چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 175
متن
يكصد و هفتاد و پنجمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
«اعوذ بالله من الشيطان الرحيم»
«بسم الله الرحمن الرحيم»
مىفرمايند «لا يشترط فى الاضاله تعيين الطريق و ان كان فى الحج البلدى. لكن لا ايّن لا يجوز العدول عنه ان لا مع احرازٍ انه لا غرض له فى الخصوصيه و انّما ذكرها على المتعارف و هو راون به فحين اذٍ لو عدل يستحق تمام الاجره و كذا لو اصوت حق التعيين بعد العبد».
عرض مىشود كه در حج نيابى و استيجار براى حج نيابى خب در مسئله گذشته فرمودند كه بايد نوع حج معين بشود كه آيا اجير، اجير براى حج تمتع است يا حج قران است يا حج افراد. و فرقى هم از نظر فتاوا نمىكرد كه خود مستأجر يعنى منوب عنه مخير بين انواع حج باشد. يا اين كه نوع خاصى براى او تعيّن داشته باشد. على كلت التقديرين در اجاره مىبايست نوع حج مشخص بشود. اما در اين مسئله راجع به طريق آن طريقى را كه اجير آن طريق را مىپيمايد و به ميقات مىرسد آيا طريق هم بايد معين بشود؟ حالا از اين كه از كدام راه باشد يا توسعه بدهيم اين معنا را، آيا از طريق دريا باشد، از طريق هوا باشد، يا از طريق زمين باشد، آنهم اگر طرق متعدد و مختلفى است، آيا بايد اينها معين بشود؟ مىفرمايند نه. اينها ديگر ضرورتى ندارد. براى خاطر اين كه عدم تعيينش هيچ معامله را غررى و مقرون به جهالت نمىكند. حالا يا از باب اين كه اختلاف در ماليت ندارد يا اگر هم اختلاف داشته باشد، ضربهاى به اجاره نمىزند. ولو اختلاف در ماليت هم باشد. براى اين كه غرض اصلى عبارت از حج است. و طريق جنبه مقدميت دارد و هيچ ضرورتى ندارد كه در اجاره با اين كه عقد لازم است و نبايد در آن جهالتى تحقق داشته باشد، تعيين طريق در صحت اجاره هيچ گونه اعتبار و شرطيت ندارد. از هيچ نظر. نه، عرض كردم از طريق برى، جوى، بحرى و نه در برى هم اگر طرق متعدده وجود داشت. حتى مىفرمايند اگر مورد اجاره حج بلدى هم باشد، به لحاظ اين كه وظيفه منوب عنه حج بلدى بوده يا وصيت به حج بلدى كرده، لازمه اين كه متعلق اجاره حج بلدى است، اين نيست كه طريق هم معين و مشخص باشد. معناى حج بلدى اين است كه مبدا سير بلد باشد. اما حالا كه از بلد شروع كرد. از كدام طريق برود و از كدام طريق راه را بپيمايد، او ديگر فرق نمىكند.
پس اگر حج، حج بلدى هم بود، كه شروعش بايد من البلد باشد، لازمه حج بلدى اين نيست كه يك طريق خاص خصوصيتى دارد. لازمه حج بلدى لزوم شروع حج من البلد است. اما اين كه از چه طريق باشد و از كدام راه اين مسافت را بپيمايد او ديگر خصوصيتى ندارد. پس با ملاحظه خود اجاره مسئله تعيين طريق غير از مسئله تعين نوع حج است. او دخالت دارد تعيين نوع ولو على الفتاوا. گرچه همان جا هم اگر نظرتان باشد، مناغشه بود. اما در اين جا ديگر فتاوا هم همين معنا را اقتضا مىكند كه تعيين طريق هيچ دخالتى در صحت اجاره ندارد.
لكن در عين اين كه دخالت ندارد حالا اگر مستأجر تعيين كرد. گفت من تو را اجير مىكنم كه مثلاً از طريق مثلاً مدينه شما به مكه برويد. نه از راههاى ديگر كه از مواقيت ديگر حج شروع مىشود. از طريق مدينه حتماً بايد تو به حج بروى. آيا اگر مستأجر تعيين كرد طريق را با اين كه تعيين طريق ضرورتى براى صحت اجاره نداشت، آيا در اين صورت، اجير مىتواند عدول بكند از آن طريق تعيين شده يا نمىتواند عدول بكند از آن طريق؟ اين جا روى قاعده اگر ما بخواهيم بحث بكنيم خب مقتضاى وجوب وفاى به عقد اجاره با اين كه طريق خاص در آن تعيين شده، كه بعد هم حالا عرض مىكنيم كه اين تعيين طريق چند نوع تصور مىشود لكن به هر صورتى، از آن صورى كه بعد ان شاء الله صحبت مىشود، مطرح بشود، بالاخره چون در اجاره تعيين طريق شده، مقتضاى وجوب وفاى به عقد اجاره اين است كه اجير از نظر حكم تكليفى لا يجوز له العدول. شرعاً براى او جايز نيست عدول از آن طريقى كه براى او تعيين شده. روى قاعده مسئله اين طور است.
مگر در يك صورت و آن صورت بنا بر آن چه كه امام بزرگوار و مرحوم سيد (قدس سرهما) استثنا كردهاند، او عبارت از اين معناست. اجير عالم باشد به اين معنا كه اين خصوصيتى را كه مستأجر به عنوان طريق مطرح كرده اين غرض باطنى اش به اين خصوصيت متعلق نيست. فقط اين خصوصيت را روى تعارف و متعارف بودن ذكر كرده نه اين كه واقعاً غرضى نسبت به اين معنا داشته. بايد يقين داشته باشد اجير اين معنا را كه حتى اگر شك در اين معنا داشته باشد كه اين خصوصيتى را كه مستأجر ذكر كرده آيا غرضش به او متعلق است يا نه؟ باز هم حق عدول ندارد. تنها در يك صورت حق عدول دارد. آن جايى كه يقين دارد كه مستأجر لا غرض له فى الخصوصيه و انما كان ذكر الخصوصيه على ما هو المتعارف. مثل اين كه مثلاً متعارف است با هواپيما مىروند فى زماننا هذا، خب مستأجر مىگويد من تو را اجير كردم كه خب با هواپيما بروى و بعد اعمال حج را انجام بدهى كه اين كه مىگويد با هواپيما بروى نه براى اين است كه غرضش به اين خصوصيت شده به حيثى كه اگر از او سوال بشود كه خب اگر ما زودتر بخواهيم برويم و با ماشين هم حركت كنيم او جواب نفى بدهد نه، اما خب چون معمولاً با هواپيما فى زماننا هذا اين راه طى مىشود اين ذكر هوا پيما به عنوان متعارف مطرح است. اما غرض مستأجر به خصوصيت اين معنا هيچ گونه تعلق نگرفته.
پس ما باشيم و قواعد، قواعدى كه در باب معاملات حاكم است، همين مطلبى را امام بزرگوار و مرحوم سيد اختيار فرمودند قواعد همين معنا را اقتضا مىكند كه عدول از تعيين مستأجر به هيچ وجه جايز نيست الا فى صورت العلم به عدم تعلق غرض المستأجر بهذه الخصوصيه. لكن در اين جا يك روايت صحيحهاى وارد شده كه به علت وجود اين روايت صحيحه دو تا قول ديگر در مسئله بوجود آمده. يك قول اين است كه مىگويد كه مطلقا عدول براى اجير جايز است. چه غرض مستأجر به خصوصيت متعلق شده باشد، غرض مستأجر به خصوصيت متعلق نشده باشد، شك داشته باشيد در اين كه متعلق شده يا نه، در تمام صور ثلاثه به استناد اين روايت صحيحه گفتهاند عدول براى اجير جايز است و اتفاقاً افرادى كه اين قول را اختيار كردهاند بزرگان قدماء از فقهاى اماميه هستند. مثلاً شيخ مفيد در كتاب مقنعه، شيخ طوسى دركتاب مبسوط، قاضى، حلبى، جامع مال ابن سعيد، ارشاد و قواعد علامه و صاحب حدائق هم نسبت داده به اين كه صدوق در كتاب من لا يحذر از آن استفاده مىشود كه ايشان هم قائل به همين جواز عدول مطلق است. لكن يك قول ديگرى در مسئله است كه خيلى روشن نيست كه اين قول با قول امام و مرحوم سيد قدس سرهما مخالفتى داشته باشد لكن ظاهرش اين است. اين قول مىگويد كه اگر علم داشته باشيد به اين كه مستأجر غرضش به خصوصيت متعلق نشده، عدول جايز است. همانطورى كه امام و مرحوم سيد بيان فرمودند. آن وقت به اين قائل نسبت داده شده كه اگر شك هم داشته باشيد در اين كه غرض مستأجر به خصوصيت متعلق شده در صورت شك هم عدول جايز است كه اختلاف بين اين قول و قول امام بزرگوار و مرحوم سيد در همين صورت شك است كه اگر شما نمىدانيد كه آيا غرض مستأجر به خصوصيت طريق متعلق شده يا نه، روى فرمايش امام و مرحوم سيد عدول جايز نيست ولى به اين قول نسبت داده شده كه اينها در صورت شك هم عدول را جايز مىدانند. اين قول به صاحب شرايع نسبت داده شده كه عبارت ايشان چندان ظهورى در اين قول ندارد.
صاحب جواهر اين قول را به مشهور نسبت داده. يعنى در حقيقيت يعنى همان مفاد كلام شرايع را به مشهور نسبت داده كه عرض كرديم چندان ظهورى در اين قول سوم عبارت شرايع ندارد. لكن به جمعى يا كثيرى از متأخرين اين معنا نسبت داده شده. حالا منشأش چيه؟ منشأ در اين دو قول اخير در اين روايت است. ببينيم اين روايت آيا بر خلاف قاعدهاى كه امام و مرحوم سيد از آن استفاده حكم را كردهاند اين روايت مىتواند بر خلاف قاعده يك حكمى را ثابت بكند يانه. يك دانه روايت هم بيشتر نيست.
در ابواب نيابت. باب يازدهم حديث اول يك روايتى است كه از نظر سند بسيار معتبر است. صحيحه حريث ابن عبدالله. قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام ان رجلٍ اعطى رجلاً حجةً. يك مثلاً مستأجرى حالا از باب مثال اعطا كرد به يك اجيرى يك حجهاى را به چه صورت؟ يحج عنه من الكوفه كه اين اجير به نيابت از مستأجر حج را انجام بدهد از كوفه. فحج عنه من البصره. لكن اجير در مقام عمل از بصره حج را انجام داد. او من الكوفه را مطرح كرده بود. اما در مقام عمل اجير من الكوفه انجام داد. فقال لا بعث. فرمود مانعى ندارد. اذا قضاء جميع المناسك وقتى كه اين اجير همه مناسك را انجام داد و جج را در خارج ايجاد كرد، فقد تمّ حجه. ديگر حجش تمام است. هيچ نقصان و كمبودى در حج او وجود ندارد.
اين عرض مىشود كه اين روايت، خب اگر انسان تقريباً به نظر سطحى به اين روايت نگاه بكند و دقتى در اين روايت اعمال نشود، خب، اين ظاهرش اين است با اين كه گفته بايد من الكوفه حج بشود و او هم عملاً من البصره حج را انجام داده امام فرمود لا بعث. يعنى كانّ، كانّ عدول در طريق هيچ مانعى ندارد. ملاك اعمال و مناسك است. اذا قضا جميع المناسك فقد تمّ حجه. وقتى كه همه مناسك را انجام داد و در حجش خللى واقع نشد اين حجش تمام است. ديگر مسئلهاى نيست. لكن ديگران كه قائل به جواز عدول مطلق نيستند، آمدهاند در اين روايت يك دستكارى كردهاند. و يك محاملى براى روايت ذكر كردهاند كه مرحوم سيد هم در عروه مىفرمايد براى اين روايت محاملهاى ذكر شده. اما آنى كه عمده در جواب از استدلال به اين روايت است اين است كه اين اجيرى كه از طريق تعيين شده عدول مىكند، اين جا سه تا مسئله مطرح ميشود. يك مسئله اين است كه آيا از نظر حكم تكليفى آيا يجوز للاجير العدول ام لا؟ آيا شرعاً جواز عدول براى اجير است يا نه؟ اين يك مسئله مستقلى است.
مسئله دوم كه بعد ما اين را بحث مىكنيم اين است كه اگر اجير از آن طريق تعيين شده عدول كرد آيا استحقاق مال الاجاره را دارد يا ندارد؟ آيا اجرت را استحقاق پيدا مىكند يا نمىكند كه در مسئله دوم ملاحظه استحقاق اجير و عدم استحقاق اجير در رابطه با مال الاجاره است. مسئله سوم اين استكه اين اجيرى كه از اين طريق تعيين شده عدول كرد. به او گفته شده بود كه حتماً بايد از طريق مدينه بروى. لكن اين رفت و از طريق يمن رفت و در ميقات يمن محرم شد و رفت اعمال و مناسك را انجام داد، آيا اين اعمال و مناسكش صحيح است و مبرء ضمه منوب عنه است يا اين كه نه، چون تخلف شده شبههاى در صحت عملش جريان پيدا مىكند، شبههاى در رابطه صحت حجش مطرح است؟ پس اين جايى كه عدول مىخواهد واقع بشود سه تا مسئله وجود دارد، اصل جواز العدول، استحقاق الاجير، اجرت را و عدم استحقاق. صحت حجه و بطلانه. آنى كه ما داريم فعلاً روى آن بحث مىكنيم عبارت از مسئله اول است كه هل يجوز الشرعاً للاجير العدول ام لا يجوز؟ اما آن دو مطلب ديگر و مسئله ديگر فعلاً ربطى به اين مسئله اولى كه صرفاً متمهز در يك حكم تكليفى است از نظر جواز و عدم جواز. هل يجوز الاجير العدول ان الطريق الذى ايّن لهام لا يجوز؟ خب حالا مىآييم سراغ روايت. روايت اولاً ببينيم محط سوال سائل چى بوده. اين حريث ابن عبد الله كه اين مسئله را از امام صادق سوال كرده، گفته يحج عنه من الكوفه و فحج عنه من البصره، اين محط سوال و مورد نظر سائل چه بوده. خب جواب مىگويد لا بعث اذا قضاء جميع المناسك فقد تمّ حجه. ظاهرش اين است كه اين مسئله سوم را دارد مطرح مىكند. ميگويد اگر اعمال را انجام داد، خيال نكنيد كه اين تخلف از نظر طريق ضربهاى به صحت اعمال حج مىزند. نه اذا قضاء جميع المناسك فقد تمّ حجه. مرحوم سيد مىگويد كه روايت چون اين جهت را متعرض است، ما نمىتوانيم از روايت جواز العدول را استفاه بكنيم. روايت آن مسئله سوم را متعرض است. با ماشين مسرقه به مكه برود. خب اين عمل محرم است. اما اين سبب نمىشود كه حج او باطل باشد و اعمال و مناسك حج باطل باشد.
اكثر محققين در جواب از اين روايت اين معنا را ذكر كردهاند كه محل بحث ما جواز العدول و عدم جواز العدول است. اما روايت كارى به اين مسئله ندارد. روايت مسئله صحت و بطلان حج را مطرح كرده و حكم مىكند به ان الحج صحيحٌ. اما خب يك دقتى در جواب اين روايت بايد اعمال بشود. خوب دقت كنيد شما. ببينيد اينى كه امام مىفرمايد لا بعث اذا قضاء جميع المناسك فقد تمّ حجه، اين لا بعث با اين اذا قضا مرتبط با هم است؟ يعنى در اين لا بعث و اذا قضا اذا قضاء جميع المناسك فقد تمّ حجه يك مطلب امام مىخواهند بيان بكنند. اگر يك مطلب بخواهند بيان بكنند كه در حقيقت اين اذا قضا اذا قضاء جميع المناسك به منزله يك تحليلى براى لا بعث باشد و مجموعاً يك دانه حكم را امام در جواب بخواهند بيان بكنند. اگر اين طور باشد روايت حق همين است كه محققين مىفرمايند. اين روايت مسئله جواز و عدم جواز عدول را مطرح نكرده. آن مسئله ثالثه را مطرح كرده. اما آيا به احتمال يا بالاتر از احتمال ظهورى شما در اين معنا نمىبينيد. كلمه لا بعث معمولاً در رابطه با حكم تكليفى به كار مىرود. كلمه لا بعث مربوط به حكم تكليفى است. اذا قضا اذا قضاء جميع المناسك فقد تمّ حجه اين حكم وضعى صحت را بيان مىكند. فقد تمّ يعنى فقط صحّ حجه. اين حكم وضعى صحت را بيان مىكند. آن وقت حالا احتمالاً يا بالاتر از احتمال ممكن است كسى بخواهد استظهار بكند كه جواب امام متضمن دو حكم است. در لا بعث حكم تكليفى را امام بيان مىكند. در اذا قضا اذا قضاء جميع المناسك فقد تمّ حجه حكم وضعى را بيان مىكند كه ديگر اين اذا قضا به منزله تحليل براى لا بعث نيست كه مجموع لا بعث با اين اذا قضا يك دانه حكم در كلام امام عليه السلام باشد. اگر ما اين احتمال را داديم يا بالاتر فرضاً استظهار كرديم اين معنا را، آن وقت لا بعث آن متوجه همان جواز العدول است. لا بعث يعنى يجوز العدول. او به او گفته بود من الكوفه. اين عدول كرد و من البصره شد. لا بعث يعنى يجوز العدول. اذا قضا اذا قضاء جميع المناسك هم مىگويد حجش صحيح است. هم جواز العدول را متعرض است و هم صحت الحج را روايت متعرض است.
پس بالاخره اين مبتنى بر اين است كه ببينيم اين جواب روايت يك دانه حكم مىخواهد بگويد يا به تناسب آن چه كه ما عرض كرديم كه كلمه لا بعث معمولاً در حكم وضعى استعمال نمىشود. لا بعث در حكم تكليفى استعمال مىشود. لا بعث آن حكم تكليفى را متعرض است و اين اذا قضا اذا قضاء جميع المناسك فقد تمّ حجه اين هم حكم وضعى را متعرض است. اگر روايت معنايش اين شد و استظهار هم كرديم در اينجا صرف احتمال كفايت نمىكند. ما مىخواهيم بر خلاف قاعده مسئله جواز عدول را اين روايت استفاده بكنيم و چون يك حكمى است بر خلاف قاعده، بايد متكى به ظهور روايت در اين حكم مخالف با قاعده باشيم و الا صرف احتمال نمىتواند براى يك حكم مخالف للقاعده براى ما مستند واقع بشود. پس اگر كسى چنين استظهارى كرد كه ملاحظه كلمه لا بعث ديگر اين فرمايشى كه مرحوم سيد و شراح اكثراً در رابطه با شرح عروه ذكر مىفرمايند اين مطلب كنار مىرود. لا بعث خودش ظهور در جواز عدول پيدا مىكند.
لكن يك محملهاى ديگرى هم براى روايت ذكر كردهاند كه به قدر اين محملها ضعيف است كه من تعجب مىكنم از بزرگانى كه اين محملها را ذكر كردهاند. يكى يك محملى صاحب مدارك ذكر كرده. گفته اين من الكوفه متعلق به يحج نيست. اين من الكوفه صفت براى رجلاً است. اعطى رجلاً من الكوفة يحج عنه كه اين من الكوفه وصف براى رجل باشد. خب فحج من البصره. خب اگر اين طور است. حالا غير از اين كه جواب ايشان را دادهاند كه قرينه مقابل با فحج عنه من البصره است كه من البصرهاش متعلق به حجه است و قرينه مقابل هم اقتضا ميكند كه آن من الكوفه هم متعلق به يحج باشد، همه اين جورى جواب دادهاند از صاحب مدارك. لكن جواب صاحب مدارك روشنتر از اين است. خب اگر من الكوفه وصف رجل است آن نقطه ابهامى كه براى سائل مطرح بوده و مسئله را سوال كرده از صاحب مدارك مىپرسيم، آن نقطه ابهام چى چى بوده؟ سائل اصلاً از چى سوال كرده؟ آخر يك تقطه ابهامى براى سائل بايد وجود داشته باشد كه او را منشأ سوال خودش قرار بدهد. شما كه مىگوييد من الكوفه متعلق به رجلاً است، پس سائل از چى سوال كرده؟ نقطه ابهام پيش سائل پس چى بوده كه از امام صادق اين مسئله را سوال كرده؟ خيلى واضح البطلان است اين فرمايش صاحب مدارك و همينطور حرفى كه فاضل سبزوارى صاحب كتاب ذخيره زده. گفته است كه اين من الكوفه متعلق به اعطا است. رجلٍ اعطى من الكوفة رجلاً حجةً يحج عنه. خب اين باز همان جواب قرينه مقابله بر خلاف همين جواب ما مىآيد كه اگر اين طور است نقطه ابهام سائل چى بوده كه از آن سوال كرده؟ حالا بعض ديگر مثل صاحب كتاب منطق الجمان كه از كتابهاى بسيار نفيس است اما در رابطه با اشتمال بر احاديث صحاح و حسان و هم در رابطه با جمع بين احاديث و حمل احاديث بر يك معنا اين منطق الجمان مال همين صاحب معالم خودما است ظاهراً. ايشان دو جور حمل كرده اين روايت را. يكى اين كه گفته اين رجلٍ اعطى معلوم نيست كه اين اعطى به صورت اجاره بوده. ممكن است اين اعطى به صورت بذل بوده. چون هم بذل امكان دارد و هم اجاره و استيجار امكان دارد. از كجا كه اين اعطى يعنى استأجر رجلاً يحج عنه من الكوفة. ممكن است نه بذل بوده. خب جواب ايشان هم اين است كه اگر بذل هم باشد، بذل مقيد هم مثل اجاره مقيده مىماند. در حكم فرقى نمىكند. اگر بذل مقيد شد مثل اين مىماند كه اجاره تقيد پيدا كرده. يك حمل ديگرى باز صاحب منطق الجمان دارد. مىگويد ما اين روايت را حمل مىكنيم بر همين موردى كه در كلام امام و مرحوم سيد استثنا شده. حمل مىكنيم بر آن جايى كه اين اجير مىدانسته كه غرض مستأجر به خصوصيت حج من الكوفه متعلق نشده ولو اين كه كلمه من الكوفه را هم ذكر كرده اما ذكرها على سبيل التعارف. بدون اين كه غرضش متعلق به اين خصوصيت شده باشد.
يك احتمال ديگرى هم كه از كلام بعضى استفاده مىشود اين است كه بگوييم اصلاً اين يحج عنه من الكوفه عرض مىشود چون كلمه من دارد، احتمال مىرود كه نظر مستأجر به حج بلدى بوده و بلدش هم عبارت از كوفه بوده كه تخلف در رابطه با طريق نبوده. تخلف در رابطه با مبدأ بوده. مبدأ مىبايست كوفه باشد. به اعتبار اين كه حج بلدى واجب بر مستأجر عبارت از كوفه بوده لكن اين آمده من البصره شروع كرده حج را. اگر اين طور باشد، كه ديگر شايد هيچ كسى فتواى به جواز چنين عدولى ندهد كه اگر واجب حج بلدى است و شروع بايد من البلد باشد،....
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...