را از بين مى‏برد و يا اختياراً تسليم تحقق پيدا نمى‏كند. اين جاست كه مسئله خيار پيش مى‏آيد. يعنى معامله اصل تحققش صحيح است اما براى خاطر اين كه تسليم تحقق پيدا نكرده، حكم ميشود به اين كه براى آن طرف خيار تحقق دارد. يا عنوانش خيار تعذر تسليم است يا شبه تعذر تسليم خيار اين چنينى تحقق دارد.
    پس شرط صحت معامله اين است كه به حسب واقع در حال معامله قدرت بر تسليم تحقق داشته باشد. حالا اگر يك جايى، اين را دقت بفرماييد، يك جايى فكر مى‏كرديم طرفين معامله فكر ميكردند قدرت بر تسليم است، لكن بعد معلوم شد كه در حال معامله اصلاً قدرت بر تسليم نبوده، اين جا نتيجه چى مى‏شود؟ نتيجه مسئله خيار نيست. نتيجه اين است كه بايد بگوييم معامله منفسخ است. معامله باطل است. در مانحن فيه اين اجير در حالى كه اجير مى‏شده براى حج خيال مى‏كرده كه قدرت بر انجام حج دارد. مستأجر هم خيال مى‏كرده كه اين قدرت بر انجام حج دارد. اما بعد از آنى كه اين رفت شروع كرد به اعمال حج و محرم شد و بعد عارضه كسالت يا گرفتارى دشمن پيش آمد، آيا اين را چه جورى از او تعبير بكنيم. بايد بگوييم اين كاشف از اين استكه اين اجير در همان هنگام معامله قدرت بر انجام حج نداشته. منتها نمى‏دانسته كه مطلب اين‏
    طور است. اگر اين يك كسى بود كه يك گوشه‏اى از علم غيب نصيبش شده بود از همان اول مى‏گفت نه بابا ما قدرت نداريم كه حج را انجام بدهيم. براى اين كه ما در بين مكه و مدينه يك كسالتى مبتلا خواهيم شد كه آن كسالت مانع از انجام حج است يا گرفتار يك عدوى خواهيم شد كه آن مانع از اتمام حج ما خواهد بود. آنى را كه من مى‏خواهم عرض بكنيم اين است كه اين بروز كسالت و مسئله مواجه شدن با دشمن اينمعنايش اين نيست كه اين اجير فى حال الاجاره قدرت بر تسليم داشته و بعد قدرت بر تسليمش زائل شده. نه، اين كاشف از اين است كه از اول قدرت بر تسليم نبوده. از اول اين اجير نمى‏توانسته حج انجام بدهد. منتها خودش نمى‏دانست، مستأجر هم نمى‏دانست. به خيال اين كه اين اجير مى‏تواند اين حج را انجام بدهد اين اجير را استيجار كرده‏اند. اما اگر مستأجر خواب مى‏ديد و مثلاً به خواب خودش هم خيلى معتقد بود. خواب مى‏ديديد كه اين اجير گرفتار دشمن مى‏شود و نمى‏تواند حج را به آخر برساند. از همان اول اين را اجيرش نمى‏كرد. از او هم سوال مى‏كردند كه چرا اين را اجير نمى‏كنى؟ مى‏گفت اين قدرت ندارد حج را انجام بدهد. اين فاقد قدرت بر انجام عمل و اتيان عمل است.
    پس مسئله صد و احصار اجير به عنوان كاشف از عدم تحقق قدرت در حال اجاره است. اما به خلاف مسئله تأخير مسئله تأخير كاشف از اين معنا نيست. او كاشف از عدم قدرت نيست. او يك امرى است كه بعد تحقق پيدا كرده. بعد عارض شده. لذاست كه فرق بين اين دو فتوا امام بزرگوار به اين سوال هم تنها در رابطه با امام مطرح است. چون عرض كرديم كه مرحوم سيد هم در آن جا حكم به انفساخ مى‏كند، هم در اين جا حكم به انفساخ مى‏كند. اما امام كه بين المسئلتين فرق قائل شده‏اند آن جا حكم به خيار كرده‏اند و اين جا حكم به انفساخ كرده‏اند فرقش را ظاهراً در همين معنا ما بايد پيدا بكنيم كه اين صد و احصار كاشف از عمل حال العبد است در حالى كه قدرت حال العبد شرط واقعى است بر صحت معامله و شرط واقعى است براى وجوب وفاى به معامله. پس علت انفساخ در صورت تقييد عبارت از اين معناست.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) فرض ما آن جا نيست. يكى از فرض‏هاى ما آن جاست. (سؤال از استاد:... و جواب آن) يكى از فرضهاى ما ان جاست. (سؤال از استاد:... و جواب آن) خب احرام هم خودش بعض العمل است. (سؤال از استاد:... و جواب آن) تعذر و تسليم عمل مجموع الحج است. اگر بگوييم بعد الاحرام و بعد دخول الحرم كافى است، خب اين معنايش اين است كه عمل مستأجر عليه انجام شده. اما اگر ما گفتيم كافى نيست، ولو از ده جزء، نه جزئش را هم انجام داده باشد، چون مرتبط با هم است. اقل و اكثر ارتباطى است لذا فايده ندارد ولو اين كه اين حرف در يك مسئله‏اى كه باز الان در همين رابطه مى‏خوانيم يك فرقى به وجود مى‏آورد كه عرض مى‏كنيم ان شاء الله.
    اما در صورت اطلاق. در صورت اطلاق مى‏فرمايند كه اجاره به قوت خودش باقى است. نه انفساخ تحقق پيدا مى‏كند و نه خيار فسخ در كار است. چرا؟ براى خاطر اين كه اطلاق در كار است. البته اين خب متوقف بر اين است كه ما در اطلاق مسئله انصراف را قائل نشويم و خود اين مسئله اين كه در صورت اطلاق واقع مسئله چيه؟ تصادفاً در دو مسئله بعد هم مرحوم سيد و هم امام بزرگوار مطرح كرده‏اند و اعمال دقتى شده در آن مسئله. نتيجه اين است كه مسئله انصرافى كه ديروز ما عرض مى‏كرديم كه نتيجه انصراف تقييد است، اين انصراف به اين صورت را اينها در باب اطلاق قبول ندارند. چون حرف ديروز ما يك حرف فرضى بود. مى‏گفتيم آيا منشأ، اولاً آيا در صورت اطلاق وجوب تعجيل است يا نه؟ اين يك فرض. بر فرضى كه وجوب تعجيل باشد، آيا منشأ وجوب تعجيل انصراف است، يا منشأ وجوب تعجيل مثلاً دلالت الامر على الفوريه است. خلاصه اينها حرفهاى فرضى بود كه ما ديروز ذكر مى‏كرديم. اما اين كه انصراف هست يا نيست، در اين دو مسئله بعد اين معنا مطرح مى‏شود و از اين فتواى امروز هم معلوم مى‏شود كه انصراف نيست. براى اين كه اگر اطلاق انصراف داشته باشد به وجوب تعجيل اين در حقيقت همان مسئله تقييد است. و شما هم كه در مسئله تقييد قائل به انفساخ اجاره هستيد. پس در صورت اطلاق هم بايد قائل به انفساخ اجاره بشويد. در حالى كه مى‏فرمايند در صورت اطلاق نه تنها
    انفساخ را ما نمى‏گوييم بلكه حتى خيار فسخ را هم نمى‏گوييم. خب اجير امسال مصدود و محصور شد، خب سال ديگر برود حج نيابتى را انجام بدهد. سال سوم برود انجام بدهد كه اجاره به قوت خودش باقى است نه انفساخى در كار است و نه خيار فسخى در كار است. منتها تحقيق بيشترش را عرض كردم چون خود اين مسئله را مستقلاً در دو مسئله آينده متعرض مى‏شوم لذا تفصيلش را ان شاء الله آن جا عرض مى‏كنيم. اين هم يكى از جهاتى كه مربوط به اجيرى است كه مصدود شده باشد و يا محصور و يا محصر شده باشد. حالا دو جهت ديگر باقى است. يك جهت اين است كه در آن صورت تقييد، در صورت تقييد ظاهراً اين مسئله را مطرح مى‏كنند، در صورت تقييد ما گفتيم اجاره منفسخ است. خب، اجير هم قبول مى‏كند اجاره به هم خورد. در حقيقت اين جا يك بحثى است و آن اين است كه باطن بحث به اين بر ميگردد كه اين اجيرى كه امسال اجير بوده و به واسطه مصدود و بودن و محصور بودن و اين كه امسال به صورت قيديت مطرح است، اجاره‏اش منفسخ شد، آيا خب ،اجاره منفسخ. خب حالا مستأجر هنوز براى منوب عنه كارى نكرده. ضمه منوب عنه مشغول است. حالا يا خود مستأجر باشد يا فرضاً پدر مستأجر، آيا براى اجاره بعدى اين اجير اولويت دارد؟ به طوريكه اگر اجير آمد و گفت فلانى خب ما امسال گرفتار احصار و صد شديم اما من تضمين مى‏كنم كه خودم حج را در سال بعد انجام بدهم. آيا كانّ اين يك اولويتى دارد كه مستأجر حق ندارد از اين اجير صرف نظر بكند. كما اين كه بعضى‏ها نقل شده از آنها اين مطلب يا اين كه نه، چه اولويتى دارد؟ اين يك اجيرى بود امسال به واسطه صد و احصار نتوانست عمل مستأجر عليه را انجام بدهد چون زمان هم به عنوان قيديت مطرح بود اجاره منفسخ شد. حالا سال بعد ديگر مستأجر آزاد است. دلش مى‏خواهد اين را اجير بكند، مى‏خواست كسى ديگر را اجير بكند. يك اولويت و حق اولويتى شرعاً براى اين اجير باقى نيست كه اگر آمد اعلام آمادگى كرد كه سال ديگر آماده‏ام حج را انجام بدهم، مستأجر بگويد پس ما مجبوريم تو را قبول كنيم و كس ديگر را جاى تو نياوريم. آيا بر مستأجر در صورتى كه اين اجيرى كه در سال اول اجاره‏اش منفسخ شده اگر اعلام آمادگى براى انجام حج در سال بعد كرد، اين اجير اولويت دارد به طورى كه شرعاً مستأجر نمى‏تواند از اين اجير چشم پوشى بكند. كما نقل ان بعضٍ. يااين كه نه، روى قاعده اولويت يعنى چه؟ خب اين اجير بود اجاره‏اش هم مقيد به امسال بود. امسال هم به واسطه صد و احصار نتوانست حج را انجام بدهد، اجاره‏اش منفسخ شد. براى آينده ديگر چيه اولويتى يعنى اولويت شرعى، چه اولويت شرعى براى اين وجود دارد. سال ديگر مستأجر آزاد است. دلش ميخواهد همين اجير را استيجار بكند نخواست يك اجير ديگر را استيجار بكند. اين جاست كه بزرگان مى‏فرمايند كه هيچ گونه اولويتى براى اين اجير وجود ندارد. بلكه مستأجر در سال آينده به تمام معنا آزاد است، بخواهد اين اجير را استيجار بكند مى‏خواهد غير اين اجير را استيجار بكند. مطلبى نبوده. يك عقد اجاره‏اى بوده، آن عقد اجاره هم منفسخ شده. حالا عقد اجاره منفسخ شده چه اولويتى براى اجير ايجاد مى كند. لذا روى قاعده مستأجر لازم نيست كه اين، به تعبير اينها اين تضمين اجير را بپذيرد. بلكه مى‏تواند اين اجير را از او صرف نظر بكند و اجير ديگرى را براى سال آينده استيجار و استنابه بكند.
    آخرين مطلبى كه در اين جا است و بين امام بزرگوار و مرحوم سيد و بعض الاعلام در شرح عروه كه تبعيت از مرحوم سيد كرده‏اند اختلاف وجود دارد، اين مسئله است كه خب اين اجير نسبت به اين مقدار اعمالى كه انجام داده، محرم شده، فرضاً از مدينه تا مكه رفته، فرضاً طواف را انجام داده و امثال و ذالك، آيا نسبت به اين اعمالى كه به همين مقدارى كه انجام داده ولو اين كه مجزى از منوب عنه نيست. اين طور نيست كه ضمه منوب عنه را از اشتغال بيرون آورده باشد. اما خودش در مقابل اين اعمال استحقاق اجرت دارد يا ندارد. آيا اين مقدار عملى كه انجام داده، هيچى در مقابلش استحقاق ندارد. يا اين كه نه، چيزى استحقاق دارد. مرحوم سيد و همينطور كه عرض كردم بعض الاعلام طبعاً له اينها مى‏فرمايند نه، هيچى استحقاق ندارد. چرا؟ براى اين كه حج مركب از يك اعمالى است كه بين اينها ارتباط وجود دارد. اين طور نيست كه اجزا حج مثل دو تا نماز مستقل باشد كه بينشان ارتباطى وجود ندارد. نه اجزاى مرتبطه هستند. وقتى كه اجزاى مرتبطه شدند، اگر
    در وسط يك مركبى كه اجزاى مرتبطه دارد اين اجير نتوانست تمام بكند عمل را، هيچى استحقاق ندارد نسبت به آن مقدارى كه استحقاق دارد. مثال مى‏زنم. مى‏گويند اگر كسى كسى را استيجار كرد، مثلاً براى روزه، اين بيچاره اول قبل از اذان صبح بلند شد و سحرى خورد و نيت روزه كرد، تا يك ساعت به غروب هم روزه بود، يك ساعت به غروب مثلاً مرد. آيا در مقابل اين ساعاتى كه روزه گرفته اين استحقاق اجرت دارد؟ نه، روزه يك مجموعه مرتبط الاجزا است. در يك لحظه به غروب هم انسان عمداً افطار بكند، تمام روزه‏اش باطل است. اين جور ارتباط وجود دارد. و همينطور اگر كسى را استيجار كردند براى نماز، اين بيچاره نماز را شروع كرد، فرض كنيد در سجده آخر، عرض له الموت. حالا نسبت به اين چهار ركعتى كه انجام داده و ركعت اخر را نتوانسته به پايان ببرد آيا استحقاق اجرت دارد؟ مى‏فرمايند همانطورى كه در اين مثال‏ها هيچ گونه استحقاق اجرتى ندارد. اجير مصدود و محصور هم ولو اين كه يك قسمت از اعمال حج را انجام داده، در مقابل اين قسمت هيچ گونه استحقاق اجرتى ندارد. اين را مرحوم سيد و بعض الاعلام ذكر مى‏كنند و اين جورى هم بر او استدلال مى‏كنند. حتى خود مرحوم سيد هم در متن عروه استدلال به همين كيفيت براى اين مطلب مى‏كند. اما امام بزگوار مى‏فرمايند خير. كانّ امام مى‏خواهند بفرمايند كه مثل اين كه اينها يك مسئله‏اى را كه قبلاً ما خوانديم و روى آن بحث كرديم آن مسئله را فراموش كرده‏اند. آن مسئله اين است كه ببينيم اين اجير در مقابل چى اجير شده. يك وقت اجير مى‏شود على تفريق ضمة المنوب عنه كه پول در مقابل تفريق و ضمة المنوب عنه واقع مى‏شود. اگر اين باشد، حق بااينهاست. اين اجير تفريق ضمة المنوب عنه حاصل نشده. استحقاق اجرت ندارد. اما اين يك فرض مسئله است. يك فرض اين است كه ما كارى به تفريق ضمة المنوب عنه نداريم. ما اجير را در مقابل اعمال اجاره كرديم. عمل مستأجر عليه نفس الاعمال و المناسك است. تازه همين جا هم دو جور است. اين جايى كه در مقابل نفس الاعمال و المناسك است يك وقت مقدمات را هم داخل در عمل مستأجر عليه قرار مى‏دهيم كه رفتن از قم تا مدينه هم جز عمل مستأجر عليه است. يك وقت مقدمات خارج از دائره عمل مستأجر عليه است بلكه عمل مستأجر عليه نفس الاعمال و المناسك است. خب در اين دو صورت چرا اين اجير مصدود يا محصور در مقابل مقدمات در يك فرض ديگرش. چرا استحقاق اجرت نداشته باشد. اين عيناً مثل آن خياطى مى‏ماند كه اجير شما شده باشد در خياطت صوبتان نصف لباس شما را كه دوخت، بعد عرض له الموت. اين بگوييم در مقابل دوختن اين نصف لباس هيچ استحقاق اجرت ندارد. يا اين كه دارد استحقاق اجرت. اين جا هم اگر عمل مستأجر عليه تفريق ضمة المنوب عنه نباشد، عمل مستأجر عليه احرام، طواف، طى كردن فاصله مثلاً بين مدينه و مكه اينها اعمال مستأجر عليه است. خب يك مقدار از اعمال مستأجر عليه را انجام داده، مثل همان خياطى كه يك مقدار خياطت صوب شما را انجام داده. در حقيقت اين فتواى مرحوم سيد و بعض الاعلام اين حمل به صحتش اين است كه بگوييم اين مسئله گذشته را اصلاً فراموش كرده‏اند. والا در مسائل گذشته ما اين حرف را زديم. گفتيم كه كجا اجير على بعض العمل استحقاق دارد و كجا على بعض العمل استحقاق ندارد. كجا على المقدمات اسحقاق دارد و كجا على المقدمات استحقاق ندارد. آن وقت به توجه به آن مسئله گذشته حالا بياييم به طور كلى بگوييم هيچ گونه استحقاقى در مقابل اين عملى كه انجام داده ،ندارد اين غير صحيح به نظر مى‏رسد. لذاست كه تعبير امام بزرگوار اين است مى‏فرمايد و يستحق الاجره بالنسبت الى ما عطا به من الاعمال على التفصيل المتقدم كه مقصود ايشان از تفصيل متقدم همان مسئله‏اى استكه بايد ببنيم متعلق الاجاره تفريق الضمه از اعمال من المقدمات او بدونها. تا مسئله بعدى ان شاء الله.

    «و الحمد للّه رب العالمين»