• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

 

خدا چرا شيطان را آفريد؟.

2ـ. بـسـيـارى مـى پـرسـنـد شيطان كه موجود اغواگرى است اصلا چرا آفريده شد وفلسفه وجود او چـيست ؟ در پاسخ مى گوئيم : خداوند شيطان را, شيطان نيافريد, به اين دليل كه سالها همنشين فـرشـتـگان و برفطرت پاك بود, ولى بعد از آزادى خودسؤ استفاده كرد و بناى طغيان و سركشى گذارد.دوم اينكه : از نظر سازمان آفرينش وجود شيطان براى افراد با ايمان وآنها كه مى خواهند راه حق را بپويند زيانبخش نيست بلكه وسيله پيشرفت و تكامل آنهااست , چه اينكه پيشرفت و ترقى و تكامل , همواره درميان تضادها صورت مى گيرد.

آدم از پروردگار خـود كلماتى دريافت داشت , سخنانى مؤثر و دگرگون كننده , و باآن توبه كرد وخدا نيز توبه او را پذيرفت چرا كه او تواب و رحيم است فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم

بازگشت آدم به سوى خدا!.

بعد از ماجراى وسوسه ابليس و دستور خروج آدم از بهشت , آدم متوجه شدراستى به خويشتن ستم كـرده , در ايـنـجـا بـه فـكر جبران خطاى خويش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد, توجهى آميخته با كوهى از ندامت و حسرت !.لـطـف خدا نيز دراين موقع به يارى اوشتافت وچنانكه قرآن دراين آيه مى گويد:«آدم از پروردگار خـود كلماتى دريافت داشت , سخنانى مؤثر و دگرگون كننده , و باآن توبه كرد وخدا نيز توبه او را پذيرفت » (فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه ) «6».«چرا كه او تواب و رحيم است » (انه هو التواب الرحيم ).«توبه » در اصل به معنى «بازگشت » است , و در لسان قرآن به معنى بازگشت از گناه مى آيد, زيـرا هـر گنه كارى در حقيقت از پروردگارش فرار كرده , هنگامى كه توبه مى كند به سوى او باز مى گردد.خـداونـد نـيز درحالت عصيان بندگان گوئى از آنها روى گردان مى شود,هنگامى كه خداوند به تـوبـه تـوصـيـف مـى شـود, مـفـهـومش اين است كه نظر لطف ورحمت و محبتش را به آنها باز مى گرداند.

ما به آنها گفتيم : همگى (آدم و حوا)به زمين فرود آئيد, هـرگـاه از جـانـب مـا هـدايـتـى براى شما آيد كسانى كه از آن پيروى كنند, نه ترسى دارند و نه اندوهگين خواهند شد قلنا اهبطوا منها جميعا فاماياتينكم منى هدى فمن تبـع هداى فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون بـا ايـنـكه توبه آدم پذيرفته گرديد, ولى اثر وضعى كار او كه هبوط به زمين بود تغيير نـيـافـت , و چـنـانكه قرآن مى گويد: «ما به آنها گفتيم : همگى (آدم و حوا)به زمين فرود آئيد, هـرگـاه از جـانـب مـا هـدايـتـى براى شما آيد كسانى كه از آن پيروى كنند, نه ترسى دارند و نه اندوهگين خواهند شد» (قلنا اهبطوا منها جميعا فاماياتينكم منى هدى فمن تبـع هداى فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون ).

ولى آنان كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند براى هميشه درآتش دوزخ خواهند ماند والذين كفروا و كذبوا بياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون «ولى آنان كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند براى هميشه درآتش دوزخ خواهند ماند» (والذين كفروا و كذبوا بياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ).  

اى بنى اسرائيل ! به خاطر بـياوريد نعمتهاى مرا كه به شمابخشيدم , و به عهد من وفا كنيد تا من نيز به عهد شما وفا كنم , و تـنـهـا از مـن بـتـرسـيد يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انـعمت عليكم و اوفوا بعهدى اوف بعهدكم واياى فارهبون

ياد نعمتهاى خدا!.

از آنـجـا كه داستان نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و خلافت آنها درزمين , سپس فراموش كردن پيمان الهى و گرفتار شدن آنها در چنگال رنج وبدبختى شباهت زيادى به داستان آدم دارد, خداوند در اين آيه روى سخن را به بنى اسرائيل كرده چنين مى گويد: «اى بنى اسرائيل ! به خاطر بـياوريد نعمتهاى مرا كه به شمابخشيدم , و به عهد من وفا كنيد تا من نيز به عهد شما وفا كنم , و تـنـهـا از مـن بـتـرسـيد»(يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انـعمت عليكم و اوفوا بعهدى اوف بعهدكم واياى فارهبون ) «7».در حقيقت اين سه دستور اساس تمام برنامه هاى الهى را تشكيل مى دهد.

چرا يهوديان را بنى اسرائيل مى گويند؟.

«اسـرائيـل » يـكـى از نـامـهاى يعقوب , پدر يوسف مى باشد, در علت نامگذارى يعقوب به اين نام مورخان غيرمسلمان مطالبى گفته اند كه با خرافات آميخته است .چـنـانـكـه «قـامـوس كتاب مقدس » مى نويسد: «اسرائيل به معنى كسى است كه بر خدا مظفر گـشـت »! وى اضـافـه مى كند كه «اين كلمه لقب يعقوب بن اسحاق است كه در هنگام مصارعه (كشتى گرفتن ) با فرشته خدا به آن ملقب گرديد»!.

ولـى دانـشـمـنـدان مـا مانند مفسر معروف , «طبرسى » در «مجمع البيان » در اين باره چنين مـى نـويسد: «اسرائيل همان يعقوب فرزند اسحاق پسر ابراهيم (ع ) است »او مى گويد, «اسر» به معنى (عبد) و «ئيل » به معنى (اللّه ) است , و اين كلمه مجموعامعنى «عبداللّه » را مى بخشد.بـديـهـى اسـت داستان كشتى گرفتن اسرائيل با فرشته خداوند و يا با خودخداوند كه در تورات تـحـريـف يـافـته كنونى ديده مى شود يك داستان ساختگى وكودكانه است كه از شان يك كتاب آسمانى به كلى دور است و اين خود يكى ازمدارك تحريف تورات كنونى است .

آيه 41ـ شان نزول : از امام باقر(ع ) چنين نقل شده كه : «حيى بن اخطب » و«كعب ابن اشرف » و جـمعى ديگر از يهود, هر سال مجلس ميهمانى (پر زرق و برقى )از طرف يهوديان براى آنها ترتيب داده مى شد, آنها حتى راضى نبودند كه اين منفعت كوچك به خاطر قيام پيامبراسلام (ص ) از ميان بـرود, بـه ايـن دلـيـل (و دلايـل ديگر) آيات تورات را كه در زمينه اوصاف پيامبر(ص ) بود تحريف كردند, اين همان «ثمن قليل » و بهاى كم است كه قرآن در اين آيه به آن اشاره مى كند. 

به آياتى كه بر پيامبراسلام (ص ) نازل شده ايمان بياوريد, آياتى كه هماهنگ بـا اوصـافـى اسـت كـه در تورات شما آمده است شما نخستين كسى نباشيد به اين كتاب آسمانى كفرمى ورزيد و آن را انكار مى كنيد شما آيات مرا به بهاى اندكى نفروشيد تنها از من بپرهيزيد وآمنوابم انـزلت مصدقا لما معكم ولاتكونوا اول كافر به ولا تشتروا بياتى ثمنا قليلا واياى فاتقون

تفسير: سودپرستى يهود.

ـ نـخست مى فرمايد: «به آياتى كه بر پيامبراسلام (ص ) نازل شده ايمان بياوريد, آياتى كه هماهنگ بـا اوصـافـى اسـت كـه در تورات شما آمده است » (وآمنوابم انـزلت مصدقا لما معكم ) اكنون كه مـى بينيد صفات اين پيامبر و ويژگيهاى قرآن كاملا منطبق بر بشاراتى است كه در كتب آسمانى شما آمده و هماهنگى همه جانبه با آن دارد چرا به آن ايمان نمى آوريد؟.سـپـس مـى گويد: «شما نخستين كسى نباشيد به اين كتاب آسمانى كفرمى ورزيد و آن را انكار مى كنيد» (ولاتكونوا اول كافر به ).يعنى اگر مشركان و بت پرستان عرب , كافر شوند زياد عجيب نيست , عجيب كفر و انكار شما است چـرا كـه اهـل كـتابيد و در كتاب آسمانى شما اين همه بشارات درباره ظهور چنين پيامبرى داده شده !.آرى ! بـسـيارى از يهوديان اصولا مردمى لجوجند, و اگر اين لجاجت نبود بايدآنها خيلى زودتر از ديگران ايمان آورده باشند.در سـومـيـن جـمـله مى گويد: «شما آيات مرا به بهاى اندكى نفروشيد» و آن را بايك ميهمانى ساليانه معاوضه نكنيد (ولا تشتروا بياتى ثمنا قليلا ).و در چـهـارمـين دستور مى گويد: تنها از من بپرهيزيد» (واياى فاتقون ) از اين نترسيد كه روزى شما قطع شود و از اين نترسيد كه جمعى از متعصبان يهود بر ضدشما سران قيام كنند, تنها از من يعنى از مخالفت فرمان من بترسيد.

حق را با باطل نياميزيد حق را مكتون نداريددر حالى كه شما مى دانيد و آگاهيد ولا تلبسواالحق بالباطل وتكتموا الحق وانـتم تعلمون در پنجمين دستور مى فرمايد: «حق را با باطل نياميزيد» تا مردم به اشتباه بيفتند (ولا تلبسواالحق بالباطل ).و در شـشمين دستور از كتمان حق نهى كرده مى گويد: «حق را مكتون نداريددر حالى كه شما مى دانيد و آگاهيد» (وتكتموا الحق وانـتم تعلمون ).

نماز را بـه پـا داريد, زكات را ادا كنيد, و (عبادت دستجمعى رافراموش ننماييد) با ركوع كنندگان ركوع نماييد واقيموا الصلوة وآتوا الزكوة واركعوا مع الركعين و بالاخره هفتمين و هشتمين و نهمين دستور را به اين صورت بازگو مى كند: «نماز را بـه پـا داريد, زكات را ادا كنيد, و (عبادت دستجمعى رافراموش ننماييد) با ركوع كنندگان ركوع نماييد» (واقيموا الصلوة وآتوا الزكوة واركعوا مع الركعين ).جالب اين كه نمى گويد: نماز بخوانيد, بلكه مى گويد: اقيموا الصلوة (نماز رابه پا داريد) يعنى تنها خـودتـان نـمـازخوان نباشيد, بلكه چنان كنيد كه آيين نماز درجامعه انسانى برپا شود, و مردم با عشق و علاقه به سوى آن بيايند.در حـقـيـقت در اين سه دستور اخير, نخست پيوند فرد با خالق (نماز) بيان شده , و سپس پيوند با مخلوق (زكات ) و سرانجام پيوند دستجمعى همه مردم با هم در راه خدا!.

آيا مردم را به نيكى دعوت مى كنيد ولى خودتان را فراموش مى نماييد با اين كه كتاب آسمانى را مى خوانيد آيا هيچ فكر نمى كنيد اتامرون الناس بالبروتنسون انـفسكم وانـتم تتلون الكتاب افلا تعقلون

به ديگران توصيه مى كنيد اما خودتان چرا؟!.

علما و دانشمندان يهود قبل از بعثت محمد(ص ) مردم را به ايمان به وى دعوت مى كردند و بعضى از علماى يهود به بستگان خود كه اسلام آورده بودندتوصيه مى كردند به ايمان خويش باقى و ثابت بمانند ولى خودشان ايمان نمى آوردند, لذا قرآن آنها را بر اين كار مذمبيت ت كرده مى گويد: «آيا مردم را به نيكى دعوت مى كنيد ولى خودتان را فراموش مى نماييد» (اتامرون الناس بالبروتنسون انـفسكم ) «با اين كه كتاب آسمانى را مى خوانيد آيا هيچ فكر نمى كنيد»(وانـتم تتلون الكتاب افلا تعقلون ).عـلـماى يهود از اين مى ترسيدند كه اگر به رسالت پيامبراسلام (ص ) اعتراف كنند كاخ رياستشان فـرو ريـزد و عـوام يـهـود به آنها اعتنا نكنند لذا صفات پيامبراسلام (ص ) را كه در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند.اصـولا يك برنامه اساسى مخصوصا براى علما و مبلبيت غين و داعيان راه حق اين است كه بيش از سـخـن , مـردم را بـا عـمـل خـود تبليغ كنند همان گونه كه درحديث معروف از امام صادق (ع ) مى خوانيم : «مردم را با عمل خود به نيكيهادعوت كنيد نه با زبان خود».

از صبر و نمازيارى جوييد اين كار جز براى خاشعان سنگين و گران است واستعينوا بالصبر والصلوة وانها لكبيرة الا على الخاشعين قرآن براى اين كه انسان بتواند بر اميال و خواسته هاى دل پيروزگردد و حب جاه و مقام را از سـر بـيـرون كـنـد در اين آيه چنين مى گويد: «از صبر و نمازيارى جوييد» و با استقامت و كـنترل خويشتن بر هوسهاى درونى پيروز شويد(واستعينوا بالصبر والصلوة ) سپس اضافه مى كند: «اين كار جز براى خاشعان سنگين و گران است » (وانها لكبيرة الا على الخاشعين ).

همانها كه مى دانندپروردگار خود را مـلاقـات خـواهـنـد كرد و به سوى او باز مى گردند الـذين يظنون انهم ملاقوا ربهم وانهم اليه راجعون در ايـن آيـه خاشعان را چنين معرفى مى كند: «همانها كه مى دانندپروردگار خود را مـلاقـات خـواهـنـد كرد و به سوى او باز مى گردند» (الـذين يظنون انهم ملاقوا ربهم وانهم اليه راجعون ). 

«لقااللّه » چيست ؟.

1.تـعـبـير به «لقااللّه » در قرآن مجيد كرارا آمده است , و همه به معنى حضور درصحنه «قيامت » مـى باشد, بديهى است منظور از «لقا» و ملاقات خداوند ملاقات حسى , مانند ملاقات افراد بشر با يكديگر نيست , چه اين كه خداوند نه جسم است و نه رنگ و مكان دارد كه با چشم ظاهر ديده شود, بـلـكـه منظور يا مشاهده آثارقدرت او در صحنه قيامت و پاداشها و كيفرها و نعمتها و عذابهاى او است يا به معنى يك نوع شهود باطنى و قلبى است , زيرا انسان گاه به جايى مى رسد كه گويى خدا را بـا چـشـم دل در برابر خود مشاهده مى كند, بطورى كه هيچ گونه شك وترديدى براى او باقى نمى ماند.2ـ.

راه پيروزى بر مشكلات !.

بـراى پيشرفت و پيروزى بر مشكلات دو ركن اساسى لازم است , يكى پايگاه نيرومند درونى و ديگر تـكـيـه گاه محكم برونى , در آيات فوق به اين دو ركن اساسى باتعبير «صبر» و «صلوة » اشاره شـده اسـت : صـبـر آن حـالـت استقامت و شكيبايى وايستادگى در جبهه مشكلات است , و نماز پيوندى است با خدا و وسيله ارتباطى است با اين تكيه گاه محكم , در حديثى از امام صادق (ع ) نقل شـده كـه فـرمـود:«هـنـگامى كه با غمى از غمهاى دنيا روبرو مى شويد وضو گرفته , به مسجد برويد,نماز بخوانيد و دعا كنيد, زير خداوند دستور داده (واستعينوا بالصبر والصلوة ).

اى بنى اسرائيل نعمتهايى را كه به شمادادم به خاطر بياوريد من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انـعمت عليكم وانى فضلتكم على العالمين

تفسير: خيالهاى باطل يهود.

در ايـن آيـه بـار ديـگـر خداوند روى سخن را به بنى اسرائيل كرده و نعمتهاى خدا را به آنها يادآور مـى شـود و مـى گـويـد: «اى بنى اسرائيل نعمتهايى را كه به شمادادم به خاطر بياوريد» (يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انـعمت عليكم ).اين نعمتها دامنه گسترده اى دارد, از نعمت هدايت و ايمان گرفته تا رهايى ازچنگال فرعونيان و بازيافتن عظمت و استقلال همه را شامل مى شود.سـپـس از مـيـان ايـن نـعـمـتها به نعمت فضيلت و برترى يافتن بر مردم زمان خودكه تركيبى از نـعـمـتهاى مختلف است اشاره كرده , مى گويد: «من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم » (وانى فضلتكم على العالمين ).

از آن روز بترسيد كه هيچ كس از ديگرى دفاع نمى كند و نه شفاعتى (بى اذن پروردگار) پذيرفته مى شود و نه غرامت و بدلى قبول خواهد شد و نه كسى براى يارى انسان به پا مى خيزد واتقوا يوما لا تجزى نفس عن نفس شيئا ولا يقبل منها شفاعة ولا يؤخذ منها عدل ولاهم ينصرون

در اين آيه , قرآن خط بطلانى بر خيالهاى باطل يهود مى كشد, زيراآنها معتقد بودند كه چـون نـيـاكان و اجدادشان پيامبران خدا بودند آنها را شفاعت خواهند كرد, و يا گمان مى كردند مـى تـوان بـراى گـنـاهـان فديه و بدل تهيه نمود,همان گونه كه در اين جهان متوسل به رشوه مى شدند.قـرآن مـى گويد: «از آن روز بترسيد كه هيچ كس از ديگرى دفاع نمى كند»(واتقوا يوما لا تجزى نفس عن نفس شيئا).«و نه شفاعتى (بى اذن پروردگار) پذيرفته مى شود» (ولا يقبل منها شفاعة ).«و نه غرامت و بدلى قبول خواهد شد» (ولا يؤخذ منها عدل ).«و نه كسى براى يارى انسان به پا مى خيزد» (ولاهم ينصرون ).

خلاصه حاكم و قاضى آن صحنه كسى است كه جز عمل پاك را قبول نمى كند.در حقيقت آيه فوق اشاره به اين است كه در اين دنيا چنين معمول است كه براى نجات مجرمان از مـجـازات از طـرق مختلفى وارد مى شوند: گاه يك نفر جريمه ديگرى را پذيرا مى شود و آن را ادا مى كند اگر اين معنى ممكن نشد متوسل به شفاعت مى گردد و اشخاصى را برمى انگيزد كه از او شفاعت كنند باز اگر اين هم نشد سعى مى كنند كه با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند.

ايـنها طرق مختلف فرار از مجازات در دنيا است , ولى قرآن مى گويد: اصول حاكم بر مجازاتها در قـيامت بكلى از اين امور جداست , و هيچ يك از اين امور درآنجا به كار نمى آيد, تنها راه نجات , پناه بردن به سايه ايمان و تقوا است و استمداداز لطف پروردگار.بـررسـى عقايد بت پرستان يا منحرفين اهل كتاب نشان مى دهد كه اين گونه افكار خرافى درميان آنـهـا كـم نـبـوده , مـثـلا در حـالات يهود مى خوانيم كه آنها براى كفبيت اره گناهانشان قربانى مى كردند, اگر دسترسى به قربانى بزرگ نداشتند يك جفت كبوتر قربانى مى كردند. 

قرآن و مساله شفاعت

1ـ قرآن و مساله شفاعت «8»بدون شك مجازاتهاى الهى چه در اين جهان وچه در قيامت جنبه

انـتقامى ندارد, بلكه همه آنها در حقيقت ضامن اجرا براى اطاعت از قوانين و در نتيجه پيشرفت و تـكـامـل انـسانهاست , بنابراين هر چيز كه اين ضامن اجرا را تضعيف كند بايد از آن احتراز جست تا جرات و جسارت بر گناه درمردم پيدا نشود.از سـوى ديگر نبايد راه بازگشت و اصلاح را بكلى بر روى گناهكاران بست بلكه بايد به آنها امكان داد كه خود را اصلاح كنند و به سوى خدا و پاكى تقوا بازگردند.

«شـفـاعت » در معنى صحيحش براى حفظ همين تعادل است , و وسيله اى است براى بازگشت گناهكاران و آلودگان , و در معنى غلط و نادرستش موجب تشويق و جرات بر گناه است .كـسـانـى كه جنبه هاى مختلف شفاعت و مفاهيم صحيح آن را از هم تفكيك نكرده اند گاه بكلى مـنـكـر مـسـاله شفاعت شده , آن را با توصيه و پارتى بازى در برابرسلاطين و حاكمان ظالم برابر مى دانند!.و گاه مانند وهابيان آيه فوق را كه مى گويد: «ولا يقبل منها شفاعة » در قيامت از كسى شفاعت پذيرفته نمى شود بدون توجه به آيات ديگر دستاويز قرار داده وبكلى شفاعت را انكار كرده اند.2ـ.

شرايط گوناگون شفاعت

آيات شفاعت به خوبى نشان مى دهد كه مساله شفاعت ازنظر منطق اسلام يك موضوع بى قيد و شرط نـيـسـت بـلـكـه قـيـود وشـرايطى , از نظر جرمى كه درباره آن شفاعت مى شود از يكسو, شخص شـفاعت شونده از سوى ديگر, و شخص شفاعت كننده از سوى سوم دارد كه چهره اصلى شفاعت و فـلـسفه آن را روشن مى سازد مثلا گناهانى همانند ظلم و ستم بطوركلى از دايره شفاعت بيرون شمرده شده و قرآن مى گويد: ظالمان «شفيع مطاعى » ندارند!.

از طـرف ديگر طبق آيه 28 سوره انبيا تنها كسانى مشمول بخشودگى ازطريق شفاعت مى شوند كه به مقام «ارتضا» رسيده اند و طبق آيه 87 سوره مريم داراى «عهدالهى » هستند.ايـن دو عـنـوان همان گونه كه از مفهوم لغوى آنها, و از رواياتى كه در تفسير اين آيات وارد شده , اسـتـفـاده مى شود به معنى ايمان به خدا و حساب و ميزان و پاداش و كيفر و اعتراف به حسنات و سـيـئات ـنيكى اعمال نيك و بدى اعمال بدـ و گواهى به درستى تمام مقرراتى است كه از سوى خـدا نازل شده , ايمانى كه در فكر و سپس در زندگى آدمى انعكاس يابد, و نشانه اش اين است كه خـود را از صف ظالمان طغيانگر كه هيچ اصل مقدسى را به رسميت نمى شناسند بيرون آورد و به تجديدنظر در برنامه هاى خود وا دارد.

و در مـورد شفاعت كنندگان نيز اين شرط را ذكر كرده كه بايد گواه بر حق باشند«الا من شهد بالحق » (زخرف : 87).و به اين ترتيب شفاعت شونده بايد يك نوع ارتباط و پيوند با شفاعت كننده بر قرار سازد, پيوندى از طـريق توجه به حق و گواهى قولى و فعلى به آن , كه اين خودنيز عامل ديگرى براى سازندگى و بسيج نيروها در مسير حق است .