یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵
خلاصهای از مباحث و نکات طرح شده در جلسه به همراه متن مربوطه:
* یک فقیه وقتی در مراتب فقاهت بالا میرود، میبیند که روز به روز قوه او افزوده شده و به جایی میرسد که از جهت کبریات کمبودی ندارد.
* هر جا چند مؤلفه در تشابک با هم یک کل را تشکیل میدهند، یک نحو معرفت دوری شکل میگیرد و این اجزاء، یهدی بعضه الی بعض.
* عملکردهای ذهن بشر، هنوز بسیاری از آن مدون نشده فلذا حدس را معنی میکنند که پرش از مقدمات است.
* درست است که بسیاری از بیانات نرسیده است، اما آن کبریاتی که بوده، یا تصریحاً یا با دور هرمنوتیکی رسیده است.
* چهار مورد را باید مورد توجه قرار داد. 1- مواردی که قیاس رد شده به اتفاق یا به اختلاف (قیاس به حمل اولی). 2- مواردی که تنقیح مناط است به حمل اولی یا به اختلاف یا به اتفاق. 3 و 4- قیاسهای به حمل شایع که کسی ایراد نگرفته است یا تنقیح مناط به حمل شایع.
* چون مطلب سنگین است دیدن موارد از نزدیک خیلی مفید است.
* مستمسک ج6 ص217 مسأله 30:
مستمسك العروة الوثقى؛ ج6، ص: 217
(مسألة 30): إذا كان في لسانه آفة لا يمكنه التلفظ يقرأ في نفسه، و لو توهماً و الأحوط تحريك لسانه بما يتوهمه
...
و يكتفي بذلك عن القراءة كما مال إليه في الجواهر، مستدلا عليه بما ورد فيمن منعه عن القراءة خوف، و نحوه
كصحيح علي بن جعفر (ع) عن أخيه موسى بن جعفر (ع) قال: «سألته عن الرجل هل يصلح له أن يقرأ في صلاته و يحرك لسانه بالقراءة في لهواته من غير أن يسمع نفسه؟
قال (ع): لا بأس أن لا يحرك لسانه يتوهم توهما».
و نحوه خبره الآخر المروي عن قرب الاسناد، و مرسل محمد بن أبي حمزة: «يجزيك من القراءة معهم مثل حديث النفس». * در این مثال نه اسمی از قیاس آمده و نه از تنقیح مناط و لازم است در هنگامی که برخورد میشود جمعآوری شود.
* در همجواریها پیدا کردن آنچه که محور همجواری است مهم است.
* مثلاً در بیع و صلح، ابتداءاً همجواری تصویر نمیشود. اما در جواهر ج11 ص307 ذیل فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع:
جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج11، ص: 307
و مما ذكرنا يعلم أنه لا فرق بين البيع و غيره من العقود و سائر المنافيات، بل لو لم يكن المدار على التنافي أمكن فهم المثالية من البيع لغيره من عقود المعاوضات و القطع بعدم الخصوصية كما اختاره جماعة و إن كان لا يخلو من نوع إشكال، اللهم إلا أن يدعى إرادة مطلق النقل من لفظ البيع لا خصوص عقده، لعدم ثبوت الحقيقة الشرعية فيه، و الانصاف أن دعوى القطع بإلغاء الخصوصية ممكنة سواء قلنا بالتعبدية أو بالمنع من حيث المنافاة. * مقصود از مناط آن چیزی است که ناظر به مرحله برش است و نه ملاکات و مصالح و مفاسد.
* در همین مثال بیع وقت النداء اگر محور را بیع بگیریم، مشکل پیدا میکنیم اما اگر محور را نداء بگیریم که بگوییم خود این ندا احکامی دارد، در این صورت مجاورت بیع و اجاره واضح است.
* ان دین الله لا یصاب بالعقول را اگر به این معنا که در محدوده شرع، ضابطه نداریم و ضابطه بیضابطه ظاهرش را بگیریم. اما قطع داریم که شارع در فضای فقه کلیاتی فرموده و فرمده تفریع کنید. پس باید این ظاهر را با آن قطع با هم در نظر بگیریم. آنجا که سنت بر خلاف کلیات مشی میکند، بیان کردهاند و چون بر خلاف مأنوسات بوده و محل ابتلاء بوده، مانده است. آیا آنچه بیان شده، سبب میشود که در محدوده بزرگ دیگری، کبریات فوت شود؟ اینکه در گوشهای نظمش را نمیدانیم پس بگوییم در بخش دیگری، فوت شود؟ در جایی که جای سنت تعبدی و تعبد است از حیث مصالح پشتوانه حکم و مناط حکم، چیزی نمیتوانیم بگوییم (مثلاً در مثل حج وضعیت با مثل بیع و اجاره از حیث تعبدی بودن تفاوت دارد). این حوزهها که بنای شارع بر تبیین و طبل زدن است را باید جدا کرد که احتمال گرفتار شدن به کبرایی که نرسیده کم است.