تبیان، دستیار زندگی
بحث در ادوار فقهی بود و دور سوم ـ که دور شکوفایی مجدد علم فقه استدلالی بود ـ گذشت که بیان شد دور بسیار با عظمتی بود. دور چهارم دور افراط و تفریط جریان فقهی است که در این بخش به آن پرداخته خواهد شد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فقه‌شناسی (۲۲)

پای درس استاد سید محمود هاشمی شاهرودی

آیت الله هاشمی شاهرودی

مرور بخشهای مقاله:

١٣
١٢
١١
١٠
٩
٨
٧
٦
٥
٤
٣
٢
١
٢٥
٢٤
٢٣
٢٢
٢١
٢٠
١٩
١٨
١٧
١٦
١٥
١٤

بخش قبلی را اینجا ببینید

تاریخ فقه و ادوار تکاملی آن (ادامه)

بحث سوم: تکوین علم فقه و ادوار آن (ادامه)

۴- دور افراط و تفریط

بحث در ادوار فقهی بود و دور سوم که دور شکوفایی مجدد علم فقه استدلالی بود گذشت، که بیان شد دور بسیار باعظمتی بود و از زمان محقق حلی - رحمه الله - صاحب شرایع آغاز شد و تا زمان محقق کرکی - رحمه الله - این دور، رشد و توسعه و شکوفایی بیشتر پیدا کرد و از دوره محقق کرکی - رحمه الله - با روی کار آمدن حکومت صفویه، این دور، عظمت خاصی پیدا کرد. نه تنها فقه الدولة و مسأله ولایت فقها و نظریه نیابت عامه از طرف ائمه - علیهم السلام - شکل گرفت، بلکه از نظر تطبیقی و عملی هم احیا شد، به آن نحوی که عرض شد و برکات بسیار زیادی در این دور حاصل شد. این احیای عملی-فرهنگی فقه شیعه در این دوره انتشار حوزه‌ها و کرسی‌های تدریس و تحقیق، زمینه‌ساز دو حرکت شد و به‌تدریج در میان فقهای شیعه و حوزه‌های علمی فقهی شیعه وارد شد که منشأ دور چهارم می‌باشد.

در اواخر دوره گذشته دو جریان افراطی و تفریطی به‌تدریج شکل گرفت:
۱) مکتب و جریان عقل گرایی در مسائل فقهی و اصولی و تمسک به استدلال فلسفی و عقلی است که از شخصیت های بارز این نوع تفکر فقهی، محقق اردبیلی - رحمه الله - بود که در قرن دهم -۹۹۳ ه .ق - می‌زیسته است. در اثر این دقت‌ها و نبوغ‌های علمی و یا شاید اطلاعات فلسفی که قبل از ورود به فقه داشته‌اند، در مسائل فقهی، این جریان فکری را ایجاد کردند و صبغه عقلی و فلسفی هم در اصول فقه اعمال شد و هم در خود فقه و توأم شد با تشدید در قبول اسانید روایت و این نگاه در شاگردان ایشان مانند صاحب معالم - رحمه الله - و صاحب مدارک - رحمه الله - خیلی روشن است که مبنایشان اعتماد بر مسائل عقلی در اصول فقه است و به‌تدریج در خود فقه از مسائل عقلی هم استفاده شده است که علاوه بر تشکیکی که این بزرگواران در اسانید روایات کتب اربعه کردند، عدالت و امامی بودن تک تک اشخاصِ واقع در اسانید روایات را زیر سؤال بردند به این که لازم است آن موارد ثابت شود تا آن روایات حجت گردد، با این دیدگاه که در اثبات آن، وجود بینه شرعی و دو شاهد عادل لازم است تا امامی بودن و عادل بودن راوی واقع در سند ثابت شود که این مداقه، بررسی و پذیرش اسناد روایات را مشکل می‌کرد و یک جریان فقهی ایجاد کرد و در اصول به مطرح شدن دلیل انسداد باب علم و علمی و حجیت مطلق ظن که در زمان صاحب معالم توسط وی مطرح شد، منتهی گشت و ایشان به این مسلک تمایل پیدا کردند و همچنین آن تشکیک در سند روایات، سبب می شود که نتوان به آنها زیاد اعتماد کرد و به‌وفور، تکیه بر اجماعات در این دوره توسط این جریان دیده می‌شود و همچنین در کلمات این بزرگواران، استدلال به اطلاقات آیات و اخذ به آنها زیاد دیده می‌شود تا جایی که محقق اردبیلی - رحمه الله - کتاب زبدة البیان را برای استفاده احکام فقهی از آیات شریفه تدوین می کند که در حقیقت (آیات الاحکام) است و چون به جهت تشددهای سندی، روایات مفسر و یا مقید و مخصص هم بعضاً ثابت نمی‌شود، این ظهورات حجت می‌شود.
ما این روش را نوعی افراط‌گری عقل محسوب می‌کنیم که موجب افراط در اصول فقه شیعه است؛ شبیه آنچه که مرحوم آخوند - رحمه الله - در کفایه بعضاً به قواعد عقلی و فلسفی مثل قاعده الواحد تمسک کرده است و مورد انتقاد قرار گرفته است و همچنین آن تشدید و تشکیک در اسانید روایت منجر به مطرح شدن انسداد باب علم و علمی و حجیت مطلق ظن گردیده است و این جریان فکری عقلی و فلسفی اصولی یکی از عوامل تحقق افراط‌گری بعدی که عکس‌العمل آن است، یعنی مذهب اخباریون، گردید. مهم‌ترین شاخصه‌های این جریان به قرار زیر است:

۱- توسعه مباحث فلسفی و عقلی در مباحث اصولی که هم استدلالات فلسفی زیاد شد و در مقدمه معالم و کتاب وافیه فاضل تونی - رحمه الله - و دیگران، به قواعد فلسفی و عقلی زیاد تمسک می‌کند و هم سعی شده است که در فقه به این قواعد و ادله اصولی بیشتر استناد شود.
۲- محدود کردن دائره حجیت اخبار که وجود دو شاهد عادل و بینه را در اثبات امامی بودن و عادل بودن تک تک افرادِ موجود در سند و طریق هر روایتی لازم می‌دانستند.
۳- مشخصه دیگر، نقادی‌های عقلی و اصولی که بر برخی از فتاوای علمای گذشته در این جریان انجام گرفت که محقق اردبیلی - رحمه الله - در مجمع الفائدة و البرهان این نقادی‌ها را ذکر می‌کند.
۴- مطرح کردن بحث انسداد باب علم و علمی برای قبول حجیت مطلق ظن، همانگونه که در اصول فقهِ عامه انجام گرفت.
۵- توسعه در تمسک به اجماعات و جایگزینی آن به جای روایاتی که اسانیدش مورد تشکیک قرار می‌گرفت و همچنین توسعه در تمسک به اطلاقات کتاب به طور مستقل از روایات در مواردی که اسناد روایات موارد قبول واقع نمی‌شد که خودِ همین هم (تمسک به اجماعات و اطلاقات آیات) زمینه اشکالات اخباریون را ایجاد کرد و در ابتدا، این حرکت افراطی از نظر تاریخی شکل گرفت و یکی از عوامل حرکت افراطی عکسی شد که همان حرکت اخباری‌گری در تاریخ فقه شیعه است.

۲) مکتب و جریان اخباریون که بیش از حرکت اول رشد کرد و اتباع و انصار پیدا کرد و سبب ایجاد شکافی بین فقها در حوزه‌های علمی شد. البته حرکت اخباری، که حرکت افراطی دوم بود، عوامل مختلفی داشت که به طور روشن از زمان محمد امین استرابادی - رحمه الله - متوفای سال ۱۰۳۳ هجری شروع شده است و با توجه به این که محقق اردبیلی - رحمه الله - متوفای ۹۹۳ می‌باشد، حدود ۴۰ سال قبل از استرآبادی از دنیا رفته است و ایشان یکی از شدیدترین علمای اخباری است که با لحن تندی به اصولیون می‌تازد.
از نظر اجتماعی عوامل مختلفی سبب بروز پیدایش حرکت اخباری‌گری شد. خودِ انتشار فقه شیعه و برپایی حکومت شیعه صفوی و احیای فرهنگ شیعه و رشد و تکثر حوزه‌های علمی و فقیهان و عالمان با مذاق‌های مختلف و گوناگون، این آزادی را ایجاد کرد و زمینه اجتماعی و سیاسی مساعد برای تولد افکار اینگونه‌ای در حوزه‌های فقهی شیعی گشت و این مسلک‌ها در درون علما و نخبگان شیعه ایجاد می‌شد که خودِ آن، یک عامل است و حکومت صفوی هم آنها را حمایت می‌کرد و سبب نشو و نمای افکار و نزاع‌های مختلف می‌شد. این عامل را می‌توانیم عامل سیاسی یا اجتماعی محسوب کنیم.
یک عامل هم، مطرح شدن ذوق یا مکتب عقلی بود که در اثر کثرت استفاده از قواعد فلسفی و عقلی و تشدد در اخذ به اخبار، یک عامل علمی را تشکیل می‌داد.
یکی از عوامل دیگری که می‌توان نام برد این است که در مقابل حکومتهای سنی، حکومت شیعی شکل گرفت که دنبال احیای میراث شیعه بودند و حرکت عظیم جمع‌آوری اصول روائی و اعتمادسازی به آنها به عنوان احادیث شیعه شروع شد و برای احیای آنها و به دست آوردن اصول و کتابهایی که اصحاب و روات زمان ائمه - علیهم السلام - ضبط کرده بودند، تتبعها و تلاش‌ها صورت گرفت و واقعاً یکی از امتیازات این زمان در مقابل اهل سنت همین حرکت مبارک است که در جمع‌آوری مجدد باقیمانده از اصول روائی، منجر شد به بروز محمدون ثلاثه که سه موسوعه بزرگ حدیثی را تنظیم کردند (وسائل الشیعة) مرحوم حرّعاملی - رحمه الله - و (وافی) مرحوم فیض کاشانی - رحمه الله - و (بحارالانوار) مرحوم مجلسی - رحمه الله - که سه موسوعه بزرگ حدیثی ما است و همچنین مرحوم سید هاشم بحرانی - رحمه الله - (تفسیر برهان) را ارائه داد، که آنچه از روایاتی که در رابطه با آیات شریف قرآن صادر شده است را جمع‌آوری نمود و در ذیل هر آیه، ده‌ها روایت آورده است که بسیار تفسیر نفیس و شریفی است و در حقیقت حفظ میراث روایی شیعه، از دست‌آوردهای این عالمان بزرگ است.
یکی دیگر از عوامل، طرز فکر خاص برخی از مؤسسین حرکت اخباری‌گری، یعنی مرحوم استرآبادی - رحمه الله - است که ایشان دو نگاه ذهنی خاص داشت:
یکی تشکیکات و اشکالات و نقادیهای سطحی ایشان نسبت به مسائل منطقی و عقلی بود که مسائل عقلی را به حسی و غیرحسی (برهانی) تقسیم می‌کند که برهان و استدلال، نزد ایشان خطاپذیر است و ریاضیات را از قسم حسی قرار می‌دهد؛ شبیه مکتب حسیون اروپا که می‌گویند ادراکات غیرحسی را قبول نداریم. البته مرحوم استرآبادی - رحمه الله - بیش از صد سال قبل از مکتب حسیون اروپا می‌زیسته است، لیکن این طرز تفکر به اثبات اصول دین هم لطمه می‌زند که اثبات اغلب آنها از طریق حسی نمی‌باشد و ایشان همین طرز تفکر را مبنای نقد تمسک فقها به قواعد علم اصول قرار می‌دهد.
یک نگاه دیگر ایشان این بود که علم اصول فقه و برخی امور دیگر که در استدلالات مجتهدین آمده است، متخذ از فقه و اصول فقه اهل سنت است و آنها قبل از شیعه، اصول فقه و رجال و درایه تدوین کردند و مجتهدین ما از آنها اقتباس نموده‌اند و باز مسأله دیگری که از آن استفاده کردند این که استدلالات و استنادات فقهی فقهای قبل از این دوره و متصل به عصر معصومین مثل مرحوم صدوقین (رحمهما الله) و کلینی - رحمه الله - فقط به روایات است و بحث‌های اصولی و عقلی در این استدلالات راه ندارد تا چه رسد به روات و اصحاب أئمه - علیهم السلام - که اصلاً بحث اصولی نداشتند. بنابراین فقهای اصلی ما اخباری بودند و شاهد بر آن، وجود تقسیم‌بندی فقها به اخباری و غیراخباری در کلمات علامه - رحمه الله - است که در نهایه، تقسیم‌بندی به این صورت مطرح کرده‌اند و آن را شاهد می‌گیرند که اصل فقه و فقهاء شیعه، اخباری بوده‌اند و بعداً مجتهدین تحت تأثیر سنی‌ها قرار گرفته و این طریق را وارد فقه شیعه کرده‌اند و این دو-سه نگاه اشتباه ذهنی ایشان، منجر شد به تدوین (الفوائد المدینة) که در آن بر ضد اصولیین و مجتهدین بزرگ شیعه قلم‌فرسایی کرده است و اصطلاحات آنها را یکی یکی در معرض نقد قرار می‌دهد و اجتهاد را به معنای سنی آن، یعنی اعمال رأی، معرفی کرده و آن را باطل قلمداد می‌کند و همچنین تمسک به اجماع را مذاق عامه قرار می‌دهد و طریقه مجتهدین و استدلالات آنها را نادرست دانسته و بر طریقه اخباری‌گری، که مظهر اصلی آن، لزوم اخذ به کل اخبار موجود در کتب است، تأکید می‌کند.
لیکن همه این نگاه‌های ایشان نادرست است. آن تقسیم‌بندی مسائل منطقی به حسّی و غیر حسّی غلط می‌باشد و آنچه که گفته شده علمای صدر اول مثل صدوقین (رحمهما الله) و کلینی - رحمه الله - اخباری بودند، درست نیست؛ نه آنها اخباری به این معنا بودند و نه آنهایی که بعد آمده و اصول نوشته‌اند مثل شیخ مفید - رحمه الله -، سید مرتضی - رحمه الله -، شیخ طوسی - رحمه الله - محقق - رحمه الله -، علامه - رحمه الله - اصول را اقتباس از اهل سنت کرده‌اند، بلکه اصول را به جهت پیش‌نیاز بودن بعد از عصر أئمه - علیهم السلام - از خود روایات و فقه شیعه استخراج کرده‌اند. مرحوم بهبهانی - رحمه الله - این مطلب را شرح می‌دهد که احتیاج به علم اصول، از بعد [از] عصر تشریع و صدور بیان شرعی است. چون نزد شیعه، عصر تشریع تا زمان غیبت کبری استمرار داشت و با رحلت پیامبر - صلی الله علیه وآله - تمام نمی‌شد و این استمرار و تداوم وجود معصوم، سبب شد که در آن عصر، دسترسی به معصومین - علیهم السلام - آسان باشد، لذا نیازی به استدلال فقهی نبود. علاوه بر این که تأکید أئمه - علیهم السلام - بر این بود که میراث روایی و سنت پیامبر - صلی الله علیه وآله - و معصومین - علیهم السلام - منتشر و جمع‌آوری شود و الا ریشه بحث‌های اصولی در زمان ائمه - علیهم السلام - و اصحاب آنها نیز وجود داشته است و مرحوم سید حسن صدر - رحمه الله - در کتاب تأسیس الشیعة بیان می‌کند که برخی از اصحاب ائمه - علیهم السلام - علم اصول را قبل از شافعی و عضدی تدوین کردند، یعنی رساله‌هایی در دلالت الفاظ تدوین نمودند، ولی چون دسترسی مستقیم به ائمه - علیهم السلام - راحت بود، کمتر مورد استفاده و توجه قرار می‌گرفت. قبلاً هم عرض شد که فقهای ما در ابتدا مقید بودند که روایات را جمع‌آوری کنند و متن فتوا هم روایت بود، نه به این جهت که اصول فقه را قبول نداشتند چنانکه استرآبادی تصور کرده است بلکه به جهت اینکه می‌خواسته‌اند در ابتدا به گونه‌ای عمل کنند که روایات را که عمده ادله فقه ما است در کتب خود جمع‌آوری و حفظ کنند و علما در عصر فقه روایی، به تفریعات وارد نمی شدند، نه به این دلیل که آنها را قبول نداشتند و لذا به تدریج که از عصر روایات دور می‌شدیم و روایات فقهی هم جمع‌آوری شده و یا می‌شد احساس نیاز به قواعد کلی اصولی و فقهی، مخصوصاً در تفریعات و استخراج احکام از همان روایات، بیش از پیش ظاهر می‌شد که قهراْ باید اصول آن را تدوین می‌کردیم و این قواعد که تنظیم می‌شد بر اساس اصولی است که از خودِ این روایات و احادیث استفاده می‌شود.
بنابراین نوعی سطحی نگری است که فرض شود اصول شیعه، اقتباس از اصول سنی است. البته مباحث الفاظ و برخی امور دیگر، مشترکات این علم است و علمای اهل سنت هم زودتر نیازمند به این مباحث شدند و آنچه نوشتند بر اساس اصول خودشان و مذهب خودشان بوده است. ولی اصول شیعه، متخذ از آنها نیست، همانگونه که قبلاً هم بیان شد، و اشتراک لفظی برخی اصطلاحات مانند اجماع و یا اجتهاد، نبایستی منشأ این سطحی‌نگری گردد، زیرا که اجماع نزد ما کاشف قطعی از سنت معصومین - علیهم السلام - و اجتهاد نیز به معنای تطبیق و تفریع و استخراج از کتاب و سنت است نه اعمال رأی و ظنون.
همچنین فقهای قبل از شیخ طوسی - رحمه الله - اخباری نبودند بلکه مقصود از اخباری بودن آنها در کلام مرحوم علامه - رحمه الله - این است که آنها اخبار را جمع‌آوری نموده و به آن بسنده می‌کردند و وارد تفریعات نمی‌شدند و جایی که می‌خواستند فتوا بدهند، طبق متن روایت فتوا می‌دادند و دنبال تفریع و تشقیق نبودند و می‌خواستند احادیث ائمه - علیهم السلام - را حفظ کنند و مرحوم شیخ محمد تقی - رحمه الله - صاحب حاشیه، در هدایة المسترشدین این مطلب را به خوبی بیان می‌کند و می‌فرماید (فإن قلت: إن علماء الشیعة قد کانوا من قدیم الزمان علی صنفین من إخباری و أصولی کما أشار إلیه العلامة فی النهایة و غیره، قلت: إنه و إن کان المتقدمون من علمائنا أیضا علی صنفین و کان فیهم أخباریة یعملون بمتون الأخبار إلا أنه لم یکن طریقتهم ما زعمه هؤلاء بل لم یکن الاختلاف بینهم و بین الأصولیة إلا فی سعة الباع فی التفریعات الفقهیة و قوة النظر فی تقریر القواعد الکلیة و الاقتدار علی تفریع الفروع علیها فقد کانت طائفة منهم أرباب النصوص و رواة الأخبار و لم یکن طریقتهم التعدی عن مضامین الروایات و موارد النصوص بل کانوا یفتون غالبا علی طبق ما یروون و یحکمون علی وفق متون الأخبار و فی المسائل المتعلقة بالفروع و الأصول و لم یکن کثیر منهم من أهل النظر و التعمق فی المسائل العلمیة ممن له سعة باع فی الاقتدار علی الاستدلال فی المسائل الکلامیة و الفروع الفقهیة و إن قصدوا ذلک أحیانا عند مسیس الحاجة و هؤلاء لا یتعرضون غالبا للفروع الغیر المنصوصة و هم المعروفون بالأخباریة و طائفة منهم أرباب النظر و البحث من المسائل و أصحاب التحقیق و التدقیق فی استعلام الأحکام من الدلائل و لهم الاقتدار علی تأصیل الأصول و القواعد الکلیة عن الأدلة القائمة علیها فی الشریعة و التسلط علی تفریع الفروع علیها و استخراج أحکامها منها و هم الأصولیون منهم کالعمانی و الإسکافی و شیخنا المفید و سیدنا المرتضی و الشیخ قدس الله أرواحهم و غیرهم ممن یحذو حذوهم و أنت إذا تأملت لا تجد فرقا بین الطریقتین إلا من جهة کون هؤلاء أرباب التحقیق فی المطالب و أصحاب النظر الدقیق فی استنباط المقاصد و تفریع الفروع علی القواعد و لذا اتسعت دائرتهم فی البحث و النظر و أکثروا من بیان الفروع و المسائل و تعدوا عن متون الأخبار إلی ما یستفاد منها بالفحوی أو بطریق الالتزام أو غیرهما و أولئک المحدثون لیسوا غالبا بتلک القوة من الملکة و ذلک التمکن من الفن فلذا اقتصروا علی ظواهر الروآیات و لم یتعدوا غالبا عن ظاهر مضامینها و لم یوسعوا الدائرة فی التفریعات علی القواعد و لذا رأیهم لما کانوا فی أوائل انتشار الفقه و ظهور المذهب کان من شأنهم تنقیح أصول الأحکام التی عمدتها الأخبار المأثورة عن العترة الطاهرة فلم یتمکنوا من مزید إمعان النظر فی مضامینها و تکثیر الفروع المتفرعة علیها ثم إن ذلک إنما حصلت بتلاحق الأفکار فی الأزمنة المتأخرة) [۱]
از کلام مرحوم شیخ طوسی - رحمه الله - هم همین مطلب استفاده می‌شد که در مقدمه مبسوط مطرح کردیم که عامه، بر ما خرده می‌گرفتند که شما فقه ندارید و کتب روایی دارید فلذا کتاب مبسوط را نگاشتند. در حقیقت این یک مغالطه لفظی است که علمای اولیه، محدث هستند پس اخباری‌مسلک هستند و این روشن است. این حرکت دارای مشخصاتی است:

۱- عدم اعتماد [به] استدلالات عقلی و اصولی در فقه.
۲- توسعه در اخذ به اخبار و این که همه آنچه در کتب روائی آمده است معتبر است و به بحث های رجالی و علم درایه احتیاجی نیست
۳- عدم صحت تمسک به اجماع و این که از ادله فقه اهل سنت است که وارد فقه شیعه شده است.
۴- عدم صحت تمسک به ظهورات آیات قرآن تا روایتی در تفسیر آن وارد نشده باشد.
۵- لزوم توقف عند الشبهة مطلقا - کلام مرحوم استرآبادی - رحمه الله - و یا در شبهه تحریمی که مشهور اخباریون قائلند.
۶- بطلان اجتهاد و تقلید که به معنای سنی آن حمل شده است.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

١٣
١٢
١١
١٠
٩
٨
٧
٦
٥
٤
٣
٢
١
٢٥
٢٤
٢٣
٢٢
٢١
٢٠
١٩
١٨
١٧
١٦
١٥
١٤

پانوشت:
[۱] الاجتهاد و التقلید (هدایة المسترشدین)، ص۴۸۳ ٓ ۴۸۴.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله هاشمی شاهرودی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان