• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دهم> فلسفه> نهایه الحکمه از ابتدای مرحله 8 تا پایان کتاب (علامه طباطبایی)

السابع: الفاعل بالتجّلي، وهو الذي يفعل الفعل، وله علمٌ تفصيليٌّ به هو عين علمه الإجماليّ بذاته، كالنفس الإنسانيّة المجرّدة، فإنّها لمّا كانت صورةً أخيرةً لنوعها كانت على بساطتها مبدءاً لجميع كمالاتها الثانية التي هي لعلّيتها واجدةٌ لها في ذاتها، وعلمها الحضوريّ بذاتها علم بتفاصيل كمالاتها وإن لم يتميّز بعضها من بعض، وكالواجب (تعالى ) بناءً على ما سيأتي إن شاء اللَّه أنّ له (تعالى ) علماً إجماليّاً بالأشياء في عين الكشف التفصيليّ.

الثامن: الفاعل بالتسخير، وهو الفاعل الذي هو وفعله لفاعلٍ، فهو فاعلٌ مسخَّرٌ في فعله، كالقوى الطبيعيّة والنباتيّة والحيوانيّة المسخّرة في أفعالها للنفس الأنسانيّة، وكالعلل الكونيّة المسخَّرة للواجب (تعالى ). و في عد الفاعل بالجبر و الفاعل بالعناية نو عين بحيالهما مبا ينين للفاعل بالقصد، نظر. توضيحه: إنا ننسب الأعمال المکتفة بکل نوع من الانواع المشهودة ـ أعني کمالاتها الثانية ـ إلي نفس ذلک النوع، فکل نوع علة فاعلية لکمالاته الثانية. و الأنواع في ذلک علي قسمين: منها ما يصدر عنه أفعاله لطبعه من غير أن يتوسط فيه العلم کالعناصر، و منها ما للعلم دخل في صدور أفعاله عنه کالإنسان. و القسم الثاني مجهز بالعلم، و لا ريب أنه إنما جهز به لتمييز ما هو کماله من الفعال مما ليس بکمال له ليفعل ما فيه کماله و يترک ما ليس فيه ذلک. کالصبي يلتقم ما أخذه، فإن وجده صاحلة للتغذي کالفاکهة أکله، و إن لم يجده کذلک ترکه و رمي به، فتوسيطه العلم لتشخيص الفعل الذي فيه کمال و تمييزه من غيره، و الذي يوسطه من العلم و التصديق إن کان حاضراً عنده غير مفتقر في التصديق به إلي تروي فکر ـ کالعلوم الناشئة بالملکات و نحوها ـ لم يلبث دون أن يريد الفعل فيفعله، و إن کان مشکوکا فيه مفتقراً إلي التصديق به أخذ في تطبيق العناوين و الأوصاف الکمالية علي العفل، فإن انتهي إلي التصديق بکونه کمالاً فعله و إن فاعل بالتجلى

ترجمه

هفتم، فاعل بالتجلى است و آن فاعلى است كه فعل را انجام مى دهد در حالى كه از رهگذر علم اجمالى به ذات خود علم تفصيلى به فعل دارد. مانند نفس مجرد انسان كه چون صورت اخير براى نوع خود مى باشد در عين بساطت مبدء جميع كمالات ثانوى مى باشد، كمالاتى كه نفس به جهت عليّت خود نسبت به آن ها واجد آن ها مى باشد. و علم حضورى فاعل به ذات خود علم تفصيلى به كمالات خود نيز است گرچه آن كمالات (در مرتبه ذات) از يكديگر متميّز نيستند.

و مانند واجب تعالى بر اساس آن چه ان شاء اللَّه خواهد آمد كه براى او علم اجمالى به اشياء است در عين كشف تفصيلى.

شرح

فاعل بالتجلى فاعلى است كه فعل را انجام مى دهد در حالى كه قبل از فعل علم تفصيلى به فعل دارد لكن علم تفصيلى او به فعل از آن جا برايش حاصل مى شود كه علم اجمالى به ذات خود دارد.

در اينجا توضيح چند نكته لازم است. اولاً مقصود از علم اجمالى به ذات خود علم مبهم و نامفهوم نيست بلكه مقصود از علم اجمالى علم فاعل به ذات بسيط خود است. و ثانياً چون فاعل بالتجلى علم به ذات بسيط خود دارد و از آن جهت كه ذات، علت براى تمام معلولات خود است علم به ذات بسيط علم به تمام معلولات خود نيز است. پس مقصود از تفصيل در اين جا اين است كه فاعل از آن جا كه علم به وجود جامع و بسيط خود دارد علم جامع و متميز به تمام افعالى كه از ذات سر مى زند كه از آن به كمالات ثانوى تعبير مى آوريم - نيز دارد؛ زيرا علم به ذات از آن جهت كه ذات علت افعال است علم به تمام معلولاتى كه از اين ذات سرمى زند نيز است. نتيجه اين كه علم به ذات بسيط و علم اجمالى به ذات همان و علم به معلولاتى كه از اين ذات سرخواهد زد همان. كه از اين تعبير مى آوريم كه علم اجمالى به اشياء در عين كشف تفصيلى.

مؤلف مثال مى زنند به نفس انسانى كه بسيط بوده صورت اخير نوع انسانى مى باشد انسان از آن جهت كه به نفس بسيط خود علم دارد به افعالى كه از نفس سرمى زند علم دارد همان نفسى كه علت براى آن ها بوده واجد آن ها به نحو بساطت مى باشد. علم به نفس مانند علم به عدد صد مى ماند كه علم به اعداد كمتر از صد چون نود و هشتاد و هفتاد هم در علم به عدد صد به نحو بساطت نهفته است.

مثال ديگر به ذات الهى مى زنند و مى فرمايند: واجب تعالى علم به ذات بسيط خود دارد (علم اجمالى). همان ذاتى كه با بساطت خود و وحدت وجودى خود جامع تمام افعالى كه از او سر مى زند نيز است. چون وجود بسيط و جامع او وجود همه چيز است علم به اين وجود بسيط هم علم به همه چيز است (علم تفصيلى). و اين همان اجمال در عين تفصيل مى باشد. حال اگر ذات، واجد علم به تمام افعال و معلولات خود نباشد لازم مى آيد كه از دو حيث وجدان و فقدان تأليف يابد. و اين همان تركيبى است كه نقطه مقابل بساطت مى باشد و خلاف فرضى است كه او از جميع وجوه بسيط است.

وثانياً در فاعل بالتجلى هم چون فاعل بالرضا علم تفصيلى وجود دارد لكن علم تفصيلى در اين جا با آن جا فرق مى كند، علم تفصيلى در فاعل بالتجلى عبارت است از جامعيت وجود فاعل در مرتبه ذات خود افعال خود را و تمام افعال در مرتبه ذات فاعل به عين وجود جمعى بسيط موجودند لكن تفصيل در فاعل بالرضا عبارت است از متميز بودن افعال از همديگر در بيرون از ذات.

و چون در فاعل بالتجلى علم تفصيلى عبارت است از معلوميّت و تشخّص افعال به خصوصيّاتى كه بدان تشخّص مى يابد به عين معلوميّت و تشخّص ذات فاعل براى خودش؛ زيرا همان طور كه وجود افعال به عين وجود ذات فاعل موجود مى باشد تشخص و معلوليّت افعال هم به عين تشخص و معلوليّت ذاتى مى باشد نه به تشخّصى جدا و متمايز از ذات وجداى از يكديگر.

لذا مؤلّف فرمودند: وان لم تميز بعضها من بعض زيرا اگر وجودات در مرتبه ذات از يكديگر متمايز باشند، تركيب در ذات حاصل مى شود در حالى كه ما فرض كرديم ذات بسيط است. ولى در فاعل بالرضا علم تفصيلى عبارت است از اين كه: هر موجودى بيرون از ذات متميز از موجود ديگر است و علم تفصيلى در مرتبه فعل غير از علم اجمالى قبل از فعل مى باشد.

الثامن: الفاعل بالتسخير، وهو الفاعل الذي هو وفعله لفاعلٍ، فهو فاعلٌ مسخَّرٌ في فعله، كالقوى الطبيعيّة والنباتيّة والحيوانيّة المسخّرة في أفعالها للنفس الأنسانيّة، وكالعلل الكونيّة المسخَّرة للواجب (تعالى ).