آیت الله العظمی حجّت کوه کمری رحمهالله، فقیه مخلص
آیت الله العظمی حاج سید محمّد حسینی كوه كمری معروف به «آیت الله حجّت» فرزند آیت الله سید علی كوه كمری در 28 شعبان المعظم 1310 ق در تبریز دیده به جهان گشود و در دامن پدری فرزانه و مادری عفیفه پرورش یافت.
در راه تحصیل
ایشان مقدمات علوم ادبی و بخشی از فقه و كتاب ریاض المسائل را از محضر پدرش آموخت و ریاضیات، علوم عقلی، طبّ، فیزیك و شیمی را از اساتید وقت اسفتاده نمود و در همین ایام به تدریس كتابهای مقدماتی حوزه و شرح لمعه پرداخت.
در سال 1330 ق برای تكمیل تحصیلات معارف الهی رهسپار حوزة كُهن نجف اشرف گردید و اصول و فقه آل محمّد را از محضر آیات بزرگی چون سید محمّد كاظم یزدی، ملّا فتح الله شیخ الشریعة اصفهانی، آقا ضیاء الدین عراقی، میرزا محمّد حسین نائینی و شیخ علی قوچانی كسب فیض كرد و علم رجال و حدیث را در محضر سید ابوتراب خونساری و ریاضیات و فلكیات را در خدمت شیخ حیدر قلی سردار كابلی به خوبی آموخت و در سایة تلاش و جدیت در اندك مدتی به درجة عالیة اجتهاد دست یافت.
در سال 1335 ق به جهت معالجه بیماری سینه به تبریز آمد و به معالجه پرداخت.
وی پنج سال در تبریز به كارهای علمی پرداخت و به احتمال قوی دروس پدرش ـ مباحث وقت، قبله، لباس و مكان مُصلّی، اذان، اقامه و افعال صلاۀ ـ را در این سالها به نگارش درآورد.
هجرت دوباره به نجف
آیت الله حجّت پس از وفات دو استاد بزرگوارش آیت الله ملّا فتح الله شیخ الشریعة اصفهانی و آیت الله سید محمّد كاظم یزدی بار دیگر در سال 1340 ق به عراق بازگشت و به صورت جدّی و مستمرّ به تحصیل پرداخت و علوم ریاضی را در خدمت شیخ اسد الله زنجانی و سردار كابلی به صورت كامل فرا گرفت و خود در مسجد شیخ انصاری و در کنار مقبرة میرزای شیرازی به تدریس فقه و اصول میپرداخت. دكتر زریاب خویی در مورد هوای نجف اشرف و تحصیل استادش آیت الله حجّت در آن آب و هوا میگوید:
هوای شهر نجف، هوای خشن بیابان عربستان را با گرما و رطوبت غیر قابل تحمّل سواحل خلیج فارس جمع كرده است... طلّاب كه غالباً گرفتار فقر و سوء تغذیه هم بودند، در برابر این فشارهای طبیعی و اجتماعی غالباً خُرد میشدند و بعضیها زودتر به شهر خود باز میگشتند. آقای حجّت سالهای دراز در شرایط سخت نجف به تحصیل ادامه داد و چون هوشی و حافظهای بسیار قوی داشت، توانست از دروس علمای درجة اوّل آن مركز علمی حداكثر استفاده را ببرد. (1)
با تشدید بیماری سینه و اقامت 9 ساله در نجف اشرف به ناچار در سال 1349 ق به قم بازگشت و احتراماً در بحث حاج شیخ عبد الكریم حاضر گردید.
اساتید
آیت الله حجّت از پانزده تن از مراجع بزرگ و علمای اعلام به دریافت اجازة اجتهاد و نقل حدیث مفتخر گردیده و به تعدادی از شاگردان خود از جمله آیت الله شیخ صادق فراحی خویی اجازة اجتهاد داد. اسامی مشایخ وی به ترتیب حروف الفباء و با حذف القاب چنین است:
1. آقا ضیاء الدین عراقی، 2. سید ابو الحسن اصفهانی، 3. سید ابو تراب خونساری، 4. سید حسن صدر كاظمی، 5. سید علی كوه كمری (پدرش)، 6. شیخ احمد كاشف الغطاء، 7. شیخ اسد الله زنجانی،
8. شیخ عبد الكریم حائری یزدی،
9. شیخ عبد الله مامقانی، 10. شیخ علی كاشف الغطاء، 11. شیخ محمّد باقر بیرجندی، 12، شیخ محمّد حسین كاشف الغطاء، 13. ملّا فتح الله شیخ الشریعة اصفهانی، 14. میرزا محمّد تهرانی، 15. میرزا محمّد حسین نائینی.
جانشین مؤسس حوزة قم
مؤسس حوزة علمیة قم در حال حیات خویش آیت الله حجّت و آیت الله خوانساری را به عنوان وصی و مسئول رسیدگی به كارهای طلّاب انتخاب نمود و سپس به پیشنهاد آقای حجّت عمدة التجار آقای حاج محمّد حسین یزدی نیز به آن دو نفر ملحق گردید تا مأمور وصول پول و وجوه مالی باشد.
یك روز آیت الله حائری به آیت الله حجّت و آیت الله صدر گفتند:
من دیگر ضعیف و خسته شدهام یكی از آقایان به جای من نماز بخواند و بلافاصله فرمودند: آقای حجّت عوض من در جای نمازم اقامة جماعت كند، پس ایشان امتثال نموده و تا اواخر كه حالشان مقتضی بود تابستانها در صحن كوچك محل نماز آیت الله حائری و زمستانها در مسجد بالاسر در كنار قبر ایشان نماز جماعت میخواندند. (2)
آیت الله حجّت پس از وفات آیت الله حائری از مقام و موقعیت بالاتری نسبت به دیگران برخوردار بود این مسأله از قول شیخ محمّد شریف رازی به خوبی درك میشود. او میگوید: این موضوع مسلم و مورد اتفاق است كه (آیت الله حائری) نسبت به حضرت آیت الله حجّت ـ رضوان الله علیه ـ بیاراده نبود و اگر ملاحظة بعضی از امور نبود حتماً ایشان را نصب میكرد به زمامداری بعد از خود و این مطلب از پارهای از قرائن ظاهر است، یكی از واگذاری مجلس درس و بحث خود و دیگر تخصیص محل نماز خود به آن فقید معظم و دیگر تسلیم دفتر شهریة طلّاب و بعض قرائن دیگر.
امّا ارجاع احتیاطات خود به ایشان و یا دیگران از حضرات قم از موثقی نشنیدم جز اینكه صاحب ریحانة الادب در كتاب خود گوید: مرحوم آیت الله حائری در زمان حیاتش احتیاطات خود را به حضرت آیت الله حجّت ارجاع فرمودند، و الله اعلم. (3)
پاسداری از حوزة علمیه
چون بعد از وفات مؤسس حوزه و خفقان رضاخانی فعالیتهای حوزه قم به سردی گراییده و اوضاع حوزه روز به روز نگران كنندهتر میشد، به گونهای كه انتظارمیرفت همة حوزویان را تبعید و حوزه را متلاشی كنند. در چنین شرایطی آیت الله حجّت همراه با آیت الله صدر و آیت الله خوانساری در صدد حفظ حوزة علمیه برآمدند و هر كدام قسمتی از ادارة حوزه را بر عهده گرفتند. مرحوم حجّت نان طلّاب را چنانكه در زمان مرحوم حاج شیخ متداول بود متكفل گردید و به هر طلبه مجرد در ماه هفت من و نیم و به هر طلبه معیل به شمارة عائلهاش سری پنج من نان بدهد و تا هیجده سال پس از وفات مرحوم حائری میپرداخت، علاوه هشت سال پولی تقسیم میكردند. (4)
همچنین نقل شده پس از رحلت آیت الله حائری و تعطیلی دروس حوزه، روزی آیت الله حجّت گفتند:
بر فرض مرحوم حاج شیخ كسالت دارند و به ما دستور دادهاند كه درسها را شروع كنیم، لذا ما درس را شروع میكنیم. (5)
تدریس
آیت الله حجّت یكی از استوانههای علمی در حوزة علمیة قم بود و از آنجایی كه روش درسی ایشان، منظم، مطالب دستهبندی شده و قابل ضبط و تحریر بود، گروهی از شاگردان فاضل وی تقریرات دروس او را به رشتة تحریر درآوردهاند.
علم و دانش
تبحر ایشان در فقه و اصول خلاصه نمیشد بلكه ید طولایی در حدیث و رجال داشت و به متن و سندِ احادیث احاطه كاملی داشت و نكات دقیق را از تعابیر و كلماتِ اهل بیت استخراج مینمود.
آیت الله سید ابو الحسن مولانا در خصوص تبحر و مهارت خاص ایشان در خصوص علم رجال و حدیث گوید: مرحوم استاد بزرگوارم علّامة طباطبایی از مرحوم آیت الله حجّت در علم رجال استفاده نموده بودند و رجال ایشان بسیار قوی بود. مرحوم آیت الله العظمی ممقانی وقتی كه مشغول تألیف كتاب «تنقیح المقال» بودند، شنیدهام كه جزوات كتاب را از نجف به قم میفرستادند تا حضرت آقای حجّت نظریات خودش را در مورد كتاب بیان نمایند.
باز آیت الله مولانا میگوید: آقای طباطبایی میفرمودند: كه من تا به حال كسی را سراغ ندارم كه بتواند روایات را با روایات همانند ایشان معنی كند و آنها را به دو طایفه و بیشتر تقسیم نموده و بعضیها را شاهد و قرینة بعضی دیگر قرار داده و نتیجة مطلوب را در فقه از این راه به دست آورد. (6)
احادیث مقلوبه
آیت الله سید ابو الحسن مولانا دربارة هوشمندی و قدرت درك و فهم استادش آیت الله حجّت میگوید:
به یاد دارم كه در اوایل ورود حضرت آیت الله العظمی بروجردی به قم كه از نوابغ علمی و فقهی و از نوادر روزگار بودند و در علم رجال هم نظیر نداشتند. روزی ایشان به منزل حضرت آیت الله حجّت تشرف آوردند و برای آن مرحوم چایی آوردند.
آقای حجّت فرمودند:
برای چایی آقا نارنج هم بیاورید و بعد از تعارفات رسمی آقای حجّت از آقای بروجردی سؤال كردند كه آقا آن نوشته را خدمتتان آوردند؟
آقای بروجردی فرمود: بلی.
ایشان گفتند: چه مرقوم فرمودید؟
آقای بروجردی اظهار داشتند: گفتم نوشتند كه فلانی از طبقة فلان است و او نمیتواند از فلانی كه از طبقة فلان است روایت كند و اجمالاً توضیحی در این باره فرمودند.
مرحوم آقای حجّت فرمود:
ولی من گفتم اوّل ببرید این را اصلاح كنید وقتی كه اصلاح كردید بیاورید جواب را بنویسم.
مراد از آن نوشته چند روایت بود كه دربارة آن سؤال كرده بودند، ولی عمداً سندها را غلط و درهم و برهم نوشته بودند كه میخواستند آقایان را امتحان كنند كه آیا متوجّه این موضوع میشوند یا نه، و این نوع احادیث را در اصطلاح علم درایه «احادیث مقلوبه» میگویند.
آقای حجّت رو كردند به حضرت آیت الله بروجردی و فرمودند:
اینها واقعاً ما را چه اندازه بیپایه حساب میكنند، و این جمله را دوبار تكرار كردند. (7)
آثار و تألیفات
به غیر از تقریراتی كه شاگردان وی با استفاده از محافل علمی او به رشته تحریر درآوردهاند خود ایشان دارای آثار سودمندی است كه متأسفانه به علت وفات زودرس، بیشتر آنها به صورت نیمه تمام مانده و به جز یكی دو كتاب همة آثار ایشان خطی بوده و چاپ نشدهاند. تعداد آثار ایشان به 48 عنوان بالغ میشود.
تأسیس مدرسة حجتیه
تأسیس مدرسة آیت الله حجّت معروبه به «مدرسة حجّتیة» در بهترین نقطة قم از آثار معظم له است. این مدرسه از بدو تأسیس تحت نظر ایشان اداره میشد و مدریت داخلی آن را آیت الله حاج شیخ اسحاق آستارایی برعهده داشت. مدرسة حجّتیه محل تحصیل و سكونت شمار زیادی از طلاب و فضلای حوزة علمیة قم بود كه هماكنون بسیاری از آنها از شخصیتهای نظام، بزرگان جامعه و یا از شهیدان انقلاب اسلامی هستند. امّا مدیریت آن پس از رحلت آیت الله حجّت با فرزندان آن مرحوم بود و هماكنون نیز مدیریت آنجا را شورای مدیریت حوزة علمیة قم عهدهدار شده و امروز یكی از مراكز تربیت طلاب خارجی و بخشی از جامعۀ المصطفی العالمیه در قم میباشد. (8)
خصوصیات اخلاقی
به اعتراف همة كسانی كه آیت الله حجّت را از دور و نزدیك میشناختند وی فقیهی عامل و مجتهدی باتقوا و دارای فضائل متعدد بود در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربوده بود. در زیر به پارهای از سجایای اخلاقی ایشان كه از زبان نزدیكان و شاگردان وی نقل شده میپردازیم:
1. پرهیز از ریاست
پس از انتشار خبر رحلت آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی، علماء و طلاب حوزه علمیة قم، برای عرض تسلیت به منازل علماء میروند و سر سلامتی میدهند. یكی از كسانی كه به منزل آیت الله حجّت میرود مرحوم حاج شیخ محمّد شریف رازی است، او میگوید: به منزل آیت الله آقای حجّت ـ اعلی الله مقامه ـ آمدم ایشان را دیدم با رنگ پریده و حالی بس خطیر روی زانوی خود افتاده و گویا احساس چیزی نمیكند (از عظمت و ناگواری این ضایعه) پس از مدتی سر برداشته و فقط فرمودند:
از تهران خبر بگیرید ان شاء الله صحت نداشته باشد.
وی اضافه میكند: فقط و فقط، تنها و تنها شخصی كه جلوی تمام تظاهرات را برای خود گرفت و با كمال سادگی و بیآلایشی از خانه به مدرسه آمد مرحوم آیت الله الربانی آقای حجّت بود كه والله او را دیدم تنها بدون یك نفر از اصحاب و اطرافیان خود جز سید رضا نوكرش كه عبای زمستانی ایشان را داشت، وارد مدرسه شد و همة ناظرین را متعجب نمود.
حكایت كرد برای ما آقای آقا شیخ محمّد آقای احمدی بروجردی كه از طلّاب فاضل حوزه است؛ در آن روز من برای تماشای این تظاهرات به منزل آیت الله حجّت رفتم، دیدم حیات بیرونی پر از فضلای اصحاب اراكی و آذربایجانی ایشان است و همه منتظرند كه ایشان از اندرون بیرون آمده و با تشریفات و تظاهرات او را به مجلس فاتحه آورند، ایستادم ببینم چه میشود قریب نه و نیم كه بیرون آمده و نظری به جمعیت كرده فرمودند:
آقایان چه فرمایشی دارند.
گفتند: هیچ عرضی نداریم، منتظریم در خدمت شما فاتحه برویم، فرمودند:
شما بروید من خود میآیم.
بعضی گفتند: در خدمت شما میرویم، فرمودند:
خیر شما بروید من خود خواهم آمد.
چند نفر رفته و غالب فضلاء ایستادند. باز فرمود:
شما هم بروید. و بعد به دیوار تكیه كرد فرمودند: اگر نروید من نخواهم آمد و قسم خوردند كه راضی نیستم بایستید و یا دنبال من بیائید.
همه كه رفتند خود با نوكرش بیرون آمده، به مدرسه آمد. (9)
2. تواضع و فروتنی
آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزی نیز در این باره میگوید:
مرحوم آیت الله حجّت خیلی باتقوا و فضیلت بود. ایشان تا آخر كار از ملكة تواضع برخوردار بود و مرجعیت در او هیچ تغییر حالتی نداده بود. خود ایشان فرموده بود:
وقتی كه مرحوم آقای حاج شیخ عبد الكریم حائری از دنیا رفت حال من فرقی نكرد هنگامی كه مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی نیز از دنیا رفت باز تغییری در حال من نشد. (10)
آیت الله تجلیل میگوید: پس از رحلت مرحوم آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی بنای برخی بر این بود كه از آیت الله بروجردی تجلیل زیادتر شود. در این حال آیت الله حجّت به تنهایی در مجالس فواتح شركت میفرمود. من با مشاهدةاین وضع، خواستم برای تجلیل همراه ایشان باشم، به همین دلیل دنبال ایشان راه افتادم تا ایشان متوجّه من شد رو به من كرده و فرمود: كاری داری؟
گفتم: نه، ولی میخواهم همراه شما باشم.
فرمود: نه و عذر مرا خواست و باز تنها به فاتحه رفتند. (11)
3. سادهزیستی
عدهای از تجّار تبریز كه در تهران بودند در آن زمان كه به ندرت خود رو یافت میشد با چند ماشین به قم آمده و از آیت الله حجّت خواستند كه ایشان و اصحابشان را به زیارت مشهد مقدّس ببرند.
پس از مدّتی كه به قم باز میگشتند در حوالی قم آیت الله حجّت دستور توقّف میدهند و پیاده میشوند و میگویند: من با ماشین داخل شهر نمیآیم.
برخی از اطرافیان میگویند: همة مردم میدانند كه شما اتومبیل ندارید. ایشان میفرماید:
درست است كه همه میدانند ولی وقتی مردم طلبهها را در این ماشین ببینند غصّه میخورند و من نمیخواهم كه با آنها فرقی داشته باشم و آنها را ناراحت كنم.
سپس میفرمایند تا همان مركبی كه برای رفتن به درس و نماز از آن استفاده میكردند، یعنی الاغ را بیاورند. (12)
4. اثاثیة امانتی
آیت الله سید ابو الحسن مولانا میگوید: زمانی در منزل آیت الله میرزا اسحاق آستارایی بودیم، در زده شد و خود ایشان رفتند و در را باز كردند. معلوم شد كه از منزل حضرت آیت الله حجّت آمدهاند كه مقداری پتو یا ظرف و غیر آن را به امانت ببرند. زیرا برای آن بزرگوار میهمان آمده بود و احتیاج به بعضی از لوازم بود.
آقای آستارایی فرمودند كه: آقا به خانوادهاش گفته كه هرگاه میهمانی آمد هر چه اثاث لازم است از منزل آقای آستارایی بیاورید و بعد از رفع احتیاج آنها را مسترد نمایید، زیرا شما در نگهداری اثاث خانه كوتاهی میكنید و طبعاً مال را ضایع مینمایید. (13)
5. حفاظت از بیت المال
در تابستان 1325 ش برای زیارت و پابوسی حضرت علی بن موسی الرضاعلیهالسلام به مشهد رضوی مشرف شدند. در این سفر آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی، آیت الله حاج میرزا حسن تیلی و آیت الله حاج شیخ اسحاق آستارایی او را همراهی میكردند وارد منزل بازرگان خوشنام مرحوم آقای حاج اتفاق شدند و تا آخر سفر در منزل آنها سكونت نمودند. ایشان پس از ورود به مشهد به مدت سه روز جلوس نمود و شخصیتهایی چون آیت الله سید یونس اردبیلی، آیت الله میرزا مهدی اصفهانی، آیت الله میرزا احمد كفایی، آیت الله میرزا علی اكبر نوقانی و... به دیدن ایشان میآمدند در این دیدارها مسائل علمی نیز مطرح میشد.
آیت الله ملكوتی دربارة این سفر و برخوردهای اخلاقی ایشان با اطرافیانش میگوید: پس از سه روز كه مراسم جلوس تمام شد آقای حجّت تصمیم گرفت به بازدید آقایان برود، به همین سبب آقایانی كه از قم آمده بودند در منزل حاج آقا «اتفاق» جمع شدند تا در معیت آقا به بازدید بروند. در عرف حوزه، این كار یك نوع تكریم از آقای حجّت تلقی میشد و آقایان به خیال خودشان میخواستند، این بازدیدها به اصطلاح مناسب شأن و مرجعیت آقا باشد، امّا وقتی آقای حجّت از اندرونی آمد و آقایان را دید، فوری متوجّه موضوع شد و فرمود:
آقایان اگر اجازه بدهند بنده فقط با آقا رضا به بازدید علما میروم.
آقا رضا خدمتكار آقا بود. وقتی فضلای قمی این جمله را شنیدند، انگار آب سرد بر سرشان ریختند، گفتند: آقا هر چه خودتان صلاح میدانید. حتّی بعضی اصرار هم كردند، ولی آقا نپذیرفت و با همان آقا رضا رفت.
یادم هست وقت بازگشت من در منزل حاج آقا بودم، آقا نماز مغرب و عشا را در همان جا خواند و ما هم اقتدا كردیم. پس از نماز، اندكی درد سینه گرفته بود. به من فرمود متكایی بیاورم، آوردم و ایشان روی آن متكا صورت به زمین افتاد تا تسكین پیدا كند. در همین حال آشیخ اسحاق آستارایی، یكی از علاقمندان و اطرافیان آقا آمد و بالای سر آقا نشست و گفت: آقا چرا اجازه ندادید ما در این بازدیدها همراه شما باشیم؟ من شنیدهام بعضی از شاگردان میرزای شیرازی به او گفته بودند كه شما در فقه اعلم هستید و ما هم در عرف اعلم هستیم، حالا ما به شما چنین جسارتی نمیكنم، ولی اگر اجازه میدادید این به نفع اسلام و مرجعیت شیعه بود، چون در مشهد فرقههای مختلفی هستند، شیعه، سنّی، وهابی، بهایی، كمونیست و... چه اشكالی داشت ما همراه شما بودیم و شما را با سلام و صلوات میبردیم؛ این در نجف هم مرسوم است و نوعی تجلیل از اسلام و تشیع میشد و سران این فرقهها و گروهها هم متوجّه میشدند كه در اسلام و تشیع شخصیتهای بزرگ علمی مثل حضرت عالی وجود دارد. آقای حجّت در همان حالتی كه بیمار و خوابیده بود، فرمود:
آقا شیخ اسحاق! حرفهای شما صحیح است، ولی هیچ كدام در مورد من صدق نمیكند. من همة اینها را میدانم سالیان متمادی در نجف بودهام و از اوضاع آنجا هم اطلاع دارم، امّا بنده نمیتوانم با پول امام زمانعلیهالسلام و بیت المال برای خود وجهه و موقعیت كسب كنم. فردا مرا در میان یك وجب زمین خواهند گذاشت اگر من وجوه شرعیه را در این موارد صرف كنم در قبر و قیامت چگونه میتوانم جوابگو باشم؟
شیخ اسحاق سكوت كرد و دیگر چیزی نگفت. این منظره همیشه در ذهن من باقی است و مانند پردة سینما از جلوی چشمانم عبور میكند. (14)
6. رسیدگی به حسابهای شهریه
یكی از مُقسّمین شهریة آیت الله حجّت شیخ علی مرندی بود. وی دربارة دقت آیت الله حجّت در رسیدگی به حساب و كتابهای شهریه میگوید: وقتی شهریه را پرداخت میكردیم دفتر را خدمت آیت الله حجّت میآوردیم، ایشان میفرمودند:
تا من حساب و كتابهایم را نكنم خوابم نمیبرد، چون اینها برای امام زمانعلیهالسلام است، امانت است و باید درست تحویل بدهم.
یك بار وقتی دفتر را دیدند فرمودند كه:
20 تومان كم است، باید پیدا كنید، این پول برای من نیست برای امام زمان است.
من دلخور شدم و قهر كرده و از نزد ایشان به منزل رفتم. پس از چند روز برخی از اصحاب آیت الله حجّت آمدند و مرا توبیخ كردند كه چرا ناراحت شدهای؟
گفتم: آقا دیگر به من اعتماد ندارد.
آنها گفتند: صحبتِ اعتماد نیست، ایشان خیلی دقیق است. خلاصه مرا به خدمت ایشان بردند.
ایشان فرمودند:
اینها درس است كه من به شما میدهم باید خیلی هم ممنون باشید، اینها برای امام زمانعلیهالسلام است.
من هم بعداً فكر كردم و آن 20 تومان یادم آمد و خدمت ایشان گفتم. (15)
7. توكل و قناعت
داستان زیر از دو تن از شاگردان وی ـ آیت الله احمدی میانجی و آیت الله حاج شیخ محمّد علّامی هشترودی ـ نقل شده كه كمال مناعت طبع مرحوم آیت الله حجّت را میرساند:
وقتی آیت الله حجّترحمهالله تاز از نجف اشرف آمده و در قم اقامت گزیده بود، حضرت آیت الله العظمی حائری به ایشان پیام فرستاده بود كه هر وقت به پول نیاز داشتی ما در خدمت هستیم و تقدیم میكنیم.
آیت الله حجّت گفته بود:
من از لطف و كرامت ایشان كمال تشكر را دارم ولی اگر من به پول نیاز داشتم از خود «كریم متعال» میگیرم نه از «شیخ عبد الكریم»! (16)
8. اهمیت به تربیت فرزندان
ایشان در منزل، بسیار مهربان و خیلی عادی بودند و در تربیت بچهها حساسیت و دقت مینمودند، امّا زندگی آرام و بی سر و صدایی داشتند. غالب علماء میگفتند كه دختر نباید خط یاد بگیرد و فقط باید قرآن بیاموزد امّا پدر ما میگفتند:
بچهها باید علم و سواد و حساب یاد بگیرند.
چون آن زمان وضع پوشش در مدارس بد بود به مادرم گفته بودند كه از خانمهایی كه با سواد و كمالند كسی را سراغ بگیرد كه به ما سواد و حساب بیاموزد. خانم كرمانی كه زنی متدینه بودند و در خانه، درس میدادند معرفی شدند و ما برای یادگیری به منزل ایشان میرفتیم. امّا پدر رسیدگی میكردند و دائماً از درسها و... میپرسیدند كه چه یاد گرفتهایم.
ایشان خیلی اهمیت میدادند كه دختر كارهای خانه و آشپزی را یاد بگیرد، خانمی به نام «رباب خانم» آشپزی خانه را به عهده داشت. آقا به مادرم فرموده بودند كه هر روز یكی از دخترها را كنار دستِ رباب سلطان بفرست تا آشپزی یاد بگیرد. گاهی میگفتند: امشب پلو را كدامتان پختید؟ بعد امتحان میكردن و میگفتند:
خوب است یا مثلاً باید بروی و بیشتر یاد بگیری چون برنج نباید به هم بچسبد. (17)
9. جواب مسئله را فعلاً نمیدانم
آیت الله مرقاتی خویی میگوید: مرحوم آقای حجّت علاوه بر استادی از لحاظ تقلیدی نیز مرجع ما بود و اكثریت خوئیها از ایشان تقلید میكردند و لذا استفتائی از ایشان در خاطرم مانده است؛ كه راجع به نذر و یا قسم به ترك صرف دخانیات بود كه آیا بعد از بار اوّل حنث (شكستن قسم) در موارد بعدی كفاره تكرار میشود یا نه؟ آقا بعد از شنیدن مسئله صراحتاً فرمودند:
جواب مسئله را فعلاً نمیدانم، باید مراجعه كنم.
روز بعد مطالبة جواب كردم. هنوز جواب آماده نبود؛ بالاخره روز سوّم جواب لازم را دادند. (18)
10. كشف و كرامات
آیت الله سید محسن خرازی به نقل از آیت الله سید موسی شبیری زنجانی میگوید: پدرم (آیت الله سید احمد شبیری زنجانی) از جهاتی از آیت الله حجّت ناراحت بود، حتّی در نماز شب خویش كه به ایشان دعا میكرد ادامه نداد و گفت: تا شاهدی اقامه نشود دعا نمیكنم. شخصی مرحوم آقای حجّت را در خواب دید به او فرموده بود:
این پیر مرد هم ما را فراموش كرده است.
كسی كه خواب دیده بود مُردد بود كه این پیر مرد مقصود آقای بروجردی است یا آقای حاج سید احمد زنجانی است. وقتی این خواب در محضر ایشان گفته میشود، ایشان میفرماید: منظور من هستم و از آن پس به دعای در حق ایشان ادامه میدهد. (19)
آیت الله ملكوتی به نقل از خود آیت الله حجّت میگوید:
من مدتی به دنبال مدرك حدیث معروف «اَلنَّاسُ مُسَلِّطُونَ عَلَی اَمْوَالِهِمْ» میگشتم. ولی هر چه سعی و كوشش كردم نتوانستم مدرك آن را پیدا كنم و بالاخره خسته شدم و خوابیدم. در عالم خواب خدمت امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ رسیدم. آن حضرت به من فرمودند: روایت در كتاب بحار الانوار جلد اوّل است و صفحة آن را نیز فرمودند. من از خواب بیدار شدم سراغ بحار رفتم دیدم كاملاً درست است. قال النبیصلیاللهعلیهوآله: «اِنَّ النَّاسَ مُسَلَّطُونَ عَلَی اَمْوَالِهِمْ». (20)
11. تجلیل از بزرگان
از خصوصیات بارز آیت الله حجّت تجلیل از علمای گذشته و احترام به علمای معاصر خود بهویژه آیت الله حاج آقا حسین بروجردی است. این صفت به قدری در زمان خود و پس از آن معروف بود كه چند نفر از علمای معاصر این ویژگی مرحوم آقای حجّت را با عبارات گوناگون نقل كردهاند. (21) آیت الله حاج میرزا علی احمدی میانجی از آقای ذاكری ـ از علمای شیراز ـ در این خصوص چنین نقل میكند: من شاهد بودم كه آقای حجّت سوار الاغ بود. آقای بروجردی هم آن طرف میرفته است. به محض دیدن آقای بروجردی، آقا از الاغ پیاده شد، كنار دیوار مثل یك طلبه ایستاد، تا اینكه آقای بروجردی آمد و با ایشان احوالپرسی كرد و ردّ شد. ایشان در برابر آقای بروجردی بسیار مؤدب بودند. شاهد اینگونه امور بودم. آقای حجّت در مقابل امر و فرمان آقای بروجردی تسلیم میشد و میگفت:
هر چه آقای بروجردی بفرمایند، انجام میدهم. (22)
12. فقیه عادل
یكی از صفات معروف آیت الله حجّت عدم استفاده از سهم امام و سختگیری نسبت به مصرف سهم امام بود و در این زمینه خیلی محتاط بود و هیچ كس حتی فرزندانش هم حریف ایشان نمیشدند. آیت الله سید ابو الحسن مولانا به نقل از آیت الله سید صادق آل محمّد امام جمعة سابق اهر نقل میكند: زمانی یكی از همشهریهایم برایم مثلاً صد تومان از بابت وجوهات شرعیه داده بود و بعد خدمت حضرت آقای حجّت برای رسیدگی به حساب وجوهاتش رسیده بود كه آقا صد تومان به فلانی دادهام، ایشان فرموده بود كه:
برای من قبول نیست.
آن شخص موضوع را برایم گفت من خیلی عصبانی شدم. مدتی گذشت یك وقت منزل آقای حجّت رفته بودم، دیدم كه كسی خدمت آقا رسیده و میگوید: آقا به عتبات مشرف شده بودم و مخصوصاً دعاگو بودم و وجوه شرعیه مثلاً صد تومان هم به آقازادة شما آقا سید محسن در نجف دادم ـ آن موقع هم جناب مرحوم آقا سید محسن در نجف مشغول درس خواندن بود ـ آقا حجّت فرمود:
برای من قبول نیست.
من دیدم كه ایشان دربارة فرزند خودش هم مثل من رفتار میكنند، رفتم خدمت ایشان موضوع مربوطِ به خود را عرض كرده و خواهش كردم كه مرا حلال كنند.
فرمود كه:
برای من فحش هم گفتهای یا فقط عصبانی شدهای؟
عرض كردم: نه چیز بدی را فحش و دشنام نگفتم، امّا عصبانی شدهام.
فرمود: حلال كردم. (23)
13. عفو و گذشت
آیت الله شهید شیخ مرتضی مطهری میگوید:
در ایام طلبگی با عدهای از افراد در جلسهای نشسته بودیم، در آن مجلس مرحوم آیت الله العظمی آقای حجّت مورد غیبت قرار گرفت و با اینكه آن مرحوم حقّ استادی به گردن من داشت و سالها خدمت ایشان درس خوانده بودم، حتّی در یك مسابقة عمومی از آن مرحوم جایزه گرفته بودم، معهذا در شرایطی قرار گرفتم كه من هم در آن برنامه حضور داشتم.
یك وقت احساس كردم كه این درست نیست من چرا باید در آن شرایط قرار بگیرم؟ لذا پی فرصت مناسبی بودم تا ایشان را ببینم و از وی رضایت بطلبم تا اینكه در یك تابستانی، مرحوم آیت الله حجّت به حضرت عبد العظیم تشریف آوردند، یك روز بعد از ظهر درِ خانة ایشان رفتم و در زدم. در را باز كردند، گفتم: بگویید فلانی است، ایشان در اندرون بودند و اجازة ورود دادند.
یادم هست وقتی كه داخل شدم ایشان را در حالی دیدم كه كلاهی بر سر داشتند و بر بالشتی تكیه كرده بودند و مریض به نظر میرسیدند، گفتم: آقا من آمدهام یك مطلبی را به شما بگویم.
فرمود: چه مطلبی؟
گفتم: من از شما كمی غیبت كردهام امّا غیبت زیادی نیز از دیگران شنیدهام و از این كار سخت پشیمانم و خود را ملامت میكنم كه چرا در جلسهای كه از شما غیبت میكردند حاضر شدم و چرا احیاناً غیبت شما به دهان من نیز بیاید. من چون تصمیم دارم كه از این پس غیبت شما را نكنم و از كسی نیز استماع نكنم، آمدهام كه به خود شما بگویم كه مرا ببخشید و از من بگذرید.
این مرد با بزرگواری كه داشتند فرمودند:
غیبت كردن امثال ما دو جور است، یك وقت به شكلی است كه اهانت به اسلام است و یك وقت هم هست كه مربوط به شخص خود ما میشود.
من كه مقصود ایشان را فهمیده بودم، گفتم: نه بنده چیزی كه به اسلام توهین و جسارت شود نگفتهام، بلكه هر چه بود مربوط به شخص خودتان است.
فرمود: من گذشتم، انسان اگر میخواهد توبه كند باید حقوق مردم را بپردازد، اگر خمس و زكات و نماز و روزه و حجّ و... بدهكار است بپردازد و به جای آورد كه در عرف به اینها حق الله میگویند و امّا اگر رشوهای به زور از كسی گرفته یا از فردی مالی را غصب كرده و یا در حق شخصی ظلم و تجاوز نموده آنها را به صاحبانش برگردانده و اگر غیبت و تهمتی را مرتكب شده، آن شخص را راضی نموده و در صورتی كه ممكن نیست و یا این افراد از دنیا رفتهاند، لااقلّ استغفار باید كرد و برای آنها كه حقّی از ایشان زایل شده و یا در مورد غیبت و تهمت قرار گرفتهاند از خداوند طلب مغفرت نمود كه خداوند انشاء الله آنها را راضی میكند. (24)
از منظر اهل نظر
الف. سخنی از رجبعلی خیاط
ایشان پس از ورود به قم بر كتاب وسیلة النجاة عموی پدریش آیت الله سید حسین تُرك كوه كمری حاشیه نوشتند و سپس رسالههای ایشان اعم از حاشیه بر وسیلة النجاة، حاشیه بر عروة الوثقی و حاشیه بر وسیلة مرحوم اصفهانی در دسترس مردم قرار گرفت و مردم متدین اعم از تُرك، كُرد، فارس، عرب، هند و افغان از ایشان تقلید نمودند.
آیت الله حجّت افزون بر مقام علمی از معنویت خاصّی برخوردار بود و اهل معنی و سیر و سلوك از او تقلید میكردند. یكی از كسانی كه از او تقلید میكرد جناب شیخ رجبعلی خیاط بود. وی در ارتباط با انتخاب این شخصیت علمی برای تقلید خود میفرمود: به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم، از همه بیهواتر آقای حجّت بود.
و در نقلی دیگر فرموده بود: دیدم سینهاش از حبّ و ریاست خالی است. (25)
ب. از منظر آقا میرزا محمود دوزدوزانی
آیت الله حاج شیخ مرتضی بنی فضل میگوید: یادم هست مرحوم آیت الله آسید حسین قاضی از اساتید مبرّز حوزه و از اصحاب خاصّ مرحوم آیت الله حجّت بود، بنده را به خدمت معظمله برد. وقتی به محضر آیت الله حجّت رسیدیم آقای قاضی بنده را به ایشان معرّفی كرد و عرض نمود: آقا فلانی اخوی زادة آقای آمیرزا محمود دوزدوزانی است. آقای حجّت وقتی این جمله را شنید در جواب فرمود: پس بگو كه برادرزادة خودم است، آن وقت خیلی به بنده لطف و محبّت و عنایت كرد.
البته رابطه و آشنایی مرحوم آقای حجّت با مرحوم عمویم به دوران تحصیل آن دو در نجف اشرف بازمیگردد. این دو در آنجا با هم ارتباط مستمر داشتند و خیلی با هم رفیق و صمیمی بودند. از پدرم شنیدم كه عمویم با این كه خودش صاحب رساله بود و در تبریز و حومه مقلد زیادی هم داشت، ولی از جهتی كه به مقام تقوا و ورع آقای حجّت اعتقاد و اطمینان داشت. گاهی میگفت: اگر عامی بودم از آقای حجّت تقلید میكردم. (26)
ارتحال
آیت الله حجّت یك هفته قبل از وفاتش در حضور همة خانواده و علمایی چون آیت الله سید احمد شبیری زنجانی و آیت الله سید علی اصغر صادقی خویی دستور به شكستن مُهر مینمایند كه با تعجب حاضرین روبهرو میشود. شریف رازی در این باره میگوید:
ایشان فرمود: مُهر اسم را بشكنید!
آقایان گفتند: برای چه؟
فرمودند: برای اینكه كسی بعد از من از این مُهر سوء استفاده نكند.
عرض كردند: حالا چرا؟
فرمودند: از این كسالت خوب نخواهم شد و اصرار فرمودند و حاضرین تفأل به نیك نگرفته و انكار كردند، تا ایشان قرآن خواسته و تفأل به قرآن زدند و استخاره برای این كار كردند و همه منتظر بودند كه آیة بد آید و وعدة بهبودی حال ایشان را دهد. دیدند تا آقا قرآن را گشود و به اوّل صفحه نگاه فرمود تبسم كرد و با وجد و نشاط و انبساط فراوان گفت: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقّ» و قرآن را به دست حاضرین داد، دیدند اوّل سطر آیة كریمة «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقّ» بود.
پس ایشان را قانع نمودند كه اجازه بفرمایید كه مهر در ظرفی لاك و مهر گرفته شود و به نحو امانت نزد آقای زنجانی بماند. اجازه فرمودند و قیچی خواستند تا بند آن را از گردن ببرند. حاضرین متأثّر از این عمل ولی خود با روح باز بند را بریده و مكرّر میفرمود: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقّ، لَهُ دَعْوَةُ الْحَقّ».
و نیز وكیل خود در تهران عمدةالتجار آقای حاج غلامحسین اتّفاق را خواسته در حضور آقای زنجانی و بعض دیگر موجودی خود از وجوهات را حواله نمود كه به طلّاب تبریز و به نجف و مبلغ دو هزار تومان را برای طبع كتاب الغدیر آیت الله امینی بدهند و فرمود: این ماه اگر زنده باشم كمك بیشتری به طلّاب و محصّلین خواهم نمود. و مُقسم نان طلّاب جناب ثقة الاسلام و عماد الاعلام آقای آسید عبد الوهّاب یزدی را كه حدود شانزده سال مُقسم شهریه و نان ایشان بود، طلبید و دستور تقسیم نان را داد و پس از آن فرمودند: الحمد لله كه نزد تو روسفیدم! و مكرّر میفرمود: خدایا! اوزوم آغدی. (27)
سرانجام همان طوری كه خود آیت الله العظمی حجّت كوه كمری فرموده بود، در ظهر روز دوشنبه 29 دی ماه 1331 ش برابر با 3 جمادی الاولی 1372 ق دعوت حق را لبیك گفت و پیكر پاكش پس از تشییع بسیار باشكوه و اقامة نماز میت به امامت آیت الله بروجردی در مدرسهای كه خود بنا نهاده بود، به خاك سپرده شد.
فرزندان
آیت الله حجّت چهار پسر و سه دختر داشت. اسامی فرزندان ذكور و دامادهایش چنین است:
آیت الله سید محسن حجّت كوه كمری،
آیت الله سید حسن حجّت كوه كمری،
سید عبد الحسین حجّت (مقیم تهران)،
سید علی اكبر حجّت،
دامادهایش عبارتاند از:
آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی فرزند معظم آیت الله حاج شیخ عبد الكریم حائری یزدی،
آیت الله شیخ عباس مصباحزاده (مقیم آمریكا)،
آیت الله شیخ عبد الله شهیدی قزوینی. (28)
پینوشتها:
(1). مجلة تحقیقات اسلامی، یادنامة دكتر عباس زریاب، سال دهم، ش 1 و 2، ص 46.
(2). آثار الحجة، ج 1، ص 89.
(3). آثار الحجة، ج 1، ص 89.
(4). آثار الحجة، ج 1، ص 90.
(5). مجله حوزه، فروردین و اردیبهشت 1368، مصاحبه با آیت الله مشكوة.
(6). فرازهایی از زندگانی حضرت آیت الله حاج سید ابو الحسن مولانا، ص 34.
(7). فرازهایی از زندگانی حضرت آیت الله حاج سید ابو الحسن مولانا، ص 36 ـ 37.
(8). در شرح حال معظم له ر. ك: ریحانة الادب، ج 2، ص 23 ـ 25؛ علماء معاصرین، ص 214 ـ 216؛ آینه دانشوران، ص 81 و 169؛ آثار الحجة، ج 1، ص 93 ـ 113 و 161 ـ 201؛ گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 305 ـ 306 و 309 ـ 320؛ نقباء البشر، ج 4، ص 1419؛ اختران تابناك، ج 1، ص 76؛ رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 186؛ اثر آفرینان، ج 5، ص 61 ـ 62؛ المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 426 ـ 428؛ الاجازة الكبیرة، ص 135؛ مستدركات اعیان الشیعه، ج 1، ص 155؛ نامداران تاریخ، ج2، ص 256 ـ 259؛ تربت پاكان قم، ج 3، ص1513 ـ 1521 و مختصری از تاریخ شبستر، ص 74 ـ 76.
(9). آثار الحجة، ج 1، ص 133 و 135.
(10). روزنههایی از عالم غیب، ص 296.
(11). روزنههایی از عالم غیب، ص 297.
(12). صاحبان فقه و حكمت، ص 163.
(13). فرازهایی از زندگانی حضرت آیت الله حاج سید ابو الحسن مولانا، ص 34.
(14). خاطرات آیت الله مسلم ملكوتی، ص 96 ـ 97.
(15). صاحبان فقه و حكمت، ص 166.
(16). زندگینامه، آیت ا لله علّامی هشتردوی، ص43 ـ 44، اسوه پارسایان، ص 121.
(17). صاحبان فقه و حكمت، ص 168.
(18). زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم آیت الله حاج سید جعفر مرقاتی خویی، ص 59.
(19). روزنههایی از عالم غیب، ص 412.
(20). روزنههایی از عالم غیب، ص 14؛ ر. ك: بحارالانوار، ج 2، ص 272، ح 7.
یادآوری میشود كه جلد اوّل مطابق چاپ قدیم بوده و روایت به حسب چاپ جدید در بحارالانوار، ج 2، ص 272، ح 7، از باب 33 از كتاب العلم نقل شده است. و نیز روایت مذكور در كتاب عوالی اللئالی، ج 2، ص 138، ح 383. همانطور كه صاحب بحارالانوار از ایشان نقل كرده، ذكر شده است.
(21). خاطرات آیت الله سید حسین موسوی كرمانی، ص 94؛ كرامات و حكایات پند آموز، ص 211.
(22). خاطرات فقیه اخلاقی آیت الله احمدی میانجی، ص 125.
(23). فرازهایی از زندگانی حضرت آیت الله حاج سید ابو الحسن مولانا، ص 35 و 36.
(24). گفتارهای معنوی، مقاله هجرت و جهاد، ص255.
(25). كیمیا محبّت، ص 51.
(26). خاطرات آیت الله شیخ مرتضی بنی فضل، ص 34.
(27). آثار الحجّه، ج 1، ص 166.
(28). گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 180؛ تربت پاكان قم، ج 2، ص 988 ـ 989.
منبع: مجله مبلغان