شنبه ۱ آبان ۱۳۹۵
خلاصهای از مباحث و نکات طرح شده در جلسه به همراه متون مربوطه:
* در مورد تعبیر حسین منی و انا من حسین
دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ؛ ؛ ص183
101/ 6- قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: وَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْأَعْمَشِ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا صَالِحٍ السَّمَّانَ يَقُولُ: سَمِعْتُ حُذَيْفَةَ يَقُولُ: سَمِعْتُ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) يَقُولُ: وَ اللَّهِ لَيَجْتَمِعَنَّ عَلَى قَتْلِي طُغَاةُ بَنِي أُمَيَّةَ، وَ يَقْدُمُهُمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ. وَ ذَلِكَ فِي حَيَاةِ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَقُلْتُ لَهُ: أَنْبَأَكَ بِهَذَا رَسُولُ اللَّهِ؟ فَقَالَ لَا. فَأَتَيْتُ النَّبِيِّ فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: عِلْمِي عِلْمُهُ، وَ عِلْمُهُ عِلْمِي، وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ بِالْكَائِنِ قَبْلَ كَيْنُونَتِهِ. * در مورد توابع جزءاً تعریف شده و مثالی که مطرح کردهاند در پایاننامه خود، تنها با فرض منطق غیردوارزشی می تواند تصویر داشته باشد که در تعریف تابع هم بودن و هم نبودن (هم صدق و هم عدم صدق) را باید تعریف کنیم.
* ظاهراً در مرز مغشوش نمیتوانیم بگوییم هم مصداق سایه هست و هم مصداق عدم آن، بلکهمصداقیت آن برای سایه، واضح است، اما در مصداقیت آن رو به ضعف میرود.
* اقول: نکته دیگر در استعاره مرز مغشوش این است که دایره مصادیق، باید مرتب شده باشند تا آن استعاره بتواند خود را نشان دهد.
* اقول: آیا در استعاره، مطلب ناظر به انحراف برخی اشعه نور از لبه صفحه جلوی منبع است؟
تقریر درس:
1. درباره توابع جزئا تعریف شده، میدانیم که هر تابع جزیی، بخشی از مجموعه دامنه خود را تعیین میکند. این علی القاعده با یک تعریف تمام میشود و اینکه دو تعریف بیاوریم (بگوییم بچه* در جایی که کوچکتر از 4 سال باشد هست و در جایی که بزرگتر از 7 سال باشد نیست و وسطش مورد حاشیهای است) در فضای عادی صرفا از باب مصادره به مطلوب است. مثلا وقتی میگوییم بچه* و آن را تعریف کردیم به جایی که کوچکتر از 4 سال است قطعی است، معلوم میشود دیگر بالای 4 سال بچه* نیست و گفتن اینکه بالای 7 سال بچه* نیست یک سخن لغوی است که فقط به خاطر اینکه مثالش برای مورد حاشیهای جور شود گفته است. مگر اینکه از ابتدا شرط کنند که میمیخواهیم در منطق سه ارزشی بحث کنیم. (در جلسه بعد، توضیح سه جور تابع جزء خواهد آمد)
2. به نظر میرسد کلمه «تشکیک» در ادبیات ما دقیقتر از کلمه مرز مغشوش باشد. تشکیک معنی اش این است که آمیختگی در طرفین نیست، بلکه سعه در نفس ماهیت صادقه بر مصادیقش است.
(پرسش: آیا امکان ندارد برای تفکیک مورد حاشیهای و مرز مغشوش بگوییم که مورد حاشیهای مال جایی است که نسبت به طرفین به نمیدانم میرسیم و خود طرفین با همدیگر قابل جمع شدن نیستند، مثلا قدبلند و قدکوتاه؛ چاق و لاغر؛ اما مرز مغشوش مال عرصهای است که طرفین قابل جمع شدن با هم هستند و مرز مغشوش در جایی است که هر دو در کار باشد مثلا در خصوص رنگها که دو رنگ در جایی که با هم تلاقی میکنند هر دو رنگ حضور دارند و لذا مرز مغشوش شده، اما از جنس مورد حاشیهای نیست زیرا از باب نه این و نه آن نیست، بلکه از باب هم این و هم آن است؟)
پاسخ: مرز مغشوش را که ویژگی اصلی (یکی از سه ویژگی اصلی) پارادوکس خرمن قرار دادند، آیا معنایش این است که در مرز مغشوش هم خرمن هست و هم خرمن نیست؟! یعنی در مرز مغشوش تناقض محقق است؟ و همچنین در مورد حاشیهای به کلمات «نمیدانم» و «طرفین»، دقت شود؛ آیا نمیدانم، یا میدانم که نه این است و نه آن؟ و طرفین یعنی لاغر بودنت و نبودن، یا طرفین یعنی لاغر و چاق و نرمال؟
3. یکی از مبادی که در حل ابهام باید جدی گرفته شود این است که اگر گفته شد که مورد حاشیهای از جنس شق ثالث است و مربوط به منطق سهارزشی است، این در جایی است که شق ثالث در نگاه نخست نداشته باشیم و به خاطر ابهام شق ثالث را قبول کنیم؛ اما گاهی وقتها از ابتدا با سه حالت مواجهیم. مثلا در مورد بدن ما یک حالت متعارف داریم و در قبال این حالت متعارف، دو حالت چاق و لاغر پیش میآید. در واقع، مساله از چاقی و لاغری شروع نشده، بلکه ابتدا این مبدا متعارف وجود داشته و از روی این دو حالت دیگر ساخته شده است. و به تعبیر کلی، هر سیستم ارگانیک هماهنگ، یک حالت تعادل و قرار گرفتن همه مولفهها در وضعیت متناسب با کل، دارد. اینجا اگر سهارزشی باشد از جنس سه ارزشیای که ناشی از ابهام پدید آمده نیست؛ بلکه معنای اوسعی از منطق سهارزشی اینجا حاکم است که لزومی هم ندارد به مساله ابهام کشیده شود. مساله ابهام در جایی است که از ابتدا دو ارزشی قلمداد میشده و بعد معلوم شده که یک ارزش سومی هم در کار است. به خلاف اینکه از ابتدا، سه گزینهای باشد و هر گزینه بتواند نقش ارزش سوم برای دو گزینه [دیگر] داشته باشد.