4 . فقط انسان ، دانشمند است . اين قضيه در واقع قضيّه اى مركب است كه به دو قضيّه حملى زير انحلال مى يابد :
الف) انسان ، دانشمند است .
ب) غير انسان دانشمند نيست .
5 . هشت بر دو قابل قسمت نيست ، مگر اين كه زوج باشد . اين قضيّه در واقع قضيّه شرطى متّصل است ، به اين صورت : اگر هشت زوج باشد ، بر دو قابل قسمت است و اگر هشت زوج نباشد بر دو قابل قسمت نيست .
6 . تنها اگر اين موجود حيوان است ، انسان است . اين قضيّه به صورت قضيّه شرطى متّصل تأويل مى شود : اگر اين موجود حيوان است ، آن گاه انسان است و اگر اين موجود حيوان نيست ، آن گاه انسان نيست .
7 . نه هر كه چهره برافروخت دلبرى داند . اين مصراع به يكى از صورت هاى منطقى زير باز مى گردد :
الف) قضيّه حملى سلبى : چنين نيست كه هر چهره بر افروزنده اى ، دلبرى بداند .
ب) قضيّه شرطى سلبى : چنين نيست كه اگر كسى چهره بر افروخت ، آن گاه او دلبرى بداند.
8 . به خدا اگر من رفته باشم ! اين قضيه به صورت قضيه حملى زير تأويل مى شود: من نرفته ام.
9 . اگر فردا هوا مناسب باشد ، ولى امشب كارهايم را انجام ندهم ، فردا به صحرا نخواهم رفت . اين قضيّه از نظر منطقى به قضيه شرطى متّصل ، كه تالى آن نيز خود قضيّه شرطى متّصل ديگرى است ، بازگشت مى كند : اگر فردا هوا مناسب باشد ، آن گاه اگر امشب كارهايم را انجام ندهم ، به صحرا نخواهم رفت .
ملاك صدق و كذب قضيّه شرطى
صدق و كذب در قضيّه شرطى ، تابع صادق يا كاذب بودن هر يك از مقدّم و تالى ، به تنهايى نيست . گاهى قضيّه شرطى متّصل صادق ، از دو قضيّه كاذب فراهم مى آيد ؛ مانند اگر انسان اسب باشد ، آن گاه صاهل است . و گاهى نيز قضيّه شرطى متّصل لزومى كاذب ، از دو قضيّه صادق فراهم مى آيد ؛ مانند اگر آفتاب طلوع كند ، آن گاه سعدى شاعر است .
بنابر اين، مراد از صدق در قضاياى شرطى مطابقت و عدم مطابقت نسبت اتصال و عناد با واقع است.