• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • يكصد و شصت و پنجمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    در ذيل مسئله پنج ميفرمايند «هذا مع التصريح بكيفيه الاجاره و مع الاطلاق كذالك ايضاً. كما انه معه يستحق تمام الاجره لو عطا بالمصداق الصحيح العرفى. ولو كان فيه نقصٌ مما لا يضر بالاسم. نعم لو كان نقص شيئاً يجب قضائه فالظاهر انه عليه. لا على المستأجر». بحث در اين بود كه آيا در مسئله استنابه و استيجار آيا مقدمات اعمال هم داخل در متعلق اجاره است؟ به طورى كه يك قسمت از اجرت و مال الاجاره در مقابل مقدمات واقع بشود. يا اين كه مقدمات خارج است و متعلق اجاره يا خود اعمال است و يا عنوان تفريق ضمة المنوب عنه. در صورتى كه طرفين مسئله يعنى نفى و اثباتش مورد تصريح واقع بشود خب بحثش را ذكر كرديم. يا تصريح بكنند به اين كه مقدمات داخل در متعلق است و آن هم ما عرض كرديم كه نحوه دخول در متعلق تارتاً به نحو جزئيت است و گاهى به نحو شرطيت است و گاهى به نحو قيديت كه اينها بحثش را ذكر كرديم. و گاهى هم تصريح مى‏كنند به خروج مقدمات از متعلق اجاره به طورى كه چيزى از اجرت و پول درمقابل اجرت و پول واقع نمى‏شود.
    حالا انما البحث فى صورة الاطلاق. اگر مطلق بگذارند و هيچ گونه تصريحى به نفى و اثبات در كار نباشد. نه تصريح بكنند به خروج المقدمات و نه تصريح بكنند به دخول المقدمات به نحوى كه اجرت توزيع بر مقدمات هم بشود. همين يك كسى استيجار مى‏كنند براى حج نيابى و راجع به مقدمات هم بحثى نمى‏كنند. آيا در صورت اطلاق مسئله چطور است؟ آيا چيزى از اجرت و مال الاجاره در مقابل مقدمات واقع ميشود؟ اگر نائب از اين جا حركت كرد و رفت به مدينه و قبل از آنى كه شروع بكند در عمل حج عرض له الموت و استيجار هم مطلق بوده آيا در برابر اين مقدار و پولى كه در اين رابطه خرج شده، به نسبت از مال الاجاره استحقاق دارد يا اين كه استحقاق ندارد؟ صاحب جواهر عليه الرحمه مى‏فرمايد كه اين مسئله كاملاً محل اختلاف است. جماعتى اختيار كرده‏اند كه در صورت اطلاق پول در مقابل مقدمات هم واقع ميشود. لذا در اين مثال نائبى كه درمدينه فوت شد، قبل از شروع فى الحج، مقدارى از مال الاجاره را استحقاق پيدا مى‏كند. اما جماعت ديگرى قائل به خلاف اين هستند. مى‏گويند در صورت اطلاق پول در مقابل مقدمات واقع نمى‏شود و هر كدام هم براى نظر خودشان اقامه دليل كرده‏اند. بايد اين ادله را مورد ملاحظه قرار بدهيم و ببينيم در نتيجه بايد كداميكى از اين دو قول را اختيار كرد. اما آنهايى كه مى‏گويند در صورت اطلاق مقدمات هم داخل در متعلق است، دخولش هم به نحوى است كه مقدارى از اجرت در مقابل مقدمات واقع ميشود اينها دو تا دليل اقامه كرده‏اند. يك دليلشان اين است كه گفته‏اند كه ما خارجاً، وجداناً اين معنا را ملاحظه مى‏كنيم. مشاهده مى‏كنيم. مى‏بينيم آن كسى كه حج ميقاتى و براى حج ميقاتى استنابه مى‏شود مثلاً با ده هزار تومان يك حج ميقاتى را مى‏شود انسان كسى نائب بگيرد. اما اگر يك كسى را خواستند من البلد استنابه كنند. يعنى حج بلدى نه اين كه حالا غير بلدى هم داخل باشد، چون آن داخل در بحث گذشته مان مى‏شود. اما در قم آمدند يكى رااستيجار كردند للحج. كلمه بلدى هم جزئش نبود. و الا داخل در قيد مى‏شود كه ما بحثش را ذكر كرديم. ما صورت اطلاق را داريم ميگوييم. خب پيداست اين كسى را كه از قم استنابه مى‏كنند اين، با يك پول بيشترى و با يك اجرت زيادترى معمولاً استنابه مى‏شود. خب اين تفاوت بين حج بلدى و حج ميقاتى، به طورى كه مثلاً حج بلدى دو برابر حج ميقاتى اجرتش است، كما نرئه بالوجدان، خب اين تفاوت براى چى است؟ خب اگر مقدمات چيزى از اجرت در مقابلش واقع نمى‏شود، اگر مقدمات خارج از متعلق اجاره است، خارج از دائره معاوضه است، پس به چه مناسبت حج ميقاتى ده هزار تومان است و حج ميقاتى بيست هزار تومان؟ پيداست كه اين اختلاف و زيادى اجرت اين براى خاطر اين است كه مقدمات هم در متعلق نقش دارد. مقدمات هم از اجرت سهمى دارند و الا خود اعمال حج هيچ فرقى نمى‏كند بين آن كسى‏
    كه حج ميقاتى را استنابه مى‏كنند او را. يا آن كسى را كه براى حج بلدى استنابه ميكنند، از نظر اعمال هيچ فرقى بين اين دو تا وجود ندارد. پس حالا كه ما مى‏بينيم از نظر اجرت فرق وجود دارد، اين دليل بر اين است كه مقدمات هم سهم دارند. مقدمات هم چيزى از اجرت در مقابل آنها واقع مى‏شود. اين يك دليلى است كه اقامه كرده‏اند.
    البته اين دليل جوابش روشن است و جوابش يك چيزى است كه صاحب جواهر ذكر فرموده و او را مقتضاى تحقيق قرار داده. صاحب جواهر مى‏فرمايد بله، ما قبول داريم كه حج بلدى مثلاً اجرتش بيش از حج ميقاتى است. كسى نمى‏تواند اين معنا را انكار بكند. اما اين زيادى اجرت اين غير از آن چيزى است كه شما ادعا مى‏كنيد. اين اعم از آن مدعاى شماست. زيادى اجرت هم مى‏سازد با اين كه چيزى از اجرت در معاوضه در مقابل اين واقع بشود. مثل اين كه مبيع ما مثلاً دو تا جز داشته باشد. خب اگر مبيع دو تا جز داشته باشد، هر كدام از اين دو جز بعضى از ثمن در مقابلش واقع مى‏شود. يك وقت مسئله اين طور است. يك وقت اين است كه نه، يك خصوصيتى در كار است كه آن خصوصيت موجب زيادى ثمن است در باب بيع و نظيرش در باب اجاره. اما در عين اين كه ثمن را بالا مى‏برد، اما چيزى از ثمن در مقابل اين خصوصيت واقع نمى‏شود. مثل اين كه اگر كسى مثلاً يك عبدى را خريدارى كرد. با وصف اين كه اين عبد كاتب و نويسنده باشد. خب پيداست كه عبد كاتب قيمتش بيش از عبدى است كه صفت كتابت را واجد نباشد. قيمت اين دو تا در بازار مختلف است ونتيجتاً آن كسى كه عبد موصوف به كتابت را خريدارى مى‏كند، يك پول بيش‏ترى را مى‏پردازد. اما از نظر معاوضه مطلب چه جورى است؟ مثلاً اگر صد تومان ثمن عبد كاتب شد، آيا از نظر معاوضه بايد بگوييم كه هشتاد تومان در مقابل ذات عبد واقع شده. بيست تومان هم در مقابل وصف عبد واقع شده كه انسان همانطورى كه عبد را خريدارى مى‏كند كتابت را هم خريدارى مى‏كند. اگر ما اين تعبير را بكنيم درست است كه اگر كسى يك عبد كاتبى را خريدارى كرد، مثل آن جايى كه مبيع دو تا جز دارد، مثل اين كه دو تا عبد را در يك معامله خريدارى بكند. خب، آن جا هر يكى از اين دو عبد بعض المبيع است. پنجاه تومان فى مقابل هذا العبد، پنجاه تومان هم فى مقابل ذات العبد. اما اين جايى كه مسئله وصف مطرح است، نمى‏توانيم بگوييم ما كانّ دو چيز خريدارى كرديم. يكى عبد خريدارى كرديم، يكى وصف كتابت را. وصف كتابت در زيادى قيمت نقش دارد بلا اشكال. اما در معاوضه در رديف موصوف واقع نمى‏شود. يعنى اين طور نيست كه ثمن توزيع بشود. ثمن تبعض پيدا بكند. بعضش در مقابل ذات موصوف باشد و بعضش هم در مقابل صفت باشد.
    لذا اين دليل فى نفسه نمى‏تواند يك دليل تمامى باشد. ولو اين كه اين جوابى را كه عرض كردم صاحب جواهر فرموده ما الان اين جواب را از اين استدلال مى‏دهيم ولى همين جواب ما را آن طرفى‏ها هم به آن تمسك كرده‏اند و ما در استدلال آنها مناغشه مى‏كنيم. در هر كجا بايد دليل را بايد با مدعاى خودشان بسنجيم و محاسبه بكنيم. اينها مدعايشان اين است كه يقع جزءٌ من مال الاجاره فى مقابل المقدمات. در معاوضه، دليل چيه؟ دليل اين است كه حج بلدى قيمتش بيشتر است از حج ميقاتى است. جواب ما اين است كه اين دليل با مدعا تطبيق نمى‏كند. زياد بودن اجرت حج بلدى از حج ميقاتى لا يدل بر اين كه در معاوضه هم چيزى در مقابل مقدمات واقع مى‏شود و شاهد هم همان مسئله عبد كاتب است. عبد كاتب قيمتش بيش از عبد غير كاتب است اما در عين حال در معاوضه وصف به عنوان بعض المثن واقع نمى‏شود و نمى‏تواند هم در باب بيع حتى واقع بشود. براى اين كه وصف ما هو وصفٌ يك چيزى نيست كه بشود روى آن معامله بيعى واقع بشود. پس مجرد تفاوت مال الاجره بين حج ميقاتى و حج بلدى اين تطبيق بر مدعا نمى‏كند كه در معاوضه هم اين سهم داشته باشد و نصيب داشته باشد.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) به خاطر بودن غير از اين است كه در مقابل او است. به خاطر بله. شما هم كه صد تومان مى‏دهيد عبد كاتب را مى‏خريد، اگر كاتب نبود، هشتاد تومان بيشتر نمى‏خريديد. ولى اين معنايش اين نيست كه بيست تومان از اين صد تومان در معاوضه در مقابل وصف واقع بشود. داعى است، موجب زيادى ثمن در باب بيع و اجرت در
    مقابل اجاره است اما اين زيادى ملازم با توزيع ثمن و توزيع مال الاجاره نيست. (سؤال از استاد:... و جواب آن) گوش بدهيد. (سؤال از استاد:... و جواب آن) چى چى؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) خب خيال تخلف وصف دارد. اينها كه... (سؤال از استاد:... و جواب آن) اينها كه مكاسب خوانده‏ايد ديگر. خيار تخلف وصف دارد. (سؤال از استاد:... و جواب آن) گوش بدهيد. گوش بدهيد. دليل دومى كه اينها اقامه كرده‏اند كه اين دليل ديگر از دليل اولشان بدتر است او عبارت از اين است. گفته‏اند كه حج لغتاً به معناى اين اعمال نيست. حج لغتاً به معناى قصد است. و همين آيه شريفه‏اى كه اساس در مسئله حج است و لله على الناس حِج البيت كه حِج يك لغتى است در حج. حج و حِج هر دويش صحيح است. لذا در قرآن هم هر دو تعبير شده و اتم الحج و العمرة لله. اين حِج در اين جا گفته‏اند به معناى قصد البيت است. لله على الناس حِج البيت اى قصد البيت و الذهاب الى البيت و السعى الى الوصول الى البيت. پس در حقيقت خود اين ذهاب، اين حركت، اينها اصلاً داخل در معناى حج است. اگر داخل در معناى حج شد، خب لا محال از مال الاجاره در مقابل اينها واقع مى‏شود. لكن خب اين جوابش اين است كه درست است كه اين لغتاً معناى حِج همين است كه شما مى‏گوييد اما حالا ما روى آن معناى اصطلاحى داريم بحث مى‏كنيم. از هر متشرعه‏اى شما بپرسيد كه ما الحج؟ عبارت مى‏داند حج را از آن اعمال و مناسك كه شروعش عبارت از احرام از ميقات است و اينها را خارج از دائره حج و معناى حج ميداند. ولو اين كه حالا به حسب لغت هم اينها داخل در معناى حج باشد. ما كارى به معناى لغوى نداريم.
    اين دليل آنهايى كه قائلند به اين كه داخل در متعلق است. لكن يك دليل ديگرى در كار است كه اينها ذكر نكرده‏اند و شايد نظر امام بزرگوار هم (قدس سره) ناظر به همين دليل باشد، او مسئله انصراف است. يعنى اطلاق انصراف به اين معنا دارد. يعنى از نظر عرف وقتى كه شما مسئله را ملاحظه بكنيد، فرقى بين اين معنا نيست كه كسى مقدمات را به تصريح داخل در متعلق اجاره بكند يا اين كه نه، استنابه و استيجار را مطلق بگذارد. آيا فى زماننا هذا البته نميشود حالا اين را هم به صورت يك حكم كلى گفت، الان در زمان ما، اين انصراف تحقق دارد. حالا ممكن است يك زمانى هم باشد كه اين انصراف نباشد، يا قبلاً اين انصراف تحقق نداشته اما فى زماننا هذا اين انصراف است. اگر كسى كسى را نائب گرفت كه برود حج انجام بدهد، آيا فرق مى‏كند بين اين كه تصريح بكند به اين كه مقدمات هم داخل در متعلق اجاره است. و دخولش به نحوى است كه چيزى از اجرت در مقابلش واقع مى‏شود؟ يا اين كه نه، همين طور مسئله را مطلق بگذارد؟ در قم مثلاً يك روحانى كه به عنوان روحانى كاروان عازم حج است، يك كسى بيايد بگويد كه آقا من شما را استنابه مى‏كنم براى رفتن به حج. خب اين پيداست هيچ فرقى نمى‏كند كه دانه دانه بگويد پول هواپيماى مثلاً از ايران تا جده، از جده برگشتن از كجا به كجا، ماشين مثلاً از مدينه تا مكه، از مكه تا منى و عرفه، اينها را مورد تصريح قرار بدهد يا مطلق بگذارد الان در شرايط ما اين جورى است كه هيچ فرقى نمى‏كند. لذا آنى كه ميتواند دليل بر اين قول باشد، ولو اين كه دركلمات آنها ذكر نشده مسئله انصراف اطلاق است. يك كسى نمى‏تواند اين انصراف را انكار بكند و به نظر مى‏رسد كه امام بزرگوار (قدس سره) هم روى اين انصراف تكيه دارند و الا آن دو دليلى كه آنها ذكر كرده‏اند، شما ملاحظه كرديد كه آن دو دليل نمى‏توانست آن مدعا را ثابت بكند. اما انصراف جداً عرض كردم انسان به صورت كلى هم نتواند ادعا بكند، فى زماننا هذا يك همچين انصرافى تحقق دارد و فرق بين صورت اطلاق و صورت تصريح هيچ وجود ندارد به نظر ما اين طورى كه در استيجارها و استنابه‏ها ملاحظه مى‏كنيد.
    اما آنهايى كه آن طرف قصه را اختيار كرده‏اند. گفته‏اند كه نه، مقدمات اينها همه خارج از دائره متعلق اجاره است. و هيچى از اجرت در مقابل مقدمات واقع نمى‏شود. اين‏ها هم يك تشبيهات و تنزيرات و تأييدات و گاهى هم يك سرى ادعاها دارند. از جمله همان حرفى كه عرض كردم در كلام صاحب جواهر عليه الرحمه ذكر شده كه ايشان مى‏فرمايد اين مقدمات به منزله اوصاف مبيع است. اوصاف مبيع در زيادى ثمن نقش دارند اما در معامله اين طور نيست كه اينها جز مبيع واقع بشوند. و
    چيزى از ثمن در مقابلشان واقع بشود. ما اين حرف را در جواب از استدلال آن طايفه ذكر كرديم. براى اين كه مى‏خواستيم بگوييم كه ادعاى آنها با دليلشان تطبيق نمى‏كند ولى حالا هم كه به اين جا مسئله مى‏رسد اين جا هم ما مطالبه شاهد مى‏كنيم.
    مى‏گوييم به چه دليل شما مى‏گوييد كه اين مقدمات به اوصاف مبيعه‏اند. نه ما ممكن است ادعا بكنيم كه مقدمات به منزله ابعاد مبيع اند. شما بايد يك دليلى بر اين معنا اقامه بكنيد. چه دليلى بر اين معنا اقامه كرديد؟ صرف يك ادعا و تشبيهى است. مقدمات حج به منزلة اوصاف المبيع. ما الدليل على هذا التنزير؟ ما الدليل على هذه المنزله؟ نه، ما ممكن است در مقابل شما بگوييم مقدمات به منزلة ابعاد المبيعه لا به منزلة اوصاف المبيع. پس همانطورى كه ما خود اين جواب را، اين حرف را جواب از آن حرف اول قرار مى‏داديم، اما در عين حال نمى‏توانيم اين جا هم به عنوان يك دليل روى آن تكيه بكنيم و حتماً بگوييم مسئله اين طور است. نه، يمكن كه اين طور باشد يا يمكن هم كه بمنزلة الابعاد و الاجزا باشد و چيزى از ثمن درباب بيع از اجرت در ما نحن فيه در مقابل اينها واقع بشود.
    مخصوصاً با توجه به يك نكته و آن اين است كه در باب اوصاف مبيع، اوصاف يك وجود مستقل به اضاعه ندارد. اين طور نيست كه ما بگوييم عبد يك وجود دارد و كتابت لها وجودٌ آخر. آيا اين طور است در باب اوصاف؟ اما در باب مقدمات مسئله اين طور نيست. مقدمات را كه نمى‏شود از نظر وجود ما انكار بكنيم كه وجود مستقل دارد. آيا رفتن از قم به مدينه اين يك وجود مستقلى نيست. حالا كه بعدش اعمال واقع بشود و چه بعدش اعمال واقع نشود. اما بالاخره اين حركت و سفر از قم الى المدينه اين امرٌ موجودٌ مستقلٌ باضاعه. اما در باب اوصاف مبيع ما نمى‏توانيم يك وجود مستقلى براى اوصاف مبيع درست بكنيم. نه، اوصاف يك چيزهايى استكه تابع محض است و هيچ استقلال وجودى براى آنها در كار نيست. لذا اين هم تأييد مى‏كند كه علاوه بر آن كه آن تنزيل را شاهدى بر آن اقامه نكرده‏اند اين خودش يك معيدى مى‏شود بر بطلان آن تنزيلى كه در كلام صاحب جواهر عليه الرحمه ذكر شده.
    يك دليل ديگرى كه اينها سست است دليلهاشان، اقامه كرده‏اند. گفته‏اند كه اين مقدمات اصلاً چون براى مستأجر هيچ گونه نفعى ندارد، لذا چه معنا دارد كه آن مستأجر يعنى آن وارث ميت، آن وارث ميت پول در مقابل مقدمات بدهد؟ براى چى پول در مقابل مقدمات بدهد؟ چه نفعى دارد اين مقدمات؟ عبادت از ميقات شروع مى‏شود. عبادت با احرام از ميقات آغاز ميشود. پس اين مقدمات چيه كه پول در مقابل آنها واقع بشود؟ خب اين جوابش اين استكه يك وقت فرض كنيد كه خود ميت وصيت كرده به حج بلدى. خب اگر وصيت كرد به حج بلدى و مثل آن جايى كه شما تصريح مى‏كنيد به دخول مقدمات. خب آن جا چطور پول در مقابل مقدمات واقع ميشود؟ آيا، عمده نكته‏اش اين است كه، ايا مقدمات در آن جايى كه تصريح به دخولشان در متعلق اجاره بشود و يا مطلق گذاشته بشود از اين جهت فرق مى‏كند؟ كه آنجايى كه مطلق گذاشته مى‏شود مى‏گوييم فايده‏اى ندارد، پول نمى‏شود در مقابلش واقع بشود. اما آن جايى كه تصريح بشود فايده‏اى دارد، پول هم در مقابلش واقع مى‏شود. آيا در مقدمات يك همچين فرقى وجود دارد كه بين صورت تصريح و صورت اطلاق ما از اين نظر بياييم بين مقدمات فرق بگذاريم؟ بگوييم فى صورة التصريح مانعى ندارد. پول در مقابلش واقع بشود. نفع هم دارد اما در صورت اطلاق مى‏شود يك چيز بى ارزش، خالى از نفع، خالى از فايده. آيا يك همچين فرق گذاشتن بين دو حالت در باب مقدمات كسى مى‏تواند قائل بشود؟ لذا اين حرف هم صحيح به نظر نمى‏رسد. كما اين كه يك حرف ديگرى باز زده‏اند. گفته‏اند خب، اگر شما بگوييد كه مقدمات داخل در متعلق اجاره است، خب پس معمولاً اين كسى كه پول مى‏گيرد، هم پول درمقابل رفتن مى‏گيرد، هم در مقابل برگشتن. معمولاً اين طور است. خب حالا اگر اين يك نائبى از اين جا حركت كرد رفت مكه، از آن جا اعمالش راانجام داد، بعد خوشش آمد. گفت ما ديگر اين آخر عمرى مجاورت مكه را انتخاب مى‏كنيم. ديگر بر نگشت به محلى كه استنابه شده، آيا شما مى‏گوييد به اندازه‏اى كه از اجرت در مقابل مراجعتش واقع مى‏شود اين بر گرداند به اين مستأجر و اين وارث ميت؟ يا ملتزم نمى‏شويد به اين معنا. خب لابد ملتزم نمى‏شويد. خب‏
    نائب وقتى كه رفت حجش را انجام داد، مى‏خواهد بماند آن جا، مى‏خواهد بر گردد، ديگر از نظر اجاره و مال الاجاره فرقى نمى‏كند. مى‏گويند خب پس اين دليل بر اين استكه چيزى در مقابل برگشتنش واقع نمى‏شود. اگر در مقابل برگشتنش چيزى واقع نشد، در مقابل رفتنش هم واقع نميشود. براى اين كه چه فرقى است بين رفتن و برگشتن. هيچ كدام در حج دخالت ندارد. در اعمال و مناسك نقش ندارد. همانطورى كه برگشتن نقش ندارد، رفتن هم نقش ندارد. پس از اين جا كشف بكنيد كه در مقابل رفتن هم چيزى واقع نمى‏شود.
    لكن خب اين هم جوابش اين است كه انصافاً مقايسه رفتن را با برگشتن، اين مقايسه غير صحيح است براى اين كه رفتن جنبه مقدميت دارد و اصولاً بحث ما در مقدمات است. برگشتن كه داخل در مقدمات نيست. كسى نيامده بگويد كه برگشتن هم از باب مقدمه واجب است. اما مقدمات كه رفتن است و حركاتى كه قبل الحج يا در اثناى حج واقع مى‏شود آن بنابر قول وجوب به مقدمه يك مطلوبيت غيريه پيدا مى‏كند. اما برگشتن را ديگر كسى نيامده بگويد مقدمات به عنوان مقدمه مطلوبيت غيريه دارد. آخرين دليلى كه اينها اقامه كرده‏اند كه اين جهت راتمام بكنيم گفته‏اند كه بين باب حج و بين استيجار ساير عبادات چه فرق مى‏كند؟ شما اگر كسى را استيجار كرديد بر اين كه مثلاً روزه بگيرد، آيا مقدمات روزه‏اش كه عبارت از اين است كه يك چيزى براى سحرش درست كند و سحرى بخورد، اينها هم داخل در متعلق اجاره است؟ به حيثى كه يك مقدار از اين پول در مقابل سحرى خوردن واقع مى‏شود يك مقدار هم در مقابل صوم. يا اگر كسى را استيجار براى نماز كرديد آيا يك مقدار از پول دل مقابل وضو واقع مى‏شود و مخصوصاً اين را من اضافه مى‏كنم به حرف آنها، مخصوصاً براى وضو گرفتن نياز پيدا كرد كه يك مقدار آب بخرد و وضو بگيرد. بگوييم حالا چون يك مقدار پول آب داده براى وضو معلوم مى‏شود يك مقدار از اجرت هم در مقابل وضو و آب وضو واقع مى‏شود. آيا اين است يا اين كه بگوييد اين مقدمات به ما چه ارتباط دارد؟ ما اين را استيجار كرديم براى نماز. حالا اين مجبور است برود وضو بگيرد، برود لباس حلال تهيه بكند، برود براى شستن لباسش پول بدهد آنها ديگر ربطى به اجاره براى صلات ندارد. گفته‏اند باب حج هم همينطور است. همانطور كه در استيجار ساير عبادات مقدمات خارج از متعلق اجاره است در استيجار حج هم مقدمات خارج از دائره اجاره است. لكن جوابش اين است كه نه، اين مسئله از نظر عرف متشرعه بين شان فرق وجود دارد. در عرف متشرعه در استيجار براى نماز و روزه مقدمات خارج از دائره متعلق اجاره است. اما در باب استيجار للحج همانطورى كه ما عرض كرديم مقتضاى انصراف اين استكه از نظر متشرعه هيچ فرقى نمى‏كند كه شما تصريح بكنيد به اين كه مقدمات داخل در متعلق اجاره است يا اين كه نه، اين را همين مطلق بگذاريد. مطلق هم انصراف به همان مسئله دارد و حكم مى‏كند به اين كه مقدمات داخل است آنهم به نحوى كه قسمتى از مال الاجاره تقسيم بر متعلق مى‏شود.
    پس عمده دليل بر اين فرمايش امام بزرگوار همان مسئله انصراف است و ظاهر اين است كه كسى نميتواند اين انصراف را انكار بكند.

    «و الحمد لله رب العالمين»