• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •                    فایل صوتی

    صفحه 41 سطر 7 قوله *« و اما الالوان »*

    نكته مربوط به جلسه قبل: در بحث ارواح بیان شد اخلاط اربعه از كبد به سمت بطن راست قلب می آید در كتاب آناتومی گری جلد اول صفحه 201 تا 203 آمده *« قلب از نظر عملكردی متشكل از دو پمپ است كه به وسیله یك تیغه جدا شده اند. پمپ راست خون فاقد اكسیژن را از بدن می گیرد و آن را به ریه ها می فرستد »* یعنی خونی كه از بدن گرفته می شود و فاقد اكسیژن است دوباره به ریه می دهد تا اكسیژن بگیرد اما در كتب قدیم می گفتند اخلاط از كبد به بطن راست می آیند و از بطن راست یك گردش صغیری بین ریه و قلب واقع می شود و اخلاطی كه به بطن راست قلب آمده نضجی پیدا كرده و به تعبیر قدما روح حیوانی حاصل شده. این روح حیوانی از بطن راست قلب به سمت ریه می رود و در ریه، طبق مبنای امروزی اكسیژن می گیرد و طبق مبنای قدیم، هوا را می گیرد و به سمت بطن چپ قلب می رود و از آنجا به تمام بدن پمپاژ می شود *« پمپ چپ خون اكسیژن دار را از ریه ها می گیرد و آن را به بدن می فرستد »* در ادامه بحثی كه می كند فرق بین پمپ راست و چپ را بیان می كند *« برای پمپ شدن خون به داخل بدن نیروی بیشتری لازم است تا به درون ریه ها، بنابراین دیواره عضلانی بطن چپ ضخیم تر از راست است »* یعنی وقتی قلب می خواهد خون را به تمام بدن پمپاژ كند نیاز به نیروی زیادی دارد لذا باید بخش چپ قلب ضخیم تر از بخش راست قلب باشد چون بخش راست قلب فقط می خواهد خون را به ریه برساند.
    بحث امروز: در ابتدای فصل پنجم بیان شد در اینكه امور طبیعیه چند مورد است دو قول وجود دارد قول مشهور این بود كه 7 مورد است و این 7 مورد به وسیله ارواح تمام شد. بعد از ارواح، آنچه ذكر می شود جز امور طبیعیه نمی شمارند ولی در قانونچه محشی و طبق قول غیر مشهور این 4 مورد را هم جز امور طبیعیه می شمارد و آنها را 11 مورد می داند.
    نكته: رنگی كه مطرح می شود مراد رنگ پوست بدن است یعنی اگر رنگ پوست شخصی سفید باشد این سفیدی ناشی از بلغم است البته گاهی سفیدی ناشی از چیزهای دیگری مثل برودت هم می شود مثلا وقتی هوا سرد می شود رنگ بدن انسان به سمت سفیدی می زند این رنگ سفیدی ناشی از بلغم نیست. لذا توجه كنید بحثی كه در اینجا مطرح می شود درباره رنگهایی است كه ناشی از اخلاط طبیعی بدن است. اگر بدن كسی رنگ سفید باشد این سفیدی ناشی از بلغم می شود یعنی بلغم در بدن این شخص غلبه دارد.
    در قانونچه محشی صفحه 24 آمده *« لان الجلد منتسج من شظایا اللیف العصبانی و العروقی و جمیع الاعضاء الاصلیه و هی المنویه ابیض اللون فی الاصل فالجلد كذلك ایضا »*.
     یعنی پوست چون از عصب و عروق است لذا رنگ آن هم به سفیدی می زند *« و اختلاف الوانه بحسب الاخلاط الغالبة »* یعنی همین پوست كه باید رنگ طبیعی آن به سمت سفیدی باشد اگر به سمت زردی یا قرمزی برود معلوم می شود آن خلطی كه منسوب به آن رنگ است در بدنش غالب شده است.
    بحر الجواهر اعضاء اصلیه را به این صورت معنا كرده *« الاعضاء الاصلیه، العظام و الاعصاب و العروق »*.

    توضیح عبارت

    *« و اما الالوان فالابیض من البلغم »*
    سفیدی از بلغم است.
    *« و الاحمر من الدم »*
    اگر رنگ پوست شخص به قرمزی بزند نشان دهنده این است كه خلط دم در بدن آن شخص غالبتر از شخص دیگر است. در كتاب شرح الموجز صفحه 163 آمده *« لان الجلد ابیض و ظهور الحمره فیه انما یكون لصابغ احمر »* پوست، سفید است و ظهور حمره در پوست به خاطر یك رنگ دهنده قرمزی است *« و لیس فی البدن ما هو كذلك غیر الدم »* و در بدن چیزی غیر از دم نیست كه اینگونه باشد *« و هو لو كان قلیلا لم یحدث منه الحمره فی الظاهر »* اگر خون در بدن كم باشد حمرت در پوست ظاهر نمی شود.
    نكته: این احكامی كه گفته می شود بر اساس انسان طبیعی است لذا سرخ پوست ها اگر سرخ هستند و آنها را با سفید پوست ها ملاحظه كنید دم آنها بیشتر است اما خود سرخ پوست ها را با یكدیگر ملاحظه كنید اختلاف دارند و همه آنها به یك اندازه سرخ نیستند بلكه در سرخی های آنها درجه است.
    *« و الاصفر من الصفرا »*
    رنگ زردی نشانه غلبه صفرا است چون وقتی صفرا غلبه پیدا كند لون آن در جلد ظاهر می شود در شرح الموجز صفحه 163 آمده *« اذ عند غلبه الصفراء یظهر لونها بالجلد »*.
    نكته: این مطلب در بدن های طبیعی است و الا ممكن است گاهی زردی به وسیله عوامل دیگر باشد افراد ناقهین *« یعنی كسانی كه مراحل شدت مرض را گذراندند و مراحل خوب شدن را طی می كنند ولی هنوز بهبودی كامل پیدا نكردند »* رنگ آنها گاهی به زردی می رود ولی به خاطر غلبه صفرا نیست بلكه به خاطر قلت دم است.
    *« و الاسود من السوداء »*
    رنگ سیاهی ناشی از غلبه سوداء است.
    *« اما السحنة فهی حالة الجسد فی السمن و الهزال »*
    در قانونچه محشی این را مورد دهم از امور طبیعیه شمرده.
    تعریف سحنه: به اسباب فربه ای و لاغری سحنه گفته می شود یعنی هیئت و هیكل شخص از نظر چاقی و لاغری دلالت بر یك مزاجی در بدن شخص می كند.
    « السحنه »: در قانونچه محشی آمده *« و هو بفتح الاول و قد تكسر بتحریك العین و قد تسكن»*.
    ترجمه: اما سحنه، حالت بدن انسان از نظر چاقی و لاغری است.
    *« فالسمن ان كان شحمیا فهو من البرودة و الرطوبة و ان كان لحمیا فهو من الحرارة و الرطوبة »*
    سمن بر دو قسم است زیرا چاقی یا چاقی شحمی است *« در كتاب مفرح القلوب و خلاصه الحكمه لفظ شحم را به معنای پیه گرفته »* یا چاقی لحمی است.
    اگر شحمی باشد نشان دهنده این است كه مزاج شخص بارد رطب است. زیرا سبب مادی شحم در فصل دوم مقاله دوم می آید و بیان می شود *« اما الشحم فهو جسم ابیض لیّن فی الغایه یتولد من مائیه الدم »* یعنی شحم از مائیت دم تولید می شود و مائیت دم همان بلغم است. سبب مادی شحم، مائیت دم است و مائیت دم ارطب از خون متین است زیرا دم متین مقداری غلظت دارد و سبب فاعلی شحم و مجمِّد آن، برودت است. شاهد بر این مطلب در كتاب شرح عربی قانونچه آمده *« فلذلك یحلّه الحار »* یعنی به خاطر همین است كه حرارت، پیه را تحلیل می برد پس شحم حار نیست زیرا اگر حار بود به وسیله حرارت تحلیل نمی رفت و از طرفی در ابدان بارده و اعضا بارده مثل امعاء بیشتر تولید می شود پس معلوم می شود چاقی كه شحمی باشد ناشی از برودت و رطوبت می شود.
    اما چاقی لحمی از حرارت و رطوبت است چون سبب مادی لحم، دم متین و غلیظ است و دم، رطب است پس بدن این شخص مرطوب می شود و چون سبب فاعلی لحم، حرارتی است كه در دم اثر می گذارد پس در نتیجه بدن آن شخص حار است.
    ترجمه: چاقی اگر شحمی باشد ناشی از برودت و رطوبت است و  اگر لحمی باشد ناشی از حرارت و رطوبت است.
    *« و الهزال ان كان مع السمرة فهو من الحرارة و الیبوسة و ان كان مع البیاض فهو من البرودة و الیبوسة »*
    در چاقی، بحث از هیئت و شكل بدن می شود اما در لاغری بحث از هیئت بدن مطرح نمی شود چون معنا ندارد كه بگوید لاغریِ گوشتی است یا لاغریِ شحمی است لذا رنگ را مطرح می كند و می گوید رنگ شخص لاغر چگونه است؟ رنگ این شخص یا گندم گون است *« در مفرح القلوب سمره را به معنای گندم گون گرفته »* كه این ناشی از حرارت و یبوست است. علت اینكه رنگ این شخص به گندم گونی رفته، احتراق اخلاط است زیرا گاهی مثلا دارویی به بدنش مالیده كه این دارو گرم است یادر زیر آفتاب و نزد بخاری زیاد مانده، در نتیجه حرارت آنها به رطوباتی كه در بدن شخص قرار دارد رسیده و این اخلاط احتراق پیدا كرده و باعث رنگ گندم گون شده یعنی رطوبات بدن این شخص چون احتراق پیدا كرده به تحلیل رفته و به اندازه كافی وجود ندارد تا تبدیل به لحم و پیه شود.
    یا لاغری همراه با رنگ سفیدی است. این، ناشی از برودت و یبوست است. سفیدی دلیل بر قلت خون است و وقتی خون در بدن كسی كم باشد باعث برودت می شود و از طرفی لاغری دلیل قلت بلغم است چون بلغم به اندازه كافی وجود ندارد تا به واسطه حرارت تبدیل به لحم شود یا به واسطه برودت تبدیل به شحم شود لذا قلت بلغم موجب یبس می شود. این مطلب در كتاب مفرح القلوب صفحه 141 آمده است.
     در قانونچه محشی به این صورت آمده *« لان السمرة اما ان تكون من اخلاط محترقه او من حراره محرقه للجلد »* سمره یا از اخلاط محترقه است یا از حرارتی است كه پوست بدن را احراق می كند *« و مكثفه للرطوبات موجبة للهزال »* و رطوباتی را كه در بدن وجود دارد بخشی از آنها را تحلیل می برد و بخش غلیظ آن را جمع و متكاثف می كند و موجب لاغری می شود.
    *« و اما الفرق بین الذكر و الانثی فالذكر احر و ایبس و الانثی ابرد و ارطب »*
    مورد آخر از امور طبیعیه، فرق بین ذكر و انثی است.
    مزاج مرد حار یابس است و مزاج زن بارد رطب است.
    در كتاب مفرح القلوب صفحه 142 چند دلیل آورده بر اینكه بدن مرد گرمتر از بدن زن است كه به یكی از آنها اشاره می كنیم و آن این است كه فعل مردان قویتر و سریعتر از زنان است و چون فعل، ناشی از یك فاعل می شود و فاعل هم به خاطر وجود حرارت است پس حرارت در مردان بیشتر از زنان است. علت اینكه حركت، ناشی از حرارت می شود در بحث قوه غاذیه و هاضمه در بحث قُوی در كتب مفصل مطرح شده.
    حركت در مردان بیشتر از زنان است لذا تحلیل فضولات بدن مردان بیشتر از زنان است در نتیجه یبوست مردان بیشتر از یبوست زنان است.
    ترجمه: اما فرق بین ذكر و انثی این است كه مردان احر و ایبس از زنان هستند و زنان، ابرد و ارطب از مردان هستند.
    نكته: در ابتدای كتاب قانونچه در جلسه دوم كه توضیح امور طبیعیه را می دادیم بیان كردیم امور طبیعیه 7 مورد است كه بعضی از اینها ماده برای طبیعت هستند و بعضی صورت هستند و بعضی فاعل هستند و بعضی غایت هستند توضیح این در جلسه بعد بیان می شود.