* اول من قاس ابلیس
* نکاتی در مورد قیاس ابلیس
* کتاب المبسوط سرخسی (قرن پنجم) در فقه حنفی است و در آن کلمه قیاس به تنهایی 1500 مورد آمده است.
* یکی از قیاسها قیاس معکوس است
* وقتی در مبادی حکم هم قیاس صورت دهیم و مقایسه دو امر صورت گیرد و بر آن چیزی بار شود و نتیجهای گرفته شود، باز هم از موارد قیاس است.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص58
20- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَقِيلِيِّ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُرَشِيِّ قَالَ: دَخَلَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا حَنِيفَةَ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقِيسُ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَا تَقِسْ فَإِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ حِينَ قَالَ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ* فَقَاسَ مَا بَيْنَ النَّارِ وَ الطِّينِ وَ لَوْ قَاسَ نُورِيَّةَ آدَمَ بِنُورِيَّةِ النَّارِ عَرَفَ فَضْلَ مَا بَيْنَ النُّورَيْنِ وَ صَفَاءَ أَحَدِهِمَا عَلَى الْآخَرِ. * مروری بر مباحثی که در سرایت من ادرک گذشت.
* گفته شد در یک عبارتی که به ذهن مخاطب داده میشود بنای ذهن بر سروکار با طبایع است و اگر بخواهد سروکارش با فرد باشد، مؤونه زائده میخواهد.
* اشارهای به اینکه در تسمیه اعلام هم با طبیعی لفظ و طبیعی معنای شخص سروکار داریم
* وقتی در کلام، سروکار ما با فرد نیست، ذهن چون سروکارش با طبیعی است و متکلم هم یک اشارهگر قویای در ذهن مخاطب ایجاد نکرد، همان نگاه طبیعی را خواهد داشت.
* مثلاً اگر بالای منبر گفته شود هر کس که ظلم کند کار قبیحی انجام داده است، تمام افراد از آن رابطه میان ظلم و قبح میفهمند و ذهن از عناصر دیگر عبور میکند.
* اگر مثال تغییر کند به اینکه کل انسان یظلم فهو یعمل القبیح آیا تأثیری هم خواهد داشت؟ روایت است که خدای متعال از هر چه بگذرد از ظلم نمیگذرد و حتی اگر دو گوسفندی یکی به دیگری شاخی زده باشد، در قیامت آن را نگاه میدارد تا قصاص کند. اگر این روایت ملاحظه شود، اختصاص آن جمله به انسان، از بین میرود.
* تا اینجا فرض گرفتیم که تعبیر روایت، آن باشد اما در مستمسک ج5 ص101 آمده:
مستمسك العروة الوثقى؛ ج5، ص: 101
و الآخر: «من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة».
نعم قد يستشكل في دلالة النصوص المذكورة. أما في الأخير:
فلأن الظاهر منه إدراك المأموم ركعة من صلاة الإمام، فلاحظ آخر الباب المعقود في الوسائل لهذا العنوان في كتاب الجماعة. و أما ما قبله- و لا سيما الموثق-: فظاهر في من صلى ركعة بقصد الإتيان بالصلاة تامة ثمَّ خرج الوقت، لا من لم يصل و قد بقي من وقت صلاته مقدار ركعة، لأن الظاهر من إدراك الصلاة فعلها. مضافاً الى اختصاصها بالغداة و العصر نعم لو كانت العبارة: «من أدرك من الوقت ركعة فقد أدرك الوقت» كان المراد مقدار ركعة منه، فيصدق قبل تحقق الركعة. لكن الروايات التي ذكرناها لفظها الأول لا غير. نعم روى العبارة الثانية في المدارك و لم تثبت.
اللهم إلا أن يقال: المراد من الإدراك ما يقابل الفوت، و مع بقاء مقدار ركعة من الوقت يصدق الفوت بالإضافة الى ما زاد على الركعة، و لا يصدق بالإضافة إليها. و إذ لم يصدق لا بد أن يصدق الإدراك فيكفي في تحقق الإدراك القدرة على المدرك لا غير. فتأمل. فإذا ثبت الحكم في الغداة ثبت في غيرها، لعدم القول بالفصل، و لا يهم حينئذ دفع المناقشات الباقية.
ثمَّ إن الظاهر من النص و الفتوى تنزيل الصلاة الواقع منها في الوقت ركعة منزلة الصلاة الواقع تمامها فيه، و مقتضاه ترتيب أحكامها عليها، لا تنزيل خارج الوقت المساوي لثلاث ركعات مثلا منزلة نفس الوقت، ليكون مفاده ترتيب أحكامه عليه. فلاحظ.مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام؛ ج1، ص: 146
... لعموم قوله صلى اللّه عليه و آله و سلّم: «من أدرك ركعة من الوقت فقد أدرك الجميع». و لا شك أن مدرك الجميع مؤدّ فكذا ما هو بحكمه. * با فرض اینکه گفتیم بین دو طبیعت ارتباط برقرار میشود، از این دو طبیعت، یکی محور است و دیگری با آن مرتبط میشود. آیا در ارتباط رکعت با وقت، محور رکعت است یا محور وقت است به این معنا که وقت را که توزیع میکنید، مسمای وقوع در وقت کافی است (مثل حج که مسمای وقوع بین ... کافی باشد)؟ که در مرحله بعد وقتی رکعت آمد، ذهن ابایی از اینکه بگوید به اندازه یک رکوع یا تکبیره یا امثال آن مراد بوده است، ندارد چون مسمای وقوع اصل بود. زمانی که وقت محور باشد، دلالت رکعت بر آن حقیقت شرعیه خودش ضعیف میکند.
* البته این یک مبناست و مبنای دیگر آن است که همه عناصر را با هم برابر بگیریم مثل دور معی. (یک نحو تمرکز روی رابطه به جای تمرکز روی عناصر)
* آیا ما مجازیم از طرف شارع نماز را اختیاراً عقب بیندازیم تا یک رکعت مانده به آخر وقت؟
* اگر کسی رسید به آخر وقت و اگر تیمم کند هر 4 رکعت را میتواند بیاورد اما با وضو فقط یک رکعت. مشهور میگویند باید تیمم کند اما مرحوم حاج آقای بهجت نظرشان بر تخییر است.
* فرض دیگر این است که حائض اگر طوری شد که با تیمم میتواند یک رکعت را درک کند، آیا وظیفه او است و بر او واجب است؟ یا نه آنگونه که مرحوم حکیم فرمودند بر او واجب نیست؟