خلاصهای از مباحث و نکات طرح شده در جلسه به همراه متون مربوطه:
* در مورد حکم وضعی: حکم وضعی اینگونه نیست که فقیه یک حکمی را به عنوان وضعی انتزاع کرده باشد بلکه باید وضعی بودن آن محرز باشد نزد همه متشرعه و فقهاء. پس چیزی نیست که ما از جیب خودمان درآورده باشیم. در اینچنین فضایی است که اقصر الطرق
* البته مواردی پیش میآید که اقصر الطرق جعل حکم تکلیفی است.
* صاحب کفایه با وجود اینکه شاگرد شیخ بودند اما حکم وضعی جعلی را قبول داشتند که مجعول مستقیم باشد و بر چند وجه هم هست.
جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج17، ص: 229
[الشرط الأول كمال العقل و البلوغ]
الأول كمال العقل و البلوغ، فلا يجب الحج على الصبي المميز و غيره و لا على المجنون المطبق و الأدواري الذي تقصر نوبته عن أداء تمام الواجب أومأ في حكمه إجماعا بقسميه، و نصوصا و حينئذ فلو حج الصبي و لو قلنا بشرعية عبادته أو حج عنه الولي أو عن المجنون على الوجه الذي تعرفه إن شاء الله لم يجز عن حجة الإسلام إجماعا بقسميه، و على كل حال فلا إشكال في أنه يصح إحرام الصبي المميز و إن لم يجب عليه بناء على شرعية عبادته ...
* چگونه است که میفرمایند بناءً علی شرعیة عبادته و نمیفرمایند بنا بر تمرینیت چه میشود؟
جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج17، ص: 361
... و حيث كان المختار عندنا صحة عمله لكن على وجه التمرين لا على كيفية أمر المكلف بالنافلة مثلا- لاختصاص ما عدا ذلك بالمكلفين، لأن الحكم الشرعي خطاب الله المتعلق بأفعالهم من غير فرق بين خطاب الوجوب و الحرمة و الندب و الكراهة، بل لا يبعد إلحاق خطاب الإباحة بها، و ان عدم مؤاخذة الصبي لارتفاع القلم عنه كالمجنون، لا لأنه مخاطب بالخطاب الإباحي، نعم لما أمر الولي بأمره بالعبادة و كان الظاهر من هذا الأمر إرادة التمرين كان هو أيضا مأمورا بما أمر به الولي من التمرين بناء على ان الأمر بالأمر أمر لكن على جهة ذلك الأمر [که تمرین است]، فيكون عمله على جهة التمرين مشروعا- كان المتجه عدم صحة نيابته عن الغير، ضرورة اختصاص جهة التمرين به و ان استحق هو عليه الثواب من هذه الجهة، بل يجوز إهداؤه إلى الغير بإذن الولي أو مطلقا كما هو الأقوى، لاختصاص دليل الحجر في غير ذلك، لكن لا يقع منه بعنوان النيابة عن الغير المخاطب بالفعل لنفسه وجوبا أو ندبا، ...
* در آنجا که در صدد تصحیح احرام صبی هستند حرف از شرعیت عبادت او میزنند و حال آنکه مختارشان تمرینیت است و اگر آن را تمرینی بدانیم چگونه میخواهیم بگوییم این عمل تمرینی، تغییر در حالت شرعی او ایجاد میکند؟
* صبی ممیز که محرم شد و تا اعمال را انجام نداده است از احرام بیرون نمیآید و وقتی میخواهد اعمالش کامل باشد باید نماز طواف بخواند و برای آن باید وضوی صحیح داشته باشد و وضوی تمرینی چگونه میخواهد نماز صحیح بیاورد تا از احرام بیرون بیاورد؟ اگر بخواهیم بر مبنای تمرینیت پافشاری کنیم، در همینجا هم باید بگوییم چون دلیل داریم قائل به شرعیت میشویم. ادامه فرمایش صاحب جواهر هم بسیار عجیب است:
جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج17، ص: 361
... و أوضح من ذلك لو قيل بأن التمرين فيه نحو تمرين الحيوانات على بعض الأعمال، فإنه لا مشروعية لفعله من حيث نفسه أصلا ...
* در غیرممیز قوام کار به کار ولی است. اگر برای او حکم احرام میآید به خاطر صحت کار ولی است. اما ممیز خودش با اراده خودش وارد احرام میشود و از آن بیرون میآید و به هیچ وجه عمل ولی برای او به درد نمیخورد و خود او باید اعمال را درست انجام دهد.
* مستمسک ج10 ص19 در مورد ممیز دارند:
مستمسك العروة الوثقى؛ ج10، ص: 19
(مسألة 2): يستحب للولي أن يحرم بالصبي غير المميز بلا خلاف، لجملة من الأخبار (1). بل و كذا الصبية، و إن استشكل فيها صاحب المستند (2).
لاختصاص النصوص بالصبي، و إلحاق الصبية به محتاج إلى دليل مفقود. و ربما استدل عليه بما تقدم من روايتي إسحاق? و شهاب.
و في المستند: «فيه نظر، لعدم دلالتها على وقوع الحج عن الصبية، بل و لا على وقوع الحج من الصبي، لجواز أن يكون السؤال عن وجوب الحج فأجاب بأنه بعد الاحتلام و الطمث، لا أن يكون السؤال عن الحج الواقع حتى يمكن التمسك فيه بالتقرير ..».
* اتخاذ مبنای تمرینیت با این همه شاهد بر خلاف و استحکام مبنای شرعیت چگونه صورت گرفته است؟ اگر قرائن را کنار هم بگذاریم، ناظر به اطمینان میرسد که عبادت صبی تمرینی نیست.
ادامه بهجة الفقیه:
مسألة: الصبيّ المتطوّع بوظيفة الوقت بناء علىٰ شرعيّة عباداته، إذا بلغ بما لا يبطل الطهارة [ما یبطل الطهارة مثل انزال در شرایط مرض یا استرس] و الوقت باقٍ، فهل يستأنف صلاته كما حكي عن «المدارك» النسبة إلى «الخلاف» و أكثر الأصحاب [آیا واقعاً اکثر اصحاب به این بیان فرمودهاند که یستأنف؟]، أو يمضي فيها؟
وجه الأوّل [أنّ] الإيجاب أمر جديد لا يجزي عنه المندوب تماماً [وقتی که تماماً به امر ندبی آورده و بعد از اتمام صلاة به این نحو، بالغ شده] و لا بعضاً، ...