تبیان، دستیار زندگی
خورشید صبحگاهی پرتو محبت را به حریر سفید قنداقه‌ات می‌تاباند. در آن روز به صداقت آفتاب، نام تو را در آستانة بهار 1332 «حسن» نهادند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طلبه شهید سیدحسن شاهچراغی
طلبه شهید سید حسن شاهچراغی

خورشید صبحگاهی پرتو محبت را به حریر سفید قنداقه‌ات می‌تاباند. در آن روز به صداقت آفتاب، نام تو را در آستانة بهار 1332 «حسن» نهادند

ای پرنده‌ترین !‌دلت مثل یک دریا بود و عکس رخت در آن موج می‌زد. ای یادگار سبز! بر ضریح نقره‌ای دلت هزاران پروانه دخیل بسته‌اند. پرستوهای جنوبی نشان عشق را به رنگ آلاله آوردند. ترنم شعرم در تشییع پیکرت این گونه بود که : بوی آلاله می‌آید از انتهای آبی دریا و در آن هبوط اشک شقایقهای بارانی خندیدند... با یاد سپیدت هزار خاطره گل کرد و هزار واژه برای توصیفت به گل نشست. چه بگویم از تو ای همنشین آفتاب! ای سجاده نشین سحر! ای مهربان! شمع فروزندة مجلس فرزانگان بودی و جان را به زیور تواضع آراستی، پیراسته از کبر و غرور از خراب آباد دنیا دل کشیدی و به خرابات جماران دل سپردی و در تنگنای حادثه‌ها قد خم ‌‌نکردی. غزال تیز پای دلت آن هنگام که در صید عشق اسیر شد، پروانة جانت اسیر شمع جمال دوست گردید. در آن دقایق آفرینش؛ خورشید صبحگاهی پرتو محبت را به حریر سفید قنداقه‌ات می‌تاباند. در آن روز به صداقت آفتاب، نام تو را در آستانة بهار 1332 «حسن» نهادند. زیبا بودی و مهربان، برگرد صورت مهتاب گونه ات هاله‌ای از صفا و صداقت هویدا بود. پدر بر سیمای ملیحش لبخندزد و آواز بلند توحید را در گوشش زمزمه نمود و دستان نیازش را به آسمان بلند کرد و از حضرت دوست توفیق خواست که کودکش در خدمت امیر قافلة عشق باشد و در حوزة علمیه ، راه اجدادش را ادامه دهد. دیری نپایید که دولت بخت ، قرعة عشق به نام او افکند و او را از کودکی بر سر سفرة پربار قرآن نشاند. برگلشن جانش به خط سبز نگاشته بودند:

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی                                              که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

دستان چیره دست روزگار ، جهت رسیدن به اوج قلة کمال ، او را به مدرسه فرستاد و تا پایان کلاس ششم درس خواند. در کنار درس مدرسه، پدر مقدمات علوم دینی را به او آموخت، سپس او را به حوزة علمیة «حاج فتحعلی بیک» دامغان فرستاد تا ادبیات عرب را در آنجا به اتمام رساند. چکاوک دل ، نغمة شیدایی سرداد و او بال به سوی بارگاه ملکوتی فاطمة معصومه (س) گشود و در مدرسة حقانی ـ که به سرپرستی شهید قدوسی اداره می‌شد ـ مشغول به تحصیل گردید.

بر کرانة‌لمعه، جان را صفا بخشید و آنگاه رسائل ، مکاسب و کفایه را در محضر فرزانگان حوزه، فراگرفت و جرعه نوش درس اسفار شهید مطهری شد. در کنار دروس حوزه ، کتابهای تاریخی و سیاسی را مطالعه می‌کرد. او در مبارزه با رژیم طاغوت از سطحی نگری اجتناب می‌کرد، هنوز سخنرانی‌های کوبنده‌اش در مسجد جامع و مدرسة علمیة موسویه دامغان در اذهان مردم آن دیار به جای مانده است. آنگاه که ستارة اقبال در 22 بهمن نورافشانی کرد او در عرصه‌های مختلف از جمله به عنوان مشاور و‌مسئول دفتر شهید قدوسی در دادستانی انقلاب ، به فعالیت پرداخت. شهید سید حسن شاهچراغی ـ که الگویی از تلاش و کوشش بود ـ به عنوان نماینده به مجلس راه یافت و در کمیسیون سیاست خارجی فعالیت کرد و چندین سفر در معیت مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه‌ای ـ که در آن زمان رئیس جمهور بودند ـ به خارج از کشور داشتند. در حین نمایندگی از طرف سید محمد خاتمی وزیر ارشاد وقت ، به سمت مدیر مؤسسة کیهان منصوب گردید. قلبی بی‌کینه داشت، هر کجا که قدم می‌نهاد خاطره‌ای سبز از او به یادگار می‌ماند. عید 64 بوی شقایق را به خود گرفته بود و گاه گاهی که نسیم ، بوی لاله‌های خونین را با خود می‌آورد، دلش را مشتاق پرواز می‌کرد. در آن شب موعود ـ که وعدة خدا دل عاشقان را مست می‌کرد ـ آیه‌ای از کتاب خدا مژدة وصال داد، فردای آن شب در اولین روز از اسفند 64 به همراه تنی چند از نمایندگان مجلس و چند تن از قضات قوة قضائیه ، جهت بازدید از مناطق جنگی با هواپیمای مسافربری راهی جنوب می‌شود که هواپیمای آنها مورد هجوم جنگنده های عراقی قرار می‌گیرد و در منطقة اهواز به شهادت می‌رسد. وقتی که آن پیکرها ی مقدس بر روی دوش پروانه‌ها در انتهای جاده‌ای سرخ و در امتداد ایثاری سبز ، تشییع می‌شدند ، مردم تهران یاد آلاله‌ها را سبز نگاه داشتند و آنان را تا شهر دامغان بدرقه کردند و در هجوم سیل آسای اشک و ماتم، پیکر سید حسن شاهچراغی را در باغ فردوس رضا به خاک سپردند. «روح بلندش میهمان سفره پر کرامت امیر قافلة عشق باد.»