اهميّت مغالطه
دانستيم كه انسان ذاتاً موجودى متفكّر است و خرد ورزى به لحاظ تاريخى همزاد آدمى است . ذهن در جريان تلاش فكرى خود براى كشف واقعيت، راه هاى متعددى را بر مى گزيند كه برخى درست و برخى نادرست است . به عنوان نمونه به مثال هاى زير كه حاصل بعضى از تفكرات بشرى است دقت كنيد :
- علوم بشرى در حال تغيير و تكامل است . هر چه در حال تغيير و تكامل است نسبى است . پس علوم بشرى نسبى است .
- عدالت واقعى جز از طريق قانون ممكن نيست . اين جامعه قانونمند است . پس عدالت در آن حاكم است .
- اين يك قضيه بديهى است و هر كودكى آن را درك مى كند .
- وقتى جامعه اى با تورم شديد روبه روست، دولت بايد آزادى بيشترى به مردم و مطبوعات بدهد .
- مقاله او دقيق و عالمانه است ؛ زيرا تاكنون حتى يك نقد و اعتراض به آن نشده است .
- براى حلّ اين مشكلِ اجتماعى چهار راه حل پيشنهاد شده است كه اولى هزينه زيادى مى خواهد ( مقرون به صرفه نيست ) ؛ دومى زمان بسيارى مى طلبد ؛ راه حل سوم نيز ضمانت اجرايى ندارد . بنابراين، چاره اى جز انتخاب راه حلّ چهارم ، كه من مى گويم ، نيست .
- سندهاى قطعى وجود دارد كه نشان مى دهد افرادى كه براى بى گناهى اين فرد شهادت داده اند هيچ كدام در محل وقوع جرم حضور نداشته اند . بنابراين، مجرم واقعى همين فرد است.
- كتاب ارزان كمياب است . هر چيز كمياب ، گران است . پس كتاب ارزان گران است .
- اسب حيوان است. حيوان پنج حرف دارد. پس اسب پنج حرف دارد.
- بعضى از كتاب فروشان ثروتمند نيستند . بعضى از ثروتمندان با سواد نيستند . پس بعضى از كتاب فروشان با سواد نيستند .
- هيچ نابينايى دروازه بان فوتبال نيست . هر دروازه بان فوتبالى ورزشكار است . پس هيچ نابينايى ورزشكار نيست .