• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • يكصد و هفتاد و سوهمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
    «اعوذ بالله من الشيطان الرحيم»
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    بر حسب آن چه ذكر شد انواع حج قران و تمتع و افراد اينها انواع هستند. يعنى بينشان تغاير تحقق دارد و تباين تحقق دارد. در نتيجه ما اگر بخواهيم تعيين يك نوع را به صورت شرطيت مطرح كنيم اين بر خلاف ضابطه قيديت و شرطيت است و يك معيدى هم دارد اين معنا آن اين است كه ما از يك طرف، خوب اين معيد را دقت بفرماييد، از يك طرف بياييم بگوييم كه در اجاره و استجاره تعيين نوع حج ضرورت دارد. اگر نوع تعيين نشود و همينطور به نحو اطلاق بگويد استأجرتك للحج خب فتوا بر اين است كه اين استيجار باطل است. حتماً بايد نوع مشخص بشود. حالا ولو اين كه يك مناغشه دليلى در اين رابطه وجود داشت اما از نظر فتاوا همانطورى كه صاحب جواهر هم ادعاى اتفاق كرده بودند فتوا مى‏گويد كه بايد نوع حج مشخص بشود و الا اجاره باطل است. اين را ما از يك طرف بگوييم. از يك طرف هم بياييم بگوييم كه اين تعيين نوع ممكن است به صورت شرطيت باشد. بين اين دو تا تقريباً جمع مناسبت ندارد. اگر چيزى عنوان شرطيت توانست پيدا بكند اين معنا ندارد كه ديگر تعيينش در معامله ضرورت داشته باشد. شرط يك امر زائد است. يك امرى است كه وجود و عدمش نقشى در معامله ندارد. چه باشد و چه نباشد، معامله صحيحاً واقع ميشود.
    پس ما از يك طرف بياييم بگوييم يجب تعيين النوع و از طرف ديگر بگوييم كه تعيين نوع ممكن است به صورت شرطيت باشد. بين اين دو تا به حسب ظاهر جمع نمى‏شود. چيزى كه تعيينش ضرورت دارد حتماً قيديت دارد، دخالت دارد. مدخليت در ذات دارد و چون مدخليت دارد، نمى‏شود او را محمل گذاشت. نمى‏تواند بگويد بعتك هذا الحيوان در حالى كه هذا الحيوان مردد است بين اين كه بقر باشد، غنم باشد، ابل باشد، اين نمى‏شود. اگر ما اين جا گفتيم تعيين لازم است و بايد نوع حيوان را مشخص بكند، اين معنايش اين است كه اين دخالت در ذات دارد و عنوان قيديت دارد. پس اين معيد را درست توجه فرموديد كه ما در شروع مسئله بگوييم يجب فى الاجارة تعيين نوع الحج. بعد در ذيل بگوييم كه اين تعيين گاهى مى‏تواند به صورت قيديت باشد، و اخرى مى‏تواند به صورت شرطيت باشد. شرطيت با لزوم تعيين بينشان تناسب و تلائمى وجود ندارد. شرطيت يك مسئله اضافه‏اى است. يك امر زائدى است. حالا به هر جورى ما شرط را معنا بكنيم، ولى بالاخره زائد بر اصل معامله و حقيقت معامله است. و اگر چيزى ضرورت داشته باشد كه در معامله مشخص بشود، اين ديگر نمى‏تواند قيافه شرطيت پيدا بكند.
    پس روى هم رفته آن چه كه به نظر مى‏رسد اين است كه اين بيانى كه هم در كلام مرحوم سيد در عروه است و هم در كلام امام بزرگوار در ذيل اين مسئله وجود دارد كه براى تعيين نوع حج دو راه را ذكر مى‏كنند يكى شرطيت و يكى قيديت واقعش اين است كه نه، يك راه بيشتر وجود ندارد و آن مسئله قيديت است. حالا اين يك اشكال در اين رابطه.
    ما در اين مسئله هفت كه وارد شديم تقريباً چند تا جهت رااين مسئله دنبال مى‏كرد. يك جهت اينبود كه اصولاً تعيين و نوع لازمٌ ام لا. اين جهت اولى بود كه در مسئله مطرح شد. جهت دوم اين بود كه اين جايى كه نوع تعيين مى‏شود و حتماً هم بايد تعيين بشود هل يجوز فى الاجير العدول اما اين له ام لا يجوز له العدول؟ اين جا دو صورت داشت كه ما يك صورتش را بحث كرديم. صورت دومش مانده. صورتى كه بحث كرديم در رابطه با جواز عدول و عدم جواز عدول آن جايى بود كه مستأجر از نظر نوع حج، وظيفه وجوبى يااستحبابى اش عبارت از تخيير بين انواع حج بود. مخير بود كه حج تمتع را انجام بدهد يا قران يا افراد و بر مستأجر نوع خاصى تعين نداشت. اين را از نظر جواز عدول و عدم جواز عدول بحث كرديم و خلاصه بحث ما اين شد كه اگر عدول، عدول به افضل باشد، رضايت مستأجر هم باشد، هيچ مسئله‏اى در كار نيست و بر
    وفق قاعده هم اين معنا جايز است. و اما صورت دوم همين مسئله جواز عدول عبارت از آن جايى است كه اگر نوع خاصى براى مستأجر تعين داشته باشد مثل اين كه مستأجر نذر كرده كه يك حج افراد انجام بدهد. با نذر حج افراد براى خودش تعين پيدا كرد. حالا آمد يك اجيرى را استيجار كرد للحج الافراد. استأجرتك كه يك حج افراد انجام بدهى. آيا در اين جاهم كه براى مستأجر خصوص همين نوع تعين پيدا كرده به لحاظ اين كه نذر به خصوص حج افراد متعلق شده، آيا اين جا هم اجير مى‏تواند عدول بكند از اين حج افراد؟ عبارت ايشان و عبارت مرحوم سيد هر دو يك مطلب را دلالت دارد و به يك عبارت هم تقريباً بيان شده. مى‏فرمايند اين جا اگر مستأجر هم اذن بدهد اجير حق عدول ندارد. با اين كه مستأجر هم بعداً به او اذن داد لكن حق ندارد از آن حج افرادى كه مورد اجاره است و بر مستأجر متعين است عدول بكند.
    خب اين يك قدرى بايد روى آن دقت كرد. اين كه شما و مرحوم سيد مى‏فرماييد كه حق عدول ندارد كدام بعد مسئله را مورد قرار داده‏ايد؟ آيا بعد برائت ضمه مستأجر را در نظر گرفته‏ايد؟ مى‏خواهيد بفرماييد كه وقتى حج افراد بر حسب نذر بر مستأجر تعين دارد و اين را هم اجير كرده براى خصوص حج افراد اين حق ندارد از حج افراد عدول به تمتع بكند؟ چرا؟ براى اين كه تمتع ضمه مستأجر را برى نمى‏كند. آن نذرش متعلق به حج افراد شده. حج تمتع ولو اين كه فضيلتش بيشتر است اما اين طور نيست اگر انسان نذر كرد حج افراد را انجام بدهد، اين حق داشته باشد كه حج تمتع را انجام بدهد. اين مثل اين مى‏ماند كه اگر كسى فرضاً ديديم مسجدى كه در محله شان است و منزل او در جوار اين مسجد است اين يك مسجدى است كه خيلى آباد نيست. حالا نذر كرد كه اين نماز صبحش را توى اين مسجد محل بخواند. اين حق نداردكه چون مسجد جامع ثوابش بيشتر است من با اين كه نذر كرده‏ام نمازم را توى اين مسجد محل بخوانم و ثواب مسجد محل كمتر از نماز در مسجد جامع شهر است با اين كه ما نذر كرده‏ايم، خب مى‏رويم در مسجد جامع نماز ميخوانيم براى اين كه او افضل است و ثوابش بيشتر. آيا كسى مى‏تواند مخالفت نذر را به اين كيفيت بكند؟ نه، شما نذر كرده‏ايد در مسجد محل نماز بخوانيد. اين منظور هم رجحان دارد. يجب عليك وفاء بالنذر. حالا نماز در مسجد جامع ثوابش بيشتر است اين مجوز اين نمى‏شود كه شما مخالفت با نذر بكنيد و نماز صبح را به جاى مسجد محل بروى در مسجد جامع انجام بدهى.
    در مسئله حج افراد و حج تمتع هم همين است. ولو اين كه حج تمتع از نظر فضيليت افضل انواع حج است اما اگر كسى نذر كرد حج افراد انجام بدهد حالا خودش هم مى‏خواهد وفاى به نذر بكند، اين حق ندارد به جاى حج افراد حج تمتع را انجام بدهد مستدلاً بانه افضل. لذا اين كه امام بزرگوار و مرحوم سيد (قدس سرهما) مى‏فرمايند اين جايى كه فرضاً حج افراد بر مستأجر متعين است و اجير را استيجار كرد براى حج افراد، اگر اجير بخواهد غير حج افراد را انجام بدهد مى‏فرمايند اين به درد نمى‏خورد ولو توأم با اجازه مستأجر و اذن مستأجر باشد، اين جا سوال مى‏شود از اين دو بزرگوار كه آيا اين كه شما مى‏فرماييد به درد نمى‏خورد به اين معنا است كه مى‏خواهيد بگوييد اين حج تمتعى را كه اجير عدول مى‏كند از حج افراد به تمتع اين به درد آن نذر مستأجر نمى‏خورد. اين حرف درست است. اين درست است كه به كار مستأجر نمى‏خورد. او نذر كرده حج افراد انجام بگيرد. اگر حج تمتع واقع شده، فايده ندارد. اما اجير كه گرفتار اين معنا نيست كه ضمه مستأجر برائت پيدا بكند يا نه، اجير، خوب دقت بفرماييد، گرفتار عقد اجاره و شؤن عقد اجاره است. اجاره روى حج افراد واقع شده، صاحب عرض مى‏شود دراهم و اجرت خودش دارد مى‏گويد من براى تو تجويز مى‏كنم كه به جاى حج افراد حج تمتع را انجام بدهى. خب وقتى خودش دارد اجازه به اين معنا را مى‏دهد از نظر اجير چه مانعى دارد كه حج تمتع را انجام بدهد؟ منتها مى‏گوييد اين حج تمتع به كار مستأجر نمى‏خورد، خب نخورد به كار مستأجر. مستأجرى كه خودش مى‏داند كه بايد حج افراد انجام بگيرد و مع ذالك اجازه مى‏دهد كه تو مى‏توانى عدول به حج تمتع بكنى لابد به اصطلاح عرف پيش خودش يك حسابى كرده. حساب كرده پيش خودش اين برود حج تمتع را انجام بدهد مستحباً او حج افرادى كه ما به واسطه نذر گرفتار او هستيم يك كسى ديگرى را مى‏فرستيم برود آن حج افراد را انجام بدهد.
    پس اجير گرفتار اين معنا نيست كه ضمه مستأجر در رابطه با حجش برى بشود. اجير گرفتار اجاره و اجازه مستأجر است. اين استيجار شد للحج الافراد. مستأجر بعد هم به او گفت مانعى ندارد. تو اين حج افراد را اگر به تمتع هم تبديل بكنى من موافقت مى‏كنم. خب تبديل مى‏كند به حج تمتع. منتها اين حج تمتع مسئله نذر مستأجر را نمى‏تواند به عنوان وفاى به نذر باشد، نباشد، به اجير چه ارتباطى دارد؟ مگر اجير ملزم است مثل همان حرفهايى كه در بعضى از مباحث قبل مى‏زديم، مگر اين استيجار شده على تفريق ضمة المستأجر؟ اين استيجار بر تفريق ضمه مستأجر نشده. اين استيجار شده للحج الافراد. اگر حج افراد را انجام بدهد، ضمه مستأجر برى ميشود اما اگر خود مستأجر به اين اجازه عدول داد و او حج تمتع را انجام داد، از نظر اجير واجاره مشكله‏اى در كار نيست. از نظر مستأجر مسئله باقى مانده و آن اين است كه مستأجر وفاى به نذر هم نكرده. شايد هم مستأجر در اين كار يك هدف عقلايى و احتياطى داشته باشد. حالا من يك مثالى براى شما مى‏زنم.
    فرض كنيد اين مستأجر يك آدم معمولى را پيدا كرد و استيجار كرد براى حج افراد. اين مستأجر يك آدم مقدس محتاطى است. بعد نشست حسابهايش را كرد. ديد يك آدم معمولى است. حالا كه مى‏رود حج را انجام بدهد، خيلى دلچسب ما نيست. آمد به اين اجير گفتش كه بابا جان شما اگر حج افراد هم انجام ندادى، خواستى تمتع هم انجام بدهى مانعى ندارد. پولها مال تو حج تمتع را هم انجام بده. و در ذهنش اين است كه يك آدم مورد وثوقى را پيدا بكند و مسئله حج افراد را كه به صورت وجوب گريبان اين مستأجر را گرفته از طريق آن آدمى كه خيلى مورد وثوق است انجام بدهد. آيا اين يك مسئله غير عقلايى است كه هم مى‏خواهد پولها را از اجير نگيرد، اجاره‏اش را به هم نزند و هم مى‏خواهد آن حج افراد به دست يك آدم خيلى مورد وثوق تحقق پيدا بكند. لذا مى‏آيد به اجير مى‏گويد آقاجان ضرورت ندارد تو حج افراد انجام بدهى. يك حج تمتعى هم انجام بدهى مستحباً ان ناحيتى مانع ندارد. در ذهنش اين است كه حج افراد واجب را به يك روحانى مورد كمال وثوق و اطمينان كه بعد پيدا شده، به وسيله او انجام بدهد.
    آن وقت آيا در اين صورت ما مى‏توانيم بگوييم اين اجازه‏اى كه نسبت به اجير صادر مى‏كند، چون حج افراد بر او تعين دارد اين اجازه هيچ نقشى ندارد؟ الا ولا بد اين اجير بايد حج افراد را انجام بدهد. روى چه ملاكى؟ روى چه مبنايى ما بگوييم اگر مستأجر هم چنين اذن و اجازه‏اى داد مع ذالك اجير از محدوده حج افراد حق تعدى ندارد. پس اين يك مطلبى است كه به نظر مى‏رسد محل اشكال است. اين عبارتى كه ايشان و مرحوم سيد مى‏فرمايند ببينيد ولو كان ماعليه نوعٌ خاص. آن چيزى كه بر عهده مستأجر است اگر يك نوع خاصى از اين انواع ثلاثه باشد، مثل حج افراد در مثال ما، لا ينفع الاذن بالعدول. اذن مستأجر هم در عدول به درد نمى‏خورد. به درد چى نمى‏خورد؟ به درد برائت ضمه مستأجر، درست است. اگر او عدول به تمتع كرد، ضمه مستأجر برى نميشود. اما اجير چه كار به ضمه مستأجر دارد. اجير است و عقد اجاره و اذن مستأجر. اجاره گفته حج افراد، مستأجر گفته اذنت لك فى العدول الى حج تمتع. از نظر اجاره چرا ما بگوييم اين اذن به درد نمى‏خورد.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) فرقش اين نيست. در اجاره بين المسئلتين مسئله اين نيست. (سؤال از استاد:... و جواب آن) گوش بدهيد. موهان يعنى اين جايى كه ما على المستأجر نوعٌ خاص است، عقد اجاره‏اش با آن جايى كه نوع خاص نيست و حتماً بايد نوع تعيين بشود، چه فرق مى‏كند؟ هر دويش ميگويد استأجرتك للحج الافرادى. منتها آن جا بر خودش تعين ندارد. اما در عقد اجاره بايد تعيين بكند. همانجايى هم كه تعين ندارد بر خودش تعين ندارد. اما وقتى كه نوبت به عقد اجاره مى‏رسد، در اجاره بايد تعيين كند چاره‏اى ندارد. بايد بگويد استأجرتك مثلاً للحج الافرادى. خب آن جاى به علت لزوم تعيين مى‏گويد استأجرتك للحج الافرادى. اين جا به علت اين كه حج افرادى بر او تعين دارد، مى‏گويد استأجرتك‏ل لحج الافرادى. در اجاره چه فرقى مى‏كند؟ در عقد اجاره و شؤن اجاره و لوازم اين اجاره بين اين دو تا فرق است؟ يعنى در صورت اول استأجرتك للحج الافرادى يك معنا دارد. در صورت دوم استأجرتك للحج الافرادى يك معناى ديگرى دارد.
    يا استأجرتك للحج الافرادى فى كلت الصورتين يك معنا دارد. منتها اولى بر خودش تعين نداشته اما در اجاره لازم بوده تعيين كند. در دومى آن چه را كه بر خودش تعين داشته تعيين كرده. اما از نظر تعيين حالا به هر كيفيتى ولو شما فرض كنيد تعيين به نحو شرطيت هم امكان دارد. ولى هر دو مثل هم است. هر دو قد ايّن للمستأجر الحج الافرادى. خب وقتى از نظر اجاره مسئله اين طور است، چه شد كه در صورت اول با اذن مستأجر يجوز له العدول اما در صورت دوم با اذن مستأجر لا يجوز له العدول. عرض كردم در برائب ضمه مستأجر البته فرق مى‏كند اين دو تا در صورت اول اگر عدول به تمتع هم بكند، چون نذرش، نذر مطلق بوده، برائت ضمه حاصل مى‏شود. اما در صورت دوم چون نذرش نذر مقيد بوده، با عدول اجير برائت ضمه پيدا نمى‏شود. اما برائت پيدا شدن و نشدن يك مسئله است و اجاره و شون اجاره و جواز عدول و عدم جواز عدول يك مسئله ديگر است. اينها دو تا است. ربطى به هم ندارد.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) چى چى فرموديد شما؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) اگر، مگرها را بگذاريد كنار. بين اين دو تا فرض چه فرقى است؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) اذن دارد خود مستأجر به او مى‏دهد. خود مستأجر كه ديوانه نيست كه. مستأجر مى‏داند كه حج افراد بر او واجب است. مع ذالك اذن مى‏دهد به اين كه به اين كه عدول مى‏توانى بكنى به حج تمتع. خب اين معنايش اين است كه مى‏خواهد وفاى به نذرش را از راه ديگر انجام بدهد. (سؤال از استاد:... و جواب آن) گوش بده ديگر.
    عرض مى‏شود كه پس اين حرف درست نيست. ولى به حسب نظر اين كه مى‏فرمايند ولو كان ما عليه نوعٌ خاص لا ينفع الاذن بالعدول، اين لا ينفع عرض كرديم اگر معنايش اين باشد كه به درد برائت ضمه مستأجر نمى‏خورد، درست است. اما بحث ما در اين نيست و اگر به معناى اين باشد كه اجير حق عدول به حج تمتع ندارد چرا لاينفع؟ روى چه ملاكى لا يجوز له العدول الى التمتع بين صورت تغيير و تعيين چه فرقى مى‏كند؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) بحث اجاره باطل نيست. او بحث ديگرى است. گوش بدهيد حالا شما. (سؤال از استاد:... و جواب آن) اجازه بدهيد. او باطل نيست. عرض ميشود كه تا اين جا ما دو حيث بحث را تمام كرديم. يك حيثش اين است كه تعيين در اجاره لازم بود، گفتيم. حيث دوم مسئله جواز عدول و عدم جواز عدول بود كه بين صورت تخيير و صورت تعين ايشان و مرحوم سيد فرق قائل شده‏اند و به نظر فرقى نمى‏آيد. مسئله سوم اين معنا است كه خب حالا كه مستأجر عرض مى‏شود كه اذن داد به اجير كه شما عدول بكن و اجير هم آمد عدول كرد. آيا با عدول اجير، اجير اجرت المثل را استحقاق پيدا مى‏كند؟ يا اجرت المسمات را استحقاق پيدا مى‏كند؟ يا بين صورت تخيير و بين صورت تعين فرق است؟ امام بزرگوار بين اين دو تا فرق قائل مى‏شوند. مى‏فرمايند در صورت اول كه مسئله تخيير بود، آن جا چون اذن مستأجر نقش داشت به نظر ايشان كه قائل به تفصيل در جهت دوم بوده‏اند، در صورت تخيير مى‏فرمودند اگر خود مستأجر اذن بدهد كه مى‏توانى از حج افراد عدول به حج تمتع بكنى، وقتى اين عدول مسبوق به اذن مستأجر است، پس در نتيجه اجير با عدول خودش چى را استحقاق دارد؟ همان مال الاجاره را. همان اجرت و مسمات را. ديگر اين جا نبايد ما سراغ اجرت المثل برويم. همانى كه در اجاره تعيين شده. منتها در اجاره در مقابل حج افراد تعيين شده بود. شما آمديد گفتيد كه با اجازه مستأجر مى‏تواند عدول به تمتع بكند و تمتع هم ضمه مستأجر را برى مى‏كند. براى خاطر اين كه نذرش نذر مطلق است. لذا همان مال الاجاره و به تعبير ديگر اجرت المسمات را در صورت اول استحقاق دارد.
    اما در صورت دوم، صورت دوم را اگر ما قائل بشويم به اين كه اذن مستأجر نمى‏تواند جواز عدول را اثبات بكند كما اين كه ظاهر عبارت امام بزرگوار است كه اذن مستأجر نمى‏تواند جواز عدول را در صورت تعين درست بكند، اين جا در حقيقت عدول ليس بجائزٍ. وقتى كه عدول ليس بجايزٍ اين در مقابل اين عملى كه انجام داده، اجرت المسمات را استحقاق ندارد براى اين كه حق نداشته اين را انجام بدهد ولو اذن مستأجر هم بوده، اما اذن مستأجر لم يكن نافعاً لجواز العدول. اما روى آن‏
    مبنايى كه ما عرض كرديم كه در همين جا هم اگر مستأجر اذن داد، جواز العدول ثابت است و مسئله جواز عدول ربطى به برائت ضمه مستأجر ندارد، روى اين مبناى ما در اين جا هم اجرت المسمات را استحقاق دارد. پس اين تفصيلى كه امام بزرگوار مى‏فرمايند كه در صورت تخيير استحقاق اجرت مسمات را دارد اما در صورت تعين استحقاق اجرت المثل را آن هم در ان جايى كه با اذن مستأجر باشد، اين روى مبناى خودشان است. اذن مستأجر را مجوز عدول در صورت تعين نمى‏دانند. اما اگر ما قائل بشويم به اين كه اذن مستأجر در صورت تعين هم مجوز براى عدول است، اين جا در صورت تعين هم همان اجرت المسماتى را كه در صورت تخيير استحقاق پيدا مى‏كرد، اين جا هم استحقاق پيدا مى‏كند. لذا ببنيد عبارت ايشان را ولو عدل مع الاذن يستحق الاجرت المسمات فى الصورة الاولى كه مسئله تخيير باشد و اذن مستأجر مجوز عدول باشد. اما يستحق اجرت المثل عمله فى الثانيه. آن جايى كه مسئله تعين در كار است، ان كان العدول بامره. اين هم يك تقريباً زيادى در كلام محسوب مى‏شود. براى اين كه فرض را لو عدم مع الاذن كرده‏اند. اين كه اين جا مى‏فرمايند ان كان العدول بامره آيا مقصود اين است كه اين امر زائد بر مسئله اذن است؟ يعنى در عدول دو صورت متصور است. يك وقت صرف اذن مستأجر است در عدول يك وقت امر المستأجر بالعدول است. آيا يك همچين فرمايشى ايشان مى‏خواهند بفرمايند؟ يا اين كه نه، مسئله امر مطرح نيست. اصلاً مستأجر چه كاره است كه امر به عدول بكند؟ مستأجر يك طرفى است در باب عقد اجاره، نهايت امر اين است كه اذن در عدول مى‏دهد. پس اين كه ايشان ميفرمايند ان كان العدول بامره، اگر مقصود از اين امر اذن باشد، اين يك تكرار موهم خلاف است. تكرار موهم خلاف. براى اين كه عنوان مسئله لو عدل مع الاذن بود. لو عدل مع الاذن يستحق الاجرت المسمات فى الصورة الاولى و اجرت مثل عمله فى الثانيه. پس ثانيه موردش كجاست؟ موردش همان عدل مع الاذن است. پس چرا اين صورت ثانيه باز تقييد شده ان كان العدول بامره. اگر مقصود از امر اذن است عرض كرديم اين يك تكرار است. علاوه بر اين كه مفيد نيست، اين موهم خلاف است و اگر هم مقصود از امر يك مطلب غير اذنى است و بلكه بالاتر از اذن است، مستأجر شأنيت اين معنا را ندارد. ليس له ان يأمر اين شخص را بذالك و اين ظاهر هم بيش از همان مسئله اذن نخواهد بود. يك عنوان امرى مطرح نيست. در جاهاى ديگر هم كه ما كلمه امر در اين قبيل موارد به كار مى‏بريم مثلاً در آن مثالى كه آن روز عرض كردم يك كسى از سفر رسيده. به حمال مى‏گويد اين چمدان ما را بردار. دم منزل ما بگذار. ما مى‏گوييم اين جا براى خاطر اين كه امر به‏اين عمل كرده اين حمال در مقابل اين حمال استحقاق اجرت المثل دارد. آيا امرش چه معنا دارد اين جا؟ امر بيشتر از اذن نيست. يعنى به حمال مى‏گويد كه من موافقم كه تو اين چمدان من را بردارى، از اين جا ببرى دم منزل ما، آن هم نه به صورت رايگان و مجانى. آيا غير از مسئله اذن يك مطلب بالاترى به نام امر تحقق دارد؟ لذاست كه اين عبارت اين جا يك تشويشى در آن است. كما اين كه در اول مسئله‏اى هم كه خوانديم اين هم اشاره بكنيم تا ذيل بحث بماند.
    در اول مسئله هم يك تشويش عبارتى در كلام امام بزرگوار به نظر مى‏رسد. اين شروع مسئله را اين جورى فرمودند. فرمودند «يجب فى الاجارة تعيين نوع الحج فيما اذا كان التغيير بين الانواع». در حالى كه در مسئله لزوم تعيين نوع فرقى نيست بين صورت تغيير و بين صورت تعيين. فرق بين صورت تغيير و تعيين اگر هست، در مسئله جواز عدول است كه جهت دوم محل بحث ما است. اما در جهت اول كه بايد در عقد اجاره تعيين بشود چه فرق مى‏كند بين اين كه اين بر مستأجر يك نوع خاصى واجب باشد يا مستأجر مخير بين انواع ثلاثه باشد. لذا آن صدر عبارتشان هم يجب فى الاجارة تعيين نوع الحج فيما اذا كان التغيير بين الانواع» اين هم در آن تشويش و ايهام خلاف وجود دارد تا آخرين فرعى كه در اين مسئله متعرضند روز يكشنبه ان شاء الله.

    «و الحمد للّه رب العالمين»