• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  
    قانونچه فی الطب، محمد بن محمود چغمینی، تصحیح و ترجمه: اسماعیل ناظم، انتشارات المعی، ص55.


    الفصل الثالث في الاعضاء المركبه كالدماغ و العينين و الاذنين و اللسان

    ترجمه: فصل سوم در اعضاي مركب بدن مانند مغز و دو چشم و دو گوش و زبان است.

    مصنف لفظ كاف تشبيه بر «الدماغ» آورده به خاطر اينكه در فصل سوم فقط درباره دماغ و عينين و اذنين و لسان بحث نمي كند بلكه علاوه بر اينها در انف و شفتان و مري و لهاة هم بحث مي كند.
    اما الدماغ فجوهر رخو متخلخل ابيض اللون
    ترجمه: مغز ماده اي است سپيد رنگ با بافت نرم و حفره حفره.

    در تعريف دماغ سه قيد بكار رفته اما قبل از توضيح آن سه قيد، ابتدا خود دماغ توضيح داده مي شود كه چند اطلاق دارد. در كتاب خلاصه الحكمه جلد اول صفحه 286 آمده «به كسر دال مهمله و فتح ميم و الف و غين معجمه». در قانونچه محشي و در كتاب بحر الجواهر ذيل كلمه «دماغ» اين بحث مطرح شده كه دماغ چند اطلاق و معنا دارد. عبارت قانونچه محشي اين است: «و الدماغ علي ما افاده العلامه القرشي یطلق علي معان احدها المخ و لا حس له و الثاني جمله ما حول القحف و له حس بما فيه من العصب و الثالث مجموع الراس و المراد هنا معناه الثاني كما لايخفي».
    دماغ بنابر آنچه كه ابن حزم قرشي افاده كرده بر سه معنا اطلاق مي شود يكي به خود مخ و مغزِ دماغ و آنچه در كاسه سر قرار دارد گفته مي شود كه هيچ حسي ندارد. اطلاق دوم دماغ به مجموعه چيزي گفته مي شود كه استخوان قحف يعني استخوان بالاي سر بر آن احاطه دارد و براي آن حس است چون در آن عصب وجود دارد. اطلاق سوم دماغ به مجموع سر گفته مي شود كه تمام چشم و گوش و دماغ و دهان را شامل مي شود. اما مراد از دماغ در اينجا معناي دوم است يعني مراد از دماغ كه در اينجا تعريف مي شود معناي دوم است.
    در تعريف دماغ چند قيد آمده است:
    «رخو»: به معناي نرم است. فايده نرمي آن در كتاب مفرح القلوب جلد اول صفحه 202 و در كتاب خلاصه الحكمه جلد اول صفحه 286 بيان شده است.
    توضيح اجمالي آن اين است كه چون مغز مي خواهد ادراكات را قبول كند بايد نرم باشد تا بتواند آنها را قبول كند.
    «متخلخل»: اي غير متكاثف يعني به هم فشرده نيست بلکه مانند اسفنج و يا پنير تبريزي است. مثلا مغز را اگر داخل يك دست قرار دهيد و آن را فشار دهيد جمع مي شود و كوچك مي گردد.
    «ابيض اللون»: رنگ آن سفيد است.

    مركب من المخ و الشريانات و الاورده و الغشاء المسمي بام الدماغ و الغشاء الصلب الذي يلاقي التحف
    ترجمه: بخش داخلي آن شامل مخ، شريانها و وريدها و بخش بيروني آن شامل پرده ام دماغ و يك پرده سخت است كه به كاسه سر پيوسته.

    از اينجا مصنف بيان وجه تركيب دماغ را بيان مي كند و مي گويد دماغ مركب از مخ و شريان و اورده و دو غشاءِ ام الدماغ و غشاء صلب است.
    اينكه دماغ از مخ تشكيل شده در كتاب آناتومي گري جلد سوم صفحه 58 آمده است
    عکس دماغ

    براي ديدن شريانات مي توان به كتاب آناتومي گري جلد سوم صفحه 60 مراجعه كنيد آنچه به رنگ قرمز كشيده شده شريانات است و در صفحه 64 عكس اورده است كه به رنگ آبي مي باشد.
    عکس دماغ (مغز) به همراه شريانات

    عکس دماغ (مغز) به همراه شريانات

    غشاء: در اينجا بين طب جديد و طب قديم اختلاف است. طب جديد مي گويد در اينجا سه غشاء است اما طب قديم دو غشاء بيان مي كند.
    توضيح غشاء در طب جديد صفحه 50 و 55 آناتومي گري آمده است. در صفحه 50 آمده «مغز همانند طناب نخاعي توسط سه لايه غشايي (مننژ) احاطه شده است يك لايه خارجي محكم (سخت شامه) يك لايه شكننده مياني (عنكبوتيه) و يك لايه داخلي (نرم شامه) كه به سطح مغز محكم چسبيده است».
    لايه ي سخت شامه در كتاب قانونچه با عنوان غشاء صلب آمده است. لايه ي شكننده مياني در كتاب قانونچه با عنوان غشاء ام الدماغ آمده است. اما از غشاء سوم اسمي در كتاب قانونچه نيامده است.

    و هيئه الدماغ شبيهه بمثلث قاعدته من جانب مقدم الراس و زاويته التي يحيط به الساقان من جانب الموخر
    ترجمه: شكل مغز در موجودات، بِسان مثلثي است كه قاعده آن از سمت جلوي مغز آغاز شده و زاويه آن كه دو ساق بر آن احاطه دارند در ناحيه پل مغز قرار دارد.

    براي ديدن هيئت و شكل دماغ در صفحه 58 و 60 كشيده شده است كه عكس آن گذاشته شده است.

    نكته: در طب قديم بيان شده كه شكل دماغ به شكل مثلث است كه قاعده آن مثلث در كنار پيشاني قرار دارد و رأس اين مثلث در عقب و پَسِ سر قرار دارد.

    نكته: اينكه مصنف تعبير به «شبيهه بمثلث» كرد و تعبير به «مثلث» نكرد، در کتاب مفرح القلوب جلد اول صفحه 205 بيان شده: «پوشيده نماند كه بناي اشكال مربع و مثلث بر سطح خطوط است و اطلاق وي بر ذي حجم صدق نمي يابد » يعني اينكه گفته شد شبيه به مثلث است توجه كنيد كه مثلث، سطح است نه جسم در حالي كه مغز، جسم است نه سطح.

    و به يكون الحس و الحركه
    ترجمه: دماغ منشا حس و حركت است.

    قوه نفساني به واسطه اعصاب از طريق مغز به اعضا افاضه مي شود.

    نكته: اكثر حس و حركت از نخاع به بدن منشعب مي شود نه از مغز لذا براي رهايي از اين اشكال، يك جواب اين است كه در اين عبارت بايد لفظ «بعض» در تقدير گرفت و گفت «و به يكون بعض الحس و بعض الحركه». جواب دوم اين است كه خود نخاع از مغز منشعب مي شود يعني مبدء اكثر اعصاب حس و حركت از نخاع است در اينصورت لازم نيست كلمه «بعض» در تقدير گرفته شود.

    اما الحس فبواسطه العصب اللين و اما الحركه فبواسطه العصب الصلب
    ترجمه: سبب پيدايش حس، عصبهاي نرم و سبب حركت، عصبهاي سخت مي باشد.

    قبلا در بحث عصب اين مطلب بيان شده: اعصابي كه براي حس واقع مي شوند با اعصابي كه براي حركت واقع مي شوند از نظر صلابت و لين بين آنها فرق است چون اگر چه عصب، لينت دارد ولي خود همين عصب كه لينت دارد داراي مراتبي است. آن اعصابي كه براي حركت هستند مقداري به سمت صلب پيش مي روند چون به واسطه آنها حركت واقع مي شود اما اعصابي كه براي حس هستند مقداري به سمت نرمي پيش مي روند.
    نكته: عصب حسي چون نرم است از بخش مقدمِ دماغ كه نرم است منشعب مي شود و عصب حركتي چون سخت است از بخش موخر دماغ كه سخت است منشعب مي شود. دليل بر اين مطلب در صفحه 50 كتاب شرح قانونچه ابن ولي حسن الشفاي است كه در آنجا آمده «و الدليل علي ذلك بطلان الحس او نقصانه بوقوع الاخر علي مقدم الدماغ و بطلان الحركه او نقصانه بوجود الآفه في موخره» وقتي ديدند در بخش مقدم دماغ آفتي واقع شده نقص يا بطلاني در اعصاب حسي واقع شده است يعني مثلا هر چه بو مي كند متوجه نمي شود يا هر چه به زبان او برخورد مي كند مزه آن را نمي داند. اما وقتي در بخش موخر دماغ آفتي واقع مي شود حركت دچار اختلال مي شود.