تبیان، دستیار زندگی
آیة ‌الله‌ عبدالنبی‌ نمازی‌ در سال‌ 1324 در شهر بوشهر به‌ دنیا آمد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آية‌الله‌ عبدالنبي‌ نمازي‌
 آیة ‌الله‌ عبدالنبی‌ نمازی

آية ‌الله‌ عبدالنبي‌ نمازي‌ در سال‌ 1324 در شهر بوشهر به‌ دنيا آمد

تولد

محل تحصيل

اساتيد

شخصيت علمي و اخلاقي

شخصيت سياسي و اجتماعي

فعاليت‌هاي علمي

حضور در جبهه‌هاي دفاع مقدس

مسئوليت

تولد:

اينجانب در سال 1324 شمسي در شهر بوشهر متولد شدم. پدرم، مرحوم حجه‌السلام حاج شيخ احمد، فرزند عالمِ عارف و زاهدِ مجاهد، مرحوم آيه الله حاج شيخ حسين نمازي دشتي و مادرم دختر مرحوم شيخ عباس (از روحانيون منطقه دشتي در استان بوشهر) بوده‌اند. پدرم براي تبليغ و ترويج به شهرستان آبادان هجرت كرد و همه‌ي اعضاي خانواده را همراه خود برد. در آن سال بيماري آبله در منطقه‌ي جنوب شيوع پيدا كرده بود و مادرم در اثر اين بيماري به رحمت ايزدي پيوست. (رحمت واسعه‌ي الهي به روانش باد.) مدت كوتاهي در روستايي به نام خليفه از توابع بندر گناوه و پس از آن بقيه‌ي دوران را تا چهارده سالگي در آبادان سپري كردم.

محل تحصيل:

پدرم ضمن تبليغ و منبر، آموزشكده‌ي‌ قرآن را تأسيس كرد و از اين راه افراد بسياري را در طول ساليان متمادي با كتاب آسماني قرآن آشنا كرد. براي من توفيق بزرگي بود تا قرآن فرا گيرم و با كتاب‌هاي درسي جديد آشنا شوم و توانستم كه به پدر بزرگوارم در تعليم و تدريس كمك نمايم. در دوازده سالگي در امتحانات متفرقه شركت كردم و سال سوم ابتدايي را به صورت ارتقايي امتحان دادم و با معدل بالا قبول شدم و به كلاس چهارم رفتم و سال‌هاي چهارم، پنجم و ششم را با معدل بالا سپري كردم. تعدادي از دروس ادبيات را در آبادان خواندم و در آغاز سال 1341 شمسي به نجف اشرف عزيمت نمودم.

قابل ذكر است كه اينجانب در دوران تحصيل، تصميم به ادامه‌ي تحصيلات دانشگاهي داشتم و اصلاً در ذهن و فكرم تصور تحصيلات حوزه‌اي وجود نداشت، البته مرحوم والد، گاه‌گاهي اظهار مي‌كرد كه مي‌خواهم شما را به حوزه‌ي علميه‌ي نجف اشرف بفرستم تا سرباز امام زمان (عج) بشويد؛ ولي خود من تمايلي نشان نمي‌دادم، اما پس از رحلت مرحوم آيه‌ الله العظمي بروجردي كه جهان اسلام و تشيع را تكان داد و من در شهر آبادان شاهد آثار گسترده‌ي آن عالم رباني بودم در درون خود يك تحول عظيم و عشق فراوان براي فراگيري علم آل محمد (صلوات الله عليهم اجمعين) احساس كردم. از اينرو تصميم جدي گرفتم كه به نجف اشرف عزيمت نمايم. به اتفاق حضرت حجه‌الاسلام شيخ عبدالرسول دشتي كه از بني اعمام (پسر عموها) مي‌باشند و هم اكنون سمت قاضي دادگستري بوشهر را دارا هستند، عازم عراق شديم و دروس حوزه را آغاز نمودم. در مدرسه علميه‌ي بادكوبه حجره گرفتم و مشغول درس خواندن شدم و با لطف پروردگار و توجهات مولي الموحدين حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام و عنايت حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) با اينكه در آن دوران در حوزه‌ي نجف به دليل نبودن امتحان، طلاب در درس خواندن و نخواندن آزاد بودند و هيچ عاملي براي اجبار و الزام وجود نداشت، اما من آنچنان در خود احساس شوق و علاقه به خواندن درس احساس مي‌كردم كه هيچ چيز جز درس و مطالعه و مباحثه و نوشتن برايم جاذبه نداشت. از اينرو، با شوق غير قابل وصفي درس مي‌خواندم و از دوستان هم درس خود هميشه در تمام مراحل درسي جلوتر بودم و دوستان مشتاق بودند درس‌ها را با يكديگر مباحثه كنيم.

اساتيد:

الف: اساتيد در حوزه‌ي نجف اشرف

در نجف از محضر عالماني نامدار بهره بردم كه عبارتند از:

1) مرحوم آيه الله حاج شيخ محمد حسين موحد نجف آبادي رحمه الله

2) مرحوم آيه الله حاج شيخ كاظم تبريزي رحمه الله

3) مرحوم آيه الله حاج شيخ صدرا بادكوبه‌اي رحمه الله

4) مرحوم آيه الله العظمي سيد عبدالعلي سبزواري رحمه الله

5) آيه الله حاج شيخ علي آزاد قزويني

ب: اساتيد در حوزه‌ي علميه‌ي ‌قم

همچنين در حوزه‌ي علميه‌ي قم سمت شاگردي عالماني رباني را بر عهده داشتم كه از آن جمله مي‌توان اساتيد زير را نام برد:

1) مرحوم آيه الله العظمي حاج شيخ محمد علي اراكي رحمه الله (خارج فقه و اصول)

2) مرحوم آيه الله العظمي حاج ميرزا هاشم آملي رحمه الله (خارج فقه و اصول)

3) مرحوم آيه الله العظمي حاج سيد علي علامه فاني اصفهاني رحمه الله (خارج فقه و اصول)

4) مرحوم آيه الله العظمي حاج سيد محمد رضا گلپايگاني رحمه الله (خارج فقه و اصول)

5) مرحوم آيه الله حاج آقا رضا صدر رحمه الله (فلسفه)

6) آيه الله حاج شيخ محمد محمدي گيلاني (فلسفه)

عوامل مؤثر بر شكل‌گيري شخصيت علمي و اخلاقي:

عوامل مؤثر در اين زمينه دو دسته‌اند:

دسته‌ي اول؛ عوامل مادي و ظاهري

 آیة ‌الله‌ عبدالنبی‌ نمازی

1) به دليل اين‌كه تعدادي از عموزادگان و عمه زادگان از طلاب و فضلاي حوزه‌ي علميه‌ي نجف اشرف بودند اين امر خود سبب تشويق و انگيزه‌ساز براي تلاش و جديت در فراگيري علوم حوزوي براي بنده بود.

2) عامل بسيار مؤثر در پيدايش علاقه و افزايش ميزان تلاش و جديت براي فراگيري علوم برخورداري از استعداد و قدرت فهم و درك مناسب براي دريافت درس‌هاي سخت از اساتيد بود؛ زيرا افرادي كه قدرت دريافت و درك مطالب را از اساتيد و كتب نداشته باشند به تدريج از ادامه تحصيل منصرف مي‌شوند در واقع چشيدن طعم لذيذ فهم و درك علوم مؤثرترين عامل در شكل‌گيري شخصيت علمي افراد مي‌شود.

دسته‌ي دوم؛ عوامل معنوي و غيبي

1) اخلاص و اراداتي كه مرحوم والد به اهل بيت عليهم السلام داشته‌اند و هميشه آرزو داشتند كه تنها فرزند ذكورش را از خود جدا سازد و او را براي تحصيل علوم اهل بيت عليهم السلام به كشور ديگر بفرستد. به ياد دارم هنگامي‌كه مرحوم والد رحمه الله تصميم گرفت كه مرا به نجف اشرف بفرستد، با قرآن كريم استخاره نمود بر حسب نقل مكرر خودشان كه مي‌فرمودند، اين آيه‌ي شريفه آمد:

"و أوحينا إلي اُمّ موسي أن أرضعيه فإذا خفت عليه فألقيه في اليم و لا تخافي و لا تحزني إنا رادّوه إليك و جاعلوه من المرسلين"

2) دعاهاي مرحوم والد رحمه الله كه همواره فرزندان و ذريه‌ي خود را در قنوت نمازهاي واجب، نوافل و سحرگاهان دعا مي‌نمود و من بسياري از اوقات شاهد آن دعاها بودم.

3) تقدير و عنايت خاص خداوند سبحان كه بر اساس حكمت و مشيت براي هر يك از بندگان خود سهم و نصيبي از نعمت‌ها و حقايق معنوي را مقدر و اختصاص داده است. بنده به خوبي به ياد دارم كه در دوران نوجواني قبل از عزيمت به نجف اشرف مكرراً در عالم رؤيا مي‌ديدم كه در دريا مشغول شنا هستم، هنگامي‌كه خواب را به مرحوم والد رحمه الله نقل كردم، ايشان فرمودند: آب علم است.

4) عنايت و توجه كريمانه‌ي مولي‌الموحدين امام امير‌المؤمنين عليه‌ السلام، زيرا از همان آغاز تشرف به نجف اشرف در خود احساس يك عشق و جاذبه‌ي عميق نسبت به معارف الهي و علوم اهل بيت عليهم السلام نمودم به گونه‌اي كه با تلاش شبانه روزي و درس و بحث و تحقيق و با وجود هواي گرم و سوزان نجف اشرف هيچ‌گاه احساس خستگي نمي‌كردم. از نظر معنوي و اخلاقي قطره‌اي از درياي بيكران فضايل و معنويت اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام در كامم افاضه شد به گونه‌اي كه شيفتگي و عشقم به جلال و جمال و كمال مولا اختياري‌ام نبود. از خلوت كردن در حرم مولا و نشستن شبانگاهان و سحرگاهان و تماشاي اسرار عظمت مولا هيچ‌گاه احساس كفايت نمي‌كردم، بلكه عاجز و درمانده، ناچار اجازه‌ي ترخيص مي‌گرفتم. افاضات آن حضرت از آن دوران تا كنون هم بحمد الله ادامه دارد و هر چه دارم از دوران مجاورت آن حضرت است.

  شخصيت سياسي و اجتماعي:

آیة ‌الله‌ عبدالنبی‌ نمازی

دريافت و برداشتي كه بنده از سال‌هاي آغازين تحصيلات حوزه‌اي از شرع مقدس داشتم اين بود كه اسلام براي تربيت و هدايت و تكامل بشر آمده است و رهبران الهي و آسماني وظيفه‌ي سرپرستي و اداره‌ي امور انسان را از سوي خداوند بزرگ عهده دار هستند و نظام‌هاي سياسي و حكومت‌هاي بشري صلاحيت اداره‌ي بشر را ندارند و هر كسي اين منصب را به دست گيرد غاصب است و در زمان غيبت حضرت مهدي (عج) فقيه عادل صلاحيت جانشيني و نيابت از آن حضرت را براي اداره امور اسلام و مسلمانان دارد و مجاز است كه در امور تصرف نمايد و غير از فقيه كسان ديگر صلاحيت عهده‌داري امور را ندارند. با توجه به اوضاع سياسي‌اي كه در ايران وجود داشت و رژيم طاغوت و سلطنت، حاكم مطلق بر سرنوشت ملت ايران بود و مقابله و برخورد با طاغوت هم منوط به اذن شرع مقدس بود و شارع مقدس هم اين جايگاه را براي فقهاي عادل مجاز دانسته است، از اين رو تصميم گرفتم كه به‌طور جدي تحصيلات را تا وصول به مرتبه‌ي اجتهاد ادامه دهم تا با داشتن مرتبه‌ي اجتهاد بتوانم شرعاً مسئوليت بزرگ سياسي يعني مقابله با طاغوت و اصلاح امور مسلمين را بر عهده گيرم. از سوي ديگر نهضت حضرت امام خميني (قدس سره) در ايران و تبعيد ايشان به عراق و اقامتشان در نجف اشرف و آشنايي نزديك با مواضع و ديدگاه‌هاي سياسي عامل بسيار مؤثر در تقويت طرز فكر اين جانب بود و عامل مهم ارادت و اخلاص بنده به حضرت ايشان اين بود كه بنده آرمان فكري و سياسي خود را در شخصيت حضرت امام و مباني فكري، سياسي و جهادي ايشان مي‌يافتم. از اين رو در نجف اشرف در زمره‌ي مريدان و ارادتمندان ايشان بودم و در ايران هم هميشه در جهت تحقق ايده‌ها و آرمان‌هاي مبارزاتي معظم لّه حركت مي‌كردم.

فعاليت‌هاي علمي:

 آیة ‌الله‌ عبدالنبی‌ نمازی

الف: تأليف

1) رساله في وجوب صلاه‌ الجمعه

2) مصباح الشريعه في شرح تحرير الوسيله كتاب الخمس

3) مصباح الشريعه في شرح تحرير الوسيله كتاب الاجتهاد و التقليد

4) مصباح الشريعه في شرح تحرير الوسيله كتاب صلاه المسافر

5) مصباح الشريعه في شرح تحرير الوسيله كتاب الصوم

6) گناه و آثار آن

7) معرفه الله

8) ولايت فقيه

9) پاسخ به شبهات پيرامون ولايت فقيه

10) رساله‌اي در اخلاص

11) صفات و شرايط رهبري در اسلام

ب: تحقيق

1) تفسير سوره‌ي والعصر

2) رساله در ولايت و مرجعيت

3) تقريرات فقه و اصول درس مرحوم حضرت آيه الله العظمي اراكي رحمه الله

4) تقريرات فقه و اصول درس مرحوم حضرت آيه الله العظمي ميرزا هاشم آملي رحمه الله

5) تقريرات اصول درس مرحوم حضرت آيه الله العظمي علامه فاني اصفهاني رحمه الله

6) تقريرات فقه بحث قضاوت مرحوم حضرت آيه الله العظمي سيد عبد الاعلي سبزواري رحمه الله

7) حاشيه بر بيع مكاسب

8) سه جزوه در علم صرف و نحو

ج: تدريس

از سال 1342 هجري شمسي در نجف اشرف تدريس ادبيات عرب را شروع نمودم و تا سال 1348 شمسي كه به ايران مراجعت نمودم، ادامه داشت.

فعاليت‌ها و مبارزات سياسي و اجتماعي:

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي

در سال 1342 شمسي هنگام قيام مردم قم و حادثه‌ي پانزدهم خرداد و كشتار عده‌ي زيادي از مردم قم به دست عمال رژيم شاه حوزه‌ي علميه‌ي نجف اشرف به حمايت از نهضت حضرت امام خميني (قدس سره) برخاست و درس‌ها تعطيل و طلاب و فضلا در بيوت مراجع بزرگ حضرات آيات عظام: سيد محسن حكيم رحمه الله، سيد محمود شاهرودي رحمه الله، سيد ابوالقاسم خوئي رحمه الله اجتماعات با شكوهي تشكيل مي‌دادند و از مراجع تقاضاي چاره‌جويي و اقدان مي‌نمودند.

اين جانب افتخار حضور در اجتماعات و راه‌پيمايي‌ها را داشتم. پس از تبعيد حضرت امام خميني از تركيه به عراق هنگام ورود معظم لّه به شهر كربلا توفيق شركت در مراسم استقبال را پيدا كردم. پس از اقامت معظم له در نجف اشرف مقيد بودم كه نماز ظهرين و مغرب و عشا را به امامت ايشان بخوانم. شب‌ها نماز را در مدرسه‌ي مرحوم آيه الله العظمي بروجردي رحمه الله و ظهرها ابتدا در منزل و پس از مدتي به درخواست مرحوم آيه الله سيد محمد تقي بحرالعلوم كه امامت مسجد شيخ انصاري را بر عهده داشت، اقامه مي‌نمودند.

در نجف اشرف از مريدان و علاقمندان به حضرت امام خميني (قدس سره) بودم به گونه‌اي كه در سال 1348 شمسي كه براي معالجه به ايران بازگشتم، پس از معالجه با اين‌كه از نظر قانوني داراي معافيت دانشجويي از خدمت نظام وظيفه بودم، سازمان امنيت شاه اجازه‌ي خروج از ايران و بازگشت به عراق را نداد. پس از آن ناچاراً در حوزه‌ي علميه‌ي قم سكني گزيدم و در كنار كارهاي علمي، تحصيل و تدريس با مشاركت دوستان انقلابي مسائل مبارزاتي را دنبال مي‌كردم.

در ايام ماه محرم و ماه مبارك رمضان براي انجام وظيفه‌ي تبليغي به شيراز مسافرت مي‌كردم. از سال 1350 تا 1353 شمسي حضور بنده و رفت و آمدها و جلسات سخنراني من از سوي مأموران سازمان امنيت (ساواك) تحت نظر بود و براي گرفتن تعهد مبني بر عدم دخالت در مسائل سياسي به شهرباني احضار شدم، اما اين‌جانب به اخطارها و احضارهاي آنان اعتنايي نمي‌كردم تا اين‌كه در سال 1352 شمسي در ايام دهه‌ي محرم شبانه پس از سخنراني دستگير و در كلانتري بازداشت شدم و فردا به سازمان امنيت منتقل و پس از بازجويي‌هاي طولاني و متعدد به زندان عادل آباد در شيراز انتقال يافتم. پس از آن به دليل اقدامات بعضي از علماي بزرگ شيراز و عكس‌العمل منفي دستگيري و بازداشت براي ساواك در شيراز و از سوي ديگر انكار كليه‌ي ادعاها و گزارش‌هاي جاسوسان اطلاعات عليه اين‌جانب مبني بر بحث درباره‌ي حكومت اسلامي و عدم مشروعيت سلطنت در چندين جلسه بازجويي از زندان آزاد گرديدم.

در سال‌هاي پس از آن، كه براي تبليغ به شيراز مي‌رفتم پس از گذشت چند جلسه سخنراني به اداره‌ي اطلاعات براي دادن تعهد احضار شدم ولي به دليل خودداري از رفتن نهايتاً جلسات را تعطيل ‌نمودند و اجازه‌ي منبر رفتن را به بنده ندادند و بنده ناگزير ‌شدم براي تبليغ از شهر شيراز به روستاها بروم و گاهي هم به قم برمي‌گشتم. پس از مدتي به دليل حساس شدن دستگاه اطلاعات و امنيت شيراز به بنده در سال‌1355 شمسي به شهر بندرعباس سفر كردم و در آن‌جا هم جلسه‌ي سخنراني بنده در نيروي دريايي ارتش از سوي اطلاعات شهرباني تعطيل شد، زيرا از من خواستند تا براي شاه دعا كنم اما بنده نپذيرفتم. پس از آن يك سال هم دهه‌ي محرم در تهران مسجد پامنار منبر رفتم اما به علت مشكلاتي كه دستگاه امنيتي شاه فراهم مي‌كرد، تصميم گرفتم تعطيلات حوزه را در قم بمانم و كارهاي علمي را دنبال كنم تا اين‌كه در سال 1357 هجري شمسي انقلاب اسلامي پيروز و نظام سلطنتي شاه سقوط كرد.

الف: ارتباط با گروه‌هاي مبارزاتي و به‌خصوص حضرت امام خميني (قدس سره)

بنده بيش‌ترين و نزديكترين ارتباط سياسي را با مرحوم آيه الله مجاهد حاج عبدالرحيم رباني شيرازي رحمه الله داشتم. در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب به دليل نگراني‌هاي اصحاب انقلاب از نابود شدن اسناد تاريخي نهضت با راهنمايي و تشويق ايشان قرار شد بنده و جمعي از دوستان اسناد نهضت را جمع‌آوري و ثبت نماييم.

ب: روش‌هاي و تاكتيك‌هاي مبارزه و تأثيرات عمده

 آیة ‌الله‌ عبدالنبی‌ نمازی

بنده در دوران طاغوت بر اين اعتقاد بودم كه طلاب جوان بايد تمام تلاش و جديت خود را در راه تحصيل علوم و معارف الهي و اهل بيت عليهم السلام به‌كار گيرند تا اگر انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد در اداره‌ي حكومت اسلامي منشأ تأثير باشند، زيرا اداره‌ي جامعه و حكومت بيش از هر چيزي نيازمند به مردان عالم و حكيم مي‌باشد، البته اين ديدگاه و طرز تفكر معنايش اين نبود كه طلاب جوان در مسائل مبارزاتي عليه نظام طاغوت بي تفاوت باشند، بلكه منظور اين است كه در كنار مسئوليت تحصيل علوم، مبارزات افشاگرانه عليه حكومت استبداد بسيار حساب شده و مخفيانه صورت گيرد كه دستگاه امنيتي طاغوت به‌راحتي نتواند عناصر اصلي را شناسايي و دستگير و سال‌ها در زندان نگهداري كند. به خاطر دارم در سال‌هايي كه در نجف اشرف بودم و حضرت امام خميني (قدس سره) در تبعيد به سر مي‌برد، برنامه‌ي ايشان اين بود كه بعد از گذشت ساعتي از شب از منزل به حرم حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مشرف مي‌شدند و گاهي تعدادي از طلاب جوان انقلابي و علاقمند به ايشان كه بعضي از آن‌ها هم از دست مأموران شاه به عراق مسافرت كرده بودند، حضرت امام را از منزل به طرف حرم همراهي مي‌كردند. يك شب ديده شد كه امام رو به طلاب كردند و فرمودند: "برويد درس‌هايتان را مطالعه كنيد."

از اين رو هميشه تمام تلاش و كوششم در راستاي تحصيل و تحقيق بود البته نسبت به مسائل مبارزاتي نيز احساس مسئوليت مي‌كردم و با تعدادي از دوستان انقلابي براي كارهاي جهادي و مبارزاتي عليه نظام طاغوتي نشست‌هاي محرمانه داشتيم كه البته نقش و آثار اين‌گونه كارها عمدتاً در توسعه‌ي تفكر مبارزه در ميان نسل جوان حوزه و توده‌هاي مردمي آشكار مي‌گشت.

ج: تهديد و دستگيري از سوي دستگاه امنيتي رژيم شاه

همان‌گونه كه قبلاً اشاره كردم بعد از مراجعت از نجف اشرف به ايران، شيراز را به‌عنوان پايگاه فعاليت‌هاي تبليغاتي انتخاب كردم و از سال 1349 كه منبر و سخنراني را شروع نمودم، هميشه تحت مراقبت و تعقيب نيروهاي امنيتي بودم و هر دو يا سه روز مرا براي تعهد دادن به اداره‌ي اطلاعات شهرباني فرا مي‌خواندند، ولي من از رفتن خودداري مي‌ورزيدم و گاهي به دليل فشار زياد از سوي دستگاه امنيتي ناگزير مي‌شدم جلسات شيراز را ترك كنم و براي تبليغ به روستا بروم و در سال 1352 در ايام دهه‌ي عاشورا پس از سخنراني دستگير و بازداشت شدم. تاريخ دقيق بازداشت را به ياد ندارم ولي به احتمال زياد شب پنجم يا ششم محرم 1352 شمسي بود كه پس از گذشت ايام عاشورا احتمالاً هفدهم محرم بود كه پس از بازجويي‌هاي متعدد و گرفتن تعهدات مبني بر عدم اخلال در امنيت كشور از زندان آزاد نمودند.

فعاليت‌هاي انجام شده در جريان پيروزي انقلاب اسلامي:

1) رفتن از قم به تهران براي استقبال از حضرت امام خميني و استقرار در بهشت زهرا عليها السلام تا غروب آن روز

2) استقرار در ساختمان مدرسه‌‌ي رفاه و علوي براي همكاري با اعضاي ستاد

3) اعزام به پادگان نيروهاي هوايي قلعه مرغي از طرف ستاد براي بازديد و نظارت بر اوضاع و اطلاع از حوادث پادگان پس از اعلام بيعت نيروي هوايي

4) اعزام به يكي از سازمان‌هاي ارتش پس از صدور فرمان رهبر كبير انقلاب مبني بر آغاز به كار كليه‌ي سازمان‌ها

5) اعزام به پادگان باغ شاه جهت بازديد و نظارت

6) مأموريت جمع‌آوري و تحويل سلاح‌ها از دست مردم

7) بازديد از سلاح‌هاي جمع‌آوري شده در دانشگاه تهران

فعاليت‌هاي انجام شده بعد از پيروزي انقلاب اسلامي:

1) عملكرد در فعاليت‌هاي مهم

 آیة ‌الله‌ عبدالنبی‌ نمازی

در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي تدبير حضرت امام خميني بر اين بود كه مراكز اقتصادي پس از يك سال ركود و اعتصاب و تعطيلي فعاليت خود را براي شكوفايي اقتصاد كشور آغاز نمايند، ولي عوامل مخالف به‌خصوص توده‌اي‌ها سياستشان اين بود كه اوضاع ارتش و اقتصاد را به هم بريزند. در كارخانجات ميان طبقات كارگر و كارمند و كارفرما و متخصصان ايجاد اختلاف مي‌كردند، در نتيجه چرخ‌هاي اقتصاد كشور با كندي مواجه شده بود به همين دليل عده‌اي از كاركنان مؤمن و متعهد كارخانه‌ي سيمان فارس به قم آمده بودند و در ستاد انقلاب از بنده درخواست كردند تا از سوي دفتر حضرت امام براي حل مشكلات و اختلاف به آن‌جا بروم.

بنده هم به دليل آشنايي و سابقه‌ي كار در استان فارس و اهميت اقتصادي كارخانه‌ي سيمان فارس پيشنهاد را پذيرفتم، در نتيجه از قم به شيراز عزيمت نمودم و به نمايندگي از سوي دفتر حضرت امام خميني در كارخانه مستقر شدم و ضمن اقامه‌ي نماز ظهر و عصر در مسجد كارخانه، در جلسات هيئت مديره‌ي كارخانه شركت مي‌كردم، هم‌چنين ارتباط با نمايندگان كارگران و بازديد از قسمت‌هاي مختلف كارخانه و حل اختلافات ميان مسئولان و كاركنان را نيز بر عهده داشتم. پس از گذشت شش ماه اوضاع كارخانه آرام شد و كار توليد سيمان به وضعيت مطلوبي رسيد و بنده به قم بازگشتم. پس از بازگشت از شيراز به قم مجدداً تدريس را شروع كردم تا اين‌كه ايام ماه محرم فرا رسيد و درس‌ها تعطيل شد. يكي از شاگردان پيشنهاد نمود با توجه به تعطيل شدن درس، مناسب است براي تبليغ به منطقه‌ي غرب كشور مسافرت نمايم ولي با توجه به نابساماني اوضاع غرب كشور و فعاليت و قيام ضد انقلاب‌ها و توطئه‌ي استكبار براي تجزيه‌ي كردستان و غرب كشور پذيرفتم به مدت ده روز ايام عاشورا را به آن‌جا سفر كنم.

دوستان و متصديان امور قضايي كشور كه مطلع شدند بنده عازم منطقه‌ي سر پل ذهاب و قصر شيرين هستم يك ابلاغ قضايي مبني بر تصدي سمت حاكم شرع در منطقه را به نام اين‌جانب صادر كردند، اما بنده به دليل سنگيني مسئوليت قضاوت، از پذيرفتن منصب قضا عذرخواهي كردم. وقتي وارد منطقه شدم، اوضاع سياسي و امنيتي آن‌جا به قدري آشفته و نابسامان بود كه مردم به‌خصوص شيعيان امنيت نداشتند و ضد انقلاب‌ها به‌راحتي در روز روشن به شهرها و راه‌ها حمله مي‌كردند و جان و مال و نواميس مردم را مورد تعرض قرار مي‌دادند. از اين رو قبول مسئوليت قضايي را در آن شرايط بر خود واجب عيني دانستم. مسئولان امور قضايي هم مجدداً براي آرامش خاطر بنده و اتمام حجت، ابلاغ و حكم را از سوي حضرت امام خميني و با امضاي حضرت آيه الله مشكيني براي اين‌جانب ارسال داشتند.

با تأسيس دادگاه انقلاب اسلامي، نظام جمهوري اسلامي قدرت و ابتكار عمل را در آن منطقه بدست گرفت و مخالفان و ضد انقلاب‌ها با شدت و قدرت فراوان سركوب شدند. نيروهاي مسلح منطقه اعم از سپاه پاسداران، ارتش و ژاندارمري به‌عنوان بازوان پرتوان و ضامن اجراي احكام دادگاه انقلاب با اقتدار كامل عمل كردند و آرامش و امنيت نسبي در شهرها، راه‌ها و مرزها ايجاد شد. گزارش‌هاي رسيده به اين‌جانب از سوي عوامل اطلاعاتي سپاه، ارتش و ژاندارمري حكايت از تحركات نظامي ارتش عراق داشت.

در پي اين امر بنده بر حسب وظيفه‌ و پيگيري موضوع و اهميت خطر در يكي از جلسات شوراي عالي دفاع در تهران شركت كردم، در اين جلسه كه به رياست رئيس جمهور وقت ابوالحسن بني صدر و عضويت فرماندهان عالي رتبه‌ي نيروهاي مسلح و شهيد بزرگوار دكتر مصطفي چمران و استانداران مناطق بحراني كشور آذربايجان غربي و كردستان حضور داشتند، بنده موضوع را مطرح نموده و بيان نمودم كه براساس گزارش‌ها و بازديدهاي شخصي اين‌جانب از مرزها، ارتش عراق در حال احداث خطوط و آرايش جنگي است و احتمال حمله‌ي عراق به ايران وجود دارد كه بايد براي آن از هم اكنون چاره‌ انديشيد اما متأسفانه هيچ يك از مسئولان مربوطه در اين زمينه اظهار نظر و تأكيدي نكردند. رئيس جمهور هم گفت: "عراق غلط مي‌كند كه به ايران حمله نمايد." در اين جلسه خطاب به رئيس جمهور عرض كردم كه بنده دو مطلب براي ارائه دارم يكي مربوط به جلسه‌ي شوراي عالي است كه مطرح مي‌كنم و ديگري هم مطلب خصوصي است كه بايد تنها به شما بگويم.

در پايان جلسه وقتي همه‌ي اعضا رفتند و جلسه خصوصي شد، به رئيس جمهور عرض كردم كه ما روحانيون از حوزه‌ي علميه و شما هم از دانشگاه وارد صحنه‌‌ي سياست و حكومت شده‌ايم و هيچ يك از ما سابقه و تجربه‌ي كار سياسي و حكومت‌داري نداريم، شما بايد خيلي مواظب خودتان باشيد و من از كساني كه در اطراف شما هستند احساس نگراني مي‌كنم و ممكن است به شما و انقلاب خيانت كنند. ايشان در پاسخ گفت: اين‌ها آدم‌هاي خوبي بوده و مورد تأييد امام نيز هستند.

مدتي بعد دولت عراق ايرانيان مقيم كشورش را اخراج كرد. چند ماه بعد از سپري شدن مسئوليت اين‌جانب بحمدالله اوضاع امنيتي منطقه بهبود يافت اما با توجه به سنگيني كار در منطقه و كسالت جسمي تصميم گرفتم كه به قم باز گردم، و از آن‌ جايي‌كه مؤمنان و متدينان منطقه از بازگشت بنده احساس نگراني خاطر مي‌كردند، جمعي از آن‌ها به قم رفته و به محضر حضرت آيه الله العظمي گلپايگاني رحمه الله شرفياب شدند و تقاضا كردند كه ايشان به اين‌جانب دستور دهند كه اقامت خود را در منطقه تمديد بنمايم، معظم له نيز مرقومه‌اي را به اين‌جانب ارسال فرمودند. در پي ابلاغ توصيه‌ي حضرت آيه الله العظمي گلپايگاني رحمه الله ادب اقتضا مي‌كرد كه فرمايش ايشان را اطاعت نمايم. از اين رو مدتي ديگر را در منطقه باقي ماندم و سرانجام به دليل تمايل نداشتن به كار قضاوت، استعفا داده و به قم بازگشتم.

2) مناصب و مقامات مهم در جمهوري اسلامي

الف: دادستاني كل كشور

هنگام بازگشت به قم با توجه به فصل تابستان و تعطيلات حوزه‌ي علميه‌ي قم، تصميم گرفتم كه به مشهد مقدس سفر كنم. مقدمات عزيمت فراهم شد ولي قبل از سفر چند تن از اعضاي شوراي عالي قضايي طي تماس‌هاي مختلف فرمودند: آيه الله شهيد قدوسي از تهران تماس گرفتند و گفتند كه به بنده پيغام دهند كه سفر مشهد را به تأخير بيندازم تا ايشان از تهران به قم تشريف بياورند تا موضوعي را با من مطرح نمايند. در پايان هفته مرحوم آيه الله شهيد قدوسي طي ملاقاتي فرمودند: "اوضاع ارتش در غرب كشور مطلوب نيست و ضد انقلاب‌ها توطئه‌ي نفوذ در پادگان‌ها را دارند و با بررسي و مشاوره‌اي كه با مسئولان استان كرمانشاه صورت گرفته، گفته‌اند: تنها كسي كه مي‌تواند مسئوليت قضايي نيروهاي مسلح را در غرب انجام دهد، شما هستيد، بنابر اين سفر مشهد را لغو كنيد و به كرمانشاه برويد."

بنده در اين رابطه از قرآن مدد جسته و استخاره‌اي گرفتم كه بسيار خوب آمد كه البته با وضعيت آشفته‌اي كه در غرب و كردستان بود و اطلاع داشتم، احساس وظيفه نمودم و اين مسئوليت را پذيرفتم اما به مرحوم آيه الله شهيد قدوسي عرض كردم: با توجه به اين‌كه تابستان است و حوزه‌ي علميه‌ي قم هم تعطيل مي‌باشد به‌طور موقت مسئوليت را مي‌پذيرم و آمادگي دارم كه در اين مدت در كرمانشاه كارهاي قضايي انجام دهم و مشكلات را حل و فصل نمايم.

از اين رو يك ابلاغ موقت مبني بر مسئوليت حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي كرمانشاه و حاكم شرع دادگاه نظامي غرب صادر گرديد. در پي صدور اين حكم مجدداً به كرمانشاه عزيمت نموده و دادگاه و دادسراي انقلاب ارتش را تشكيل دادم. با شروع فعاليت دادگاه نظامي غرب، عناصر متعهد ارتش اطلاعات مربوط به ضد انقلاب‌ها را به دادگاه منعكس و اقدامات بسيار مؤثري صورت گرفت. در پي كودتاي نوژه تعدادي عناصر مشكوك شناسايي و بازداشت شدند كه مورد حمايت رئيس جمهور معزول "بني صدر" قرار گرفتند و منشأ اختلاف و درگيري بزرگي ميان قوه‌ي ‌‌قضاييه و ايشان گرديد. هم‌زمان با مسئوليت دادگاه انقلاب ارتش، مسئوليت دادگاه انقلاب اسلامي كرمانشاه را نيز بر عهده داشتم. صبح‌ها كارهاي دادگاه ارتش را انجام مي‌دادم و بعد از ظهرها پرونده‌هاي دادگاه انقلاب را كه در زندان ديزل آباد كرمانشاه بود، رسيدگي مي‌كردم. با اين‌كه مدت مسئوليت بنده سه ماهه بود ولي به دليل شرايط پيش آمده و مشكلات موجود در مسائل قضايي كرمانشاه به‌خصوص درگيري با رئيس جمهور معزول "بني صدر" اقامت اين‌جانب در كرمانشاه حدوداً شش ماه به درازا كشيد اما پس از آن مجدداً به قم مراجعت نمودم و تدريس رسائل و تأليف رساله‌ي صلاه الجمعه را شروع كردم.

ب: مسئوليت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

در سال 1360 هجري شمسي به اينجانب نيز پيشنهاد داده شد كه مسئوليت نمايندگي حضرت امام خميني در سپاه را بپذيرم، با توجه به حساسيت و اهميت موضوع به‌خصوص در دوران جنگ وتلاش بعضي از گروه‌هاي سياسي به منظور نفوذ در سپاه، چنين تشخيص دادم كه پيشنهاد مطروحه را بپذيرم. از اين رو مسئوليت نمايندگي حضرت امام خميني (قدس سره) در سپاه منطقه دو را كه شامل استان‌هاي: اصفهان، يزد و چهار محال و بختياري بود، پذيرفتم. پس از مدتي مسئوليت فرماندهي سپاه منطقه دو را نيز با حفظ سمت نمايندگي بر عهده‌ي اين‌جانب گذاشتند كه تا پايان سال 1362 ادامه داشت. در طول دو سال مسئوليت سپاه منطقه دو، مشكلات و گرفتاري‌هاي زيادي توسط مهدي هاشمي معدوم و عوامل وابسته به او در سپاه براي اين‌جانب به‌وجود آمد و علت آن هم سياست اين گروه مبني بر تسلط بر سپاه بود؛ ولي با حول و قوه‌ي الهي و هدايت خداوند كريم توانستم آن‌چه را كه حق و وظيفه تشخيص مي‌دادم به‌طور احسن انجام دهم. تفصيل وقايع و خاطرات دوران مسئوليت در اصفهان نياز به يك كتاب مستقل دارد.

با توجه به حوادث و جريانات پيچيده‌ي سياسي اصفهان و اقدامات و پيگيري‌هاي فراوان جناح طرفدار مهدي هاشمي معدوم، تدبير حضرت امام اين بود كه اين‌جانب از اصفهان به تهران بيايم. در تاريخ 16/4/1362 شمسي به‌عنوان قائم مقام نمايندگي حضرت امام خميني منصوب شدم اما با توجه به اعتراض علماي اصفهان و نوشتن نامه‌هايي فراوان به محضر امام و رياست جمهوري وقت (حضرت آيه الله خامنه‌اي) قرار بر اين شد كه اقامت اين‌جانب به مدت شش ماه ديگر در اصفهان تمديد شود. پس از آرامش نسبي حوادث سياسي اصفهان به تهران بازگشتم و مسئوليت دفتر نظارت نمايندگي حضرت امام خميني بر عهده‌ي اين‌جانب گذاشته شد. در سال 1366 شمسي مسئوليت نمايندگي حضرت امام در واحد اطلاعات سپاه پاسداران با حفظ سمت مسئوليت دفتر نظارت به اين‌جانب واگذار گرديد.

حضور در جبهه‌هاي دفاع مقدس:

 آیة ‌الله‌ عبدالنبی‌ نمازی

از سال 1360 كه در سپاه پاسداران مسئوليت را پذيرفتم در اكثر عمليات‌ها حضور مي‌يافتم كه اكنون بعضي از آن‌ها را به ياد دارم، از جمله:

1) عمليات رمضان

2) عمليات محرم

3) عمليات والفجر مقدماتي

4) عمليات بدر

5) عمليات خيبر

6) عمليات فتح (فاو)

7) عمليات كربلاي 4

8) عمليات كربلاي 5

9) عمليات حلبچه

10) عمليات مرصاد

مجروحيت در جبهه:

در يكي از عمليات‌هاي جبهه‌ي‌ جنوب كه دشمن اقدام به بمباران شيميايي كرد، چشم‌هايم مصدوم شد كه به بيمارستان مراجعه و دكتر با تجويز دارو دستور بازگشت به تهران را داد؛ ولي به دليل احتمال اين‌كه بازگشت من اثر منفي روي رزمندگان داشته باشد، در همان اهواز ماندم اما آثار شميايي چشمانم هنوز باقي است.

در عمليات مرصاد (كه منافقين با پشتيباني ارتش عراق از مرز خسروي و پل ذهاب و قصر شيرين وارد خاك ايران شدند) در اثر بمباران هواپيماي عراقي از ناحيه‌ي كتف و پهلو مجروح شدم كه فوراً به بيمارستان اسلام آباد و پس از آن به كرمانشاه و با هواپيماي نظامي همراه با ساير مجروحان به مشهد مقدس و سپس به تهران منتقل شدم. تاريخ مجروحيت بنده 5/5/1367 مي‌باشد. در سال 1368 از سوي نماينده‌ي حضرت امام خميني، سمت مشاورت نمايندگي حضرت امام با اين‌جانب واگذار گرديد. پس از رحلت جان سوز حضرت امام خميني (قدس سره) بر اساس پيشنهاد بعضي از مراجع مانند حضرت آيه الله فاضل لنكراني و عده‌اي از دوستان و فضلا مبني بر بازگشت به حوزه‌ي علميه جهت تدريس و كارهاي تحقيقاتي و از سوي ديگر علاقه‌ي فراوان بنده به كارهاي علمي تصميم گرفتم كه به حوزه‌ي علميه‌ي قم مراجعت نمايم ولي با مخالفت نماينده‌ي مقام معظم رهبري حضرت آيه الله خامنه‌اي روبرو شدم و در جلسه‌اي كه به محضر معظم له شرفياب شدم، ايشان پيشنهاد فرمودند كه در سپاه بمانم. از اين جهت مقام معظم رهبري بنده را به سمت آموزش‌هاي عقيدتي سياسي سپاه منصوب فرمودند.

ج: نمايندگي مجلس خبرگان رهبري

در سال 1369 آيه الله حاج سيد حسن طاهري خرم آبادي طي تماس تلفني اظهار داشتند كه استان بوشهر براي نمايندگي مجلس خبرگان داوطلبي ندارد و پيشنهاد شده كه شما براي نمايندگي اعلام آمادگي نماييد. بنده در نشستي كه بعدها با جناب آقاي خرم آبادي داشتم، عرض كردم: "ورود در صحنه‌ي انتخابات نياز به شناخت مردم دارد و من نيز به علت اين‌كه در استان بوشهر نبوده‌ام پس عموم مردم نسبت به اين‌جانب شناختي ندارند." ايشان فرمودند: "با بررسي‌هايي كه صورت گرفته شما زمينه‌ي انتخاب شدن را داريد و رأي خواهيد آورد."

قرار شد بنده روي پيشنهاد مطالعه و مشاوره و سپس استخاره نمايم. پس از دو هفته بررسي و مشاوره، جواب‌ها و نتايج همه مثبت بود و در تفأل به كتاب الله هم اين آيه‌ي شريفه آمد:

"الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله بأموالهم و أنفسهم آعظم درجه عندالله و أولئك هم الفائزون"

با توجه به معناي آيه‌ي شريفه و نتايج حاصله از مشورت‌ها، اعلام آمادگي نمودم و رساله‌ي صلاه الجمعه را براي ارزيابي و احراز صلاحيت علمي به شوراي نگهبان ارسال كردم. پس از مدتي اعلام شد كه شوراي نگهبان رساله را بررسي نموده و آن را كافي دانسته است. پس از شركت در انتخابات دومين دوره‌ي مجلس خبرگان به نمايندگي از سوي مردم شريف استان بوشهر به مجلس خبرگان راه يافتم. در اين راستا تصميم جدي و قاطع داشتم كه در دوره‌ي سوم مجلس خبرگان شركت نكنم و با بعضي از دوستاني كه واجد شرايط نمايندگي مجلس خبرگان بودند، صحبت كردم كه با عدم شركت اين‌جانب مشكلي پيش نيايد. افراد متعددي از علما و مسئولان و دوستان بر شركت اين‌جانب تأكيد مي‌كردند ولي به دليل مشكلات عديده نپذيرفتم تا اين‌كه يك روز از مهلت ثبت نام داوطلبان نمايندگي مجلس خبرگان باقي مانده بود كه به بنده اطلاع داده شد دوستاني كه قرار بود به جاي بنده داوطلب شوند پشيمان و منصرف گرديده‌اند و تحقيقاً اقدام بر اين فريضه‌ي كفايي بر بنده، تعيني پيدا كرد و ناگزير از اقدام به ثبت نام گرديدم و در انتخابات سومين دوره‌ي مجلس خبرگان شركت نمودم و از سوي مردم شريف استان بوشهر به نمايندگي برگزيده شدم.

مسئوليت:

• قاضي شرع دادگاه‌هاي انقلاب اسلامي غرب كشور طي سال‌هاي 1358 و 1359

• نمايندگي امام و فرماندهي سپاه منطقه دو كشوري

• مسئوليت بخش آمار و بررسي شوراي مديريت حوزه‌ي علميه‌ي قم

• مسئوليت آموزش‌هاي عقيدتي سياسي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

• نمايندگي مجلس خبرگان رهبري در دوره‌ي دوم و سوم از استان بوشهر

• عضويت در جامعه‌ي مدرسين حوزه‌ي علميه‌ي قم

• دادستان كل كشور

• نماينده‌ي منتخب مجلس خبرگان رهبري در دوره‌ي چهارم از تهران

•  تدريس خارج فقه و اصول در حوزه‌ي علميه‌ي قم

•  امام جمعه کاشان