تبیان، دستیار زندگی
ته این جانب على اكبر فیض، معروف به على مشكینى در سال 1300شمسى در دهى از دهات بلوك مشكین چشم به جهان گشودم. در اوایل كودكى حدود چهار سال در نجف اشرف ـ كه پدرم براى تحصیل علوم دینى در آن جا اقامت داشت ـ به مكتب رفتم و سپس هم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حضرت آیت الله آقاى حاج شیخ علی اکبر مشکینی دامت برکاته

این جانب على اكبر

فیض، معروف به على مشكینى در سال 1300شمسى در دهى از دهات بلوك مشكین چشم به جهان گشودم. در اوایل كودكى حدود چهار سال در نجف اشرف ـ كه پدرم براى تحصیل علوم دینى در آن جا اقامت داشت ـ به مكتب رفتم و سپس همراه پدرم به وطن بازگشته و مقدارى از مقدّمات علوم دینى را نزد ایشان فرا گرفتم.
زمانى كه پدرم را از دست دادم، براى جامه عمل پوشیدن به توصیه اكید آن مرحوم نسبت به اشتغالم به علوم دینى، به شهرستان اردبیل سفر كردم. چند ماهى را براى فراگرفتن علم صرف و نحو، در آن جا سپرى كردم، تا این كه سرانجام توفیق یافتم كه به زیارت عالمى متّقى نایل آیم. وى كسى بود كه از میان كشته شدگان و زخمیان مسجد گوهرشاد مشهد ـ كه به دستور دیكتاتور ایران، رضا خان پهلوى مورد تهاجم قرار گرفتند ـ نجات یافته بود.
پس آشنایى با این عالم بزرگوار، بر آن شدم تا به همراه ایشان و دیگر طلّاب اردبیل، به سوى شهرستان قم به قصد ادامه تحصیل سفر كنم.
چند سال از حكومت منحوس رضا خان را در قم درك كردم و همانند سایر طلّاب قم در زیر فشار و اختناق در مدرسه فیضیّه مشغول تحصیل شدم تا آن گاه كه سایه شوم رضا پهلوى از سر ملت ایران زایل شد و چند صباحى امكانى براى تحصیل به دست آمد. در آن اوقات، مدتى در درس مرحوم آیة اللّه حجّت كوه كمرى، درس خارج مرحوم آیة اللّه بروجردى و آیة اللّه محقق داماد حاضر شدم. رفته
فیض آنى (مشكینى) ـ على اكبرنام: على اكبر
شهرت: فیض آنى معروف به مشكینى
نام پدر: على
زادگاه: روستایى از توابع مشكین
سال تولد: 1300شمسى
مسئولیّت: ریاست مجلس خبرگان رهبرى دوره اوّل تا سوم، امامت جمعه قم، عضویّت در جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم، حاكم شرع دادگاه هاى انقلاب اسلامى خوزستان، ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى.
فیض آنى (مشكینى) ـ على اكبررفته دوران قدرت و دیكتاتورى محمد رضا، پهلوى دوم فرا رسید. او تا هنگامى كه مرحوم آیة اللّه بروجردى زنده بود مبارزه با اسلام را علنى نمى كرد، لكن طبق دستور اربابش از هر نوع دشمنى با اصول و فروع اسلام و از بین بردن احكام و قوانین آن و به فحشا و منكر كشیدن جامعه ایرانى كوتاهى نداشت و پس از رحلت مرحوم بروجردى، حملات پهلوى بر حوزه ها و روحانیّت به منظور ریشه كن كردن احكام اسلام و روحانیّت و تبدیل ملت اسلامى ایران به ملت بى مكتب و غربى با شدّت تمام علنى شد و آن چنان خفقان و رعب در ملت مظلوم ایران و به ویژه در متدیّنان به وسیله سازمان امنیّت مخوفش ایجاد كرد، كه احدى را یاراى نفس كشیدن نبود؛ در چنین زمان كه سلطه یزیدى همه جا را فرا گرفته بود، نداى حسین زمانه از گوشه قم برخاست و مبارزات ضدّ رژیم شاه شدّت یافت.
آرى، سخنان رساى آیة اللّه العظمى امام خمینى قدّس سرّه و بیان و قلمش همانند تیرها و گلوله ها به سوى پهلوى دوم و اقمار آمریكایى اش شلیك شد و به تعبیر خود امام «آن ها كه خودشان را از طرف حوزه علمیّه قم بى مزاحم پنداشتند، ناگهان دیدند كه از ناحیه روحانیّت چیزهایى به چشم و به گوش و به ذهن مى خورد». در این جا سخن از همراهى و هم رزمى عدّه اى دیگر از مراجع و مجتهدان حوزه علمیّه قم و نجف و سایر جاها نیز باید فراموش نشود و بالجمله طلّاب محترم حوزه ها به پیروى از حركت و نهضت امام امت در مقابل شاه مبارزات را علنى كردند. در جریان این مبارزات چندین بار در ساواك و شهربانى قم زندانى شدم و در پى جلسات مخفى یى كه مرتّباً در قم به منظور تبادل نظر در زمینه به اجرا گذاردن منویّات و یا دستورات امام امت انجام مى شد، تحت تعقیب قرار گرفتم و قریب چهارماه در تهران متوارى شدم و با اسم مستعار با دوستان تماس داشتم، لكن اغلب دوستان هم رزمم دستگیر و به زندان قصر و اوین رهسپار شدند. در این ایّام چندین بار از سوى مرحوم آیة اللّه طالقانى كه ایشان نیز زندانى بودند، پیام رسید كه زندگى مخفى را رها كن تا دستگیرت كنند؛ زیرا زندان بهتر از آن حال است و اغلب دوستان و جوانان مسئول و متعهّد را در زندان حداقل زیارت مى كنى؛ ولى من به دلیل علاقه زیادى كه به مطالعه و تألیف داشتم و مى ترسیدم در زندان وسایل كارم یافت نشود، علنى نشدم؛ امّا در این دوران موفق به تألیف چندین كتاب شدم و سرانجام پس از چهارماه ایران را به قصد عراق ترك گفتم. یكى از برادران روحانى كه از وضع من آگاه بود، مرا بدرقه كرد. به هر حال، در نجف اشرف نزدیك هفت ماه توقّف كردم و از بحث هاى برخى از مراجع وقت و درس امام امت قدّس سرّه بهره مند شدم. ضعف مزاج و هواى گرم نجف اجازه ماندن نداد، ناگزیر به قم بازگشتم. در روز اوّل كه برخى از رفقا به ملاقاتم آمده بودند، از سوى ساواك جلب شدم و التزام گرفتند كه باید تا 48 ساعت دیگر از قم خارج شوم، فرداى آن روز به سوى مشهد مقدّس حركت كردم و نزدیك پانزده ماه در حوزه مشهد مشغول تدریس شدم و بار دیگر به حوزه قم بازگشتم و در جلسات مخفیانه كه كیفیّت پخش ابلاغ اوامر و سخنان امام مورد بررسى قرار مى گرفت، شركت كردم و مدتى بدین منوال گذشت و مى توانم بگویم هیچ اعلامیه و نشریّه اى علیه رژیم دیكتاتور پهلوى صادر و پخش نمى شد، مگر این كه این جانب نیز در شمار دوستان متعهّد حوزه شركت داشته و با امضا و غیره كمك مى كردم. به هر حال، پس از مدتى وجود این عدّه در حوزه علمیّه براى دستگاه خطرساز شد و حكم تبعیدى قریب 27 نفر از فضلا و مدرّسان حوزه كه طبق نظر ساواك عاملان تخریب و خرابكار معرّفى شده بودند صادر شد، حقیر نیز به سه سال تبعید محكوم شدم. در زمان صدور حكم به لحاظ تعطیلى تابستان، چند صباحى به زادگاه اصلى ام مشكین سفر كرده و در خانه پدرى در روستاى خود به دیدار ارحام نایل آمدم، امّا طولى نكشید كه از سوى مأموران امنیّتى بازداشت و به ساواك قم تحویل داده شدم. از آن جا چند ساعتى مرا به شهربانى بردند و پس از سؤالاتى، برگه رسمىِ تبعید را ابلاغ و به سوى ماهان كرمان روانه ام كردند، یك سال را در آن جا تحت مراقبت بودم. در آن محیط زمینه را مناسب دیده و نماز جمعه را اقامه كردم، رفته رفته اجتماع زیاد شد و ساواك كرمان گزارش را به مركز رسانید. روزى نزدیك غروب بود كه به پاسگاه احضار شدم و از همان جا مرا سوار ماشین كرده به سوى كرمان و از آن جا نیز به شهرستان گلپایگان بردند، ولى خانواده ام در ماهان مانده بودند. ناگفته نماند كه در ماهان مشمول الطاف و محبّت گروه زیادى از روحانیان محترم كرمان و اطراف آن جا قرار گرفتم. هم چنین یك سال هم در گلپایگان تحت مراقبت شدید تر از ماهان بودم. نماز جماعتم را تعطیل كردند، به ناچار در خانه اى براى معلمان و دبیران تفسیر قرآن را شروع كردم. ضمناً احسان و نیكى هایى كه مرحوم حجّة الاسلام و المسلمین محمدى گلپایگانى در باره ام نموده اند، فراموش نمى شود. پس از یك سال دو باره محكوم به تغییر محلّ شدم و به صورت ناگهانى مرا به شهرستان كاشمر منتقل كردند و یك سال هم در آن جا تحت مراقبت شدیدتر از پیش قرار گرفتم. این بار در هر مسجدى كه چند روز شروع به نماز مى كردم، به سراغم آمده نمازم را تعطیل مى كردند و حتى در گوشه مدرسه اى كه توقّف داشتم، اجازه نماز جماعت ندادند و گاهى در مدْرس آن جا در تاریكى نماز جماعت مى خواندیم و چندین بار رئیس شهربانى مرا تهدید كرد كه عاقبتِ كار تو وخیم خواهد بود. ما هم حرفش را از گوشى به گوش دیگر تحویل داده مشغول كار بودیم و اگر چنان چه مورد عنایت برخى از علماى آن جا قرار نگرفتم، مشمول محبّت و الطاف خالصانه طلّاب محترم و مردم شریف این سامان شدم و در تمام این دوران زمینه قیام را در روحیه مردم به واسطه اظهار محبّتى كه از آن ها نسبت به یك طلبه قم صادر مى شد، امیدوار كننده مى دیدم و سرانجام پس از تمام شدن مدت تبعیدى، رسماً در میدان مبارزه وارد شدیم و تا زمان پیروزى انقلاب با سایر رزمندگان راه اسلام علیه كفر در حدّ قدرت خویش شركت كردیم، تا آن گاه كه الطاف حق شامل حال ایرانیان شد و رهبرى پیامبر گونه امام امت آن ها را از ذلّت و اسارت ابرقدرت ها نجات داد و انقلاب پیروز شد.
تالیفات:
رساله توضیح المسائل
Tam ilmihaal
الفتاوى الواضحه
الفقه الشركه
فقه القصاص
فقه الدیات
فقه و اصول - فقه القضاء منتشر شده است .










فقه الحدود و التعزیرات منتشر شده است . فقه الشهادات منتشر نشده است . فقه المضاربة منتشر نشده است . حاشیه بر ضیارات مكاسب منتشر نشده است . یك دوره اصول فقه منتشر نشده است . موضوعات دیگر:
جمال ابهى ( در رد بهائیت ) منتشر شده است . مقالاتى در تفسیر قرآن منتشر شده است . اخلاق ( تدریس د ردانشگاه مفید) منتشر نشده است . چها رجلد اقتصاد منتشر نشده است . یك دوره اقتصاد اسلامى بر طبق كتاب و سنت منتشرنشده است . مناسک حج وعمره