• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

 

آنها مانند كسى هستند كه آتشى (درشب ظلمانى )افروخته ولـى همين كه اين شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت , خداوند آن را خاموش مى سازد, و در ظلمات رهاشان مى كند, به گونه اى كه چيزى را نبينند مثلهم كمثل الذى استوقد نارا فلما اضت ما حوله ذهب اللّه بنورهم و تركهم فى ظلمات لايبصرون

دو مثال جالب براى ترسيم حال منافقان

1ـ در مـثـال اول مى گويد: «آنها مانند كسى هستند كه آتشى (درشب ظلمانى )افروخته » تا در پـرتـو نـور آن راه را از بـيراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد» (مثلهم كمثل الذى استوقد نارا) «ولـى همين كه اين شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت , خداوند آن را خاموش مى سازد, و در ظلمات رهاشان مى كند, به گونه اى كه چيزى را نبينند» (فلما اضت ما حوله ذهب اللّه بنورهم و تركهم فى ظلمات لايبصرون ).

آنـهـا فكر مى كردند با اين آتش مختصر و نور آن مى توانند با ظلمتها به پيكاربرخيزند, اما ناگهان بادى سخت برمى خيزد و يا باران درشتى فرو مى ريزد, و يا براثرپايان گرفتن مواد آتش افروز, آتش به سردى و خاموشى مى گرايد و بار ديگر درتاريكى وحشتزا سرگردان مى شوند اين نور مختصر, يـا اشاره به فروغ وجدان وفطرت توحيدى است و يا اشاره به ايمان نخستين آنهاست كه بعدا بر اثر تقليدهاى كوركورانه و تعصبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها پرده هاى ظلمانى و تاريك بر آن مى افتد .

آنها كر هستند و گنگ و نابينا, و چون هيچ يك ازوسائل اصلى درك حـقايق را ندارند از راهشان باز نمى گردند صم بكم عمى فهم لايرجعون سپس اضافه مى كند: «آنها كر هستند و گنگ و نابينا, و چون هيچ يك ازوسائل اصلى درك حـقايق را ندارند از راهشان باز نمى گردند» (صم بكم عمى فهم لايرجعون ) به هرحال اين تـشبيه در حقيقت , يك واقعيت را در زمينه نفاق روشن مى سازد, و آن اينكه نفاق و دوروئى براى مـدت طـولانـى نـمى تواند مؤثر واقع شود واين امر همچون شعله ضعيف و كم دوامى كه در يك بـيـابان تاريك و ظلمانى درمعرض وزش طوفانهاست ديرى نمى پايد, و سرانجام چهره واقعى آنها آشكارمى گردد.

يـا هـمـانـنـد بـارانـى كـه در شب تاريك , توام با رعد و برق و صاعقه (برسررهگذرانى ) ببارد آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مى گذارند تاصداى وحشت انگيز صاعقه ها را نشنوند وخداوند به كافران احاطه دارد اوكصيب من السما فيه ظلمات و رعد و برق يجعلون اصـابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت واللّه محيط بالكافرين در مـثـال دوم قرآن صحنه زندگى آنها را به شكل ديگرى ترسيم مى نمايد: شبى است تـاريـك و ظلمانى پرخوف و خطر, باران به شدت مى بارد, ازكرانه هاى افق برق پرنورى مى جهد, صداى غرش وحشتزا و مهيب رعد, نزديك است پرده هاى گوش را پاره كند, انسانى بى پناه در دل ايـن دشـت وسـيـع و ظـلمانى ,حيران و سرگردان مانده است , باران پرپشت , بدن او را مرطوب سـاخته , نه پناهگاه مورد اطمينانى وجود دارد كه به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مى دهد گامى بـه سوى مقصد بردارد قرآن در يك عبارت كوتاه , حال چنين مسافر سرگردانى را بازگومى كند: «يـا هـمـانـنـد بـارانـى كـه در شب تاريك , توام با رعد و برق و صاعقه (برسررهگذرانى ) ببارد» (اوكصيب من السما فيه ظلمات و رعد و برق ).سـپـس اضافه مى كند «آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مى گذارند تاصداى وحشت انگيز صاعقه ها را نشنوند» (يجعلون اصـابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت ) و در پايان آيه مى فرمايد: «وخداوند به كافران احاطه دارد» وآنها هركجا بروند در قبضه قدرت او هستند (واللّه محيط بالكافرين ).

نور برق آنچنان خيره كننده است كه نزديك است چشمهاى آنها را بربايد هـر زمـان كـه بـرق مـى زنـد و صفحه بيابان تاريك , روشن مى شود, چندگامى درپرتو آن راه مـى رونـد, ولـى بـلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مى شود و آنها در جاى خودمتوقف مى گردند اگر خدا بخواهد گوش و چـشـم آنـهـا را از مـيان مى بردچرا كه خدا به هر چيزى توانا است يكاد البرق يخطف ابصارهم كلما اض لهم مشوافيه و اذا اظلم عليهم قاموا ولو شااللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم ان اللّه على كل شى قدير بـرقها پى در پى بر صفحه آسمان تاريك جستن مى كند: «نور برق آنچنان خيره كننده است كه نزديك است چشمهاى آنها را بربايد» (يكاد البرق يخطف ابصارهم ).«هـر زمـان كـه بـرق مـى زنـد و صفحه بيابان تاريك , روشن مى شود, چندگامى درپرتو آن راه مـى رونـد, ولـى بـلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مى شود و آنها در جاى خودمتوقف مى گردند» (كلما اض لهم مشوافيه و اذا اظلم عليهم قاموا).آنـهـا هرلحظه خطر را در برابر خود احساس مى كنند, چرا كه در دل اين بيابان نه كوهى به چشم مـى خـورد, و نـه درخـتى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگيرى كند, هرآن ممكن است هدف صـاعـقـه اى قرار گيرند و در يك لحظه خاكستر شوند!حتى اين خطر وجود دارد كه غرش رعد, گوش آنها را پاره و نور خيره كننده برق چشمشان را نابينا كند, آرى «اگر خدا بخواهد گوش و چـشـم آنـهـا را از مـيان مى بردچرا كه خدا به هر چيزى توانا است » (ولو شااللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم ان اللّه على كل شى قدير).افـسـوس كـه بـه پـناهگاه مطمئن ايمان پناه نبرده اند تا از شر صاعقه هاى مرگبارمجازات الهى وجهاد مسلحانه مسلمين نجات يابند.  

لزوم شناخت منافقين در هرجامعه

اگـر چـه شـان نزول اين آيات , منافقان عصر پيامبر(ص ) است اما باتوجه به اينكه خط نفاق در هر عـصـر و زمانى , در برابر خط انقلابهاى راستين وجود داشته ودارد به منافقان همه اعصار و قرون گـسـتـرش مـى يابد, و ما با چشم خود تمام اين نشانه ها را يك به يك و مو به مو در مورد منافقان عـصـر خـويـش مـى يابيم , سرگردانى آنها, وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سـيه روزى و رسوائى آنها را درست همانند همان مسافرى كه قرآن به روشنترين وجهى حال او را ترسيم كرده است مشاهده مى كنيم .

اى مردم پروردگارتان را پرستش كنيد كـه هـم شـما و هم پشينيان را آفريد تا پرهيزكارشويد يا ايـها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون

اينچنين خدائى را بپرستيد!.

بـعـد از بـيـان حال سه دسته (پرهيزكاران , كافران و منافقان ) اين آيه , خطسعادت و نجات را كه پـيوستن به گروه اول است مشخص ساخته مى گويد: «اى مردم پروردگارتان را پرستش كنيد كـه هـم شـما و هم پشينيان را آفريد تا پرهيزكارشويد» (يا ايـها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون ).خـطـاب «يا ايهاالناس » (اى مردم ) كه در قرآن حدود بيست بار تكرار شده ويك خطاب جامع و عـمـومـى اسـت نشان مى دهد كه قرآن مخصوص نژاد و قبيله وطايفه و قشر خاصى نيست , بلكه هـمـگـان را در ايـن دعوت عام شركت مى دهد, همه را دعوت به پرستش خداى يگانه , و مبارزه با هرگونه شرك و انحراف از خط توحيدمى كند.

همان خدائى كه زمين را بستر استراحت شما قرارداد آسمان را همچون سقفى بر بالاى سرشما قرارداد و از آسمان آبى نازل كرد خـداوند به وسيله باران , ميوه هائى را به عنوان روزى شما از زمين خارج ساخت اكنون كه چنين است براى خدا شريكهائى قرار ندهيد درحالى كه مى دانيد الذى جعل لكم الا رض فراشا والسم بنا وانـزل من السم م فاخرج به من الثمرات رزقا لكم فلا تجعلوا للّه اندادا و انـتم تعلمون

نعمت زمين و آسمان

در ايـن ايه بـه قـسمت ديگرى از نعمتهاى بزرگ خدا كه مى تواند انگيزه شكرگزارى باشد اشاره كـرده , نـخست از آفرينش زمين سخن مى گويد: «همان خدائى كه زمين را بستر استراحت شما قرارداد» (الذى جعل لكم الا رض فراشا).ايـن مـركـب را هـوارى كه شما را برپشت خود سوار كرده و با سرعت سرسام آورى در اين فضا به حـركـات مـخـتـلـف خـود ادامه مى دهد, بى آنكه كمترين لرزشى بروجود شما وارد كند, يكى از نعمتهاى بزرگ او است نيروى جاذبه اش كه به شمااجازه حركت و استراحت و ساختن خانه ولانه و تهيه باغها و زراعتها و انواع وسائل زندگى مى دهد, نعمت ديگرى است , هيچ فكر كرده ايد كه اگر جـاذبه زمين نبود دريك چشم برهم زدن همه ما و وسائل زندگيمان بر اثر حركت دورانى زمين بـه فضاپرتاپ و در فضا سرگردان مى شد! سپس به نعمت آسمان مى پردازد و مى گويد:«آسمان را همچون سقفى بر بالاى سرشما قرارداد» (والسم بنا).

كلمه «سما» كه در اين آيه به آن اشاره شده است همان جو زمين است ,يعنى قشر هواى متراكمى كه دورتا دور كره زمين را پوشانده , و طبق نظريه دانشمندان ضخامت آن , چند صدكيلومتر است اگـر اين قشر مخصوص هوا كه همچون سقفى بلورين , اطراف ما را احاطه كرده نبود, زمين دائما در معرض رگبارسنگهاى پراكنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مى شد.

بـعد از آن به نعمت باران پرداخته مى گويد: «و از آسمان آبى نازل كرد» (وانـزل من السم م) اما چه آبى ؟ حياتبخش , و زندگى آفرين , و مايه همه آباديها وشالوده همه نعمتهاى مادى .قـرآن سپس به انواع ميوه هائى كه از بركت باران و روزيهائى كه نصيب انسانهامى شود اشاره كرده چـنـيـن مـى گـويـد: «خـداوند به وسيله باران , ميوه هائى را به عنوان روزى شما از زمين خارج ساخت » (فاخرج به من الثمرات رزقا لكم ).ايـن بـرنـامه الهى از يكسو, رحمت وسيع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مى كند و از سـوى ديـگـر بـيانگر قدرت او است كه چگونه از آب بى رنگ صدهزاران رنگ از ميوه ها و دانه هاى غـذائى بـا خواص متفاوت براى انسانها, وهمچنين جانداران ديگر آفريده , يكى از زنده ترين دلائل وجود او است لذابلافاصله اضافه مى كند: «اكنون كه چنين است براى خدا شريكهائى قرار ندهيد درحالى كه مى دانيد» (فلا تجعلوا للّه اندادا و انـتم تعلمون ).«انـداد» جـمـع «ند» به معنى چيزى است كه از نظر گوهر و ذات شريك و شبيه چيز ديگرى باشد.  

بت پرستى در شكلهاى مختلف

بـطـور كـلى هرچه را در رديف خدا در زندگى مؤثر دانستن يكنوع شرك است ,ابن عباس مفسر معروف در اينجا تعبير جالبى دارد مى گويد: «انداد, همان شرك است كه گاهى پنهان تر است از حركت مورچه بر سنگ سياه در شب تاريك , ازجمله اينكه انسان بگويد: به خدا سوگند, به جان تو سوگند, به جان خودم سوگند(يعنى خدا و جان دوستش را در يك رديف قرار بدهد) و بگويد اين سـگ اگـرديـشـب نـبـود دزدان آمـده بـودنـد! (پس نجات دهنده ما از دزدان اين سگ است ) يابه دوستش بگويد: هرچه خدا بخواهد و تو بخواهى , همه اينها بوئى از شرك مى دهد».در تـعـبـيـرات عـاميانه روزمره نيز بسيار مى گويند: «اول خدا, دوم تو»! بايد قبول كرد كه اين گونه تعبيرات نيز مناسب يك انسان موحد كامل نيست .

اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم , شك و ترديد داريد لااقل سوره اى همانند آن بياوريد تمام گواهان خود را جز خدا دعوت كنيد (تا شـمـا را در اين كار يارى كنند) اگر درادعاى خود صادقيد كه اين قرآن از طرف خدا نيست وان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدآكم من دون اللّه ان كنتم صادقين

قرآن معجزه جاويدان

از آنجا كه نفاق و كفر گاهى از عدم درك محتواى نبوت و اعجاز پيامبر(ص )سرچشمه مى گيرد, در اينجا انگشت روى معجزه جاويدان «قرآن » مى گذاردمى گويد: «اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم , شك و ترديد داريد لااقل سوره اى همانند آن بياوريد» (وان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله ).و به اين ترتيب قرآن همه منكران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند يك سوره مانند آن مى كند تا عـجـز آنـهـا دلـيـلـى بـاشد, روشن بر اصالت اين وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن , سپس مـى گويد: تنها خودتان به اين كار قيام نكنيد بلكه «تمام گواهان خود را جز خدا دعوت كنيد (تا شـمـا را در اين كار يارى كنند) اگر درادعاى خود صادقيد كه اين قرآن از طرف خدا نيست » (و ادعوا شهدآكم من دون اللّه ان كنتم صادقين ).كـلـمـه «شـهـدا» در ايـنجا اشاره به گواهانى است كه آنها را در نفى رسالت پيامبر(ص ) كمك مـى كردند, و جمله «من دون اللّه » اشاره به اين است كه حتى اگرهمه انسانها جز «اللّه » دست به دست هم بدهند, براى اينكه يك سوره همانندسوره هاى قرآن بياورند قادر نخواهند بود.

اگر شما اين كار را انجام نداديد ـ و هرگزانجام نخواهيد داد ـاز آتشى بترسيد كه هيزم آن بدنهاى مردم بى ايمان و همچنين سنگها است آتشى كه هم اكنون براى كافران آماده شده است فان لم تفعلوا و لن تـفـعـلـوا فاتقوا النار التى و قودها الناس والحجارة اعدت للكافرين

در ايـن آيه , مى گويد: «اگر شما اين كار را انجام نداديد ـ و هرگزانجام نخواهيد داد ـاز آتشى بترسيد كه هيزم آن بدنهاى مردم بى ايمان و همچنين سنگها است »! (فان لم تفعلوا و لن تـفـعـلـوا فاتقوا النار التى و قودها الناس والحجارة )«آتشى كه هم اكنون براى كافران آماده شده است » و جنبه نسيه ندارد! (اعدت للكافرين ).

«وقـود» بـه مـعـنـى «آتشگيره » است يعنى ماده قابل اشتعال مانند هيزم و دراينكه منظور از «حجارة » چيست ؟ آنچه با ظاهر آيات فوق , سازگارتر به نظرمى رسد اين است كه آتش دوزخ از درون خـود انـسـانها, و سنگها, شعله ور مى شود,و باتوجه به اين حقيقت كه امروز ثابت شده همه اجـسام جهان در درون خود, آتشى عظيم نهفته دارند, درك اين معنى مشكل نيست در آيه 6 و 7 سـوره هـمـزه مـى خـوانـيـم : «آتـش سوزان پروردگار, كه از درون دلها سرچشمه مى گيرد و بـرقـلـبـهاسايه مى افكند, و از درون به برون سرايت مى كند» (به عكس آتشهاى اين جهان كه از بيرون به درون مى رسد)!.

چرا پيامبران به معجزه نياز دارند؟.

هـمـانطور كه از لفظ «معجزه » پيداست , بايد پيامبر قدرت بر انجام اعمال خارق العاده اى داشته بـاشد كه ديگران از انجام آن «عاجز» باشند پيامبرى كه داراى معجزه است لازم است مردم را به «مقابله به مثل » دعوت كند, او بايد علامت ونشانه درستى گفتار خود را معجزه خويش معرفى نمايد تا اگر ديگران مى توانندهمانند آن را بياورند, واين كار را در اصطلاح «تحدى » گويند.  

قرآن معجزه جاودانى پيامبر اسلام (ص ).

از ميان معجزات و خارق عاداتى كه از پيامبر اسلام (ص ) صادر شده قرآن برترين سند زنده حقانيت او اسـت عـلـت آن ايـن اسـت كـه قـرآن مـعـجزه اى است «گويا», «جاودانى », «جهانى » و «روحـانى » پيامبران پيشين مى بايست همراه معجزات خود باشند در حقيقت معجزات آنها خود زبـان نـداشـت

 و گـفتار پيامبران ,آن را تكميل مى كرد ولى قرآن يك معجزه گوياست , نيازى به مـعـرفـى نـدارد خـودش بـه سـوى خود دعوت مى كند, مخالفانى را به مبارزه مى خواند محكوم مـى سـازد, و ازمـيـدان مـبـارزه , پـيـروز بـيـرون مـى آيـد لـذا پـس از گـذشت قرنها از وفات پـيـامـبر(ص )همانند زمان حيات او, به دعوت خود ادامه مى دهد, هم دين است و هم معجزه ,هم قانون است و هم سند قانون .

جاودانى و جهانى بودن

قـرآن مـرز «زمـان ومـكـان »را در هم شكسته وهمچنان به همان قيافه اى كه1400 سال قبل در محيط تاريك حجاز تجلى كرد, امروز بر ما تجلى مى كند,پيداست هرچه رنگ زمان و مكان به خود نـگـيرد تا ابد و در سراسر جهان پيش خواهد رفت , بديهى است كه يك دين جهانى و جاودانى بايد يـك سـنـد حـقـانيت جهانى وجاودانى هم در اختيار داشته باشد اما «روحانى بودن قرآن » امور خـارق الـعـاده اى كـه از پـيـامـبـران پيشين به عنوان گواه صدق گفتار آنها ديده شده معمولا جـنبه جسمانى داشته زنده كردن مردگان , سخن گفتن كودك نوزاد در گاهواره , و همه جنبه جسمى دارند

و چشم و گوش انسان را تسخير مى كنند, ولى الفاظ قرآن كه ازهمين حروف الفبا و كـلـمات معمولى تركيب يافته در اعمال دل و جان انسان نفوذمى كند, افكار و عقول را در برابر خـود وادار به تعظيم مى نمايد معجزه اى كه تنها بامغزها و انديشه ها و ارواح انسانها سروكار دارد, برترى چنين معجزه اى بر معجزات جسمانى احتياج به توضيح ندارد.

به آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند بـشـارت ده كـه بـراى آنها باغهائى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جريان دارد هرزمان از اين بـاغـهـا مـيوه اى به آنها داده مى شود مى گويند: اين همان است كه از قبل به ما داده شده است و ميوه هائى بـراى آنـهـا مـى آورنـد كه با يكديگر شبيهند براى آنها در بهشت همسران مطهر و پـاكـى اسـت مؤمنان جاودانه در آن باغهاى بهشت خواهند بود وبشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الا نهار كـلـمـا رزقـوا مـن ثمرة رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل و اتوابه متشابها و لـهم فيهاازواج مطهرة و هم فيها خالدون

ويژگى نعمتهاى بهشتى !.

از آنـجا كه در آيه قبل , كافران و منكران قرآن به عذاب دردناكى تهديد شدند,در اين آيه سرنوشت مـؤمـنـان را بيان مى كند نخست مى گويد: «به آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند بـشـارت ده كـه بـراى آنها باغهائى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جريان دارد» (وبشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الا نهار).

مـى دانيم باغهائى كه آب دائم ندارند و بايد گاهگاه از خارج , آب براى آنهابياورند, طراوت زيادى نـخواهند داشت , طراوت از آن باغى است كه هميشه آب در اختيار دارد, آبهائى كه متعلق به خود آن اسـت و هـرگـز قـطـع نـمى شود, خشكسالى و كمبود آب آن را تهديد نمى كند و چنين است بـاغـهـاى بهشت , سپس ضمن اشاره به ميوه هاى گوناگون اين باغها مى گويد: «هرزمان از اين بـاغـهـا مـيوه اى به آنها داده مى شود مى گويند: اين همان است كه از قبل به ما داده شده است » (كـلـمـا رزقـوا مـن ثمرة رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل ) سپس اضافه مى كند:

« و ميوه هائى بـراى آنـهـا مـى آورنـد كه با يكديگر شبيهند» (و اتوابه متشابها) يعنى همه از نظر خوبى وزيبائى هـمـانـندند, آنچنان در درجه اعلا قرار دارند كه نمى شود يكى را بر ديگرى ترجيح داد, يك از يك خوشبوتر, يك از يك شيرينتر و يك از يك جالبتر و زيباتر! وبالاخره آخرين نعمت بهشتى كه در اين آيه به آن اشاره شده همسران پاك و پاكيزه است مى فرمايد: «براى آنها در بهشت همسران مطهر و پـاكـى اسـت » (و لـهم فيهاازواج مطهرة ) پاك از همه آلودگيهايى كه در اين جهان ممكن است داشـتـه بـاشـنـد,پـاك از نـظـر روح و قـلـب و پـاك از نظر جسم و تن و در پايان آيه مى فرمايد: «مؤمنان جاودانه در آن باغهاى بهشت خواهند بود» (و هم فيها خالدون ).  

همسران پاك

جـالـب اينكه تنها وصفى كه براى همسران بهشتى در اين آيه بيان شده وصف «مطهرة » (پاك و پاكيزه ) است و اين اشاره اى است به اينكه : اولين و مهمترين شرطهمسر, پاكى و پاكيزگى است , و غـيـر از آن هـمـه تـحـت الشعاع آن قرار دارد, حديث معروفى كه از پيامبر(ص ) نقل شده نيز اين حـقـيـقـت را روشـن مـى كـند آنجا كه مى فرمايد: «از گياهان سرسبزى كه بر مزبله ها مى رويد بپرهيزيد! عرض كردند: اى پيامبر! منظور شما از اين گياهان چيست ؟ فرمود: زن زيبائى است كه در خانواده آلوده اى پرورش يافته ».

نعمتهاى مادى و معنوى در بهشت

گـرچـه در بـسـيارى از آيات قرآن , سخن از نعمتهاى مادى بهشت است ولى دركنار اين نعمتها اشـاره به نعمتهاى معنوى مهمترى نيز شده است , مثلا در آيه 72سوره توبه مى خوانيم : «خداوند بـه مـردان و زنـان بـا ايـمان , باغهائى از بهشت وعده داده كه از زير درختانش نهرها جارى است , جـاودانه در آن خواهند بود, ومسكن هاى پاكيزه در اين بهشت جاودان دارند, همچنين خشنودى پروردگار كه ازهمه اينها بالاتر است و اين است رستگارى بزرگ ».

خداوند از اينكه به موجودات ظاهرا كوچكى مانند پشه ويا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمى كند اما كسانى كه ايمان آورده اندمى دانند كه آن مطلب حقى است از سوى پروردگارشان ولى آنها كه كـافرند مى گويند: خدا چه منظورى از اين مثال داشته كه مايه تفرقه و اختلاف شده , گروهى را بـه وسـيله آن هدايت كرده , و گروهى راگمراه تنها فاسقان و گنهكارانى را كه دشمن حقند به وسيله آن گمراه مى سازد ان اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلا مابعوضة فما فوقها فاما الذين آمنوافيعلمون انـه الحق من ربهم و اما الذين كفروا فيقولون ماذآ اراداللّه بهذا مثلا يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين شـان نزول : هنگامى كه در آيات قرآن , مثلهائى به «ذباب » (مگس ) و«عنكبوت » نازل گرديد, جمعى از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحى آسمانى است كه سخن از«عنكبوت » و «مگس » مى گويد؟ آيه نازل شد و با تعبيراتى زنده به آنها جواب داد.

تفسير: آيا خدا هم مثال مى زند؟!.

نـخـست مى گويد: «خداوند از اينكه به موجودات ظاهرا كوچكى مانند پشه ويا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمى كند» (ان اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلا مابعوضة فما فوقها) مثال وسيله اى اسـت بـراى تجسم حقيقت , گاهى كه گوينده درمقام تحقير و بيان ضعف مدعيان است بلاغت سخن ايجاب مى كند كه براى نشان دادن ضعف آنها, موجود ضعيفى را براى مثال انتخاب كند مثلا در ايه 73 سـوره حـج مـى خـوانـيـم : «آنـهـا كـه مـورد پرستش شما هستند هرگز نمى توانند «مـگـسـى »بـيـافرينند اگرچه دست به دست هم بدهند, حتى اگر مگس چيزى از آنها بربايد آنهاقدرت پس گرفتن آن را ندارند, هم طلب كننده ضعيف است و هم طلب شونده ».