تبیان، دستیار زندگی
آیت‏اللَّه شیخ محمدطه نجف در نجف از خاندان اهل علم به دنیا آمد. شیخ محمدطه، از شاگردان استاد اعظم، شیخ انصاری بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیت الله العظمی شیخ محمد طه نجف

آیت الله العظمی شیخ محمد طه نجف

ولادت

تشرف شیخ طه نجف(ره) به محضر امام زمان (عج)

کرامتی از معظم له

وفات

ولادت

آيت‏اللَّه شيخ محمدطه نجف در نجف از خاندان اهل علم به دنيا آمد. شيخ محمدطه، از شاگردان استاد اعظم، شيخ انصاري بود. او در فقه، اصول فقه، حديث و تفسير از دانش بسياري برخوردار بود. شيخ محمد طه، آثار بسياري از خود به يادگار گذاشت كه شرح معالم الاصول از آن جمله است.

تشرف شیخ طه نجف(ره) به محضر امام زمان (عج)

آقای قاضی حکایت  زیر را به نقل از حجت الاسلام سید صادق شیرازی در کتاب شیفتگان آورده اند:

« یکی از مؤمنین برایم از طرف سید جعفر بحرالعلوم قصه ای به شرح ذیل نقل نمود:

ایشان روزی در محضر آقای سید حسین بحرالعلوم نوه آیت الله سید علی بحرالعلوم نویسنده کتاب برهان الفقه بوده اند.

سید حسین بحرالعلوم در اتاقی نشسته و از میهمانان و مراجعین استقبال می نمود در این بین یک مرتاض مسلمان هندی وارد شد وقتی که این مرتاض خودش را به آقای بحرالعلوم معرفی نمود چنین گفت: « من می توانم هر سؤالی را که از غیبیات داشته باشید با قلم و کاغذ جواب گویم و از آنان نیز خبر دهم.»

در همان وقت سؤالاتی را مردم از او می نمودند و او به وسیله حساب و ریاضی

جواب می داد.

در این موقع آقای بحرالعلوم به آن مرتاض رو نموده و گفتند:

«سؤالی دارم که گمان می کنم نتوانی آن را جواب دهی ».

مرتاض گفت: « آن سؤال چیست؟»

ایشان فرمودند: « این سؤال خیلی سخت است و خارج از قدرت شما می باشد ». مرتاض گفت: « هر چند که سخت باشد من سعی می کنم جواب آن را بیابم. سؤال چیست؟ .

ایشان فرمودند:

« حال که شما اصرار می کنی بگو ببنیم، در این لحظه می توان مولا و آقایمان و کسی که به وجودش، زمین آرامش و استقرار دارد و مردم به میمنت او روزی می خورند یعنی حضرت حجت ابن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را بیابیم؟. »

مرتاض گفت:

«بله می توانم به این سؤال جواب بدهم.»

سپس شروع کرد به یافتن جواب از طریق محاسبات پیچیده ریاضی. البته اول در جواب گفتن معطل نمود تا آنجا که آقای بحر العلوم به او گفت:

«به شما نگفتم نمی توانید جواب این سؤال را بگویید. »

مرتاض در جواب گفت: « کمی صبر کنید شاید بتوانم جواب را بیابم. »

سپس بعد از مدتی مرتاض گفت:

« مسأله آنطوری که شما فکر می کنید نیست، ولی من در فکرم که شیخ طه نجف کیست؟ »

ایشان فرمودند: « شیخ محمد طه نجف یکی از مراجع تقلید معروف ما در نجف اشرف می باشد .»

مرتاض گفت:

« آن کسی که از او سؤال می کردید الان در منزل شیخ طه و در نزد ایشان می باشد.»

اینجا بود که ایشان و اطرافیانشان به سرعت به طرف منزل آیت الله شیخ محمد طه نجف روانه گشتند.

در مسیری که می رفتند به یک سه راهی رسیدند که یکی از این راهها به طرف منزل شیخ محمد طه منتهی می شد. وقتی که این گروه به سه راهی رسیدند از راهی که به سوی منزل شیخ بود شخصی به شکل صحرانشینان عراقی، ولی دارای وقار و سکینه ای خاص که از صورتش هیبت و عزت نمایان بود بیرون آمد.

خلاصه، به طرف منزل شیخ روان گشتیم. وقتی که وارد منزل شدیم هیچکس در آنجا نبود حتی آن کسی که از مهمانها استقبال می نمود و برای آنها آب و قهوه می آورد ولی آن چیزی که توجه همه را به خود جلب نمود همانا نشستن شیخ به صورت غمناک، در گوشه اتاقش بود.

در حالی که قطرات اشک بر گونه اش سرازیر بود، مرتب با خود زمزمه می کرد و می گفت:

« در دستم آمد ولی متوجه آن نشدم؛ وقتی متوجه او شدم از دستم بیرون رفت.»

در این حالت بود که تازه واردین خیلی تعجب کردند و بعد از سلام، علت گریه شیخ را پرسیدند. البته چون شیخ در اواخر عمر، بینایی خود را از دست داده بود متوجه آمدن آنها نشد؛ مگر بعد از اینکه به او سلام کردند شیخ بلند شد و به آنها خوش آمد گفت و در نزد آنها نشست و شروع نمود به بیان آن واقعه ای که او را غمناک ساخته بود.

در حالی که اشکهایش را پاک می کرد، گفت:

« همه شما می دانید که مردم برای سؤالات شرعی و قضاوتها و دیگر امورشان به من رجوع می کنند و من به آنها فتوی می دهم و ناراحتیهایشان را برطرف می سازم و خمس و زکات گرفته و آنها را صرف می کنم و همچنین متولی و قیم نصب کرده و مثل اینگونه امور را انجام می دهم.

البته این قبیل امور را با دلائل اجتهادی پاسخ می دهم تا موافق با شرع مقدس باشد. تا اینکه این فکر به ذهنم رسید که آیا من در فتوی ها و قضاوتها راه درست را پیموده ام و آیا اعمال من در نزد پروردگار و پیامبر و ائمه اطهار(ع) مورد قبول واقع گشته است یا خیر؟

تقریباً سه سال قبل بود که در مورد این قضیه به وسیله مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام و از ایشان با التماس درخواست نمودم که به من بفهمانند آیا من در اعمالم مرتکب خطا ( ولو تقصیر نباشد ) شده ام یا خیر؟

وقتی که اصرار و توسل من زیاد شد، چند شب قبل در عالم رؤیا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را زیارت کردم.

ایشان فرمودند: « آن چیزی را که از من طلب کردی به زودی به دست فرزندم مهدی آورده می شود .»

لذا من هم چند روزی در انتظار قدوم حبیبم صبر کردم و هر لحظه منتظر بودم تا جوابی بشنوم و گمان نمی کردم که به این زودی او را دریافته و بشناسم؛ ولی امروز کمی قبل از آمدن شما، خانه از مهمانان خالی گشت و دیگر کسی از مراجعین در منزل نبود؛ حتی خادم هم برای خریدن بعضی از لوازم منزل بیرون رفته بود در این هنگام یک نفر وارد اتاق شد که لهجه اش دلالت می کرد بر اینکه او از عشایر عراقی می باشد.

بعد از سلام، مسأله ای را از من پرسید، من هم جوابش را گفتم. ولی او بر این جواب اشکال علمی وارد نمود؛ و من سعی کردم که به این اشکال پاسخ دهم، ولی آن شخص دوباره اشکال علمی دیگر گرفت و من شروع کردم که به این اشکال هم جواب گویم، ولی او اشکال علمی دیگری گرفت تا آنکه در ذهنم افکار متناقضی در مورد این مرد و فضلش به جریان افتاد که چطور ممکن است یک مرد عشایری اینقدر به مسائل علمی آگاهی داشته باشد. ولی غفلتی عمیق بر سراسر ذهنم خیمه زده بود و فراموش کرده بودم که من در انتظار چه کسی هستم و چه حاجتی دارم؟

و این فراموشی ادامه داشت، تا اینکه آن مرد، دستی به شانه ام زد و گفت:

« انت مرضیٌ عندنا .»

یعنی: « تو در نزد ما مورد رضایت قرار داری .»

در این مورد شگفتی ام بیشتر شد که چطور ممکن است یک مرد بادیه نشین این جمله را به یک مرجع تقلید بگوید؟

سپس بعد از بیرون رفتن او ناگهان به خود آمده و آرزویم را به یاد آوردم که به دنبال چه چیزی می گشتم و از خداوند و پیامبر اکرم و ائمه طاهرین علیهم السلام چه حاجتی داشتم.

و حال آنکه این مرد از حاجتم خبر داد به این جمله « انت مرضی عندنا » . متوجه شدم که او همان کسی است که به دنبالش می گردم و عمر خودم را برای خدمتش صرف کرده ام لکن به او متوجه نشدم تا اینکه از دستم رفت و حالا بر حالم تأسف می خورم که چطور او به نزدم آمد و در دستم قرار گرفت ولی متوجه اش نبودم تا اینکه از نور دیدگانش استفاده کنم و زمانی متوجه شدم که او از نزدم بیرون رفته بود و آیا برای مثل من سزاوار نیست گریه و زاری کند؟

در این هنگام سید بحرالعلوم به شیخ گفت:

« حضرت آیت الله ما هم به همین جهت نزد شما آمدیم .»

در این حالت همگی به این فکر رسیدند که شاید آن مردی که دارای هیبت و وقار بود و او را نزدیک منزل ایشان دیدند همانا او سید و آقا و مولایمان حضرت صاحب الامر حجة بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است.»

کرامتی از معظم له

يكى از طلبه هاى مرحوم شيخ محمد طه نجف (از علماى بزرگ نجف اشرف كه پيش از مرحوم آخوند خراسانى مقام مرجعيت داشت) استاد و جمعى از طلاب را به ميهمانى در خانه خود دعوت كرد. مرحوم شيخ محمد طه نجف دعوت را پذيرفت. ميزبان سفره اى گسترد و با نان و خرما از حاضران پذيرايى كرد. همگان نان و خرما خوردند، اما شيخ به خوردن خرما بسنده كرد. اصرار صاحب خانه نيز نتوانست شيخ را وادار به خوردن نان كند. اين كار شيخ تعجب حاضران را برانگيخت و استاد دليل اين كار را نيز بيان نكرد. روزى يكى از طلاب خدمت استاد رسيد و علت نخوردن نان را از ايشان پرسيد و براى روشن شدن قضيه، به شدت پافشارى كرد. استاد در پاسخ گفت: به دليل حرمت يا نجاست نبود كه از خوردن نان خوددارى كردم، بلكه از آن جهت بود كه بانويى كه نان را پخته بود، براى تهيه آن، فضيلت نماز اول وقت را از دست داده بود. طلبه سؤال كننده، محضر استاد را ترك كرد و شتابان خود را به طلبه ميزبان رساند و ماجرا را با او در ميان گذارد. صاحب خانه از آن زن ما وقع را پرسيد و آن زن گفته شيخ محمد طه نجف را به طور كامل تأييد كرد. جاى تأمل دارد كه: شيخ محمد طه نجف چگونه و با كدام پشتوانه اى به اين حقيقت پى برده بود؟

وفات

آيت الله شيخ محمد طه نجف پس از عمري تلاش و مجاهدت در راه علم و دين سرانجام در سال 1323قمري دار فاني را وداع گفت.


تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه