تبیان، دستیار زندگی
ملا با روحانی قبلی که آمده بوده تبلیغ، درگیر شده.نمی خواهم باعث کدورت و اختلاف شوم.وضو می گیرم و همین اتاق می ایستم به نماز.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سفرنامه زابل _چهارم

طلاب

ظهر به مسجد نمی روم.ملایی که از شهر آمده توی مسجد مانده.همو نماز می خواند.نمی روم که اختلافی چیزی پیش نیاید.بعد از ناهار چرتم می گیرد.هنوز خوابم نبرده از جا می پرم.بدنم لرزم می گیرد.چند وقتی بود کابوس ندیده بودم.سردرد می گیرم.کلافه می شوم.خودم را با نوشته های منبر شب مشغول می کنم. می خواهم از حلم بگویم.بعدش هم روضه ی حضرت مسلم.

منبرم نمی گیرد.جمعیت از دیروز هم کمتر آمده اند.بعد از روضه می خواهم دعا کنم که می بینم یادم رفته دعاها را مثل دیشب بنویسم.دوباره مکافات!هفت تا دعا می کنم شش تایش تکراری!

روز سومی ست که این جایم.دلم لک زده برای خواب بعد از نماز صبح.این جا،توی روستا همه صبح زود بیدار می شوند.حتی روح الله که هیچ کاری ندارد وصبح تا شب توی کوچه پرسه می زند.کتاب ها را پخش می کنم دور برم و شروع می کنم به یادداشت برداری.نزدیک ظهر حسن را می فرستم مسجد، ببیند ملا رفته  یا نه. می آید که نه!امروز هم به مسجد نمی روم.روز دومی ست که ملا آمده.اقا کریم برایم گفته بود که ملا با روحانی قبلی که آمده بوده تبلیغ، درگیر شده.نمی خواهم باعث کدورت و اختلاف شوم.وضو می گیرم و همین اتاق می ایستم به نماز.

Anne Donovan ِ  But  که یک سالی می شود قرار است بخوانم،را باز می کنم.چند خطی نگذشته    می بینم حس اش را ندارم.گرسنه ام.هیچ خبری از ناهار نیست.از اتاق هم که نمی توانم بروم بیرون. همین صبح بود که پروژه ی مهر آزمایی ام با سگ های دم در با شکست روبرو شد.اگر آقا کریم به اندازه ی دو خیز سگ ها دیرتر از اتاقش پریده بود بیرون ؛ حتما که گرفته بودندم. واقعا که سگهای ِ خری اند!

روح الله ناهار می آورد.آبگوشت مرغ.از وقتی آمده ام این جا تمام وعده ها به غیر از صبحانه مرغ خورده ام.با نوشابه های سیاه کوکا و زرد فانتا. فکر کنم این چند روز در عوض تمام عمرم مرغ خورده او یک نوع شکنجه لذیذ .یادم باشد برگشتم آدرس روستا را بدهم دوستان!عدالتخواه،بیایند تحصن!


نشریه ی الکترونیکی «چند نفر طلبه»

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه