آیت الله بهجت؛ پدر معنوی حزب الله (۲)
متن کامل مصاحبه سیدحسن نصرالله پیرامون شخصیت مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی بهجت
آیت الله بهجت در واقع پدری معنوی بودند و ما نیز ایشان را پدری معنوی میدانستیم. این موضوع پس از رحلت امام خمینی تقویت شد. هنگامی که دیدیم رهبر و ولی امر ما یعنی حضرت آیت الله العظمی خامنهای(دام ظله الشریف) وقتی برای زیارت به قم مشرف میشوند بسیار اصرار دارند با حضرت شیخ(قدس سره) دیدار کنند، توشه بگیرند، سؤال کنند، استفاده ببرند و از راهنماییهای او بهره ببرند، دیگر تکلیف ما به عنوان سربازان و پیروان آن رهبر مشخص بود. در نتیجه شاید پس از رحلت حضرت امام خمینی(قدس سره الشریف) این ابوت روحی و معنوی و ارتباط روحی قویتر شد.
بخش قبلی را در اینجا ببینید
- حضرت سید، تأثیر شخصیت آیت الله شیخ بهجت را در شخصیت و زندگی خودتان چگونه ارزیابی میکنید؟
بنده و برخی برادران لبنانی، بسیار تشنهی شناخت، درک، دانستن و هدایت و رشدیافتن بودیم. البته ما کتابها را میخواندیم ولی وجود کسی که در محضر ایشان بنشینید و ایشان شما را رشد دهد و شما معتقد باشید که او انسانی کامل و واصل است و همهی این مراحل را گذرانده و به عبارتی علم و معرفت و همچنین تجربه دارد و فقط از سر فکر و برهان صحبت نمیکند بلکه از سر برهان و یافتن، سخن میگوید و در این راه، گام زده است، باعث میشد هر کلمهای که از ایشان میشنیدیم هر خلأی را در وجودمان در هر حجمی که بود، پر میکرد. ما به ایشان گوش میسپردیم و تلاش میکردیم تا آنجا که میتوانیم به سخنان ایشان عمل کنیم. سخنان ایشان توشهی معنوی ما بود و برای مدتی طولانی، احساس آرامش، اطمینان، وثوق و یقین میکردیم. شاید این از ویژگیهایی بود که در کار ما در حزب الله بازتاب یافت و باعث شد ما با وجود همهی دشواریها ... چون معروف است از جمله ویژگیهای حزب الله، توکل بر خداوند(سبحانه و تعالی)، اطمینان به وعدهی الهی، یقین به یاری خداوند، پناه بردن به خدا، کمکخواستن از او و توسل است و اینها همه چیزهایی است که ما در قالب عبارتهایی ساده از حضرت شیخ میشنیدیم؛ عبارتهایی که به هر کسی میگفتند و ما تلاش میکردیم به قدر فهممان ترجمهشان کنیم. میتوانم بگویم ایشان در همهی برههی گذشته، سرچشمهی معنوی اصلی و واقعی ما بودند.
- آیا حضرت شیخ بهجت(قدس سره) بر حزب الله لبنان و مشخصاً مقاومت تأثیر داشتند؟ این تأثیر تا چه حدی بود؟ ممکن است توضیح بفرمایید؟
مسؤولان اصلی حزب الله، هرگاه فرصتی پیدا میکردند، میرفتند خدمت ایشان. قاعدتاً این مجال وجود نداشت که بچههای حزب الله و گروههای عظیم و پرشمار را به محضر ایشان بفرستیم. وقت و شرایط ایشان، اجازه نمیداد. ما نمیخواستیم زیاد مزاحم ایشان شویم. اما وقتی با ایشان دیدار میکردیم و بازمیگشتیم همینجا در لبنان، رهنمودها و توصیههای حضرت ایشان را به کادرهای حزب الله منتقل میکردیم و طبیعتاً بسیار توجه نشان میدادند. یا گاهی به واسطهی برخی برادرانِ لبنانیِ طلبه یا برادرانِ ایرانیمان که به لبنان رفت و آمد داشتند و ما به نقل ایشان اطمینان داشتیم، چیزهایی برای ما نقل میشد. برادران، این نکتهها و توصیهها را یادداشت و به آنها عمل میکردند و برای عمل به آنها اصرار داشتند. بله، ایشان در واقع پدری معنوی بودند و ما نیز ایشان را پدری معنوی میدانستیم. این موضوع پس از رحلت امام خمینی تقویت شد. هنگامی که دیدیم رهبر و ولی امر ما یعنی حضرت آیت الله العظمی خامنهای(دام ظله الشریف) وقتی برای زیارت به قم مشرف میشوند بسیار اصرار دارند با حضرت شیخ(قدس سره) دیدار کنند، توشه بگیرند، سؤال کنند، استفاده ببرند و از راهنماییهای او بهره ببرند، دیگر تکلیف ما به عنوان سربازان و پیروان آن رهبر مشخص بود. در نتیجه شاید پس از رحلت حضرت امام خمینی(قدس سره الشریف) این ابوت روحی و معنوی و ارتباط روحی قویتر شد.
- حضرت سید، در دیدارهایتان با حضرت شیخ بهجت(قدس سره) ایشان چه نصیحتها و توصیههایی به شما میکردند؟ هر قدر ممکن است توضیح بفرمایید.
یک بخش که توصیههای شخصی بود که خودمان درخواست میکردیم. در دیدارهایی که بنده یا برادران پیش از من مسؤول بودیم اصرار داشتیم گزارش کوتاهی از شرایط لبنان، مؤمنان لبنان و مقاومت بدهیم. حضرت ایشان هم با دقت گوش میدادند و گاهی توصیهها و نکتههایی بیان میکردند. مثلاً تأکید بر جنبهی ایمانی، فرهنگی و عقیدتی و کار در این جهت. قاعدتاً این تا حد زیادی در دستور کار حزب الله قرار گرفت. همچنین در موضوع اموال، گفتند احتیاطاً همیشه مقداری پول برای روزهای دشوار کنار بگذارید. ما معمولاً این کار را میکردیم. تا امروز هم به یاری خداوند متعال، مقداری برای روزها و شرایط سخت کنار میگذاریم. باقی توصیهها شخصی بود؛ مثلاً در مورد زیارت، عبادات و توجه به مسائل علمی. مثلاً به بنده و برخی برادران تأکید میکردند درس بخوانید، درس بدهید و.... ما هم تلاشمان بر این بود؛ حتی وقتی که به واسطهی شرایط، این کار برایمان سخت میشد. مثلاً درست است که بنده نمیتوانم به آن معنا درس بخوانم و تدریس کنم ولی بسیار اصرار دارم که فارغ از کتابهای فرهنگی که نیاز داریم، کتابهای علمی حوزوی تازه، قدیمی و جدید را بخوانم. همچنین به برکت کامپیوتر، صوت درس خارج حضرت سید القائد(حفظه الله) و برخی دیگر مراجع را گوش میکنم. یعنی میکوشیم ارتباطمان را با موضوع علمی حفظ کنیم. این از نکتههایی بود که ایشان در برخی دیدارها به آن اشاره کرده بودند.
- از قرار معلوم حضرت آیت الله شیخ بهجت دو پیام به شخص شما فرستادند. آیا ممکن است بفرمایید محتوای آن دو پیام چه بود؟
فراموش نمیکنم چند ماه قبل از جنگ ۳۳ روزه، یکی از برادران طلبهی لبنانی که در قم درس میخواند آمد و مستقیماً یا به واسطهی یکی از برادران به من گفت حضرت شیخ بهجت(قدس سره) به شما پیام دادهاند که از امروز به بعد به این دعا پایبند باشید: «اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من ترید - خداوندا، مرا در زره مستحکم خود که هر کس را که بخواهی در آن قرار میدهی بگذار.» سه بار صبح و سه بار شب. پرسیدم: چیزی شده است؟ دلیلی دارد؟ گفت: من نمیدانم. فقط گفتند برو این ذکر را به فلانی بگو یا به او برسان. قاعدتاً ماهیت دعا به جنبهی امنیتی، حفاظت، پاسداری و ... اشاره دارد. چه این که دشواری شرایط ما در لبنان معلوم است. تهدیدات امنیتی و احتمال کشته شدن وجود دارد. همانطور که پیش از این برادرانمان کشته شدند. از جمله دبیرکلمان، شهید سید عباس(رحمة الله علیه) و همسر و فرزند کوچکش. طبیعی است که انسان احساس خطر کند. اما چرا در آن زمان؟ بنده با خودم گفتم شاید چیزی هست. ذهنم بیشتر به سمت موضوع امنیتی یعنی احتمال ترور، انفجار یا ... رفت اما تنها پس چند ماه، جنگ رخ داد و اسرائیلیان از روز اول جنگ از هر راهی به دنبال پیدا کردن من و بمباران محل حضورم بودند. به گفتهی خود اسرائیلیان برخی عملیاتهای بمباران بسیار شدید و عظیم جنگ ۳۳ روزه به دلیل آن بوده است که احتمال میدادند یا اطلاعاتی داشتند که من در فلان ساختمان هستم و آن ساختمان را به شدت بمباران کردند. بعدها بنده فهمیدم شاید این ذکر مربوط به پاسداری و حفاظت دوران جنگ بوده است و نه پیش از جنگ و مسائل امنیتی.
در زمان جنگ ۳۳ روزهی سال ۲۰۰۶ میلادی، شرایط بسیار بد و سخت بود. به یاد دارید که در آن جنگ تقریباً همهی جهان استکبار، علیه ما تجمع کرده و بسیاری از کشورهای منطقه، این جنگ را تأیید میکردند. حتی در داخل جامعهی لبنان در این باره اختلاف وجود داشت. افرادی وجود داشتند که حد اقل ما را تأیید نمیکردند و حتی انتقاد میکردند. نمیخواهم بگویم در کنار دشمن بودند. حداقل در کنار ما نبودند، انتقاد میکردند و ... ما واقعا احساس غربت داشتیم و حس میکردیم در یک محاصرهی شدید قرار گرفتهایم. حتی در ظاهر وقتی عوامل مادی، سیاسی، نظامی و میدانی را میبینیم انسان نمیتوانست به راحتی از پیروزی حرف بزند. شاید آنچه در میان بسیاری از برادران و مسؤولان لبنان غلبه داشت، این بود که این جنگ، به کربلا منتهی خواهد شد و نه مثلاً بدر یا خیبر. ولی بنده اینجا دو واقعهی تاریخی را در مورد دو شخصیت بیان میکنم:
اول: حضرت شیخ بهجت(قدس سره الشریف) که در روزهای اول به بنده پیام دادند. بنده الآن واقعاً به یاد ندارم چه کسی این پیام را برایم آورد چون در دوران جنگ، بسیار گرفتار بودیم و نقل قول هم غیرمستقیم بود؛ یعنی برادری که از قم آمده بود با یکی از برادران ما تماس گرفته بود و آن برادر به یکی از برادران همراه بنده خبر داده بود و او برایم نقل کرد که: حضرت شیخ بهجت به شما پیام دادهاند که آرام باشید و مطمئن که ان شاءالله در این جنگ پیروز خواهید شد. قاعدتاً این سخن، انگیزهی روحی فوق العادهای به ما داد چرا که ما به حضرت شیخ بهجت اطمینان و ایمان داشتیم. آنهم زمانی که هیچ افق و احتمالی برای اندیشهی پیروزی وجود نداشت. بنده همان موقع این ماجرا را به برادرانی که شیخ بهجت را میشناختند و ردهی مسؤولان گفتم. گفتم خبر بسیار خوبی از حضرت شیخ به دستم رسیده است که: نگران و هراسان نباشید، ان شاءالله به زودی در این نبرد پیروز خواهید شد. این تقریباً در هفتهی اول جنگ بود که همهی شرایط، بد و دشوار مینمود.
شخصیت دوم هم حضرت سید القائد(حفظه الله) بود. ایشان نیز در هفتهی اول جنگ به بنده پیام دادند که این جنگ، بسیار شبیه جنگ احزاب است، جانها به لب خواهند رسید و به خدا گمانهایی میبرید. (احزاب/۱۰) ولی به خدا توکل کنید و ثبات داشته باشید، در این جنگ پیروز خواهید شد و حتی پس از آن به یک قدرت منطقهای تبدیل خواهید شد. بنده به شوخی به برادری که یکی از مسؤولان بلندپایه است و به بیروت آمد و این پیام را از حضرت سید القائد آورد، گفتم: ما همین که از این جنگ سالم بیرون بیاییم برایمان کافی است و قدرت منطقهای شدن پیشکش! پس، از هر دو نفر برای ما بشارت رسید. شاید اولین باری است که این را در یک دیدار عمومی میگویم، اما این برای بنده و برادرانم یک انگیزهی روحی، ایمانی و معنوی فوق العاده بود. زیرا حضرت رهبری، ولی امر و رهبر هستند و حضرت شیخ بهجت پدر و مرشد ما بودند و ما برای ایشان آن جایگاه بلند را قائل بودیم و حتی پس از رحلت امام خمینی(رضوان الله علیه) ایشان را بینظیر میدانستیم. وقتی در روزهای اول، بشارتهایی در این اندازه و سطح از این دو جایگاه به ما رسید، تأثیری تعیینکننده در جنگ داشت. به همین خاطر، ما با وجود همهی شرایط سخت، با یقین به پیروزیمان به جنگ ادامه میدادیم. هیچ تردیدی نداشتیم که ان شاءالله از این جنگ پیروز خارج خواهیم شد. این، آن دو پیامی بود که در هنگام جنگ و پیش از آن به بنده رسید.
- آیت الله شیخ بهجت پس از شهادت فرزندتان سید هادی نصرالله(رحمت الله علیه) پیام تسلیتی برای شما فرستادند؛ در حالی که میدانیم در این زمینه هیچ تعارفی نمیکردند و حتی اصلاً پیام نمیدادند. اگر ممکن است محتوای آن پیام را بفرمایید.
بنده جزئیات را به یاد ندارم چون آن روزها، بسیار تحت فشار بودم و پیامهای زیادی به دستم رسید. بنده بعد از آن، وقتی به قم رفتم، به دیدار ایشان مشرف شدم و از ایشان برای این عنایت پدرانه تشکر کردم.
بخش بعدی را اینجا ببینید
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مقاومت اسلامی لبنان (با اندکی اصلاحات)