تبیان، دستیار زندگی
ه" سنه 1301 من الهجرة النبویه براى دهکده کوچکی از اریاف شاهرود به نام "قلعه آقا عبدالله" سالى فراموش ناشدنى بود. ستاره بخت این قلعه از یاد رفته ، از خانه گلین سید على ، كشاورز پاك نهاد آبادى ، برآمد (1) وآرام آرام سمت مركز...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سید العلماء و المجتهدین و قدوة الفقهاء المعاصرین ، آیة الله فی الارضین آقاسیدمحمود حسینی شاهرودی "افاض الله علینا من برکات تربته"

سنه 1301 من الهجرة النبویه براى دهکده کوچکی از اریاف شاهرود به نام "قلعه آقا عبدالله" سالى فراموش ناشدنى بود. ستاره بخت این قلعه از یاد رفته ، از خانه گلین سید على ، كشاورز پاك نهاد آبادى ، برآمد (1) وآرام آرام سمت مركز آسمان دانش و پرهیزكارى روان شد.
مردمى كه به یاد آقا عبدالله ، پیر پارسا و دانشور دهكده ، به خانه فرزندش ‍ سید على مى شتافتند (2) آثار بزرگى را در سیماى پور پاك سرشت آبادى مشاهده مى كردند. پدر كه هواى كامیابى فرزند در سر مى پروراند سید محمود را به آموختن قرآن فراخواند و اندكى بعد وى را روانه بسطام ساخت تا در خدمت استاد كهنسال آن منطقه اندوخته هایش را فزونى بخشد.
استاد بسطامى مهربان و نیك اندیش بود و شاگردانش را به سفره قناعت خویش فرا مى خواند. هر چند این كار وى روح صمیمیت در فضاى دل كودكان مى پراكند ولى دشواریهایى نیز در پى داشت ؛ او به سبب كهولت پس از صرف غذایى اندك ، خداى را سپاس مى گفت و دست از خوردن مى كشید، سید محمود و دوستش نیز به احترام استاد گرسنه خوان را ترك مى گفتند. ادامه این روند زندگى در بسطام را دشوار ساخت و شاگردان را به چاره جویى فرا خواند.
آرى سرانجام گرسنگى توان ایستادگى در بسطام را از نوباوگان قلعه آقا عبدالله ستاند و آنه به شوق غذا فاصله دو فرسنگى بسطام تا آبادى را یك نفس دویدند و یكسره به ظرف نان یورش بردند.(3)
سالهاى آغازین دانش اندوزى با همه دشواریها شتابان گذشت و فرزند پاكدل سید على در این مدت با الفباى جاودانگى و كمال آشنا شد. پاى بندى نوباوه آسمان تبار قلعه آقا عبدالله به آیین وحى در این سالها روستاییان سخت كوش را شگفت زده ساخت .
نگاهى گذرا به دو رخداد آن روزگار مى تواند ما را با اندیشه آسمانى كودك فرزانه شاهرود آشنا سازد:
1 - روزى سید محمود گوسفندان را به چرا برد. در دشت مردى از وى پرسیدن این دامها از كیست ؟ كودك پاسخ داد: سید على مرد پرسید: مى دانى در چه مكانى مى چرند؟
سید محمود گفت : آرى ، دشت خداست .
مرد گفت : نه ، این مرتع ماست و راضى نیستیم دیگران در آن گوسفند بچرانند.
كودك شتابان دامها را سمت خانه حركت داد، یكسره نزد بردار بزرگترش ‍ رفت و گفت : این شما و این گوسفندان ، دیگر هرگز آنها را به چرا نخواهم برد. برخى از مراتع مالك دارند و ما ندانسته در مال مردم تصرف مى كنیم ، این كار حرام است و آثارى زیانبار در پى دارد.(4)
2 - كشاورزان منطقه دو سال پیاپى در بند ملخها گرفتار آمده بودند. آشكار شدن آثار این آفت در ماههاى آغازین سال سوم آنها را در نگرانى فرو برد.
سران آبادى در سراى سید على گرد آمدند تا راههاى مبارزه با ملخ را بررسى كنند. هر یك از آنها به فراخور تجربه خویش راهى پیشنهاد كرده ، درباره كارهایى آن سخن مى گفت . چون گفتگوها به بن بست رسید، سید محمود یكباره برخاست و گفت : همه به خداوند روى آورید و بر پرداخت زكات مالتان پیمان ببندید تا پروردگار آفت از كشتگاهتان دور سازد و باران رحمت خویش را بر شما فرو ریزد.
این سخن بزرگ ، كه از كودك خردسال بعید مى نمود، كشاورزان نگران را به خود آورد؛ بنابراین همه پیمان بستند كه اگر آفت از كشتزارشان دور شد، كشته هایشان به بار نشست و انبارهاشان از گندم آكنده شد. نیكبختان بر پیمان خویش استوار ماندند و زكات پرداختند ولى برخى از خیره سران زكات را زیان پنداشته ، گفتند: هر چیزى پایانى دارد. چگونه ممكن است پایان آفت به گفتار خردسالى وابسته باشد، نادانسته پیمانى بستیم و نیازى به انجام دادن عهد روزهاى ناكامى نیست .
آنها با این اندیشه انبوه گندمهایشان را در انبار جاى دادند ولى بزودى در بندكاردار خویش گرفتار آمدند و انبارشان هدف آفتها قرار گرفت .(5)
نوجوان عادل
گریز از گرسنگى هاى بسطام براى سید محمود پایان دانش اندوزى نبود، بلكه آغازى نو در مسیر كمال به شمار مى آمد. بنابراین پس از توقفى اندك در روستاى خوى شراه شاهرود پیش گرفت .
پشتكار شبانه روزى در كنار پرهیزگارى و زهد بزودى نامش را بلند آوازه ساخت . دانشمندان شهر چنان به نوجوان ساده قلعه آقا عبدالله اعتماد پیدا كرده بودند كه هرگاه در نشستى حضور فردى عادل ضرورى مى نمود، وى را فرامى خواندند.(6)
ناگفته پیداست كه روزگار زندگى در شاهرود علاوه بر پیروزیهاى چشمگیر در دانش اندوزى و پارسایى با دشواریها و غمهاى فراوان نیز همراه بود؛ دشواریهایى كه بى تردید مرگ پدر در شمار مهم ترین آنها جاى داشت .سید على حامى بزرگ فرزند سخت كوش قلعه آقا عبدالله در این سالها دیده از جهان فرو بست (7) و او را در اندوهى سترگ فرو برد. اندوهى كه سراسر عبرت بود و روشن بینى و دور اندیشى اش را فزونى بخشید. مشاهده بر باد بودن بنیادهاى زندگى بشر انگیزه كسب دانش و كرامتهاى اخلاقى را بیش از پیش در وجودش نیرومند ساخت . بنابراین بیش از پیش كوشید و پس از مدتى شاهرود را به قصد خراسان ترك گفت .
در پناه آفتاب
خراسان براى نوجوان كوشاى قلعه آقا عبدالله سرزمین آرزوهاى بزرگ بود. او در پناه آفتاب فروزان آسمان ولایت ، حضرت رضا علیه السلام ، به دانش ‍ اندوزى پرداخت و در شمار دانشوران جاى گرفت . توان بالاى او در بیان ساده مطالب دقیق علمى بتدریج بسیارى از دانشجویان را پیرامونش گرد آورد. او اینك چنان مورد توجه دانش پژوهان قرار گرفته بود كه همزمان با آموختن ((كفایة الاصول )) آن را تدریس مى كرد. (8) اشتیاق فراوان سیدپاك سرشت شاهرود به درك حقایق ژرف این كتاب گرانسنگ و تكرار پیوسته آن سبب شد تا سرانجام عبارتهاى سنگین آخوند خراسانى در ضمیرش نقش بندد و او حافظ یكى از دشوارترین متنهاى اصولى حوزه شود.(9)
استعداد فراوان و نبوغ سرشار فرزند فروتن سید على به اندازه اى استادان دلسوز حریم پاك هشتمین امام شیعه را تحت تاءثیر قرار داد كه چون از نقشه بازگشت او به شاهرود آگاه شدند، وى را از این اقدام بازداشتند، استادش ‍ چون پدرى مهربان او را نزد خویش فرا خواند و گفت : تو مقلد آخوند خراسانى هستى ، او درس خواندن براى فردى چون تو را واجب مى داند. بر تو واجب است كارهاى دیگر را رها كنى و تنها به درس روى آورى . (10)
هر چند دانشجوى جوان شاهرود به سبب مشكلات مادى هرگز هواى نجف در سر نمى پروراند (11) ولى سخن روشن استاد، همه نقشه هایش را بر هم زد و افقى نوین در برابر دیدگانش گشود. بنابراین با هدف به حریم امیر مؤ منان على علیه السلام راه زادگاهش پیش گرفت و پس از مدتها دورى با مادر كهنسالش دیدار كرد.
خبر وجوب سفر فرزند به نجف براى مادر پاكدامن قلعه آقا عبدالله ناگوار بود. ولى او هرگز به خود اجازه نمى داد در برابر تكلیف شرعى سید محمود بایستد. پس بر خواستهاى دیرینش پاى نهاد و در بامدادى سرد هجرت فرزند دلبندش را به تماشا نشست .
فصل شكفتن
سال 1328 ق . براى نابغه شاهرود سالى سرنوشت ساز بود. پژوهشگر فروتن قلعه آقا عبدلله به حریم ملكوتى امیر مؤ منان علیه السلام گام نهاد (12)و خود را در برابر تابش مستقیم خورشید درخشان آسمان فقاهت حضرت آخوند خراسانى جاى داد. او چنان مى اندیشید كه باید در همه درسهاى استاد فقیهان شیعه حضور یابد و از دریاى دانش آن مرجع وارسته بهره كامل گیرد ولى دریغ كه روزگار چنین نپسندید. هنوز هیجده ماه از حضور سید به نجف نگذشته بود كه آخوند خراسانى به سراى دیگر شتافت (13) و مؤ منان را در نگرانى و اندوه فرو برد.
دانشجوى سخت كوش شاهرودى پس از رحلت استاد نامور از محضر مراجع ارجمند شیعه ، حضرات آیات عظام حاج آقا ضیاءالدین عراقى
و میرزا حسین نایینى
بهره برد. (14) و در شمار فقیهان آن حوزه نورانى قرارگرفت .
استعداد شگرف ، دانش فراوان و نبوغ چشمگیر گوهر گرانبهاى قلعه آقا عبدالله پیوندى نا گسستنى میان او و مراجع بزرگ شیعه پدید آورد. اعتماد میرزاى نایینى به سید محمود آنچنان بود كه شاگردانش را براى آزمودن اجتهاد نزد او مى فرستاد و گواهى وى را گواهى دو عادل به شمار مى آورد.
نگاهى به آنچه در یكى از روزها میان استاد و شاگرد گذشته است مى تواند نشان دهنده ژرفاى اعتماد میرزاى نایینى به سید باشد.
شخصى خدمت مرجع مسلمانان شتافت و خواستار اجازه اجتهاد شد استاد در باره وضعیت علمى آن مرد با دانشوران پیرامونش به رایزنى پرداخت هر یك به گونه اى او را ستودند و مجتهد مطلق خواندند ولى سید محمود تنها به عبارت او مجتهد است بسنده كرد. اندكى بعد مجلس پایان پذیرفت و حاضران مجلس استاد را ترك گفتند. پس از ساعتى سید محمود دیگر بار به خانه استاد شتافت . استاد كه همچنان قلم به دست داشت و در اندیشه فرو رفته بود، با مشاهده سید فرمود: من در باره شخصى كه براى اجازه اجتهاد آمده بود پرسیدم شما تنها عبارت ((او مجتهد است )) بر زبان راندى و درباره مطلق یا متجزى بودنش هیچ نگفتى ، این سخن مرا در سرگردانى فرو برده است ، نمى دانم چه بنویسم .
سید پاسخ داد در دیدگاه من او مجتهد متجزى است .
مرجع مسلمانان فرمود:اینك آسوده خاطر شدم . پس چنانكه شاگرد گرانقدرش گفته بود اجازه اى براى آن شخص نگاشت . (15)
البته رازى كه پیر پارساى نایین در چشمان شاگرد شاهرودیش خوانده بود براى همیشه پنهان نماند. بتدریج پرهیزكارى و دانش بسیار فرزند پاكراءى سید على زبانزد همه دانشوران نجف شد و ستاره تابناك قلعه آقا عبدالله چنان اوج گرفت كه بزرگانى چون آیت الله آقا ضیاءالدین عراقى و آیة الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى نیز او را ذوالشهادتین خواندند و مشتاقان اجتهاد را براى آزمون نزد وى فرستادند. (16)
فقیه تهیدست
هر چند دانشجوى كوشاى شاهرودى بزودى در شمار دانشوران جاى گرفت نزد مراجع روزگار از اعتبار بایسته اى برخوردار شد ولى چرخ بخت بر مراد وى نمى گذشت و نادارى او را رها نمى ساخت . بنابراین ناگزیر بارها هواى بازگشت به وطن در سر پروراند شاید گشایشى در زندگى اش پدید آید و خانواده اش از رنج و تهیدستى نجات یابد ولى استاد گوهر شناس ‍ نایینى وى را از این كار باز داشت . (17)البته مرجع شیعه در این گفتار تنها نبوده بلكه همسر فداكار فقیه شاهرودى نیز در شمار بازدارندگان سید از سفر به ایران جاى داشت . او، كه ارج دانش مى دانست ، چون از هدف همسرش گرانقدرش آگاه شد، گفت : ما با نان خشك روزگار مى گذرانیم ، شما دانش را به خاطر بهبودى زندگى ما رها نكنید. (18)
بدین ترتیب ستاره تابناك قلعه آقا عبدالله همچنان به زندگى دشوار نجف ادامه داد. فرزند برومندش آن روزهاى سخت را چنین به خاطر مى آورد:
شخصى در حضور آقا وصیتنامه اى به زبان دامادش تنظیم كرد و به امضاى آقا رساند داماد، كه نزدیك خانه ما مغازه داشت ، پس از در گذشت پدر همسرش از آقا خواست كه وصیتنامه را باطل كند ولى آقا سرباز زد.
مغازه دار براى رسیدن به مراد خویش حتى به تهدید نیز دست یازید ولى آقا تسلیم نشد. این امر بذرهاى دشمنى را در مغازه دار بارور ساخته ، او را در شمار دشمنان آقا جاى داد. مدتى ادامه یافت ولى سرانجام آبها از آسیاب افتاد، مرد در كردار آقا اندیشه كرد. شیفته ایمان و پرهیزگارى وى شد و گفت : آقا، شما هر روز از بازار نسیه مى خرید و چون پول ندارید ناچار هر جنسى كه به شما دهند به خانه مى برید. اجازه دهید از این پس هر روز مقدارى پول نقد به شما قرض دهم تا با دست پر به بازار رفته ، كالاى خوب تهیه كنید.
از آن روز به بعد هر بامداد پنجاه فلس معادل یك تومان از او قرض كرده ، جنس مى خریدیم . البته آن مغازه دار بر گفتارش پایدار نماند. چون روزگار قرض به درازا مى كشید، اندك اندك میزان وام را كاهش داد و... سرانجام قطع مى كرد.
ما ناچار به مغازه اى كه ماست و خرما مى فروخت روى آورده ، با ماست و خرماى نسیه روزگار مى گذراندیم . درست یادم هست یك بار هفته اى گذشت و ما جز نان و خرما، كه ارزانترین غذا بود. نخوردیم ... گاه اجازه بهاى منزل ماهها به تاءخیر مى افتاد... هرگاه دشوارى از حد مى گذشت و فشارها فزونى مى یافت ، آقا مى فرمود:
محمد، برو زیارت عاشورا بخوان ، دعا كن .
من بر بام خانه فراز آمده ، زیارت عاشورا مى خواندم ، در پى این دعا دو دنیا مى رسید و گشایش فراوان در زندگى پدید مى آمد...(19)
تنگدستى سید فقیهان شاهرود چنان بود كه هر بیننده اى را تحت تاءثیر قرار مى داد. روزى یكى از آشنایان به وى گفت : میرزاى نایینى و سید ابوالحسن درباره شما بى انصافى مى كنند.
شما با فضل و دانشى كه دارید هرگز نباید چنین تنگدست باشید.
سید محمود، كه توهین به مراجع را روا نمى دانست ، پاسخ داد: هیچ یك از آنها بى انصاف نیستند؛ سید، كه هر روز به دانشجویان نان مى دهد، چنان مى اندیشد كه میرزا شاگردانش را اداره مى كند و میرزا نیز معذور است زیرا روزى یكى از مؤ منان بسطام نزد وى گفت : اجازه دهید وجوهاتم را به سید محمود دهم . آن بزرگوار نیز پذیرفت ولى آن مؤ من هرگز چیزى نفرستاد. اینك میرزا چنین مى اندیشد كه مرد بسطامى بر سخن خویش پایدار مانده زندگى ام را اداره مى كند. او چنان بر این پندار خویش استوار است كه حتى انتظار دارد من دانشجویان تهیدست را یارى دهم .(20)
مراد پارسایان
هر چند فقیه فرزانه شاهرود هرگز در اندیشه شهرت نبود و آن را مایه بازماندن از پژوهشهاى ژرف مى دانست ولى دانش فراوان و پرهیزگارى بسیار سرانجام وى را بلند آوازه ساخت . او كه به هیچ چیز جز خشنودى پروردگار نمى اندیشید، گاه براى دست یابى بدین هدف بهایى سنگین مى پرداخت ، براى مثال وقتى حاج احمد معین بوشهرى ، بنیانگذار آب لوله كشى شده آشكار ساخت و مردم را از مصرف آن بازداشت ، فقیه پارساى قلعه آقا عبدالله هر بامداد پس از پایان تدریس ظرف برمى داشت همراه فرزندانش سمت نهر ویژه آبیارى نخلستانها، كه در سه كیلومترى غرب شهر جاى داشت ، مى شتافت و آب مصرفى خانه را به نجف مى آورد، این كردار دشوار چهل روز ادامه یافت .(21)
پارسایى كه نظیر سید فقیهان شاهرود كه گاه در اقدامهایى چنین دشوار آشكار مى شد. دانشجویان وارسته حوزه نجف را تحت تاءثیر قرار داده ، سمن آستان اخلاص و تقواى آن مجتهد پاكراءى مى كشاند. حضرت آیة الله حاج شیخ محمد كوهستانى ، عارف شهره مازندران ، در شمار دوستداران شخصیت الهى سید محمود جاى داشت . آن بزرگمرد چنان به پژوهشگر نستوه شاهرود ارادت داشت كه هرگاه به نجف سفر مى كرد در خانه آن دانشمند پارسا اقامت مى گزید.(22)
راز سامرا
شیفتگى و عشق به واپسین پیامدار هدایت حضرت محمد صلى الله علیه و آله و خاندان پاكش را باید از ویژگیهاى سید محمود دانست . خورشید فروزان دانش و پرهیزگارى همواره به زیارت معصومان علیه السلام مى شتافت . البته آن بزرگمرد در فرصت اندك این سفرها نیز از تلاش باز نمى ایستاد. زمانى با گمراهان مناظره مى كرد، گاه به ارشاد مؤ منان مى پرداخت و زمانى منحرفان را به راه راست فرا مى خواند.(23)
ناگفته پیداست كه چنین سفرهاى پربارى هرگز از چشم عنایت پیشوایان دین پنهان نمى ماند. آنچه در راه سامرا بر فقیه پاكدل قلعه آقا عبدالله گذشت نشانه روشن درستى این سخن است . در این سفر نیكمردى به نام میرزا باقر عبافروش مجتهد وارسته نجف را همراهى مى كرد، اندك اندك توان سید كاستى پذیرفت . ناگزیر میانه راه بر زمین نشست و گفت : دیگر نیرو ندارم . شمار به راهتان ادامه دهید.
میرزاباقر، كه وضعیت جسمى همسفرش را دشوار مى دید، شتابان سمت سامرا حركت كرد تا پیش از غروب آفتاب كمك بیاورد و سید را از بیابان نجات بخشد.
سید فقیهان شاهرود نومیدانه سر بر خاك نهاد و دراز كشید. در این لحظه مردى با الاغ سپید به وى نزدیك شد، بر بالینش قرار گرفت ، دست بر اندامش كشید، یكباره همه وجودش را از ناتوانى و درد رهایى بخشید. آنگاه گفت : سوار شو!
فقیه فرزانه نجف سوار مركب شد و سمت سامرا حركت كرد. پس از اندكى راه پیمایى با خود گفت : آقایى چنین بزرگوار پیاده راه مى پیماید و من سواره ، نه این هرگز درست نیست . آنگاه لب گشاد. تعارف آغاز كرد: آقا، بگذارید پیاده شوم ، شما سوار شوید.
ولى در این لحظه خود را نزدیك شط سامرا یافت . شادمان پیاده شد، وضو ساخت و آماده ورود به حرم شد كه ناگهان میرزا باقر عبافروش را دید همسفرش ، كه تازه كنار رود رسیده بود، شگفت زده گفت : شما كه ناتوان و بیمار سر بر خاك نهاده بودید، چگونه پیشتر از من به سامرا رسیدى ؟!
سید پاسخ داد: آرى ، ولى این آقا یارى ام كرد و مرا رساند.
سپس برگشت تا آقا را به میرزاباقر نشان دهد ولى اثر از وى نیافت . میرزا باقر، كه در شگفتى فرورفته بود، هر چه در مسافران پیرامون شط نگریست مردى با الاغ سپید ندید، پس فریاد بر آورد: معجزه ...
معجزه ...فقیه پرهیزگار نجف او را از این كردار بازداشت و گفت : هرگز راضى نیستم از این راز پرده بردارى .(24)
مرجع شیفته
آفتاب دانش و پرهیزگارى اندك اندك از ستیغ نجف سر بر آورد. و بر همه سرزمینهاى اسلامى نور فقاهت و گرماى ایمان پاشید. روزگار مرجعیت آن فقیه فروتن از توكل ، اخلاص ،ایثار، و عشق به اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله آكنده بود. هنوز كوچه هاى شهر آسمانى نجف محاسن سپید، گامهاى آرام و زمزمه دعاى نور چشم بیدار دلان عراق را فراموش نكرده اند. چه بسیار مغازه داران و رهگذرانى كه بارها تغییر مسیر سید و حضور ناگهانى اش در مجالس سوگوارى اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام را با دیدگان ناباور خویش مشاهده كردند. (25)فرزند برومند سرور فقیهان نجف از عشق بى پایان پدر به معصومان علیه السلام چنین پرده برداشته است :
آقا در مجلس روضه از همه بیشتر گریه مى كرد، به مجالس سوگوارى امام حسین علیه السلام بسیار اهمیت مى داد. هنگامى كه در پى كارى روان بود یا براى تدریس شتابان كوچه اى را پشت سر مى گذاشت و با در باز، پرچم سیاه و صداى مرثیه خاندان پیامبر روبرو مى شد، بى درنگ وارد خانه شده ، در عزا دارى شركت مى جست . وقت كسى دلیل این كار را مى پرسید، مى فرمود:((نمى توانم از جایى كه مجلس سید الشهداء علیه السلام برپاست ، بگذرم و بى اعتنا باشم .)) (26)
فقیه شیفته نجف خود را پدر و برادر مومنان به شمار مى آورد. چون از گرفتارى كسى آگاه مى شد در نگرانى فرو مى رفت و همه توانش را در راه رهایى او به كار مى گرفت . او چنان به رفع مشكلات دین باوران اهمیت مى داد كه گاه تنها براى نجات مسلمانى از گرفتارى راه حرم امیرمؤ منان علیه السلام پیش مى گرفت و با دلى شكسته و دردمند به دعا مى پرداخت .(27)
البته سایه مهر درخت تناور مرجعیت شیعه به گروهى خاص محدود نمى شد؛ در نشستهاى خصوصى و عمومى گاه با عصا به تك تك حاضران اشاره مى كرد و سلام و دعا مى فرمود. اهمیت این احوالپرسى در نگاه وى چنان بود كه اگر كسى به سبب گفتگو با اطرافیان سلامش را در نمى یافت ، منتظر مى ماند تا از كار خویش فارغ شده ، پاسخ سلام دهد. سپس به دیگران اشاره كرده ، احوالپرسى را ادامه مى داد.(28)
در دیدگاه گوهر گرانبهاى شاهرود كودكان از ارجى همانند بزرگسالان برخوردار بودند. گاه در مسیر حركت سرشك طفلى ، توان از وجودش ‍ مى ربود و گامهایش را سست مى ساخت ، بنابراین درنگ مى كرد، به اندازه اى عطوفت نشان مى داد تا كودك آرام گیرد.(29)
ناگفته پیداست كه ارادت سید به مؤ منان تنها در شعار خلاصه نمى شد؛ آن بزرگوار با پزشكان ، داروخانه داران و نانوایان متعدد چنان قرارداد بسته بود كه خدمات رایگان به نیازمندان ارائه كنند. مزد كردار خویش را از دفتر مرجع مؤ منان دریافت دارند.(30)
زاهد سپید دست
پدر مهربان امت دنیا را به اندازه اى پست و خرد مى دید كه حتى اندیشه فراهم آوردن سرپناهى براى خویش در سر نمى پروراند. اجاره نشینى مرجع بزرگ شیعه چنان بر دوستداران گران مى آمد كه گاه هزاران دینار به وى هدیه مى كردند تا خانه اى خریده ، روزهاى پایانى عمرش را دور از نگاههاى صاحبخانه و دغدغه اجاره بها به سر برد. ولى رادمرد پارساى شاهرود هدایایى كه براى خرید مسكن به وى داده شده بود، در راه سازماندهى حوزه هاى نجف ، كربلا و سامرا مصرف مى كرد.
دنیا گریزى فقیه پارساى شیعه سرانجام پیروانش را بر آن داشت كه بجاى اهداى بهاى مسكن ، خانه اى خریده ، نام سید محمود شاهرودى را در سند آن ثبت كنند.(31)
مدتى پس از این كردار خداپسندانه گروهى از نیكمردان كویتى بر آن شدند كه با خرید اتومبیلى مرجع كهنسال خویش را از رنج پیاده روى برهانند. آفتاب فروزان نجف با شنیدن این خبر شتابان واكنش نشان داد و آنها را از چنین اقدامى بازداشت . (32)
ما صاحب داریم !
روزگار مرجعیت ستاره تابناك قلعه آقا عبدالله را باید در شمار دشوارترین سالهاى زندگى وى جاى داد. آن بزرگمرد در انجام دادن وظیفه سنگین رهبرى مسلمانان به هیچ چیز جز یارى امامان معصوم علیه السلام دل نبسته بود. نگاهى به یكى از رخدادهاى آن سالهاى دشوار مى تواند ما را در درك میزان توكل و ایمان آن فقیه وارسته یارى دهد:
پایان ماه نزدیك بود، سید على ، فرزند گرانقدر آقا، كه مسؤ ولیت امور مالى را بر عهده داشت ، در نگرانى به سر مى برد. فكر مراجعه نانوایان و داروخانه داران ، حقوق ماهیانه دانشجویان علوم اسلامى و نبود بودجه كافى او را مى آزرد و بنابراین نزد پدر شتافته ، گفت : روز آخر ماه است باید بدهكاریها را بپردازیم و حقوق بدهیم ولى پولى نداریم .
آقا فرمود: به من چه ربطى دارد؟ خود امام زمان عج باید درست كند. چرا من غصه اش را بخورم ؟... اى كم اعتقادها شتاب نكنید.
سید على نومید اتاق پدر را ترك گفت ، دیگربار در اندیشه فرو رفته تا شاید راهى بیابد ولى هر چه بیشتر اندیشید، بن بستها را فزونتر یافت . اضطراب رهایش نمى كرد. تصور فردا و بى پولى مرجع شیعه آزارش مى داد. اندك اندك شب فرا رسید و سید على نومیدتر از همیشه آماده خفتن شد كه ناگاه صداى كوفتن در همه را در شگفتى فرو برد.مرد كهنسالى پشت در بود و بر تقاضاى دیدار با مرجعیت شیعه پاى مى فشرد. پیرمرد به محضر آقا شتافت و چهارده هزار دینار به وى تقدیم كرد. سرور فقیهان نجف اندكى در دینارها خیره شد، سپس به فرزندان و اطرافیانش نگریست و فرمود: اى كم عقیده ها، ما صاحب داریم ، حالا پولها را بردارید و به خانه طلبكارها و مسؤ ولان پرداخت شهریه برسانید.(33)
در وادى سیاست
1342 سال آشكار شدن چهره واقعى دستگاه ستم پیشه پهلوى بود. عوامل شاه در این سال حوزه علمیه قم را آماج یورشهاى سنگین خود قرار داده ، امت را در سوگ فرو بردند. خورشید فروزان آسمان مرجعیت چون پدرى سوگمند جنایت خونبار درباریان را محكوم ساخت و با فرستادن تلگرافهاى متعدد به ایران رهنمودهاى لازم را به مردم و دانشوران ارائه كرد. (34)
سفر سبز
هر چند مرجعیت سیل وجوه شرعى و هدایاى مردمى را سمت خانه فقیه بزرگ نجف سرازیر كرد ولى شدت پارسایى آن مرجع پاكدل به اندازه اى بود كه حتى گاه از تصرف در هدایا نیز چشم مى پوشید و بسى دشوارتر از طبقات پایین جامعه روزگار مى گذرانید. چنین فردى هرگز در گروه مستطیعان و توانگران جاى نداشت و به جاى آوردن حج بر وى واجب نبود تا آنكه نیكمردى كویتى هزینه این سفر الهى را پرداخت و مرجع شیعه را در شمار حاجیان جاى داد.(35)
سالهاى سیاه
سالهاى پایانى دهه چهل و آغاز دهه پنجاه را باید روزهاى ماتم مرجع وارسته شاهرودى دانست . در این روزگار كینه هاى دیرین بعثیان به حوزه نجف دیگر بار آشكار شد و فرمان اخراج غیر انسانى ایرانیان مقیم عراق مرجعیت شیعه را در نگرانى فرو برد. استاد فقیهان نجف ضمن رد فرستادن رژیم عراق ، كه حساب وى را از دیگر ایرانیان جدا مى خواندند، فرمود: ما نیز به حریم حضرت على بن موسى علیه السلام خواهیم شتافت .(36)
با این سخن بستگان و دانشوران بسیار بار سفر بستند ولى بامداد روز موعود تصمیم نوین مرجعیت همه را شگفت زده ساخت . او چنان اندیشیده بود كه باید همه دشواریها در نجف بماند و پاسدار میراث هزار ساله فقیهان شیعه شود. بنابراین از راههاى گوناگون به یارى شیعیان و دانش پژوهان پرداخت .(37)
بعثیان ، كه در پى از میان بردن قدرت مرجعیت بودند، با پخش شایعات گوناگون وى را آزرده خاطر ساختند و بر آن شدند كه با دادگاهى فرمایش ‍ فقیه پاكراءى شیعه را به جرم همكارى با سفارت ایران محاكمه و تحقیر كنند.(38)
هر چند این نقشه كاخ نشینان بغداد در سایه ایستادگى قدرتمندانه استاد بزرگ حوزه نجف با شكست روبرو شد ولى تلاش هاى آنها در آزردن خاطر مرجع كهنسال اسلام پایان نپذیرفت . تلاشهاى پلیدى كه سرانجام به بار نشست و آن عارف پاكدل را در بستر بیمارى فروافكند.(39)
این بیمارى در شهریور 1353 ش . به اوج رسید و پانزدهم این ماه را فرجام زندگى خاكى آن آفتاب فروزان ساخت . (40)
مؤ منان پیكر پاك مرجع خویش را در بر گرفتند، در حرم امام حسین علیه السلام و برادر گرانقدرش ، حضرت عباس علیه السلام طواف دادند و با دیده اى خونین در صحن آسمانى حضرت على علیه السلام به خاك سپردند.(41)
آثار آفتاب
مرجع زاهد نجف بسیار اندك مى نگاشت . بحثهاى علمى ، عبارتهاى پیوسته و رسیدگى به امور مؤ منان وى را از پرداختن قلم باز مى داشت ولى اندك كتابهاى بازمانده از آن فقیه فرزانه نیز مى تواند نشانه روشن توان علمى اش باشد. فهرست نگاشته هاى آن رادمرد چنین است :
1. تقریرات بحثهاى آیة الله آقا ضیاء الدین عراقى2. تقریرات اصول فقه آیة الله میرزا حسین نایینى3. حاشیه بر كتاب گرانقدر عروة الوثقى
4. حاشیه بر كتاب شریف وسیلة النجاة .
5. ذخیرة المؤ منین
6. رساله هایى در موضوعات گوناگون فقهى ، اصولى ، ادبى و رجالى .(42)
علاوه بر این دانشوران بسیار در مكتب آفتاب شاهرود بالیده اند. دانشمندانى كه پس از استاد نور دانش و پرهیزگارى در گیتى مى پراكنند و از میراث نورانى آن پیشواى پارسا پاسدارى مى كنند.پینوشتها:
1- الامام الشاهرودى ، سید احمد خمینى ، ص 20 24
2- الامام الشاهرودى ، سید احمد خمینى ، ص 20 - 24
3- مصاحبه با حضرت آیة الله سید محمد شاهرودى ، فرزند معظم له















.




4- مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمین جناب آقاى اشرفى شاهرودى .

5- الامام الشاهرودى ، ص 26 - 27.
6- مصاحبه با فرزند معظم له .7- مصاحبه با فرزند معظم له .8- الامام الشاهرودى ، ص 29.

9- مصاحبه با فرزند معظم له .10- الامام الشاهرودى ، ص 29.11- مصاحبه با فرزند معظم له .12- الامام الشاهرودى ، ص 31

13- مصاحبه با فرزند معظم له14- الامام الشاهرودى ، ص 3115- همان كتاب ، ص 31
16- مجله نور علم ، دوره دوم ، شماره 11،س 70
17- مصاحبه با فرزند معظم له18- مصاحبه با فرزند معظم له19- مصاحبه با فرزند معظم له20- مصاحبه با فرزند معظم له21- مصاحبه با فرزند معظم له22- مصاحبه با فرزند معظم له23- مصاحبه با معظم له
24- مصاحبه با فرزند معظم له25- مصاحبه با فرزند معظم له26- مصاحبه با فرزند معظم له27- مجله نور علم ، ش 11، ص 74.
28- مصاحبه با فرزند معظم له29- مصاحبه با فرزند معظم له30- مجله نور علم ، ص 72 - 74.
31- همان .
32- همان .
33- همان .
34- اسناد انقلاب اسلامى ، مركز اسناد انقلاب اسلامى ، ج 1، ص 61 - 63 و 101.
35- مصاحبه با فرزند معظم له36- مصاحبه با حضرت حجة السلام و المسلمین اشرفى شاهرودى .37- مصاحبه با فرزند معظم له38- مصاحبه با فرزند معظم له39- مصاحبه با فرزند معظم له40- مجله نور علم ، ص 77.

41- مجله نور علم ، ص 77.42- همان ، ص 70 - 72.