بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج1 ؛ ص170
1- حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ظَرِيفِ بْنِ نَاصِحٍ وَ غَيْرِهِ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ حَبَابَةَ الْوَالِبِيَّةِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِيَ ابْنَ أَخٍ وَ هُوَ يَعْرِفُ فَضْلَكُمْ وَ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تُعْلِمَنِي أَ مِنْ شِيعَتِكُمْ قَالَ وَ مَا اسْمُهُ قَالَتْ قُلْتُ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ قَالَتْ فَقَالَ يَا فُلَانَةُ هَاتِ النَّامُوسَ فَجَاءَتْ بِصَحِيفَةٍ تَحْمِلُهَا كَبِيرَةٍ فَنَشَرَهَا ثُمَّ نَظَرَ فِيهَا فَقَالَ نَعَمْ هُوَ ذَا اسْمُهُ وَ اسْمُ أَبِيهِ هَاهُنَا.
* ادامه بهجة الفقیه:
هذا، مضافاً إلى ما استند في «المعتبر» «5» إليه من قوله عليه السلام من أدرك ركعة من الوقت، فقد أدرك الوقت، و فيه زيادة الدلالة علىٰ أدائيّة الكلّ بوقوع ركعة في الوقت؛ و أنّ شرط المكلّف به أعمّ من وقت الركعة فما زاد بنحو تعدّد المطلوب؛ فوقت الركعة شرط و الزائد واجب فقطّ.[><]
* در این عبارت «و أنّ شرط المکلف به ...» یعنی یک نحو تنقیح مناط به معنای حیثیت تقییدیه ملحوظه در موضوع حکم وجود دارد.
* مثال خوب دیگر در اینکه نیاز میشود به تنقیح مناط این است که معتکف گاهی محتاج میشود یا مجاز است که بیرون برود. گفته میشود که باید اقرب الطرق را انتخاب کند. اگر سؤال کند که مثلاً در حج یا عتبات بوده ولی وقتی بیرون آمده میبیند که اقرب الطرق بهقدری شلوغ است که خیلی طول میکشد اما راه اطول زودتر میرسد؛ اینجا این حیثیت جلوه میکند که آیا اقرب الطرق ملاک است از نظر مکانی یا زمانی؟ این مثالی است که نمیتوان گفت الغاء خصوصیت است، بلکه تنقیح مناط است.
* در ما نحن فیه حاج آقا دارند تنقیح مناط میکنند. داریم که: من ادرک رکعة من الوقت فقد ادرک الوقت. این یک جمله شرطیه است که مفادش مبهم نیست.
* ظاهر عبارت: شرط مکلف به اعم ... آیا وقت، شرط مکلف به است یا تکلیف (که وجوب الصلاة است)؟ فوقت الركعة شرط و الزائد واجب فقطّ: آنچه که شرط نماز است، اعم از یک رکعت است فما زاد. یعنی بودن یک رکعت در وقت مطلوب است و شرط هم هست و اما بیش از آن در وقت بودنش مطلوب است، اما شرط نیست.
* شما که میفرمایید شرط است و بقیهاش فقط وجوب تکلیفی است، آیا وجوه دیگری جا ندارد؟
* ما مواجه هستیم با یک جمله شرطیه که هر جمله شرطیه یک مدلول تصوری عمومی دارد اگر ... آنگاه .... من ادرک من کذا فقد ادرک کذا چه میخواهد بگوید؟ چند وجه ممکن است ما آن را به کار ببریم؟
* یک فرض آن این میشود: وقتی کسی آن را شنیده باشد میبیند که روایت هست که زنی اول ظهر حائض شد و سؤال شده باید چه کند و جواب دادهاند که من ادرک رکعة من الوقت فقد ادرک الوقت. این یک فضای
* فرض دیگر: وقت دیگری که ماه گرفت، اما وقتی نماز آیات را شروع کردم، باز شد. در اینجا اگر بگویند، من ادرک رکعة من الوقت فقد ادرک الوقت.
* مورد دیگر: کسی میگوید که آخر وقت پاک شده از حیض چه باید کند و در جواب این عبارت گفته شود.
* یکی میگوید نمازم را عقب انداختم و 4 رکعت به غروب مانده و تشنه است آیا مجاز است که یک لیوان آب بخورد، به او گفته شود من ادرک ...
* کسی نماز ظهر را به خیال دخول وقت شروع کرده و بین نماز وقت داخل شد وظیفهاش چیست؟ اگر جواب داده شد به همین تعبیر.
* یکی سؤال کند که من متوجه شدم به اندازه 4 رکعت وقت دارم، اگر تیمم کنم هر 4 رکعت در وقت واقع میشود، اما اگر وضو بگیرم یک رکعت را درک خواهم کرد،به او گفته شود من ادرک ...
* آیا این قاعده یک جامعی برای این موارد دارد یا اینکه زمینه سخن نقش بازی میکندو باید ببینیم مورد چیست.
* مورد دیگر: در وسط وقت مغمی علیه بوده و بین وقت حال آمد و چند لحظه در حال بود و بعد از هوش رفت، باید چه کند؟ جواب داده شود که من ادرک ...
* اینها فروعاتی است که مطرح است بین فقهاء در رد و اثبات.
* سؤالی که هست این است که مدلول تصوری صرفنظر از سؤال سائل چیست؟
* مورد دیگر اینکه کسی نمازش را شروع کرده به خیالی که وقت دارد به اندازه 4 رکعت اما بین نماز خورشید غروب کرد، جواب داده شود من ادرک ...
* وقتی سؤالات و موارد مطرح شد، بحث به سمت مدلول تصدیقی رفت، اما حال مدلول تصوری را ببینیم:
* میگوییم که هر کس یک رکعت وقت را درک کرد، وقت را درک کرده و این تعبیر حاکم است (که یک دلیلی پایه داریم که این دلیل دارد آن را توضیح میدهد و دستکاری میکند). یعنی وجداناً درک نکرده وقت را اما حکومتاً میگوییم که درک کرده. اینکه درک کرده یعنی چه؟ آیا یعنی اینکه اداء است یا اینکه بگوییم دیگر واجب نیست بالفور؟ ظاهر این است که باید بخواند. آیا وضو هم بگیرد یا اینکه تیمم کندو 4 رکعت را بیاورد؟ آیا بخاطر من ادرک، وضو بگیرد؟ آیا شرطیه به معنای فعل ماضی است یا مضارع؟ اینطور نیست که شرط سر فعل ماضی بیاید یعنی مضارع. من قتل زیداً فعلیه کذا به معنی مضارع نیست لزوماً.
* ظاهر این است که قضیه حقیقیه است چرا که در فضای تقنین قضایای شرطیه، ناظر به مورد خاص نیست بلکه یک استلزام در بستر عموم است و استلزام در قضایای واقعیه چندان جا ندارد.
* خود تعبیر ادرک را برخی گفتهاند که انصراف دارد به آخر وقت که مثلاً وقتی گفته میشود فلان عالم را درک کرده به معنی این است که اواخر عمرش را درک کرده است.
* آیا واقعاً در مدلول تصوری این جمله، لسان حکومت دارد یا شارع دارد در یک کبری یکی از ضوابط توقیت خودش را بیان کرده است که برای یک رکعتش توقیت وضعی کردهام و مابقی را تکلیف کردهام؟
* «مَن» کیست؟ «ادرک» چه حیثیاتی در آن است؟ «رکعة» به چه معنی؟ در «من الوقت»، «مِن» به چه معنی؟ «فقد ادرک الوقت» به چه معنی است؟