تبیان، دستیار زندگی

یادنامه ای برای استاد:

بخشی از زندگینامه آیت الله معصومی به قلم خود ایشان

آیت الله علی اصغر معصومی شاهرودی از علمای مشهدعصر روز یکشنبه در سن 91 سالگی در مشهد دعوت حق را لبیك گفت و متن ذیل زندگینامه این عالم ربانی به قلم اوست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
بخشی از زندگینامه آیت الله معصومی به قلم خود ایشان
آن مرحوم در سال 1305 در روستای ابرسج شاهرود چشم به جهان گشود وپس از ورود به حوزه علمیه در سنگر علم و دانش دین تلمذ كرد. وی از خرداد 1342 همراه امام راحل و انقلابیون برضد رژیم طاغوت پهلوی فعالیت کرد.
حضور در 4 دوره مجلس خبرگان رهبری، تدریس در حوزه علمیه و مسئولیت نهاد نمایندگی ولی فقیه دانشگاه آزاد در خراسان رضوی از جمله سوابق درخشان این عالم ربانی بود؛ آن مرحوم از شاگردان آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی (ره) و آیت الله العظمی میلانی (ره) و از اساتید حوزه علمیه مشهد بوده است.

زندگینامه آیت الله معصومی به قلم آن مرحوم به شرح زیر است:

این جانب علی اصغر معصومی فرزندحاج ملاّ عبّاس، نوه حاج ملاّ علی اصغر ونبیره حاج ملاّ محمد تقى، درسال 1305 شمسی در روستای ابرسج - از نواحی بخش بسطام - شاهرود دیده به جهان گشودم. جدّ ما مرحوم آخوند ملاّ معصوم دراصل اهل بابل كنار مازندران بود و بعد از آنجا به روستای ابرسج هجرت كرد.
روستای ابرسج ویژگیهایی دارد كه دیگر روستاهای منطقه شاهرود دارا نیست؛ از جمله این كه این روستا در زمان های گذشته تا جایی كه نشان مى‌دهد حتی پیش از زمان مرحوم علاّ مه انصاری(ره) اهل علم زیادی را در دامان خود پرورانده كه اغلب آنان به درجه اجتهاد مطلق رسیده بودند ؛ نظیر آخوند ملاّ احمد، آخوند آقا احمد، مرحوم ‌آخوند ملاّ حاجى، مرحوم حاج میرزا هدایت‌اللّه، مرحوم سیّد علی موسوى، مرحوم حاج سیّد عبّاس شاهرودی - كه در مشهد مى‌زیسته و از مراجع عصر خویش به شمار مى‌آمد ـ و مرحوم آیه اللّه حاج شیخ عباسعلی شاهرودی ـ كه از مدرّسان نامی قم بود وآیه اللّه هاشمی رفسنجانی نیز از شاگردان وی به شمارمى‌آید.
درطول این دوران، همواره از این روستا حدود پنجاه یا شصت طلبه در حوزههای علمیّه بسطام، شاهرود، قم ومشهد مشغول تحصیل علوم دینی بوده اند واكنون نیز از این روستا حدود شصت نفر طلبه به تحصیل و تدریس در حوزههای علوم دینی مشغول اند كه برخی از آن بزرگواران، مدرّس سطوح متوسّط و عالی و نیز سه نفر آنان امام جمعه‌اند كه بنده یكی از آن سه نفر میباشم كه درتربت حیدریه انجام وظیفه میكنم.

ویژگیهای خانوادگی

تاآنجا كه یادم مى‌آید چند پشت از اجداد ما همه به شغل كشاورزی اشتغال داشتند.آنان با این كه از این راه امرار معاش میكردند، ولی جنبههای مذهبی قوییی داشتند وهمه آنان اهل تهجّد و شب زنده داری واهل قرائت قرآن،دعا، منبر وعزاداری بوده‌اند. علاوه براین، در میان آنان روحانی بسیار محترمی چون مرحوم آخوند ملاّ معصوم نیز وجود داشته است. حتی مرحوم پدرم درروستای ابرسج موقوفه‌ای دارد كه هر ساله درروزیازدهم محرّم، همه اهل محلّ از درآمد آن موقوفه، غذا میخوردند.
مادر مرحومه‌ام شهربانو جلالی نیز از زنان باتقوا ومؤمنه بود.

وضعیّت معیشتى

از نظر درآمد اقتصادی با این كه مرحوم پدرم درآمد چندانی نداشت، ولی به سرمایه‌دار بودن معروف بود. ایشان از آن جایی كه دوست داشت بنده درس بخوانم، هرماه مبلغ سی تومان برای من میفرستاد ؛ولی دراثر تعریفهای رفقا كه فلانی پدرش سرمایه‌دار است وهر ماه مبلغ زیادی برای او میفرستد، مرحوم حاج میرزا مسیح شاهرودی مَیامِه‌ای كه مُقَسِّم شهریّه بود، شهریّه مرا قطع كرد؛ امّا بنده از آنجا كه دوستان زیادی داشتم وپرخرج بودم، گاهی اوقات چند روزی خود را درمضیقه قرار مى‌دادم وسختی میكشیدم ومبالغی را جمع میكردم تا غذای مناسبی تهیّه نمایم ورفقا را مهمان كنم.

دوران تحصیل

تاكلاس ششم ابتدایی را درروستای ابرسج تحصیل كردم. آن گاه پس از به دَرَك‌رفتن رضاخان قلدر (پهلوی اوّل) وقتی كه درِ حوزههای علمی گشوده شد، بنده به اتّفاق پانزده نفر از جوانان متدیّن روستای ابرسج با راهنمایی حجّه الاسلام والمسلمین آقای شیخ علی واعظیِ برجسته وارد حوزه علمیّه ابرسج شدم و به تحصیل علوم دینی پرداختم. پس از خواندن جامع المقدّمات به همراه استاد خود آقای شیخ علی واعظی برجسته به مدرسه علمیّه قلعه شاهرود آمدم و مدّت سه سال را درآن مدرسه و نیز مدرسه بازار به تحصیل مشغول بودم. استادانی كه دراین مدّت از آنان بهره بردم عبارت بودند از : آقای شیخ علی واعظی برجسته، آیه اللّه حاج شیخ علی اصغر دانش پژوه، آیه اللّه اشرفی وآیه اللّه سجودی كه هر یك آن بزرگواران از عالمان بنام ومعروف بودند.
سپس در پانزده سالگی به حوزه علمیّه مشهد آمدم و در آنجا با این كه برخی درسها را قبلا خوانده بودم، باردیگر خواندم واز استادانی چون ادیب نیشابوری كسب فیض كردم و حاشیه را نزد مرحوم شیخ محمد استاد میزرائی فرا گرفتم. مطوّل را نزد آقایان شیخ عبدالعلی نورى، شیخ رضا معنوی وشیخ مصطفی اشرفی وقسمتی از معالم را نزد شیخ علی اصغر وبخشی را نزد استادی دیگر كه بسیار خوب تدریس میكرد، فرا گرفتم. هم چنین بخشی از لمعه را درمحضر آیه اللّه مدرّس وفرزند ایشان حاج آقا جلال ونیز قسمتی دیگر را درخدمت آیه اللّه شیخ مرتضی خرقانی شاهرودی تلمّذ نمودم.كتاب قوانین را نزد مرحوم شیخ عبدالعلی نوری خواندم و كتاب رسائل، مكاسب ودو جلد كفایه را از محضر حضرت آیه اللّه میرزاهاشم قزوینی فراگرفتم. درطول تحصیل نیز از درسهای اخلاق آیه اللّه حاج میرزا جواد آقا تهرانی ـ كه كتاب میزان المطالب را تدریس میفرمود ـ بهره میبردم و نیز درس معارف قرآن را از محضر آیه اللّه شیخ مجتبی قزوینی استفاده بردم.
وقتی حضرت آیه اللّه العظمی میلانی(ره) به مشهد آمد، بنده درحدود هجده سال داشتم وتازه كفایه را به اتمام رسانده بودم. درآن روزها بنده به اتّفاق بسیاری از طلبهها با توصیه استادمان مرحوم آیه اللّه حاج میرزاهاشم قزوینی از مرحوم آیه‌اللّه‌العظمی میلانی دعوت كردم كه درمشهد بمانند ؛ ولی ایشان تا چهل روز پاسخی نفرمود وهمواره میفرمود: تكلیف من باید از سوی خدا روشن شود؛ امّا از آنجا كه ایشان با اصرار بیش از حدّ مدرّسان، علما و فضلای حوزه علمیّه مشهد روبه‌رو شد، تصمیم گرفت با استعانت از قرآن كریم به این مطلب پاسخ دهد. سرانجام پس از استخاره، درمشهد رحل اقامت افكند وبه تدریس درس خارج پرداخت كه بنده نیز درحدود یك سال دردرس خارج اصول معظّمٌ له شركت كردم و بحثها را هم یادداشت نمودم.

عوامل مؤثّر برشكل گیری شخصیّت علمی واخلاقی

غالب دوستان بنده محبّت وعنایت خاصّی به این جانب دارند واین به دلیل آن اساتید بزرگواری بود كه بنده محضرشان را درك كردم واز فیض وجودیشان بهرهمند شدم. عالمان بزرگواری كه برشكل گیری شخصیّت علمی واخلاقی بنده تأثیر گذاشته‌اند عبارت‌اند از: مرحوم آیه اللّه آقا شیخ بزرگ شاهرودى، مرحوم آیه‌اللّه شیخ علی شاهرودى، مرحوم آیه اللّه دانش پژوه ـ كه خیلی با ایشان حشر و نشر داشتم ـ مرحوم حاج سیّد عبّاس نجفى، مرحوم آیه اللّه طاهری (پدرآیه اللّه طاهری امام جمعه شاهرود)، مرحوم شیخ محمد حسن ومرحوم آیه اللّه میرزا هاشم قزوینی كه مجموعه ای از اخلاق، زهد، ورع وتقوا بود ؛ شخصیّتی كه اصلا به دنیا اعتنا نداشت. ایشان همواره به طلبهها متذكر میشد كه منیع‌الطّبع باشید، نماز شب را ترك نكنید، برخدا توكّل كنید وهیچ چیز را در زندگی اقتصادی به جز خدا دخیل ندانید. واقعآ استاد نمونه‌ای بود و همه افرادی كه نزد آن بزرگوار درس خواندند از بزرگان وشخصیّتهای درخشان شدند ؛ مانند آیه اللّه خزعلى.
استاد دیگری كه درشكل گیری شخصیّت بنده تأثیربه سزایی داشته، مرحوم آیه اللّه حاج میرزا جوادآقا تهرانی ـ أعلى‌اللّه مقامه الشّریف ـ بوده است. درسهای اخلاق ایشان بسیار مفید وسازنده بود. بنده مدّت زیادی افتخار همسایگی با او را نیز داشتم. هم چنین از علمای اخلاق دیگری چون شیخ مرتضی خرقانی شاهرودی كه مردی بسیار زاهد و با تقوا بود و مرحوم آیه اللّه شیخ مجتبی قزوینی و حاج آقا صدرزاده بهرهها بردم.

فعّالیّتهای سیاسی پیش از انقلاب

زمانی كه درمشهد درس میخواندم، جبهه ملّی بسیارفعّال بود. آنان مركزی داشتند به نام كانون نشر حقایق كه ریاست آن را مرحوم محمد تقی شریعتی (پدر دكتر شریعتی) به عهده داشت. آنجا مركز تبلیغات و پاتوق طرف‌داران جبهه ملّی بود. سیاست آنان حمایت از دكتر مصدّق ودكتر بقایی بود. این جانب از همان دوران كه وارد عرصه سیاست شده بودم، با افكار جبهه ملّی به مخالفت برخاستم. در فعّالیّتهای سیاسى‌ام هیچ گاه به منازل علمای درباری مشهد نمى‌رفتم. بنده درهمان ابتدای جوانی احساس میكردم كه این جبهه ملّیها (ملّی گراها) اسلامی نیستند، بلكه اینها معتقد به اسلام منهای روحانیّت هستند.
من با آیه‌اللّه شیخ مرتضی خرقانی شاهرودی بسیاردرارتباط بودم. وی با این كه منزوی بود، مردی بسیار سیاست مدار بود واز همه مسائل آگاهی داشت.
روزی ازایشان پرسیدم: جبهه ملّیها چه كاره‌اند؟ البته من خودم از قبل تحقیقاتی درباره اینان داشتم، ولی میخواستم از زبان ایشان نیز مطلب را بشنوم و ببینم ایشان تا چه اندازه مطلع‌اند؟
سرانجام وقتی درجمع رفقا این سؤال را از ایشان پرسیدم، فرمود: شما چه كار به این كارها دارید؟ گفتم: باید بدانم، اگر شما اطلاعاتی دارید در اختیار ما قرار بدهید. ایشان مقداری خندید و وقتی با اصرار بنده روبه‌رو شد، فرمود: عین این سؤالی كه شما پرسیدید، شاه از یك نفر درباری ـ احتمالا سیّد جلال تهرانی بوده ـ پرسید كه من از كار این جبهه ملّی سر درنمی آورم و هنوز از اینان خبر تازه‌ای به من نرسید. اینان چه كسانى‌اند؟ آن درباری گفت: اینان آمریكاییهای بعد ازتو هستند. اینان با توكاری ندارند، اینان با دین مخالف‌اند، با حكومت اسلام وآیه اللّه كاشانی مخالف‌اند. این پاسخ را مرحوم آیه اللّه خرقانی به من فرمود. آنگاه من عرض كردم: این انجمن پیروان قرآن چه كسانی هستند وچه كاره‌اند؟ ایشان فرمود: مگر ما انجمن پیروان تورات هستیم كه آنان انجمن پیروان قرآن هستند؟ اینان (انجمن پیروان قرآن) دولتی نیستند، بلكه گروهی مقدّس مآب هستند و از نظر اطلاعات علمی و فقهى، دستشان تهی است، عیب اینان تنها درهمین است و ضرری نمى‌رسانند.

ارتباط با آیه اللّه كاشانی و نوّاب صفوى

با افكار جبهه ملّی به مخالفت برخاستم. بنده سخت طرف دار مرحوم آیه اللّه كاشانی بودم وهمواره به دنبال ایشان درمحافل ومجالس مى‌رفتم وسخنانش را گوش مى‌دادم واز سیاستهای ایشان پیروی میكردم.
مرحوم آیه اللّه كاشانی وقتی كه رئیس مجلس شد، دكتر مصدّق را به نخست‌وزیری برگزید و اختیارات فرمان‌دهی كلّ قوا را برای ایشان گرفت و در نهایت، كار را به جایی رساند كه شاه در انزوا قرار گرفت و سرانجام مجبور به فرار از ایران شد؛ امّا با این حال، جبهه ملّی و دكتر مصدّق بنا را برمخالفت با آیه اللّه كاشانی گذاشتند وبه نهضت او صدمه واردكردند.این بدان سبب بود كه دكتر مصدّق میخواست سلطنت را برایخودش بگیرد.زمانی كه مصدّق، سپهبدزاهدی(پدر داماد شاه) را به خدمت درتشكیلات دولت گمارد، آیه اللّه كاشانی به اوگفت:
الان با این كه من از كارهای توخوشم نمی آید، دندان روی جگر میگذارم وشمارا كمك میكنم ؛ولی شما این شخص (سپهبد زاهدی ) را به فرمان‌دهی ارتش منصوب نكن.
امّا مصدّق به حرف آیه اللّه كاشانی گوش نداد وسپهبد زاهدی را به فرمان‌دهی ارتش منصوب كرد؛لیكن بعد از مدّتی سپهبد زاهدی با كمك رئیس پلیس تهران كودتا كردندوشاه را به ایران برگرداندند وآیه اللّه كاشانی را با این كه درجریان ملّیكردن صنعت نفت زحمت كشیده بود، زندانی و مصدّق را درباغ احمد آباد منزوی كردند.
آن زمانی كه مرحوم آیه اللّه كاشانی به مشهد مى‌آمد، مرحوم نوّاب هم مى‌آمد؛ بنده به مرحوم نوّاب ارادت زیادی داشتم ودرجلسات ایشان شركت میكردم. سخنان وی برایم خیلی جاذبه داشت، با مهر صحبت میكرد و حرفهای او تماماً حقیقت بود واز عمق دلش برمیخواست. به همین دلیل، رژیم وی ویارانش را به شهادت رساند.

هجرت به نجف اشرف

برای سفربه نجف ابتدا باید نزد مرحوم چهل ستونی ومرحوم آشتیانی امتحان مى‌دادم؛ چون درآن زمان اگر طلبه ای پیش این دوبزرگوار امتحان مى‌داد وقبول میشد، جواز تحصیل درنجف را به او مى‌دادند.ازاین رو، بنده هم امتحان دادم وقبول شدم. بعد از دریافت جواز تحصیل درنجف، سرانجام در21 سالگی وارد كاظمین شدم. دوسال را تنها درنجف به سربردم. بعد خانواده را به نجف آوردم. زندگی در آنجا بسیار مشكل میگذشت؛ چون ابتدا به صورت آزاد درس میخواندم؛ ولی برای آن كه بتوانم قدری از فشار اقتصادی بكاهم، از همان روزهای اوّل سعی كردم در بیشتر درسها حضور یابم تا شهریّه معیّن هردرس به من تعلّق بگیرد.

اساتید نجف

درطول چهارده سالی كه درنجف اشرف به سر بردم، محضر بزرگان وعالمان زیادی را درك كردم ؛ از درس فقه مرحوم حضرت آیه اللّه العظمی شاهرودى، مرحوم آیه اللّه حكیم، آیه اللّه میرزا آقا زنجانی ومرحوم آیه اللّه حاج شیخ حسین حلّی استفاده بردم. هم چنین در درس اصول مرحوم آیه اللّه العظمی سیّد ابوالقاسم خوئی شركت كردم و دو دوره از درسهای معظّمٌله را تقریر كردم.

فعّالیّتهای علمی درنجف

الف) مطالعه ومباحثه
از كارهای علمی مهمّی كه درنجف انجام مى‌دادم، مطالعه زیاد درسها ومباحثه آنها بود؛ هیچ درسی نبود كه من آن را مطالعه و مباحثه نكنم. درس مرحوم آقای حكیم(ره) را با آقایان شیخ محمد علی یزدی وشیخ حسن اصطهباناتی و درس آقای خوئی(ره) را با آقایان سیّد علی گلپایگانى، نصراللّه شاه آبادی ومصطفوی و درس خارج حج آیه اللّه شاهرودی 1ـ كه از متن جواهر بود ـ را با آقایان تسخیری (پدرآیه اللّه تسخیرى، مسئول سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی) دهقانى، موسوی شاهرودی وشیخ مهدی مباحثه میكردم.
ب ) تدریس
درنجف، هم‌زمان با تحصیل، به تدریس قوانین، رسائل، مكاسب و كفایه نیز اشتغال داشتم.
ج ) تألیف
آن چه كه از بنده به چاپ رسیده تقریرات درس حضرت آیه اللّه میلانی (ره)است. البته یادداشتهای دیگری نیز دارم كه هنوز به چاپ نرسیده است ؛ نظیر تقریرات درس خارج حج آیه اللّه شاهرودی (عربی) تقریرات درس خارج آقای بجنوردی و تقریرات فقه و درس اصول آیه اللّه خوئی(ره).

اوضاع سیاسی عراق

زمانی كه به عراق رفتیم، شخصی به نام عبدالعلاء نایب السلطنه بود وچون فیصل كودك بود، دایى‌اش عبدالعلاء به نیابت از وی پادشاهی میكرد و موریسعید سیاستمدار انگلیسی هم نخست وزیر عراق بود. وضع آن زمان این گونه بود كه در آنجا كاملاً سیاست انگلیسیها پیاده میشد. وقتی كه فیصل به سن رشد رسید وازدواج كرد، حدود یك سال پس از ازدواج او كودتای چهاردهم تموز رخ داد و عبدالكریم قاسم با همراهی ابوالصّلاح عارف،عبدالرّحمان عارف، صدام حسین وحسن احمد حسن البكر به كشتن فیصل وموری سعید اقدام كرد وحكومت عراق را از پادشاهی وسلطنت به جمهوری تغییر داد وسیاست جدیدی راپیاده كرد.دراین دوران بودكه آزادی احزاب مطرح شد واحزاب مختلفی چون: حزب قومى، حزب بعث وحزب توده به فعّالیّت رسمی پرداختند. عبدالكریم قاسم درمیان مردم،رئیس جمهور محبوب شد به گونه ای كه مردم شعار مى‌دادند: ماكو زعیم اïلاّ كریم، زعیمنا الاîوحل، عبدالكریم قاسم. اقتصاد عراق درآن زمان چندان ركود پیدا نكرد. عبدالكریم قاسم دو بار مورد سوء قصد قرار گرفت: باراوّل در خیابان الرّشید بود كه دراین ترور نا موفّق، ماشین او به كلّی خراب و راننده‌اش زخمی شد و به خود او نیز تیراصابت كرد،ولی سطحی بود. ارتش در واكنشی نسبت به این عمل وارد شهر شد تا انتقام بگیرد؛ولی چون عبدالكریمقاسم، مَرد مهربانی بود، از طریق تلویزیون اعلام كرد: یا اïخوانیـ الجندیّه لاتهاجموا علی أحد اïنّیـ سالم. سرانجام عبدالكریم قاسم در ترور دوم كشته شد و پس از وى، حكومت به دست عبدالسّلام عارف افتاد.
پس از عبدالسّلام عارف، برادرش عبدالرّحمان عارف ـ كه او نیز ازحزب قومیها بود ـ روی كار آمد و وی نیز با كودتای مرموزانه صدامحسین از كار بركنارشد و به تركیه تبعید گردید. در این دوران (حكومت صدام ) حزب بعث عراق ـ كه مانند حزب رستاخیز ایران بود و منشأ خارجی داشت ـ فعّال شد و همینطور احزاب دیگر نیز باشدّت بیشتری به فعّالیّت پرداختند و دراین میان به روحانیّت خصوصآ مرجع عالی قدر آیه اللّه حكیم ظلم بیش ازحدّی روا مى‌داشتند.
خفقان عجیبی درعراق حاكم بود. براساس همین قضیّه قومیگری بود كه همه ایرانیان ساكنِ عراق را به ایران باز گرداندند ویا درمرزها آواره كردند و در این راه از هیچ جنایتی فرو گذار نكردند. این رفتارهای ظالمانه تا پانزدهم خرداد سال 1342 ادامه داشت. زمانی كه ماجرای پانزدهم خرداد رخ داد، روابط سیاسی حكومت ایران وعراق وخیمتر شد. آن شبی كه حضرت امام(ره) دستگیر شد، رادیو اسرائیل خبر داد: ساواك به خانه امام هجوم آورده، امام را دستگیر كرده است. علمای ایران برای اعتراض به این دستگیرى، درس های خود را تعطیل كردند. ماهم در آن زمان در عراق به دفاع از حضرت امام(ره) درسهای مراجع را تعطیل كردیم. امام پس از تبعید به تركیه وارد عراق شد و رحل اقامت افكند. در این زمان بنده بخشی از مكاسب شیخ انصاری(ره) را خدمت ایشان فرا گرفتم و آنگاه با اجازه ایشان به حوزه علمیّه مشهد باز گشتم . در زمان عبدالكریم قاسم حزب توده و در زمان عارف، حزب قومىها تقویت شدند. عارف، یك انسان سخن‌ور و حرّاف بود. وی برای ورود به نجف، با هلی كوپتر وارد مسجد كوفه شد. او كسی بود كه تصمیم گرفت قبر معاویه را تعمیر كند، ولی خدا مجالش نداد و او را بااین قصد شومش دچار سانحه كرد و به دَرَك واصل نمود. همین كه خبر تعمیر مسجد از سوی عبدالسّلام عارف در عراق منتشر شد، شیخ احمد كه از واعظان شهیر و زبردست عراق بود در یك سخن‌رانی اعلام كرد: حقّ آن است كه عبد السّلام عارف آن پولی را كه میخواهدبرای تعمیر قبر معاویه هزینه كند، صرف تعمیر مستراحهای زوّار اباعبداللّه الحسین(ع) بكند. تاریخ ثابت كرده است كه هركسی برای تعمیر قبر معاویه اقدام كند، خداوند به او مهلت نمى‌دهد و این هم یك مصداق آشكاری بود كه در عراق مشاهده شد.

ادامه مبارزه وتبعید درایران

زمانی كه از عراق به ایران باز گشتم كارمن سازمان دهی فعّالیّتهای طرف داران حضرت امام(ره) بود. پایگاه فعّالیّت ما درآن زمان یا منزل آقای قمی(ره) بود و یا مجلس درس آیه اللّه میلانی(ره). در طول این مدّت چندین بار دستگیر شدم؛ ولی باز دست از فعّالیّت بر نمی داشتم تا این كه سرانجام زندانی شدم وپس از اندك زمانی به سمیرم اصفهان تبعید شدم. در آنجا مردم عشایر از بنده استقبال كردند. من هم برای آنان نوارهای سخن‌رانی و اعلامیّههای حضرت امام (ره)را تهیّه میكردم. رژیم چون مى‌دید طلبههای مشهد ومردم علی آباد گرگان و...به ملاقات من مى‌آیند و جوّ متشنّج و نا آرامی به وجود مى‌آید، تصمیم گرفت بنده را به جای دیگری تبعید كند تا درمنطقه سمیرم كه عشایری است و همه مسلّح هستند، شورش نشود. از این رو، بنده را به شهرضا بردند ویك هفته نیز درآنجا ماندم و سرانجام به بندر لنگه تبعید شدم. پس از مدّتی ـ حدودسال 1356 شمسی ـ موج انقلاب دركشور بالا گرفت. رژیم برای آن كه این موج را بخواباند، زندانیان سیاسی را آزاد كرد، ولی این مطلب با استقبالی كه از زندانیان سیاسی درسراسركشور صورت گرفت، نتیجه معكوس داد و من هم كه درجریان شهادت آقا مصطفی خمینی(ره) از زندان آزاد شدم بلافاصله به تحریك مردم علیه رژیم پرداختم. رژیم هم كه دربرابرخشم انقلابی مردم نمیتوانست مقاومت كند، اعلام كرد: «امام میخواهد به ایران بیاید». با انتشار این خبر در كشور، بسیاری از مردم شهرهای مختلف برای استقبال ازحضرت امام (ره)به تهران آمدند. رژیم كه همواره فكر شیطانی در سر میپروراند، این بار نیز دست به اقدام دیگری زد وشورای شیطنت تشكیل داد وبا خود گفت: ما این یك عدّه مردمگرسنه را كه آخوندها گول‌زده‌اند، معطّل میكنیم، اینان هم وقتی دیدند امام نیامد مى‌روند با آخوندها درگیر میشوند و اینطوری اختلاف درمیانشان به وجود مى‌آید. از این رو، رژیم فرودگاه را بست؛ ولی به عكس تصوّر غلط آنان، تهران یكپارچه آتش شد و به محض بستن فرودگاه آیه اللّه خامنه‌ای و آیه اللّه دكتر بهشتی در مسجد دانشگاه تهران تحصّن كردند كه علما و جمعیّت فراوانی در آن تحصّن شركت كردند و سرانجام این حركت، رژیم را وادار به ورود حضرت امام(ره) به كشور كرد.

مسئولیّتهای پس ازانقلاب

درطول انقلاب مسئولیّتهای گوناگونی داشتم كه ذیلا به صورت فهرست‌وار عرض میكنم:
ـ عضویّت در ستاد استقبال حضرت امام(ره) درسال 1357 شمسى؛
ـ مسئولیّت كمیته علی آباد گرگان وزرندكرمان؛
ـ مسئولیّت بنیاد شهید گنبد وعلی آباد گرگان؛
ـ عضویّت در دفتر استفتاءات حضرت امام(ره) درمشهد؛
ـ عضویّت در مجلس خبرگان رهبری در سه دوره متوالی (اوّل تا سوم) از شهرستان تربت حیدریه؛
ـ نظارت بربازسازی مسجد جامع تربت حیدریه؛
ـ تأسیس دانشگاه آزاد با ظرفیّت دوهزار دانشجو؛
ـ تأسیس پادگان نظامى‌درتربت حیدریه.

خاطره‌ای ازمجلس خبرگان رهبرى

همان گونه كه مى‌دانید مجلس خبرگان، یك مجلس خدایی است. هر یك از نمایندگان مجلس خبرگان انسانهای تاریخ سازی هستند.
درحقیقت مجلس خبرگان، مجموعه ای از حكمت وفلسفه، تحقیق وتبلیغ، تفسیر وموعظه است. همین كه این مجلس در عصر امام(ره) تشكیل شد ومورد تأیید معظّمٌله قرار گرفت، این خود بزرگترین خاطره تاریخی است.
انتخاب شایسته آیه اللّه خامنه‌ای به عنوان ولیّ امر مسلمین از سوی خبرگان، از خاطرات بسیار شیرین مجلس خبرگان است. درست زمانی كه دشمنان نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران خود را آماده كرده بودند كه وارد صحنه شوند و انقلاب را از بین ببرند، مجلس خبرگان با تز (ما ننسخ من آیه أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها...)
و با در نظر گرفتن خطّ امام و خون مقدّس شهدا و به دور از هرگونه هوا و هوس، حضرت آیه اللّه خامنه ای را به رهبری برگزیدند.
منبع: حوزه علمیه خراسان